گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
26 آذر» ســـــتيزِ کهـنه و نـو، بخش نخست: وابافی ِ رنگين کمان، ابراهیم هرندی11 آذر» گستره همگانی ما آلوده به خرافه است، ابراهیم هرندی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ســـــتيزِ کهـنه و نـو، بخش سوم: دل به دوجايی، ابراهيم هرندیسنّت، ساختاری سخت و ستيزنده دارد و خودبخود از ميان نمی رود. سنّت ها، الفبای فرهنگ زيستی هر جامعه اند که اندک، اندک در پاسخ به نيازهای زيستی و زيستبومی پديد می آيند و با داد و ستد ِ انسان با زيستبوم اش، در پاسخ به نيازهای تازه و يا دگرگونی های زيستبومی، دگرگون می شوند. هيچ سنّتی نه آسمانی ست و نه تشريفاتی و زيادی. هنگامی که زمان و مکان دگرگون می شود، سنّت های سخت جان نِيز به آسانی ديگر می شوندگفتيم که رويارويی ايرانيان با برخی از برآيندهای روزگار روشنگری در دوران قاجار، شاهان و ملاها را در پيشگيری از آشنايی مردم با انديشه های مدرن همدست و همصدا کرد. اين باهمیِ ناخجسته، زورِ دربار را پشتيبان خواسته های ملايان کرد تا فرهنگ مردابی ايران در آن دوران، همچنان حوزه حکومت شيخ و شاه بماند. ملايان قشری چون؛ شيخ فضل الله نوری، ميرزای قمی، شيخ جعفر کاشف الغطا، ملاعلی کنی و بسيارانی ديگر، با ذهنيتی جزمی انديش و خويی جنگلی، از سويی حکومت شاهان قاجار را لعابی از تقدس می زدند و از سوی ديگرنوانديشان و نوگرايان را تکفير می کردند و فرمان کشتن آنان را از شاه می خواستند. چنان بود که روشن انديشانی چون قائم مقام و اميرکبير و آقا خان کرمانی، با فتواهای کسانی چون شيخ فضل الله نوری، آقا نجفی، ملا باقر شفتی، ميرزا صالح شيرازی، ملاعلی کنی جان برسر آرمان های خود نهادند. ملاها از آغاز آشنايی ايرانيان با پديدهای مدرن، با آن ها به ستيز برخاستند و بسياری از دستاوردهای صنعتی مدرن را حرام دانستند. نمونه اين دستاوردها اين هاست؛ آموزش و پرورش، بهداشت، دادرسی مدرن، بيمارستان، آبِ لوله کشی شده، حمام دوش، بانک، گمرک، قيمت گذاری خواربار، کله قند، قندِ برقی، چراغِ برق، راه آهن، تلگراف، تلفن، بلندگو، راديو، سينما، تلويزيون، ويديو، ماشين لباسشويی و به تازگی، اينترنت پرسرعت و فيسبوک. ۱ آنان همچنين هرگونه نگرش مدرن و پيروان آن را نکوهيدند و بسياری از آنان را با چماقِ تکفيراز ميدان هستی بدرکردند. البته بايد گفت که همه ملاها در اين "جهادِ اکبر"، با هم همراه نبودند و گاه کسانی مانند محلاتی و نائينی، کوشش در نشان دادن همخوانی اسلام با انديشه آزادی داشتند. اما اگر از نگرشی شاهينی به هنجارهای چشم اندازِ مدرن و پيش پندارهای آن درباره انسان و جهان بنگريم و بنيادهای سياسی آن را بررسيم، به آسانی درمی يابيم که کسی با آموزش و پرورش سنّتی که ذهنينی سنگی و بی گذشت و بوميايی شونده می پرورد، نمی تواند با الفبای رفتاری و کرداری جهان مدرن کنار بيايد. اين چگونگی را برخی از رويدادهای سياسی چاردهه گذشته در ايران نشان داده است. ۲ نه آئين های کهن و ريشه دار، هرگز با نگرش مدرن کنار می آيند و نه نگرشِ مدرن، جايی برای کنار آمدن با آن آئين ها دارد. اين چگونگی از آنروست که هر سنّت دينی، الگوی رفتاری ويژه ای برای ماندگاری در زييستبوم و زمانی ويژه است. سنت های اسلامی، الگوهای رفتاری و کرداری برای زندگی در شبه جزيزه عربستان در هزار و اندی سال پيش اند و سنت های مدرن، الگوهای رفتاری در سرزمين های سردسير شمال اروپا در سده های نه چندان دور. هيچيک از سنت های اين دو چشم انداز را، نبايد بهتر از ديگری و برتر از آن يک دانست. بهتری و برتری، ارزشداوری سياسی ست که به گزينه های مردم در هر سرزمين برمی گردد. چنين می نمايد که بسی بيش از بسياری از مردم جهان در روزگارِ کنونی، زندگی صنعتی را بهتر و برتر از بهتر از زندگی به سبک بومی می پندارند و پذيرفته اند که اين تنها گزينه ای ست که در پيش روی خود دارند. گرفتاری کار اين است که صنعت، تنها پديده ای اقتصادی نيست و رويه های پيچيده ديگری دارد که يکی از آن ها سياست است. اين نکته را بسياری از حاکمان گذشته، به بهای از دست دادنِ تاج و تخت خود بسيار دير دريافتند، اما آن را به پيايندان خود آموزاندند. چنين است که حاکمانِ کشورهای پيرامونی با صنعتی شدن کشورهای خود رفتاری دوگانه دارند. از سويی صنعت را زمينه ساز رونق اقتصادی می دانند و از سوی ديگر زمينه سازی برای صنعتی شدن کشور را مايه زمين خوردن حکومت خود می پندارند. اين دو دلی ِسياسی، فرهنگ انديشه ورزی ويژه ای را پديد می آورد که از زبان نيمايوشيج، بايد آن را فرهنگ، "دل به دو جايی" خواند. دل به دو جايان، خدا و خرما را با هم می خواهند، آنگونه که مسجد و ميخانه را، دين و دانش را و سنت و مدرنيت را. دل به دو جا، به زبان حافظ، کسی ست که؛ هم از عقل می لافد و هم طامات می بافد. دل به دو جايی، نه پديده تازه ای ست و نه شگفت. پيش تر به دوگانگی آتن – اورشليم، که نمونه ای تاريخی از اين پديده است، اشاره کرديم. نمونه امروزی اين چگونگی برای بسياری از ايرانيان، آرمانِ آشتی دادن سنّت های کهن با فرهنگ مدرنيت است. اين آرمان بسيار ستودنی و ارجمند می توانست باشد، اگر بشدنی می بود. تاريخ سده گذشته ايران نشان داده است که کوشش در دست يابی به آرمان های اين چنينی، سر از سياه چال های ديکتاتوری شگفتی در می آورد که هم اکنون ملت ايران با نمونه شناخت ناپذيری از آن دست به گريبان است. هرگونه برنامه سياسی آرمانگرايانه، می تواند سر از سياهچالی شگرف و خانمانسوز برآورد. بسياری از هنگامه های نابهنگام تاريخ، با آرمانی انسانی برای ساختنِ جهانی بهتر آغاز شده اند. اما براساس قانون بازتاب های ناخواسته، جهان را جهنمی تر از آنچه بود، کرده اند. انقلاب بلشويک روسيه، انقلاب فرهنگی چين وانقلاب اسلامی ايران نمونه هايی از اين خيزش های آرمانخواهانه اند. اين سخن که راه نجات کشورهای پيرامونی، آشتی دادن سنت و مدرنيته است، سخن بسيار بارداری از سوی حاکمان آن کشورها در راستای سود آنان است و بدان معناست که بخش هايی از نگرش مدرن که با سود ما همخوان نيست، بکار ما نمی آيد. بازتاب های آن نيز، بازسازی استبداد، با دموکراسی دينی، حقوق بشر اسلامی، آزادی نسبی و اقتصاد صلواتی ست. صنعت، فرهنگ ويژه خود را دارد که هيچ پيوند سودمندی با ارزش ها و هنجارهای افسانه ای کهن برقرار نمی کند. نيز، گذشته کشورهايی مانند ايران، هر روز با آينده دلخواه مردمان آن که داشتن کشوری صنعتی و آباد و آزاد است، بی پيوندتر می شود. نگرشِ مدرن، برآيندی از روزگارِ دستبرد صنعتی انسان در طبيعت و توليد و مصرف انبوه است. اين چگونگی، ذهنيتِ انسان را که تا پيش از آغازِ توليدِ انبوه، درگيرِ خيزوگريزِ هماره از زيستبوم خويش، در راستای زنده ماندن بود، به ذهنيتی آسوده و خويش- خوشخواه روی گرداند. اکنون دستبرد انسان در ذات پديدارها و دستکاری آن ها برای بهره وری ابزاری، انسانی را پديد آورده است که خود را در هرکار، دانا و توانا می داند و جهان را ميدان کامرانی های بی پايان نمای خود می پندارد. ذهنيت انسان مدرن، ذهنيت توانمندی داراست که در سايه ابزارهای پرتوان صنعتی، هرگونه دستبرد در طبيعت و مهار کردن آن را شدنی می داند. چنين است که فرهنگ مدرن را فرهنگ زيستن می خوانند، اما فرهنگ های پيش از آن، فرهنگ های فرار از مرگ بودند.۵ آزادی نياز به زمينه اقتصادی ويژه ای دارد که مرز آن گذر از گرسنگی و مرگ است. آنجا که مکانيزم روزمرگی، همه در راستای دغدغه سير کردن شکم و گريز از مرگ است، آزادی معنايی ندارد. درچنان جايی، خوی جانوری انسان هميشه فرماندار رفتارها و کردارهای او می شود. اين گونه است که تهيدستی اجتماعی هميشه با تنگ نظری و استبداد هم نشين بوده است. و برابری و آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و ميدان دادن به آرمان های فردانی، پديده ای بسيار نوين در تاريخ روندهای اجتماعی ست. برابری نيز در زمان و مکانی معنا دارد که امکانات اوليه زيستی برای همگان وجود داشته باشد، اما سيستم توزيع نابرابر، گروهی را از دسترسی به آن امکانات باز دارد. ۶ سنّت، ساختاری سخت و ستيزنده دارد و خودبخود از ميان نمی رود. سنّت ها، الفبای فرهنگ زيستی هر جامعه اند که اندک، اندک در پاسخ به نيازهای زيستی و زيستبومی پديد می آيند و با داد و ستد ِ انسان با زيستبوم اش، در پاسخ به نيازهای تازه و يا دگرگونی های زيستبومی، دگرگون می شوند. هيچ سنّتی نه آسمانی ست و نه تشريفاتی و زيادی. هنگامی که زمان و مکان دگرگون می شود، سنّت های سخت جان نِيز به آسانی ديگر می شوند. نمونه ای از اين چگونگی هم اکنون در کشورهای غرب آفريقا در حال شکل گيری ست. مردم بسياری از کشورهای گينه، ليبريا، گامبيا، ساحل عاج و سيرالئون، مردگان خود را پيش از خاکسپاری در آغوش می کشند و چند دمی، می بوسند و می بويند و زاری می کنند. اکنون اين سنّت ديرينه، با پيدايش ويروس اِبولا که يکی از کُشنده ترين ويروس هاست، در همه ی آن کشورها ممنوع شده است. اگرچه سخت جانی سنّت، سبب می شود که بسياری از مردم، بويژه در روستاهای دور افتاده، خبر مرگ ِ از دست رفته ای را پس از انجام اين مراسم به ديگران بدهند، اما چون بيشتر ِ کسانی که دست از اين سنت برنمی دارند، نيز از جهان خواهند رفت، اين سنّت از ميان خواهد رفت. (دنبـــاله دارد) يادداشت ها: Copyright: gooya.com 2016
|