شنبه 13 دی 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

پيامبر مدارا و صاعقه داعش، عمادالدين باقی

عمادالدین باقی
در تحليل خُرد از مسئله در يک کلام می توان گفت داعش محصول خود ماست. ما هيچگاه باور نمی کنيم که حتی کنش های فردی و شخصی و محدود خود ما ممکن است سهمی در پيدايش اين نوع پديده ها داشته باشند و مجموعه اين کنش های فردی به ظاهر بی اثر و ناديده است که يک پديده جمعی را می آفريند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



پنج شنبه گذشته همايش«پيامبر مدارا» با هدف دفاع از گفتمان ضد خشونت و تبری پيامبر اسلام از جناياتی که داعش و القاعده به نام اسلام انجام می دهند به مناسبت هفته وحدت در تهران برگزار شد. عمق هفته وحدت هنگامی به درستی فهميده می شود که نيم نگاهی به جنگ های خونين دويست ساله صفويه و عثمانی داشته باشيم. در زمانه ای که غرب پس از شکست در جنگ های دويست ساله صليبی از مسلمانان وارد دوره رنسانس شده و زايمان تاريخی اش را آغاز کرده بود و به گفته مورخان غربی نفوذ دانش و فنون مسلمانان به غرب در دوران نبردهای صليبی، شالوده اين دگرگونی و پيشرفت بزرگ بود، در خاورميانه جنگ های صفويه و عثمانی آغاز شد. همزمان با برآمدن تمدن غرب افول شرق آغاز شد(مجموعه مقالات کنفرانس بين المللی فرهنگ و تمدن اسلامی،۱۳۷۲: ۱۶۱). کشته ها، ويرانگری ها و دشمنی های ناشی از دويست سال جنگ شيعه و سنی کافی بود تا مصلحان دو نحله مذهبی راهی برای پيشگيری از تکرار اين فجايع بينديشند. يکی از واپسين تلاش های ستودنی، تقريب مذاهب بود که با همت دو مرجع بزرگ شيعه و سنی در جهان اسلام کليد خورد. شيخ شلتوت رئيس الازهر مصر و آيت الله بروجردی رئيس شيعيان در ايران.

پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹(۱۳۵۷ش) نيز تفکر مسلط بر رهبران انقلاب، تداوم همان شيوه بود. آيت الله منتظری که در آن هنگام دوم شخص انقلاب شناخته می شود با توجه به اينکه ميان شيعه و سنی در خصوص ولادت پيامبر اختلاف نظری بود و اهل سنت ۱۲ربيع الاول و شيعيان ۱۷ ربيع الأول را تاريخ ولادت پيامبر اسلام می دانستند، همين عامل اختلاف را به عامل اتحاد تبديل و هفته وحدت را اعلام کرد که مورد حمايت امام خمينی نيز قرار گرفت. آيت الله منتظری دست پروده آيت الله بروجردی و تنها کسی بود که آيت الله بروجردی در درس خود رسما از وی به عنوان اميد آينده حوزه تجليل کرده بود. پس بايد راه بروجردی را ادامه می داد. پس از آن هرساله کنفرانس وحدت تشکيل شد و تا زمانی که مبتکر هفته وحدت در جايگاه خود قرار داشت از وی بخاطر اين تدبير در رسانه ها و کنفرانس ها تجليل می شد و پس از آن هفته وحدت ماند و نام مبتکرش ناديده گرفته شد اما اين مسئله چندان اهميتی نداشت زيرا آنچه اهميت داشت تحقق هفته وحدت و اهداف آن بود.

اگر هفته وحدت کماهوحقه پيگيری شده بود و به همان معنايی که مبتکر آن می خواست دنبال می شد قطعا امروز نقشه جغرافيايی منطقه خاورميانه و شرايط پر تنش موجود به گونه ديگری بود و بلاترديد اينهمه جنگ و خشونت و خونريزی در منطقه نبود و پديده هايی مانند القاعده و داعش و طالبان و ... نداشتيم يا اگر داشتيم در چنين قدرتی نبودند. امروز از عراق و سوريه و لبنان و پاکستان اخبار ترور و انفجار و سربريدن و جنگ و آوارگی ميان شيعه سنی روح هر انسانی را می آزارد. پرسش اين است که ۳۵سال است از زمان برقراری نظام جمهوری اسلامی شعار وحدت سر می دهيم و هرسال به درستی گفته می شود که هر کسی و هر اقدامی که موجب تحريک احساسات و اختلاف شيعه و سنی شود، به دشمنان کشور و به وجود آورندگان جريان جاهل، متحجر و وابسته تکفيری کمک می‌کند. اما چرا عليرغم اين سخنان، شاهد ستيزه های فزاينده مذهبی به ويزه ميان سنی و شيعه هستيم؟ چرا هرچه اين وحدت خواهی ها بيشتر است ستيزه ها نيز افزون تر است؟ آيا اين شعار معيوب است؟ آيا مسلمان ها معيوبند؟ آيا اين سخن به گوش شان نرسيده است؟ آيا ارزش و اهميت آنر ا درک نمی کنند؟و آيا های ديگر؟

بی گمان برخی پديده ها صرفا ماهيت اقتصادی دارند و برخی صرفا ماهيت سياسی دارند اما بسياری از رخدادها مانند جنگ ايران و عثمانی و پديده القاعده و داعش هم ريشه های طبقاتی و اقتصادی دارد و هم آبشخور معرفتی و وزن اين عوامل در آفرينش همه پديدها يکسان نيست ولی تحليل موضوع با رويکرد معرفت شناختی و ريشه يابی فکری بدون تحليل طبقاتی و آبشخورهای مادی و اقتصادی ناقص است و تحليل طبقاتی و اقتصادی آن بدون فهم عقبه فکری آن ناقص و حتی اغواگر خواهد بود اما اين گفتار کوتاه عمدتا ناظر به ريشه يابی عوامل غير مادی بوده و اين امر به معنای انکار يا کم اهميت پنداشتن ساير عوامل نيست.

در تحليل کلان موضوع می توان گفت مناسک، صورت های عينيت بخش آيين ها هستند اما مناسک گرايی آيين ها را می ميراند و داعشيگری را می زايد. رابرت مرتن و ساير جامعه شناسان به تفصيل درباب مناسک گرايی سخن گفته اند و نيازی به تکرار آن نيست. مناسک گرايی بلايی است که بر سر راه مذاهب، آيين ها، قوانين و ... کمين کرده است. حتی قانون گرايی اگر تبديل به مناسک گرايی شود يعنی خود قانون و لفظ آن اصالت و قداست يابد و فلسفه قانون ناديده گرفته شود و هنگامی که قانونی، کارکرد خودش را از دست دهد و به جای اصلاح و تغيير آن، بر دوامش اصرار شود، قانون به ضد خود تبديل خواهد شد. هدف قانون انتظام زندگی و ساختن زندگی بهتر است اما مناسک گرايی پوسته را چسبيدن و مغز را رها کردن.

اما در تحليل خُرد از مسئله در يک کلام می توان گفت داعش محصول خود ماست. ما هيچگاه باور نمی کنيم که حتی کنش های فردی و شخصی و محدود خود ما ممکن است سهمی در پيدايش اين نوع پديده ها داشته باشند و مجموعه اين کنش های فردی به ظاهر بی اثر و ناديده است که يک پديده جمعی را می آفريند. پس از بروز يک حادثه ما نمی دانيم در چه روزی و چه تاريخی چه کرده ايم که واکنش امروزش چنين حادثه ای بوده است و خير يا شر آن گريبان مان را گرفته است؟ شکاف مذهبی که يکی از چند شکاف فعال و خطرساز در جامعه ماست درست است که پيشينه دراز تاريخی دارد اما در هر دوره ای برآيند کنش های انسان های همان دوره است. کسی که در گوشه ای و خانه دربسته ای مراسم عمرکشان می گيرد، آن يکی که کتابچه ای می نويسد، آن ديگری که لعنتی به خلفا می فرستد و آن مفتی يا شيخی که در مسجدی، شيعه را تکفير می کند تک دانه های برفی به ظاهر بی اهميتی هستند که وقتی روی هم انباشته می شوند حتی می توانند بهمن بيافرينند و امروز بهمن داعش محصول خود ما (اعم از شيعه و سنی) است. هفته وحدت برای اين نبود که اختلافات را معدوم سازد برای اين بود که سيلاب اختلاف را زهکشی کند تا به جای ويرانگری، منبع فايده شود. اين هدف اما لوازمی داشت. ۱- اينکه وقتی پرچمدار هر شعاری محبوب باشد شعارش هم جذابيت دارد و نافذ است اما اگر شعاردهنده و پرچمدارش منفور باشد هرچه اين شعار را بيشتر سر می دهد ولو اينکه شعار درستی باشد اما برخلاف آن عمل می کنند چون راه شکستن او را در شکستن شعارهايش می بينند. اين يک عامل روانشناختی و سياسی است نه معرفتی.

اما عامل ريشه ای تری هم وجود دارد و آن عامل معرفتی است. شعار وحدت لوازمی دارد که اگر وحدت را بخواهيم و به لوازمش متعهد نباشيم وحدتی محقق نخواهد شد. شعار راستين وحدت در بستر عمل به اين لوازم معنا می دهد. آيت الله منتظری که مبتکر هفته وحدت بود دقيقا ملتفت اين معنا بود. آيا می شود شعار او را اخذ اما از محتوا تهی کرد ولی نتيجه عکس نگرفت؟.

نمی شود که از يکطرف شعار وحدت شيعه و سنی بدهيم از طرف ديگر اقداماتی انجام دهيم که نفرت و دشمنی را در آنها برانگيزانيم. دو لازمه شعار وحدت عبارت است از: ۱- «مروت با هم انديشان» به مصداق «اشداء علی الکفار رحماء بينهم» که می گويد بر کفار حربی سختگيری کنيد و ميان خود رحمت و مروت و مدارا داشته باشيد يعنی لازمه اشداء علی الکفار بودن رجماء بينهم بودن است. و ۲- «مدارا با دگر انديشان» که در سنت پيامبر مدارا عبارت از مدارا با مشرکان و کافران و ... بود.. اگر ما نتوانيم حتی شيعيان و همکيشان خويش را تحمل کنيم و به محض اينکه تفسير و قرائتی متفاوت از ما يافتند طردشان کنيم و از دايره حضور در قدرت و تعيين سرنوشت شان برانيم ديگر تکليف بقيه روشن است. اگر توانستيم مدارا و تساهل در بين خود داشته باشيم(رحماء بينهم باشيم) می توانيم با ديگران هم مدارا کنيم.

چنانکه آيت الله منتظری بارها توضيح داد تعبير وحدت برای يکی کردن شيعه و سنی نبود که نه ممکن بود نه مفيد بلکه مراد از آن همگرايی شيعه و سنی و مدارا در عين اختلاف بود. او راه شلتوت و بروجردی را دنبال می کرد. راه آنان چه بود؟ در حالی که قرن ها بود پاره ای از علمای اهل سنت شيعه را رافضی يا خارج از اسلام و کافر می خواندند و عالمان شيعه هم اصول فقه خود را بر تقابل با آنها نهاده بودند شيخ شلتوت مذهب شيعه را به رسميت شناخت و در مطالعه کتاب فقهی«الاسلام عقيده و شريعه» دريافتم که او برخلاف رويه معمول فقهای اهل سنت که در هر مسئله فتاوای چهارمذهب خود را نقل و نقد می کردند شلتوت از پنج مذهب سخن می گفت و در هر موضوعی نظر مذهب شيعه را هم نقل می کرد. آيت الله منتظری نيز در مباحث فقهی به آرای آنها توجه کرد. و لازمه پايبندی به هفته وحدت داير کردن کرسی های فقه اهل سنت در حوزه های شيعه بود که افزون بر اينکه از نظر علمی طلاب را با فقه اهل سنت آشنا می کند زمينه های همگرايی را فراهم نمايد و در حوزه های سنی هم با همين سلوک راه برای آشنايی با آرا و عقايد شيعه فراهم می شد و دست کم اينکه دو طرف يقين می کردند که هيچکدام مستحق کفر و ارتداد نيستند که در نتيجه آن به اين سادگی بتوانند کارد بران بر حنجره يکديگر گذاشته و سر ببرند. بدون شک داير کردن کرسی فقهی اهل سنت در ميان برخی از سلفی های شيعه مقاومت هايی را بر می انگيخت اما پيروزی انقلاب اسلامی به معنای لزوم غلبه اين مرام و روش در حوزه ها بود که می تواست راه را برای حضور مسالمت آميز آراء و عقايد شيعيان در حوزه های اهل سنت نيز بگشايد.

تجربه اخير دايرکردن بی سر و صدا و بی خبر مدرسه خوارج در قم تجربه گرانسنگی بود. خوارج جزو فرقه هايی بودند که در تاريخ اسلام از نظر اغلب فقهای سنی و شيعه خارج از اسلام شناخته می شدند. آنان همه جا را دارالکفر می دانستند زيرا بر اين باور بودند که هر جا آنان حاکم نباشند دارالکفر است، خوارج امام علی و عثمان و معاويه و اصحاب جمل و اصحاب تحکيم (کسانی که به حکميت رضا دهند) را تکفير کرده و علی و عثمان را واجب القتل می دانستند و خلفا را لعن می کردند و در سال های اخير جريان نئوخوارج که تعديل شده خوارج سنتی است برای خليفه سوم فقط در حد کاربرد رضی الله عنه انعطاف نشان داده اند ولی هنوز امام علی(ع) را سَبّ می کنند. در عين حال به دليل اينکه عمان با دو و نيم ميلون جمعيت تنها کشوری است که خوارج در آن تحت عنوان فرقه اباضيه که ميانه رو شده خوارج است، اکثريت و قدرت دارند و اين کشور دارای روابط حسنه ای با ايران بوده و در چند مورد ميانجی حل اختلافاتی ميان ايران و امريکا شده است برای نخستين بار در تاريخ شيعه، مدرسه خوارج(اباضيه) در قم بازگشايی شده و طی مراسمی با حضور نماينده عمان افتتاح و کتابخانه مفصلی حاوی منابع فقهی خوارج راه اندازی شده که منبع بزرگی برای آگاهی از عقايد و انديشه های اين فرقه مذهبی است اما چرا با وجود اينکه بيش از سه دهه است هفته وحدت جزو راهبردهای ايران تعريف شده و نماينده ايران در اجلاس سالانه مجمع افتای فقهای اهل سنت شرکت می کند و در ايران نهادی به نام «مجمع جهانی تقريب مذاهب اسلامی» به وجود آمده است، چنين اقدامی در خصوص اهل سنت صورت نگرفته است. اگر اين قبيل اقدامات انجام می شد و سازوکارهای همگرايی عملی و نظری( نه ادغام و يکی شدن) به کار بسته می شد فضايی برای رشد داعشيگری جنايت پيشه به وجود نمی آمد. هنوز دير نيست و می توان با راه اندازی کرسی تدريس همه مذاهب (و حتی به قول مطهری مارکسيسم که مخالف مذهب است)، فضای گفتگوهای علمی را گشود تا گفتگو جانشين خشونت شود؟ امروز جريان داعش فقط قربانی نمی گيرد بلکه به يکی از علل ديگر عقب ماندگی دنيای اسلام و دنيای شرق تبديل شده و حيثيت خاورميانه و مردم و آيين هايش را بر باد می دهد و پيشرفت حقوق جهانی بشر را با دشواری های عظيم روبرو می سازد.

برگرفته از روزنامه مردم امروز، ش۷ شنبه۱۳دی۱۳۹۳ ص۱ و ۲ سرمقاله

http://www.emadbaghi.com/archives/001299.php


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016