گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 بهمن» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا17 بهمن» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا منافع ملی؛ ابهامات و خطرات
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ شرايط موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايراندر مورد انتقال مفاهيم مدرن پروريده در غرب به جوامعی غيرغربی، نوع «فرهنگ» و نحوهء شکل گيری «نهادهای اجتماعی» جوامع «دريافت کننده» از جمله تعيين کنندگان اصلی امکان توفيق روندهای انتقال و جا افتادن محسوب می شوند. لذا، می توان پرسيد که در اين زمينه وضعيت «فرهنگ» و «نهادهای اجتماعی» کشور ما چگونه است؟ و برای پاسخ دادن به اين پرسش است که ضروری می شود تا نخست نگاهی به گذشتهء پرورش اين مفاهيم در مغرب زمين افکنده و، با گرفتن آگاهی هائی در مورد آن گذشته، به بررسی شرايط امروز و امکانات واقعاً موجود کشورمان بپردازيم.
پيشگفتار بنظر من، اگر تصور کنيم که استقرار هر يک از آحاد محموعهء مفاهيمی متشکل از دموکراسی، سکولاريسم، پلوراليسم، سوسيال دموکراسی، يا ليبرال دموکراسی در ايران کار ساده ای است سخت اشتباه کرده ايم. اين کار نه ساده است و نه آسان. در توضيح اين سخن بايد برخی توضيحات جامعه شناختی را مطرح ساخته و در ابتدا بگويم که، معمولاً، انتقال مفاهيمی که در سرزمين و فرهنگی ديگر پرورش يافته اند، به سرزمين هائی که در جريان رشد و نمو آنها شراکت نداشته اند، لازمهء توجه به لوازمی است که امر انتقال را ممکن می سازند، و نيز در نظر داشتن شرايطی است که در سرزمين های «ميزبان» وجود دارند. در اين مورد مدد گرفتن از مثال انتقال گياهان از خاکی به خاکی ديگر می تواند مفيد باشد. هر گياهی به نوع خاصی از آب و هوا احتياج دارد. گياه استوائی را نمی توان در سرزمين های سردسير رشد داد. در جامعه شناسی به اين «آب و هوا» نام «فرهنگ» داده اند. در عين حال نوع خاک سرزمينی که «پذيرا» يا «ميزبان» گياهان غيربومی است نيز بايد به گونه ای باشد که گياه بتواند براحتی در آن رشد و نمو کند. در جامعه شناسی از اين «خاک» می توان با نام «نهادهای اجتماعی» ياد کرد. بر اين قياس، برای استقرار مفاهيمی که مخلوق مغرب زمين اند در کشورمان، ايران، ما به فرهنگی مناسب و نهادهائی پذيرا نيازمنديم تا بتوانيم روند انتقال را با کمترين هزينه به انجام رسانيم. در زبان علوم انسانی و اجتماعی، روند انتقال اين مفاهيم از يک مکان به سرزمينی ديگر را «متوطن کردن» (يا «طبيعی شدن» naturalization) می خوانند؛ همانگونه که وقتی شما از کشور خود به کشور ديگری «مهاجرت» می کنيد در ابتدا «بيگانه» (alien، مثلاً بصورت بکار رفته در اصطلاح «اتباع بيگانه» در زبان اداری ايران) محسوب می شويد و آنگاه، پس از طی روندی خاص و برآوردن شرايطی چند، در آن کشور «متوطن می شويد»؛ يعنی آن کشور «وطن دوم» شما می شود، انگار که حضور شما «طبيعی» شده باشد، و شما مقام «شهروندی» (citizenship) آن کشور را به دست می آوريد که مهمترين خاصيت اش آن است که همهء قوانين و حقوق و وظايف ناظر بر شهروندان ديگر اين «وطن دوم» بر شما نيز مترتب می گردد و، از جمله، حق شرکت در انتخابات و نيز حق انتخاب شدن را می يابيد. مفاهيمی نيز که از جائی ديگر به کشور ما وارد می شوند بايد از اين مرحلهء «توطن» بگذرند و به اصلاح «اهلی» و «بومی» شوند تا جا بيافتند و مستقر گردند. آمادگی فرهنگی مکثی در مورد نهادها اما در مورد رشد گياهان گفتم که نوع «خاک»، و در مورد مفاهيم مدرن پروريده در غرب، نوع «نهادهای اجتماعی»، نيز از جمله تعيين کنندگان اصلی امکان توفيق روندهای «جا افتادن و متوطن شدن» محسوب می شوند. می توان پرسيد که در اين زمينه وضعيت «خاک نهادهای اجتماعی» کشور ما چگونه است؟ برای پاسخ دادن به اين پرسش، لازم است که نخست نگاهی به گذشتهء پرورش اين مفاهيم (يا گياهان معنوی) در مغرب زمين افکنده و، با گرفتن آگاهی هائی از آن گذشته، به بررسی شرايط امروز کشورمان برگرديم. از نظر من، مهمترين روندی که در مغرب زمين به متحقق شدن «سکولاريسم» کمک کرده آن بوده که «نهاد دين»، در سير تطور و تحول خود در قرون وسطی، هرچه بيشتر متعين و سازمان يافته شده؛ بطوری که می توانيم بطور مشخص پديده هائی مادی را در مد نظر قرار داده و آنها را مصالح نهاد اجتماعی «دين» بدانيم؛ پديده هائی همچون دينکاران، معبد، و آداب و رسوم سنگ شده که اغلب با نام «مذهب» از مفعوم «دين» متشخص می شوند. در مغرب زمين «مذهب» را معمولاً «نهاد اجتماعی دين» می دانند و آن را در اشاره به شکل متعين «کليسا» بيان می دارند. کليسا، بنا به تعريف، يک نهاد اجتماعی مستقل، سازمان يافته، سلسله مراتبی، و متمرکز است. و همين «تشخص دقيق» امر جدا نگاه داشتن «نهاد دين» از «نهاد حکومت» را ممکن می سازد، چرا که اگر کليسا واجد ساختار منسجم و سلسله مراتب و دينکاران مزدبگير نبود معلوم نبود که کدام نهاد را از بايد از نهاد حکومت جدا ساخت يا جدا نگاه داشت. به همين دليل نيز سکولاريسم را، در زبان های غربی، بصورت «جدا نگاه داشن کليسا از حکومت» و نه «جدائی دين از حکومت» تعريف می کنند؛ چرا که دين، بنا به تعريف، امری منتشر و شخصی است و رابطهء فردی اشخاص را با عالم غيب، از طريق توجه به آموزه های يک پيامبر، منظم می کند. اما کليسا «نهاد سازمان يافته» ای است که، با قرار دادن خود در بين فرد مؤمن و خداوندی که می پرستد، می تواند زمام «افکار عمومی» (و نه لزوماً فرداً فردی) را در دست گيرد و با اين «موج سواری» به قدرت سياسی تبديل شود؛ بدين معنا که يا مقامات حکومتی را در تحت نفوذ خود بگيرد و يا خود صاحب حکومت شود. حدوث اينگونه اتفاقات در دوران سروری کليسای روم بخوبی قابل مشاهده است. بدينسان، متفکران عصر روشنگری، در مبارزهء خود برای آزادی، با يک نهاد مشخص مذهبی روبرو بودند که «کليسا» نام داشت و خواستار «جدا سازی و جدا نگاه داشتن کليسا از حکومت» شدند و چنين امری را ممکن ساختند؛ عملی که بعدها نام «سکولاريسم» بخود گرفت. اين اتفاق در مورد «کليسا»های بعدی ِ برخاسته از «جنبش مسيحی اعتراض» (پروتستانتيزم) و نيز در برخی از اديان ديگر، همچون يهوديت و بهائيت، هم صائب بود و نحوهء شکل گيری و سازمان يافتگی آنان به گونه ای انجام گرفت که آنها نيز دارای «نهاد های دينی» خاص خود گشتند که عموماً با برنام «کليسا» مشخص می شدند. اما، با پيدايش رشتهء «جامعه شناسی اديان»، ابتدا متفکران اين رشته کوشيدند تا به واژهء «کليسا» مفهوم گسترده تری از مفهوم «نهاد سازمان يافتهء مسيحيت» بدهند. در اين راستا آنها کنيسه و آتشکده و مسجد را نيز «کليسا» خوانده و در متون خود به «کليسای اسلامی» يا يهودی اشاره می کردند. لکن، با گسترشی که در رشتهء جامعه شناسی دين پيش آمد، و متفکران غيرمسيحی نيز به قلمروی اين رشته وارد شدند، کارائی اينگونه استفادهء متوسع از واژهء «کليسا» مورد ترديد قرار گرفت و کوشش شد تا، بجای آن، اصطلاح ديگری بکار گرفته شود که شامل همه نوع «نهاد سازمان يافتهء دينی» باشد. اينگونه است که امروز بجای اصطلاح «کليسا» از اصطلاح «دين سازمان يافته» (organized religion) ياد می شود و سکولاريسم را نيز بجای «جدا نگاهداری حکومت از کليسا» بصورت «جدا نگاهداری حکومت از دين سازمان يافته» تعريف می کنند. تفاوت در چگونگی نهادسازی توجه کنيم که همهء اين واژه بازی ها و اصطلاح سازی ها نمی تواند مانع از آن شود که ما به نحوهء شکل گيری نهادهای مختلف در اجتماعات گوناگون توجه نکرده و وضعيت آنها را از ديدگاه چگونگی پديداری و رشد نهاد سازمان يافتهء دين مورد مطالعه و مقايسه قرار ندهيم. و اگر از اين ديدگاه به آن منظره يا مناظر بنگريم بلافاصله متوجه تفاوت های شگرف تمهيدات بشری در تنظيم روابط مابين دو پديدهء «نهاد دين» و «نهاد حکومت» نيز می شويم؛ تفاوت هائی که بی شک به روند متوطن ساختن سکولاريسم در هر جامعه ای شکلی منحصر بفرد می دهند. وضعيت جديد با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد: Copyright: gooya.com 2016
|