گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! استادی که جامعه را نمی شناسد، درباره سخنان یوسف اباذری، سینا اقبال
وی صحبتهای خود را با اشاره به مستندی شروع می کند که در رابطه با وضعيت ناهنجار زندگی مردم در استان سيستان و بلوچستان ساخته شده و پس از بيان چند جمله در اين مورد ادامه صحبتش را به مذمت هواداران خواننده پاپی که اخيرا فوت کرده است “مرتضی پاشايی” ادامه می دهد. صحبتهای اباذری که بدون اشاره ای ديگر به مساله سيستان ادامه می يابد، در کنار مذمت و توهين به موسيقی مرتضی پاشايی، هوادارانش و اشاره به افراطی گری در بزرگداشت او دو نکته انتقادی ديگر را نيز در بر می گيرد. اول هدف “دولت” برای سياست زدايی از فکر مردم و ديگری و پايين آمدن سطح سليقه در ميان مردم. چند نکته ای در باب صحبتهای اين استاد دانشگاه به چشمم خورد که مرا به نوشتن اين مطلب واداشت. ۱. تدريس در دانشگاه جزو مشاغل سطح بالای اکثر جوامع است. علت آن نه حقوق بالا، يا محبوبيت بالا، و نه ابزار و قدرت فراوان است، بلکه بخش زيادی از آن بخاطر ارتباط ذاتی نام استاد دانشگاه با علم و فکر است. علاوه بر آن ارتباط معلم با جوانان، دارايی علمی و تفکر جزو خصوصياتی است که جامعه برای معلمان و اساتيد در نظر می گيرد. با وجود اينکه شايد بتوان رابطه بيشتری ميان خلق و خوی انسان و ذات و شخصيتش دانست با اين وجود نگارنده بر اين عقيده است که تفکر و تامل موجب آرامش و دوری از تندروی خواهد شد. آيا عقل سليم و ذهن متفکر می تواند چنين تند و توهين آميز به کوبيدن عده ای با زدن برچسب های مختلف به آنها بپردازد، به آنها اجازه صحبت ندهد و از توهين به آنها خوشحال باشد؟ ۲. متاسفانه در جامعه ما که آقای اباذری بايد خوب آن را شناخته باشند ادب در خيلی از موارد مورد اجهاف قرار می گيرد. بی ادبی از مسئولان رده بالا تا رده های پايين جامعه در درجات مختلف وجود داشته و در ميان افراد تندرو بيشتر ديده می شود. عادت کرديم به ديدن افرادی که مخالف يا حتی متفاوت با خود را با با الفاظ بد خطاب می کنند و اينبار يک استاد دانشگاه، نه يک آخوند حکومتی به نوعی از موسيقی که با موسيقی محبوب خودش متفاوت است بعنوان “مزخرف ترين و مبتذل ترين” نوع موسيقی ياد می کند و تنها ارجاعش هم- راست يا دروغ- به کسی از اهالی موسيقی است که به دستور ايشان موسيقی مرتضی پاشايی را تحليل کرده و در نتيجه تحليلش “ابتذال” را به ايشان گزارش داده بدون ارائه هيچ تعريفی از مفهوم مبتذل. گويی هدف بحث از مقدمه آن در مورد سيستان ساخت وسيله ای بود تا آقای دکتر آن را به سان گرز برسر موسيقی مخالف سليقه خود بکوبد. آقای جامعه شناس که خود را کارشناس موسيقی می داند اگر با همين منطق نظر خود را بسط بدهد به افاضات آيت الله مکارم می رسد که احتمالا مثل موسيقی دانی ايشان اينترنت می داند و به چه راحتی بر حرمت نسل چهارم شبکه های سلولی حکم ميدهد. ۳. موسيقی در کشور ما مثل بسياری از مسائل فرهنگی از ديرباز در مقابل دين و مذهب بوده و چه کسی است که نداند موسيقی در هر نوع، مورد علاقه حکومت اسلامی نيست. در ابتدای انقلاب بسياری از اهالی موسيقی به خارج از ايران مهاجرت کردند و به موسيقی برچسب های مجاز و غيرمجاز زده شد. تا چندين سال پيش به سختی ميشد موسيقی عامه پسند در بازار موسيقی های مجاز پيدا کرد که امروزه به لطف اينترنت دسترسی به موسيقی بسيار سهل تر از گذشته شده است. در آن هنگام موسيقی در ميان مردم در نوارهای کاست تکثير می شد و بدليل ديد حکومت و نامناسب دانستن برخی انواع موسيقی طرفداران موسيقی های پاپ بيشتر بايد بطور زيرزمينی موسيقی مورد علاقه خود را تهيه می کردند. همين چند روز پيش سخنگوی وزارت ارشاد در مورد موسيقی رپ فرمودند که “موسيقی رپ ترويج ناهنجاری و بی بند و باری است”. نوعی موسيقی که مطابق سليقه بسياری از مردمی است که در دنيا بصورت آزادانه زندگی می کنند و حال ما شايد جزو معدود مردمانی هستيم که محکوم به تصميم وزارت ارشاد برای دسترسی قانونی به اين موسيقی هستيم. در مقابل ديدگاه جمهوری اسلامی که معتقد به دخالت در خصوصی ترين بخشها و مميزی زندگی مردم است ديدگاه تند ديگری وجود دارد که برخی ايرانيان را بخاطر علاقه به موسيقی سنتی سرزنش و موسيقی سنتی ايران را حاصل فرهنگ اندوه گرايی ما می داند و نوعی موسيقی سست و افسرده کننده. متاسفانه اين گروه ها قبل از اعتراضات آتشين به سلايق مخالف به اين نکته بديهی در ذات موسيقی توجه نمی کنند که موسيقی در غالب برچسب نمی گنجد و ذات آن با سياهی و سفيدی در تضاد است. موسيقی ابداعی است برای استفاده شخصی و واضح و بديهی است که هيچگاه استفاده شخصی از نوعی موسيقی خاص نمی تواند مانع آزادی شخص ديگری باشد که حال بخواهيم بر نوعی موسيقی برچسب ارزشی و بر ديگری برچسب مستهجن بزنيم، يکی را سازنده و ديگری را مخرب فکر بدانيم. و يک متاسفانه ديگر برای موسيقی که در همه جای دنيا انتخاب آن جزو آشکارترين حقوق مردم است ولی مردم ما بعد از فيلتر حکومت بايد بخاطر گوش دادن به نوعی از اين موسيقی اينچنين از جانب شخصی تحقير و بعد هم شاهد تاييد برخی مردم بر اين سخنان توهين آميز باشيم. ۴. ايشان که چنين بر سر مردم کشور می کوبند، وامصيبتا می گويند و خود را از اين نزول سليقه در ميان “مردمی که بايد به آنها توهين بشود تا بفهمند” دردمند نشان ميدهد، جامعه شناس است آيا از گرايشات اکثريت مردم در ساير جوامع اطلاعی دارد؟ آيا در حوزه موسيقی که خود را در آن چنين مدعی می داند از گرايشات اکثريت مردم اطلاعی دارد؟ آيا ايشان فکر می کند در تمامی نقاط جهان مردم در حال پيروی از سبکهای موسيقی مطابق با ارزشهای ايشان هستند و در ايران مردم با گوش دادن به موسيقی عامه پسند مرتضی پاشايی در مرداب ابتذال فرو می روند؟ آيا نبايد از ايشان پرسيد علاوه بر مدرک تحصيلی با عنوان جامعه شناسی، چه شناختی از جوامع دنيا و جامعه خودتان داريد؟ ۵. استاد چنان با اعتراض مرتضی پاشايی را مبتذل می نامد که گويی حضور مردم در تشييع جنازه مرتضی پاشايی مشکل کشور ما است و به مردم چنانی تحکم می کنند که اگر مردم در موسيقی مورد علاقه، و ارج نهادن به اهالی آن به اين حد از خرد برسند که راه جناب دکتر را ادامه دهند، مشکل خرد ما حل می شود. آيا مشکل ما تنها در سيستان خلاصه می شود؟ آيا ما هزاران هزار مشکل کوچکتر نداريم که صاحبان آن همين مردمانند که بر آنها فرياد می کشيد؟ مشکلات ما مشکلاتی است که بسياری از همين مردم حاضر در مراسم در مقياس های مختلف هر روز آن را با پوست و گوشت خود لمس می کنند و اگر نقش و تاثيری هم در آن داشته باشند، قطعا کمتر از تاثير کسی است که در مقام معلم، با چنين اعتماد بنفسی مردم را نادان و نيازمند توهين می داند و همچون درسی برای جامعه اش دارد. ۶. در جای ديگر ايشان به دولت! انتقاد می کند و استقبال گسترده مردم را حاصل تلاش دولت برای دور کردن مردم از مسائل سياسی و عمل مردم عوام را ادامه و تسهيل کننده راه دولت می خواند. جامعه ايران، به شهادت بسياری از مردم آن جامعه ای سياست زده است. سياست زدگی که علل مختلفی می تواند داشته باشد و به اعتقاد نگارنده، بزرگترين علت آن اتفاقات و اظهار نظرهای غيرمتداول و غير حرفه ای از جانب هزاران مسئول و غير مسئولی است که تاثيرات مستقيم و غيرمستقيم و اکثرا منفی بسياری بر زندگی مردم دارد. مردمی که نه در زاهدان، بلکه در تهران درگير مشکلات معيشتی هستند و حکومتشان مشغول صرف سرمايه هايشان برای دستيابی به انرژی هسته ای می باشد چطور می توانند سياست زده نباشند؟ مردمی که از جانب حکومت شديدترين و سخت ترين برخوردها را می بينند چطور می توانند به سياست بی تفاوت باشند؟ ولی آيا در دنيای حقيقی اين سياست زدگی اثر مثبتی بر روحيه همچين جامعه ای دارد؟ ۷. ضرب المثل ايرانی می گويد “درخت هر چه پربار تر، افتاده تر”. جناب آقای دکتر که در زير بار مراسم و حضور ميليونی مردم برای يک جوان خوانند به تعبير خودتان “له شديد” و “کشته شديد”. چه ممکن است شده باشد که حضور و اهميت يک جوان خواننده برای شما چنين سنگين باشد که نعره بکشيد و فرياد برآوريد و توهين کنيد؟ با چه اطمينانی چنان ذائقه موسيقايی خود را بر سر آنانی می کوبيد که سليقه ای مخالف دارند. شما زمانی که از بيان زيبای نظرات خود عاجزيد و حتی نمی توانيد آنها را بدون توهين به مخاطب خود منتقل کنيد، آيا خود را نماد فرهنگ و علم و عمل می دانيد؟ حتی اگر فرهنگ و عمل و موسيقی مورد علاقه شما رو بهترين بدانيم، خود به اخلاق خود چه نمره ای خواهيد داد؟ آيا شما که به اين حد خود را اهل ادب می دانيد اين شعر را شنيديد که می گويد “پس از اين همه مناقب، خجلم خجل پشيمان که ثنای خويش گفتن بود از تهی ميانی”؟ ۸. در سخنان اباذری علاوه بر انتقاد از مردم برای استقبال از اين خواننده، هيچ اثری از بررسی و تحليل علت استقبال اين چنينی ديده نمی شود. جامعه شناسی را علم مطالعه برخوردهای اجتماعی می گويند. کاری که اباذری نه تنها انجام نداد بلکه خود رو طعمه ای آزار ديده از يک پديده ی اجتماعی بی آزار ديد و تحليل و برخوردش با اين پديده جز تندی و دشنام نبود. پديده ای که می توانست دلايل بسياری داشته باشه. جوانی که چندی با بيماری سرطان جنگيد و بعد از مدتی از بيماری خود شکست خورد. کسی که ممکن است حتی او را نتوان جزو محبوبترين ها برای جوانان ناميد ولی محبوبيت داشت و مرگی داشت که احساسات جوانان رو برمی انگيخت. در طرف ديگر مردمی قرار دارند که از عادی ترين اجتماعات محرومند. جوانانی که در انتظار فرصتی هستند برای جمع شدن و حرف زدن. نسلی که هيچگاه از کودکی نتوانست در جامعه نظر خود را ازادانه ابراز کند و جوانانی که بايد نظراتشان را در مقابل ديکتاتورمآبانی مثل اباذری برای خودشان نگه دارند. علاوه بر آن سخن اصيل، سخنی است که علم در آن منتقل شود و يا دو يا چند نظريه در آن مباحثه کنند. هنگامی که کسی چنين جلوی بيان نظر مخالف را بگيرد و يا در آخر چنان با تهديد از رفتن و از ضيغ وقت بگويد، قطعا واژه ديکتاتور بسيار شايسته تر از مربی خواهد بود. با وجود اعتقاد به آزادی بيان، نمی توان به آقای اباذری ايراد قانونی وارد کرد که نظر هر چند تند و صريح يا حتی توهين آميزش را بيان کرده، با اين وجود اگر ايشان خود نيز به آزادی بيان اعتقاد دارند که حرص و کينه درونی خود را اين چنين با شعله های توهين برسر مردمی فرو بريزند، بايد در انتظار برخوردهای تند از همين جنس نيز از جانب جامعه ی مخاطبانشان نيز باشند. اما قطعا بسيار بهتر می بود اگر ايشان کمی جامعه را می شناخت و بجای برانگيختن و مخالف تراشی نظرش را با استدلالاتش در صورت وجود بيان می کرد. و نکته آخر تفاوت حرف و عمل به يک تفکر افراطی است. تا زمانی که جناب دکتر از تريبونی متکلم وحده هستند و نظرشان را هرچند توهين آميز، بقول خودشان با خوشحالی و افتخار! بيان می کنند ايرادی بر ايشان نيست. حتی اگر به دختری که نظرش را نسبت به ايشان می گويد اجازه حرف زدن ندهند و با لحن توهين آميزشان و با عباراتی مانند “بسه، سخنرانی کرديد و …” صحبتهای دخترک را قطع کنند يک ديکتاتوری قابل چشم پوشی و مساله خصوصی است. مشکل از جايی شروع می شود که امثال آقای دکتر در قدرت باشند و بخواهند به تفکرات راديکال خود جامه عمل بپوشانند. از لحن حرف زدن ايشان می توان پيش بينی کرد که دانشجويانشان بنا به ذات نسبی بودن و مباحثه ای بودن علوم انسانی در صورت بحث با ايشان با برخورد تند ايشان روبرو شوند يا حتی در سنجش تحليلهايشان مورد کم لطفی استاد قرار بگيرند. راه استاد با اين عصبانيت به همان راهی منتهی خواهد شد که حکومت های ايدئولوژيک با ايدئولوژی خود بر سر مردم کوبيده و می خواهند جامعه را به راه سعادت که همان راه خود آنهاست هدايت کنند، همانطور که لحن و نوع برخورد ديکتاتور مابانه شان شايد بتوان گفت تندتر از تندرويان حکومتی و امثال علم الهدی و احمدی خاتمی است. چه بسا اگر خود ايشان نيز تمام اختيارات را در سيستان به دست بگيرند و منابع کافی نيز داشته باشند با اين تفکر خيلی تغييری در اوضاع سيستانيان بوجود نيايد. چه بسا دليل بسياری از مشکلات سيستان نگاه اباذری گونه حکومت به اهل سنت ايران است. سینا اقبال Copyright: gooya.com 2016
|