پنجشنبه 23 بهمن 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

گزارشی از سخنرانی آرامش دوستدار درباره "زبان و شبه‌زبان، فرهنگ و شبه‌فرهنگ" + عکس


آرامش دوستدار

اين سخنرانی با استقبال وسيع ايرانيان علاقمند در روز شنبه ۷ فوريه در کتابفروشی فروغ در شهر کلن برگزار گرديد.

از آرامش دوستدار در کنار مقالات و مطالب متعددی که به مناسبت‌های گوناگون در مطبوعات و سايت‌های اينترنتی منتشر گرديده چهار کتاب ملاحظات فلسفی در دين و علم، درخشش‌های تيره، امتناع تفکر در فرهنگ دينی و خويشاوندی پنهان نيز منتشر شده‌است.

آثار فوق حاصل بيش از چهار دهه تلاش دليرانه و پی‌گيرانه انديشمندی‌است که برای اولين بار مشکل بزرگ فرهنگی ايرانيان را در برابر ديدگان بهت‌زده‌ی بسياری‌مان گشوده است. متفکری که آثارش می‌تواند تاثير بزرگی را در تغيير وضعيت فرهنگی‌مان موجب گردد.

در زير گزارش فشرده‌ی موضوع سخنرانی را که آقای فرزاد قنبری به درخواست انتشارات فروغ تنظيم کرده‌اند می‌خوانيد.

***



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


گزارشی از سخنرانی آرامش دوستدار در باره "زبان و شبه‌زبان در فرهنگ و شبه‌فرهنگ"

آرامش دوستدار موضوع گفتار خود را دو صورت سخنگويی طبيعی و ساختگی عنوان کرد. اولی را زبان و آخری را شبه‌زبان ناميد و زبان طبيعی را اينگونه تعريف کرد: «زبان طبيعی زبان کاربردهای معنايی سخن در همگروی اجزای عمده‌اش، يعنی تکواژها، واژه‌ ها و همنشين‌ها، در فعل است.» سخن بی معنی را سخن بی‌سامان ناميد و سخن با معنی را با‌سامان «که معنايی خارج از خود ندارد، زيرا زبان نقاله برای حمل معنا نيست.». وی پس از نقد کسانی که زبان را وسيلۀ انتقال فکر و معنی از غرب برای نجات فرهنگ‌مان ساخته‌اند، کارکرد طبيعی زبان را چنين توضيح داد: «زبان طبيعی در وهلۀ اول و پيش از آنکه به جامۀ مکتوب درآيد سخنگويی يعنی زبان محاوره است، زبان گفت و شنود است، نخست برای فهميدن و فهماندن. سپس پايه است برای زبان سنجيده و سنجنده که بغرنج‌ها را از بغرنج‌نماها بازمی‌شناسد، بدون حشو و زوايد،...»

دوستدار در ادامه به بررسی زبان محاوره و عاميانه پرداخت و تمايز آنها را در اين دانست که «زبان محاوره يا متعارف کاملاً می‌تواند زبان تأمل باشد»، در حاليکه «زبان عاميانه نخست زبان نشخوار باورهاست، سپس زبان تجربيات بيواسطه در تأييد آنها و بازتوليدشان از روی الگوهای گوناگون باورهای کهنه». بنابراين زبان عاميانه متکی به خود نيست و «پايگاهش به شدت هرچه بيشتر سنت است». و زبان نوشتاری کنونی ما را زبانی توصيف کرد که «به جای دغدغۀ تأمل، صراحت و سادگی بيان...»، بديل همان زبان عاميانه است که «با نعل واروی پرهيزش از زبان عاميانه باز می‌گويد آنچه از تخمير سنت ورد زبان الکن عوام است». اما سنت پرستان برای اينکه «مدرن بنمايند به هر وسيله و بهانه‌ای به نقل و انتقال مفاهيم و مطالع آخرين فريادهای فرهنگ غربی متوسل می‌شوند،». سپس محتوای همگويی عوام و خواص را که همخويی فرهنگی‌‌شان باشد، تشريح کرد . وی پس از اشاره‌ای به پيوند آشکار عوام و خواص در "عشق سرمدی آنها به اسلام" که کارکردش تحقق انقلاب اسلامی‌ست، به يکی از مهمترين عوامل فرهنگی «پيوند درونی و سابقه‌دار ميان عوام و خواص» پرداخت که «خود را در نوعی مهم از ادب مشترک يعنی در غليان و فوران شعر بروز می‌دهد». و پس از ارائۀ نمونه‌های متعدد سياسی، اجتماعی و تاريخی در اين مورد، نتيجه گرفت که: «سبب را بايد در "همنواختی" و "نامتفاوتی" فرهنگی‌مان جستجو و کشف کنيم، که ما را در طی قرن‌ها در کانون تنبيه و مراقبت خود شبيه، يکرنگ و بيرنگ پرورانده است.»

نکتۀ مهم ديگری که برای شناخت وضع زبان فارسی عنوان شد قطع رابطۀ زبانی و فرهنگی ما با ايران باستان بود. دوستدار اين ادعا را که دو عامل "نژاد" و "زبان" حاملان زبان و فرهنگ ايران پيش از اسلام به پس از آن هستند را بررسی کرد و با تحليل کافی شواهد، آن را نادرست دانست. او با اشاره به ادعای غنا يافتن زبان فارسی از زبان عربی! گفت که، آسيب زبان عربی به مثابه زبانی "قالبگير" و "قالبريز" به زبان پيونديی مانند فارسی فقط «هرس کردن پايه‌هايش که فعل باشد» نيست، بلکه گرفتن "تحرک آفرينندگی" از آن با نگه داشتنش "در سکون و رکود قالبها"ست. و از آن مهمتر "زبان عربی بر دوش حقيقتی ادعايی" يعنی اسلام، طی چند قرن "جای زبان پيشين را می‌گيرد" و در نتيجه "هرگونه ارتباط درونی و ارگانيک با تمدن و فرهنگ ايران باستان قطع می‌گردد". او بقايای آثار و مراسم باقی مانده از آن دوره را بسيار اندک، و يادهايی که "گاه برمی‌دمند و گاه محو" می‌شوند را تصوری خواند، و گفت: «اين ناپديد کردن و ناپديد شدن پيشينه که ژرفترين و سخت‌جان‌ترين نوعش توسط زبان صورت می‌گيرد، هرگونه رابطه‌ای با گذشته را نيست و نابود می‌کند.»

دوستدار با در نظر گرفتن اين که "زبان فرهنگ ساز است و فرهنگ زبان ساز" ايران اسلامی را معجونی از فرهنگ اسلامی و زبان فارسی- عربی خواند. تأثير جايگزينی واژه‌های فارسی به جای عربی در کاهش "ثقل زبان عربی در بافت فرهنگ اسلامی فارسی" را "بسيار محدود" دانسته و گفت: «زبان حجمی نقطه‌چين از واژه‌ها نيست که بشود به دلخواه نقطه‌هايی را برداشت و نقطه‌های ديگری به جای آنها گذاشت. چون زبان ارگانيسم زنده‌ای‌ست از تاثير و تأثر يا همگروی اجزايش.». وی پس از توضيح ارتباط ارگانيک اجزاء زبان، نتيجه گرفت که زبان و فرهنگ حاصل از آميزش اسلام غالب و ايران مغلوب زمينه‌ای ساخته است برای ايجاد شبه‌زبان و شبه‌فرهنگ.

دوستدار در بارۀ رابطۀ انديشيدن و فرهنگ و زبان، تاکيد کرد که «هيچ انديشه‌ای نمی‌تواند از مرزهای زبانی و فرهنگی‌اش فراتر رود، اما هر انديشه‌ای نيز در چهارديواری زبانی و فرهنگی‌اش کامل است، در حدی که آن اولی در اين آخری بازتابد و برعکس.». شواهد آن را از جمله، در کمال بودن گفتۀ شاعران ما چون در مرزهای زبانی و فرهنگی شان مانده‌اند و فلسفۀ فيلسوفان‌ما که در اين مرزها نمانده‌اند، ياد کرد. او با تعجب پرسيد که چگونه می‌توان به زبان عربی که فاقد‌ افعال "بودن" و "داشتن" است فلسفی انديشيد؟، «دو فعل بنيادی تمام زبان‌های هند و اروپايی‌« و «خاستگاه فلسفه از آغازش تا کنون».



دوستدار در اهميت بررسی زبان در ملازمه‌اش با فرهنگ،‌ برای برداشتن گامهای اوليه در راه دشوار پی بردن به اساس مشکل فرهنگی‌مان، گفت: «بستر اين راه را زبان می‌سازد، چون اصيل‌ترين سنگ‌ بنای فرهنگ است، اگرچه فرهنگ هم به نوبۀ خود در آن همواره جاری بوده و می‌ماند و مألاً از همديگر جدايی‌پذير نيستند.». دو دليل برای اين تشخيص آورد: يکی "چون فرهنگ بدون زبان وجود ندارد" با توجه دادن به فرهنگهای طبيعتی يا اوليه که اساسشان زبان محاوره است، و ديگر اين که "مرکز ثقل خويشاوندی ميان فرهنگ‌ها زبان است" و فرهنگهای همزبان خويشاوندی بيشتری دارند تا ناهمزبان. او ملازمۀ زبان و فرهنگ را با اين يادآوری توضيح داد که زمانی گفته‌ است که آنچه توسط ايرانيان «به زبان فارسی نوشته شده منحصراً اختصاص به "فرهنگ ايران اسلامی" دارد و آنچه به زبان عربی نوشته شده از آن "فرهنگ سراسری اسلام" از جمله ايران فارسی زبان است.» و مکانيسم زبانی اين ملازمه را کوتاه شرح داد.

سپس دوستدار با اشاره به اين که "تئوری واقعيت بی واسطۀ زبان همچون زبان محاوره" از فردينان دو سوسور است، آنچه را که در بارۀ زبان و مشکلات فرهنگی‌مان تا اينجای سخرانيش گفته بود، يادآوری کرد و با اشاره به سنت بعنوان ملغمه‌ای از "باورهای راست و دروغ" و برشمردن نمونه هايی از هر کدام، به موضوع مشخص وضعيت امروزۀ زبان فارسی پرداخت.

دوستدار گفت که زبان روشنفکری همسان‌گوی ما که چند دهه است «در سنت از يکسو و در جعل فرهنگ غرب از سوی ديگر می‌تند، زبانی ساختگی يا شبه‌زبان است، چون تنافی اين دو فرهنگ و در نتيجه تنافی زبانی آنها را نمی‌شناسد.» و اضافه کرد، اما «شبه‌زبان را که آنهم ساخته شدۀ اجزای زبانی‌ست، به صرف واژگان وارداتی به ارگانيسم زبان نمی‌توان شناخت». در اين رابطه او از چندين واژه که ترجمه يا اقتباسی لفظی از زبان خارجی در فارسی‌اند، به عنوان نمونه نام برد و آنها را مانعی در زبان برای فهميدن و فهماندن ندانست. او مميز شبه‌زبان را با خصوصيت "حامل تصورات ساختگی نسبت به فرهنگ مربوط" بودن آن، مشخص کرد که محملش می‌تواند "واژه، مفهوم، ترکيب مفهومی يا سخنی بيگانه به فرهنگ باشد". سپس دو نمونه سخن از ترجمۀ يک کتاب فلسفی که واژه‌هايشان همگی آشنا اما خود سخنان‌ کاملاً نامفهوم بودند را برای شنوندگان خواند. آنها را شبه‌زبان ناميد، چون می‌خواهند با قهر زبانی "مفاهيمی ناهنجار به فرهنگ ما تزريق" کنند و نتيجه گرفت که سردرگمی اين سخنان، ناشی از صورت نوشتاری زبان که هستی مبتنی و متکی برخود ندارد، نيست. در توضيح بی‌سامانی اين سخنان گفت، چون "زبان محاوره بعنوان زبان پايه‌ای نزد ما زبان تأمل نبوده و نشده" بنابراين زبان نوشتاری ما زبانی "سنجنده و سنجيده" برای انديشيدن مسائل پيچيده نيست. وی در خاتمه با توضيحاتی در بارۀ سخن باسامان و بی‌سامان، شبه‌زبان را چنين تعريف کرد: «شبه زبان سخنی است که در فعل يا گزاره‌اش تکواژها، واژه‌ها و همنشين‌ها از هم می‌گريزند و می‌پراکنند.»


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016