گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
25 آذر» استادی که جامعه را نمی شناسد، درباره سخنان یوسف اباذری، سینا اقبال
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! اباذری و عتاب و خطاب در پراگماتيسم روشنفکری، کوشان ماگر خوانش شخصی خود را در تعريف روشنفکری ملاک قرار بدهم که روشنفکر بايد رو به سوی جامعه اش و با نقد و نهيب ساختاری از لکنتها و لنگيها و خيره سری های رفتاری و فکری جامعه رسالتش را بالفعل گرداند اباذری چنين کنشی بروز داده است. اصلاح طلبی در ايران که از سال ۷۶ رقم خورد دارای پيامها و خوانشها و مدعيات جديد بسياری بود که توانست در بزنگاه کوفتگی فکری و خستگی بدنه جامعه،به عنوان يک اسلوب رفتاری و اصول گفتاری ميان مردم جا بيفتد.من نميتوانم يا سواد و بينشی در آن حد ندارم که هيچ سودی و منفعتی از اين جريان ( به باور من برساخته توسط امنيتی های استخوان داری مانند حجاريان) که به سير تکوينی جنبش اجتماعی ما تا رسيدن به يک جامعه مدنی مدرن رسانده باشد بيان کنم ولی ضرر الی ماشالله....تا قبل از جنبش اصلاح طلبی تکليف مردم با حکومت اسلامی مشخص بود. يا با حکومت بودند ( اقليتی ) يا برحکومت بودند (اکثريتی) مواضع عريان بود.اصلاح طلبی يک شرايط رزنانسی ميان اين دو حالت را نشانه رفت.ازيک سو همه اينها از سران و صاحب منصبان نظام اسلامی بودند و از سويی ميخواستند آن اکثريت مخالف حکومت را به عنوان ابزار قدرت به خود نزديک کنند.پس چه کردند؟گفتمان هايی باب کردند.تسامح و تساهل گلخانه ای ساختند.حکومت و حکومتی ها به شديدترين وجه جامعه را آماج مشت و لگدهای سياسی و اجتماعی قرار ميدهند ولی اصلاح طلبان که به ميان صفوف مردم آمده اند ميگويند: مراقب باشيد خشونت به خرج ندهيد.مبادا بددهانی کنيد ما مثل آنها نيستيم.می بخشيم و فراموش هم ميکنيم حالا يا نميکنيم! ميگويند ای مردم اگر حکومت يک سيلی به شما بزند شما صورت کج کنيد تا آنسو هم بزند.( خاتمی اينگونه گاندی شد!) . به عبارتی نوعی کرختی رفتاری و بی حسی عمل گرايانه .يک فضای به ظاهر مهربانانه و پر از تسامح که کاملا ساختگی و فريب کارانه هست و حاصلش عقده های رفتاری در بدنه جامعه. اين خوانش در جنبش سبز هم به اوج رسيد: مبادا حرکت تندی صورت بگيرد آنوقت فرق ما با حکومتی ها چيست؟صبر کنيم اين راه خيلی دور و دراز است عجله نکنيم.با متانت و گفتگو و مهر و همراهی اين راه طولانی را طی کنيم هنوز اول راه هستيم...! و از اين نوع مدعيات به ظاهر زيبا ولی در اصل نگاهی که امکان نقد به جامعه را ميگيرد.چون از جامعه تقاضای تظاهرات سکوت داشتن و آرامش و مهرو مدارا کردن لازمه اش يک نمايش از چنين رفتاری نسبت به مردم است تا آنها را تحريک و جری نکند.از آنزمان اين گفتمان ميان روشنفکران رياکار طرفدار اصلاح پله پله تا آسمان ابديت ! باب شد که به مردم احترام بگذاريد،تندی نکنيد،مردم خوب می فهمند،مردم خيلی بجا عکس العمل نشان ميدهند،مردم مترصد و در کمين هستند و براساس خواست آنها حرکت کنيم و با احترام به کنش آنها...اين پراز خطا و مغلطه و فريب بود. اصلا هم مردم نه خوب می فهمند نه بجا عکس العمل نشان ميدهند نه مترصدند نه کمينی زده اند....پرسه ميزنند در خيال خوش گذشته و لنگ ميزنند در مصيبتهای زندگی امروز.که به قول مولانا گفت آيم از حمام گرم کوی تو ...گفت خود پيداست از زانوی تو... در اصل مدعيان اين خوانش کسانی هستند که کمترين هزينه را در بودن اين نظام متحمل ميشوند که بعضا خدا را شکر انقلاب و نظام برايشان نعمت است.و مخاطب مردمی که بايد زير بار فشارها له شوند چرا که قرار است اصلاح طلبان دست اينان را گرفته راه درازی ! را رهنمونشان باشند. خب اين خوانشها باعث شد نحوه تعامل کلی بدنه معترض جامعه با نظام اسلامی و ارکانش و استراتژيهايش تغيير کند.کلا همراهی با نظام اسلامی بدل شد به يک رفتار اجتماعی در معادله تقابل – تعامل حکومت و ملت.چرا خوب جا افتاد؟چون هزينه دادن و ايستادن و سختی بودن و ماندن برای استيفای حقوق خود، از دوش ملت برداشته شد و اين عافيت طلبی باعث شد اوج حضور باشکوه يک ملت در ياحسين ميرحسين و الله اکبر گفتن خلاصه شود.حالا اينها چه ربطی دارد به موضوع گفته های عريان و تند اباذری. ربطش در هجمه ای است که به وی از سوی برخی صورت گرفته.اباذری درست گفته.همان را گفته که بايد بگويد.هجمه ای که تحمل ميکند نه برای اينست که چرا به اسب ملت گفته يابو ( که حتی اينگونه هم نبوده) بلکه علتش آن است که چرا نحوه گفتارش که حالتی شوک مانند هم دارد بر خلاف گفتمان و جريانی است که اصلاح طلبان سعی کرده اند در اين ساليان جا بيندازند.( و دقت کنيد اصلاح طلبان در اينجا نه به معنای صرف سياسی بلکه تماميتی از مدعيان اهل انديشه که برای اين گفتمان گاندی وار هورا ميکشند بدون اينکه به بطن و متن موضوع بينديشند).يعنی مردم را با آرامش و نوازش مخاطب قرار دادن که به به چه پری چه دمی عجب بالی و در ازايش اين گفتمان را ميان ملت جاانداختن .يعنی اينکه راه بسيار دراز و پله های متعددی در مسير رسيدن به جامعه مدنی و دموکراسی مدرن وجود دارد که قرنها طول می کشد! و در اين راه نبايد هيچ کس با ديگری تندی کند.نه حکومت به تندی مردم را خطاب قرار دهد نه مردم حکومت را مورد عتاب...اين به عنوان الگويی رفتاری کم کم جا می افتد و همه هم استقبال ميکنند و خود را به خواب ميزنند چون برای مردم بی هزينه و برای حکومت مايه انبساط خاطر و جيبشان می باشد و برای دلالهای اين گفتمان خانه ها و زندگی آنچنانی در لندن و واشينگتون و نيويورک و ... اباذری به زبان ساده ميگويد جمع کنيد اين بساط را.جامعه به خواننده اش احترام ميگذارد خب بگذارد ولی اولويتهای اجتماعی چه ميشود؟ چطور به جامعه ای که اولويتش را نمی شناسند احترام بگذاريم و بگوييم خودش بلد است چه کند يا نکند؟اکثرا از خود می پرسيدند بر صورت دخترکان بی گناه اسيد پاشيده شد پانصد نفر هم جمع نشدند چطور مظلوميت يک خواننده جوان گرامی و خوش صدا که به بيماری درگذشته بيشتر از جمعی دختر بی گناه که به بيماری و ناکامی و درد بايد عمری بگذرانند می باشد.آن يکی برآمده از بطن طبيعت و اين يکی برآمده از حکومتی ديکتاتوری که وجاهت از مردم ميگيرد بر خلاف سرطان که مردم در بروزش نقش ندارند. ولی اين پچ پچ بی صدای ذهن اهل فکر بود تا اباذری اين صدای انديشه را فرياد زد.روی به سوی جامعه هم فرياد زد.فرياد او عصيان است و خواست عصيان از سوی جامعه ای که آنجا که بايد بايستد می نشيند و جايی که بصورت نرمال نبايد باشد سيل راه می اندازد.رفتار جامعه مسلما در همدردی با خواننده جوان نيست.شک نکنيد اکثر حضار اصلا مرتضی پاشايی نمی شناختند، اين حضور ، عقده غيبتهای موجه و غير موجه ديگرشان است . اباذری هيچ کس را تحقير نکرده.او حقيقت را تحريف نکرده،او واقعيت را زير فرش پوپوليسم پنهان نکرده ،اباذری اشاره ای تيزبينانه به نحوه استفاده از ورزشکاران و هنرپيشه ها و موزيسين ها و به اصطلاح سلبرتی های وطنی کرده که هيچ کس حتی به فکرش نرسيد اين بازی را بخواند.چه رسد که در خطابی به جامعه اش بيان کند.باز نقد راه افتاده که بايد تجمع کنندگان برای آقای پاشايی را بسيج کرد نه تحقير.باز زمزمه ميشود که بايد همراه بود و با آرامش نه تندی.اينجا برميگردم اول سطر . اينها ادعاست و اصل ماجرا آنجاست که اين مدعيات به ظاهر زيبا ملت را در مسيری منحرف تر از مسير فعلی به کج راهه نيستی مدنی می کشاند. به هيچ صورت ديگری نميتوان تجمع کنندگان برای جناب پاشائی را مخاطب قرار داد جز عريان گويی.به هيچ وجه نميتوان خويش را فريفت که اينها شيفتگان موزيک پاشايی هستند همه ميدانيم چنين نيست.خيلی ساده تر ازاين است که کسی باور کند اين ميليون ها نفر تشنه خواندن مرتضای گرامی بوده اند.موضوع واکنشی است به کنش های خودساخته برآمده از مناديان فريب و مصلحت گرايی سياسی.و اباذری اين گفتمان و ساختار کج و معوجش را بهم ريخته.او فقر سيستان را نمادی برای هدف قرار دادن فقر سيستماتيک فرهنگی معرفی کرده نه صرفا فقر مادی.او فقر سيستان را به فاشيسم گفتاری روحانی پيوند زده و اين دو را به تجمع ملتی برای يک خواننده....او کارش را درست انجام داده.يک نفر است.اول راه ...يک دست است ولی گاهی يک دست هم صداهايی کارا و شوک دهنده ايجاد ميکند.گاهی يک دست صدا دارد صدای يک شروع...شروعی بر تغيير انديشه ها و روشها... کوشان م Copyright: gooya.com 2016
|