سه شنبه 4 فروردین 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

فرخنده جان٬ لاله‌ای در خون خفته، ف. م. سخن

فرخنده
فرخنده را به اسم اسلام کشتند؛ به اسم آتش زدن قرآن. کسی که نه مخالفتی با اسلام داشت و نه با قرآن. به گفته ی پدرش٬ در مدرسه ی اسلامی درس خوانده بود. خباثت ملايی تعويذ نويس٬ اين جانوران تشنه به خون را به جان دخترک انداخت

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 



نمی خواستم اين مطلب را در ايام عيد بنويسم؛ مطلبی که تلخ است و غمناک. چند روزی صبر کردم٬ ولی تصوير فرخنده٬ از جلوی چشم ام کنار نمی رفت. دختری ۲۷ ساله٬ اهل افغانستان. دختری که جماعتی وحشی و هار٬ جان عزيز او را به فجيع ترين شکل ممکن گرفتند و جسم او را به آتش کشيدند.

من به مقتضای کارم٬ عکس ها و فيلم های زيادی را نگاه می کنم. قتل های وحشيانه کم نديده ام. در دوران جنگ هم٬ به اندازه ی کافی خون و خونريزی واقعی ديده ام. تصاوير و فيلم های وحشتناک دخترانی که در اثر اسيد پاشی صورت شان را از دست داده اند ديده ام. فيلم انفجار مسجد و تکه تکه شدن آدم ها را در پاکستان ديده ام. ولی امروز تنها دو تصوير در جلوی چشم ام پيوسته می آيد و می رود: تصوير ندا٬ و از چند روز پيش تصوير فرخنده.

بعضی تصاوير٬ بر روح آدمی حک می شود و گريزی از آن ها نيست. چرايش را نمی دانم٬ و علتی برای آن نمی شناسم. شايد در چشم های قربانيان چيزی هست که مثل داغ٬ بر روح آدم اثر می گذارد. چشم های ندا٬ و چشم های فرخنده.

به غير از تصوير فرخنده٬ چهره ی آرام پدر او را در ذهن دارم که متين و با وقار٬ از دخترش٬ «فرخنده جان» می گويد. در صدای آرام او٬ اندوه و حزنی هست بی پايان. ندايی هست٬ حق جو. صدای آرام پيرمرد٬ در واقع فرياد است٬ اگر گوش شنوايی باشد.

به صفحه ی فيس بوک يکی از قاتلان درنده خوی فرخنده نگاه کردم: شريف بغلانی. کسی که عکس هايش نشان می دهد٬ می خواسته موجودی مثل رمبو باشد. عشق اسلحه و قدرت نمايی. به او حتی نمی توانم بگويم جنايتکار. صفت پليد برای چنين موجودی کم است. وقتی فيلم سنگ کوب کردن فرخنده را برای بار چندم می بينم٬ وقتی می بينم جانوری انسان نما چند بار با هر دو پا بر بدن نازک او می کوبد٬ وقتی چهره ی خون آلود و چشم های بی فروغ فرخنده را در نظر می آورم٬... به اين موجود٬ و جانوران همراه او حتی نمی توانم نام جنايتکار بگذارم.

فرخنده را به اسم اسلام کشتند؛ به اسم آتش زدن قرآن. کسی که نه مخالفتی با اسلام داشت و نه با قرآن. به گفته ی پدرش٬ در مدرسه ی اسلامی درس خوانده بود. خباثت ملايی تعويذ نويس٬ اين جانوران تشنه به خون را به جان دخترک انداخت. وعبدلرحمان احمد زی٬ رييس وزارت اوقاف و حج افغانستان٬ بلافاصله بعد از اين جنايت هولناک گفت٬ اگر فرخنده مسلمان نباشد کار مذهبيون موجه است.

تعدادی از قاتلان دستگير شدند. شريف بغلانی هم روز جمعه دستگير شد. حال در ميان اعضای حکومت افغانستان اختلاف نظر در مورد برخورد با قاتلان به وجود آمده است.

مردم با فرهنگ کابل٬ زنان و مردان آزاده٬ جنازه ی فرخنده را تشييع کردند. در فضای مجازی٬ قتل او را به شدت محکوم کردند. عده ی ديگری از اين حادثه و از اين که اهل افغانستان هستند٬ اظهار شرمندگی کردند. عده ای بر جنازه ی فرخنده نماز خواندند...

اما چهره ی خون آلود «فرخنده جان»٬ همچنان در ذهن من است؛ همچنان که چهره ی به خون آغشته ی ندا...

فرخنده جان٬ با آمدن بهار رفت و چهره ی معصوم اش در ذهن مردمان افغانستان و ايران و بر صفحات تاريخ کشورش نقش بست...


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016