گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
13 دی» ســـــتيزِ کهـنه و نـو، بخش سوم: دل به دوجايی، ابراهيم هرندی26 آذر» ســـــتيزِ کهـنه و نـو، بخش نخست: وابافی ِ رنگين کمان، ابراهیم هرندی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ستيزِ کهنه و نو، بخش چهارم: مناظره دکتر و پیر، ابراهيم هرندیستيز کهنه و نو در ايران، ستيز سه نهادِ سلطنت، شريعت و طريقت با نگرش مدرن و بازتابِ انديشه های آن است که انسان و زيستبوم او را دگرگون می کند. چون اين ستيز برسر گفتمان هايی ست که خودبخود زمينه های تاريخی نهادهای قدرت – يعنی سلطنت، شريعت و طريقت به پرسش می گيرد و با آن ها درگير می شود، بناگزير، به جنگی کشدار و پر نيز هزينه بدل شده است
با آغاز جنگ سرد، پس از جنگ جهانی دوم، جبهه سنّت گرايان در ايران بارِ ديگر از پشتوانه حکومتی برخوردار شد. چون دولت های غربی، اسلام را سپری در برابر نقوذ سوسياليزم خزنده می پنداشتند، برای کشوری مانند ايران که با شوروی همسايه بود، گسترش اسلام و هواداری از آن را به شاه پيشنهاد کرده بودند. او نيز با بازگذاشتنِ دستِ ملاها و گشودن حوزه ها و رونق دادن مسجدها، امامزاده ها، حسينيه ها، هيئت های سينه زنی و زنجيرزنی، نه تنها بيشترينه دستاوردهای پدرش را در پيوند با کوتاه کردن دست ملاها از گستره همگانی، از ميان برد، بلکه بی که بخواهد، اندک، اندک زمينه نابودی حکومت خود را نيز فراهم آورد. ۱ پيدايش جنگ سرد و شکل گيری حزب توده را بايد دو رويداد بسيار ناخجسته در تاريخ ايران، بويژه در پيوند با پروژه نوسازی آن کشور دانست. جنگ سرد، بار ِديگر دست ملاها را در مبارزه با انديشه های دوران روشنگری باز گذاشت، تا با اباطيل کهن، ذهن مردم را از هراس از آتش دوزخ و فشارِ شب اول قبر و مار غاشيه و ارواح خبيثه و جان و جن پرکنند. حزب توده نيز سبب شد که بيشترينه انرژی ذهنی جوانان که می بايست در راه انديشيدن و آموختن دانش های نوين بکار گرفته شود و آزادی و آبادی ايران و شادی مردمانش را سبب شود، برای چندين دهه، بيهوده هدر رود. چنان شد که نسل درس خوانده ايرانی، برای چندين دهه، جنگ با نادانی و خرافه و خامی را نهاد تا به جنگ فرمايشی و ذهنی با "امپريالست"، بپردازد. همسايگی ايران با روسيه، تاکنون سرچشمه بسياری از گرفتاری های کشور ما بوده است و چنين می نمايد که اين روند در آينده نيز دنباله پيدا خواهد کرد. مباد. اگرچه کتاب مناظره دکتر و پير، از هرگونه ارزش دينی، دانشی وادبی تهی ست و با منطقی بسيارعاميانه و شفاهی و زمُخت نوشته شده است، اما اين کتاب، نماد آشکار روزگاری ست که در آن سنگ را بسته و سگ را گشوده بودند. روزگاری که سانسور و سرکوب و هراس از درگيری ذهنی با گفتمان های سياسی و فرهنگی، ميدان را چنان خالی از دانشوران و انديشمندان نوخواه کرده بود که آخوندی روستايی زهره آن يافته بود تا يک تنه خود پا به ميدان ستيز تاريخی کهنه و نو بگذارد و با نوشتن سناريويی خيالی – بخيالِ خام خود – اين ستيز را با آوردنِ "احاديث و روايات و ادلّه عديده"، بسود اسلام و مسلمانان پايان دهد. تنها از اين چشم انداز، اين کتاب را سندی تاريخی می توان خواند و از همين روست که من در اينجا فشرده وار بدان پرداخته ام. "مناظر دکتر و پير"، گفتگويی نمادين ميان سه کاراکترِ اين کتاب است. دکتر بيضاوی نماينده ايرانیِ شهر نشين مدرن، آخوند ِپير که نماينده سنت گرايان و کهنه پرستان است و، حسن آقا دانشجو که نماينده نسل جوانِ کشور است. اين سه نفر در واگن ترنی با هم همسفر می شوند و بناگزير با هم به گفتگو می نشينند. آخوندِ پير، که حضور خود را درآن واگن از سوی آن دو مسافر، رويدادی ناگوار و ناخوشامد می پندارد، برآن می شود تا با آن ها درباره نياز جامعه به آنچه او "روحانيون" می خواند، اندی داد سخن دهد. او نخست به اين پرسش که، "روحانيون در جامعه چه نقشی دارند؟ می پردازد و آن ها را مانند؛ پزشکان، کشاورزان، وکيلان، نجاران وبنايان، ويژه کار می داند و بسود کارِ آنان می پردازد؛ نويسنده سپس درباره "تخصص علمی روحانيون"، روضه پرآب و تابی می خواند و در پاسخ به پرسش آقای بيضاوی درباره نقشِ "روحانيت"، اين چنين دادِ سخن می دهد؛ در کتاب مناظره دکتر و پير، مناظره ای در کار نيست. بلکه نويسنده، روضه ی خسته کننده ای را – که ای بسا بارها بر منبر خوانده است- در اين کتاب نوشته است تا خواننده را از اهميت نقش ملاها در مبارزه با انديشه های مدرن آگاه کند و به همپالکی های خود هشدار دهد که اکنون بهترين زمان برای برانگيختن مردم و برپايی آشوب در راستای بپاکردن حکومتی اسلامی ست. اين نکته که چندين بار در کتاب تکرار شده است، بسيار چشمگير و شگفت است که چگونه حکومتی که در جهان به سانسور و سرکوب شهره بود، انتشار چنين کتابی را آزاد گذاشته بود؟ بخوانيد؛ نويسنده در چند جای کتاب، "علما" را به دو گروه بخش بندی می کند، يکی آنان که چون او رسالت اسلام را برپايی حکومت دينی می دانند و ديگر آنانی که نمی دانند. وی گروه نخست را می ستايد و می نويسد که؛ " آری تنها اينها هستند که عالم حقيقی و روحانی واقعی هستند و شايسته اند و حمايت من و همه بحث ها و مسائلی که در دفاع از روحانيت در اين فصل دارم. درباره آنها و در محور اين گروه است. اما آن اقليتی که وظيفه اصلی خويش را فراموش کرده و دين را به دنيای خود فروختند، آنهايی که موضوع خدايی و مردمی خويش را از ياد برده و تمايلی به جباران از خود نشان دادند و يا با بی تفاوتی های آشکار خود عملاً را ه پيشرفت ستمگران و تجاوز آنها را به قوانين و حقوق خدا و خلق او هموار کردند، اينان نه عالم و روحانی هستند و نه شايسته تکريم و تجليل، بلکه آنان همان ها هستند که بدعتها را ديدند و مسئوليت خويش را (آنگونه که پيامبر عزيز اسلام فرمان داده است) در برابر آن انجام ندادند و لذا پيغمبر فرمود: که مورد لعن خداوند قرار دارند." نويسندگان حوزوی هميشه هشدار می دهند که نبايد سخنان آخوندهای منبری و دوره گرد و يا انديشه های نوانديشان دينی را درباره اسلام، درست و بجا پنداشت و براساس آن ها به سنجش آن دين پرداخت. آنان هماره يادآور می شوند که تنها آنچه را "علمای بزرگ" گفته و يا نوشته اند، می توان بررسيد. اگر سخنان عبدالکريم هاشمی نژاد را در اين کتاب، با چشمداشت به نگرش وانديشه های خمينی بخوانيم، در می يابيم که او نيزمانند خمينی، اسلام را دين حکومت می دانسته است و وظيفه دست اندرکاران آن دين را بسيج توده ها برای برپايی حکومتی دينی می پنداشته است. گسست سنت و نگرش مدرن، پديده ای دينی نيست. نه مدرنيت، دين است که در پی جا باز کردن در ميان آئين های ديگر باشد و نه هيچ دينی ذات دارد که با زمانه ناسازگار بماند. هراس کشيشان در غرب و ملايان و کاهنان و خداوارگان در شرق، گسست سنّت و مدرنيت را دستمايه ستيزی بی امان، ميان دين و دنيا نموده است. هردينی برای ماندگاری خود، ناگزير از نوسازی خود و همخوان شدن با فرهنگ زمانه است. پس ستيز کهنه و نو، در بنياد ستيز دکان هايی ست که بنام دين باز شده اند و دکانداران آن ها، تابش آفتاب روشنگری را مايه آشکار شدنِ سياهکاری های خود می دانند. آنچه در ايران اسلام را بدنام کرده است و مردم را از آن گريزان کرده است، اسلام نيست، بلکه دکانی بنام "شريعت" است که ايران و همه امکانات آن را بنام خدا و اسلام، در اختيار دکاندارانِ شريعت در آورده است. آنچه نيز در گذارِ تاريخ بنام دين رخ داده است، بازتاب جنگ های دکان های دين فروشی ست. شريعت وطريقت، دو نمونه ايرانی اين دکان هاست. اگرچه برای ما ايرانيان که اکنون کشورمان دکه ای از دکان شريعت شده است، انديشيدن به انديشه های دينی، بدون پيشداوری و درگيری عاطفی دشوار است، اما حقيقت اين است که هردينی، چون بخشی از فرهنگ انسانی، دربر دارنده ی خوشه ای از الگوهای رفتاری و کرداری در زمان و مکانِ ويژه ای ست که در پاسخ به نيازهای زيستی انسان شکل می گيرند و همراه با دگرگون شدن آن نيازها، دگرگون می شوند. آنچه الگوهای دينی را از خمش پذيری و پاسخگويی به نيازهای زمانی باز می دارد، خواهش و کوشش ِکسانی ست که از آن دين، دکانی برای چنگ اندازی بر ثروت و قدرت در جامعه می سازند. اگر از چشم انداز رفتار شناسی به چرايی و چگونگی پديد آمدن و شکل گيری هنجارهای آئينی و بازتاب های آن ها بر رفتارها و کردارهای پيروان هر آئين بنگريم، آنگاه در خواهيم يافت که هيچ آئينی نمی تواند بخودی خود ناسازگار با نيازِ زيستی انسان به ماندگاری باشد. هر دينی، راه زندگی ست و اگر نيز نهادينه شدنش، آن راه را برای انسان زيانمند کند، آن دين پس از چندی از ميان می رود. براين اساس، هيچ دينی بخودی خود، نه دشمن زيستن و انديشيدن است و نه مايه سرگردانی و از " از خود بيگانگی" انسان. ۳ ستيز کهنه و نو در ايران، ستيز سه نهادِ سلطنت، شريعت و طريقت با نگرش مدرن و بازتابِ انديشه های آن است که انسان و زيستبوم او را دگرگون می کند. چون اين ستيز برسر گفتمان هايی ست که خودبخود زمينه های تاريخی نهادهای قدرت – يعنی سلطنت، شريعت و طريقت به پرسش می گيرد و با آن ها درگير می شود، بناگزير، به جنگی کشدار و پر نيز هزينه بدل شده است. (دنبـــاله دارد) ــــــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|