دوشنبه 24 فروردین 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

حقيقت نهفته در مواضع اخير رهبر جمهوری اسلامی، تضاد آشتی‌ناپذير خير و شر، حمید آقایی

حمید آقایی
تا زمانی که ما فراتر از خير و شر نينديشم و اين تفکر دواليستی مبنی بر وجود خارجی نيروهای خير و شر در اين جهان را به کناری ننهيم، بايد همواره شاهد تضاد و تنش بين رهبران سياسی که جهان بشری را به دو جبهه خير و شر تقسيم می کنند، باشيم. خير و شر نه وجود خارجی دارند و نه چيزی به عنوان خير و شر مطلق قابل تعريف است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


هنگامی که رهبر جمهوری اسلامی ايران بهمراه نيروهای نظامی و امنيتی اش دريافتند که ادامه سياست های پرتنش دولتِ دست نشانده اشان و پيگيری برنامه های هسته ای، که در درجه اول برای تضمين امنيت نظام اسلامی بود، ديگر امکان پذير نيستند، و متوجه گرديدند که پافشاری بر تداوم اين سياست بر ضد خود عمل خواهد کرد و امنيت حکومت اسلامی را در معرض خطرات جدی قرار خواهد داد، تصميم گرفته شد که دولت جمهوری اسلامی سياست مسالمه جويانه تری اتخاذ نمايد و به گفته سيد علی خامنه ای با نرمش قهرمانانه به پای ميز مذاکره باز گردد. از آن زمان دورانی آغاز شد، که نقطه شروع آن انتخاب حسن روحانی به رياست جمهوری و سپس بازگرداندن پرونده هسته ای به وزارت خارجه بود.

جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۷ با اشراف کامل به وضعيت نظامی و اقتصادی اش و آگاهی دقيق از افزايش روز افزون مخالفت های مردمی با ادامه جنگ تصميم گرفت که به واقعيت های موجود تن دهد و به منطق هميشگی خود، که حفظ نظام اسلامی بالاترين وظيفه شرعی است، باز گردد و آتش بس را بپذيرد. چرخش در سياست های هسته ای اين نظام که لازمۀ آن ورودِ سياست مداران نرم تن، متعادل و اهل مذاکره به دولت جمهوری اسلامی، و بازگشت به پای ميز مذاکره بود، نيز از همين مکانيزم پيروی می کند.

رهبری اين نظام با وجوديکه اطلاعات کامل از عواقب بسيار منفی و مخرب ادامه برنامه های هسته ای داشته است، اما آگاهانه برای تبديل جمهوری اسلامی ايران به يک قدرت منطقه ایِ برخوردار از توانايی توليد بمب اتمی، نه تنها برنامه های غنی سازی را متوقف نکرد، بلکه بر حجم و سرعت آن نيز افزود. اما هشت سال دولت احمدی نژاد که صرفا برای ادامه برنامه های اتمی اين نظام سرپا نگاه داشته شده بود، شرايط اقتصادی و مالی دولت را به نقطه ای کشاند که رهبری جمهوری اسلامی را برای بار دوم وادار نمود که بين ادامه برنامه های هسته ای و تعاقبات وحشتناک آن و حفظ نظام انتخاب اصلح را بنمايد.

اگر فوت سريع رهبر انقلاب اسلامی روح الله خمينی اين فرصت را به ما نداد که با جنبه ها و زوايای ديگری از افکار و اعتقادات رهبران جمهوری اسلامی بهتر آشنا شويم، اما اينبار عدم شجاعت علی خامنه ای در پذيرش واقعيت های زمانه و عدم آمادگی وی بر نوشيدن يکباره جام زهر اين فرصت را به ما داده است که به زوايای ديگری از انديشه حاکم بر رهبری اين نظام نظری بيفکنيم.

علی خامنه ای سرانجام پس از يک هفته سکوت موضعی ظاهرا خنثی و بيطرف اتخاذ کرد، اما در واقعيت امر، با بازگشت به عادتِ مرسوم خود و طرح مجدد موضوع بی اعتمادی، عملا با نتايج مرحله ای حاصل از مذاکرات لوزان مخالفت نمود و مجددا بر خواسته توقف يک مرحله ای تحريم ها تاکيد کرد؛ در حاليکه وی کاملا با واقعيت ها و مکانيزم های قانونی در جهان امروز آشناست.

تبريک برخی از شخصيت های مذهبی، سياسی و نظامی جمهوری اسلامی، از رئيس مجلس شورای اسلامی، امامان جمعه تا فرمانده سپاه به تيم مذاکره کننده از يکسو و پرهيز خامنه ای از تبريک و ابراز خشنودی از تلاش های تيم ظريف از سوی ديگر، دو واقعيت و دو انگيزه سرسخت را که همواره در دوران جمهوری اسلامی در برابر هم قرار داشته اند نمايان ميسازد.

واجب شرعیِ "حفظ نظام اسلامی" به هر قيمتی (و اگر لازم باشد با خوردن زهر و يا نرمش قهرمانانه) و در برابر آن رسالت اين حکومت برای جنگ با شيطان و اشرار تا براندازی نهايی نظام کفر جهانی، دو مکانيزم درونی، اما بعضا متضاد با هم اين حکومت را تشکيل می دهند. ما حتی تضاد و درگيری دائمی اين دو مکانيزم را، که گاه در دو قطب کاملا مخالف با يکديگر قرار می گيرند، در شخصيت، منش و رفتار رهبری جمهوری اسلامی نيز مشاهده می کنيم.

اگرچه در دستگاه فکری روحانيت حاکم و ولايت فقيه، حفظ نظام يک واجب شرعی است اما مبارزه با دشمن و شيطان نيز يک وظيفه و حکم شرعی و دينی می باشد. در کادر ايدئولوژی ولايت فقيه و بطور کلی اديان رسمی موجود، "خدا و شيطان" و "خير و شر" وجودی مستقل از انسان دارند و هر يک تلاش می کنند انسان را بسوی خود جذب نمايند. مطابق اين طرز تفکر، ساختار جهان هستی بر دو نيروی خير وشر که همواره در حال مبارزه با يکديگرند استوار است، و جهان انسانی تا غلبه نهايی خير بر شر روی آسايش و آرامش نخواهد ديد، نيروهايی که همواره مستقل از اراده او عمل کرده و می کنند و منشا ماورا طبيعت دارند.

پافشاری سيد علی خامنه ای بر ادامه برنامه های ضد ملی و ضد بشری هسته ای، که بنظر بسياری از کارشناسان دلسوز داخل و خارج کشور هيچ توجيه اقتصادی ندارند، تا جائيکه حتی ادامه حيات اين نظام را در خطر جدی قرار داده است، دليلی جز اعتقادات اسلامی و ايدئولوژيک وی مبنی بر قرار داشتن ولايت فقيه و حکومت شيعه ايرانی در جبهه خير و امريکا و متحدانش در جبهه شر و شيطان نمی تواند داشته باشد. آمار دقيقی از تکرار کلماتی مانند "دشمن" در سخنرانی های خامنه ای در دست نيست، اما بقطع می توان گفت که واژه ها و ترجيع بند های معروف وی صدها بار تکرار شده اند. بکارگيری و تکرار هميشگی اينگونه واژه ها، با علم به اينکه عواقب پيگيری مبارزه با شيطان بزرگ و شر مطلق، دامن جمهوری اسلامی را نيز می تواند بگيرد، نمی تواند صرفا با انگيزه شکل و جهت دادن به افکار عمومی صورت گرفته باشد. اعتقادات و انگيزه های محکمتری در پشت ترجيع بند "دشمن می خواهد نظام اسلامی را نابود کند" و ورای شعارهای مرگ بر امريکا و اسرائيل که در نمايش های هفتگی ولايت فقيه داده می شوند، پنهان گشته اند. اين واژه ها و شعار ها، فقط بازی با کلمات در ميدان سياست و برای جلب و انحراف افکار عمومی نيستند، بلکه از عمق اعتقادات ايدئولوژيک و دينی رهبر جمهوری اسلامی و هوادارانش خبر می دهند.

زمانی که جورج دبليو بوش به همراه تونی بلر نخست وزير وقت انگلستان جنگ با عراق را آغاز کردند، آگاهی کامل از عدم وجود زرادخانه هستی ای در عراق داشتند و می دانستند که ادعای آنان دروغی بيش نيست. همچنين با علم به بی ثباتی تاريخی اين منطقه و وجود تضادهای قومی و مذهبی که فقط با حمايت از دولت های استبدادی در منطقه خاورميانه بر روی آنها سرپوش گذاشته شده بود، متوجه بودند که جنگ در اين منطقه حتی منافع دراز مدت امريکا و انگلستان را در معرض خطر جدی قرار خواهد داد؛ اما با اين وجود بر طبل جنگ کوبيدند و به عراق لشکرکشی کردند.

شايد بتوان گفت که تنها رهبر سياسی دوران معاصر که مشابه رهبر جمهوری اسلامی از ترجيع بند واحدی در هنگام سخنرانی هايش استفاده می کرده است جورج دبليو بوش باشد. وی نيز بطور دائم از ترکيباتی مانند "خير و شر" استفاده می کرد و معتقد بود که جهان بين دو جبهه "خير و شر" تقسيم شده است، و امريکا رهبری جبهه خير را بعهده دارد. مبارزه وی با شر، مانند خامنه ای محدود به افراد و دشمنان مشخصی نمی شد، بلکه آندو اصولا رسالت مبارزه با شر در همه عرصه های جهان بشری و حتی تاريخ را بر دوش خود احساس کرده و می کنند. می گويند جرج دبليو بوش در ۳۱۹ سخنرانی خود ۹۱۴ بار کلمه شر را بکار برده بود، (Peter Singer: the president of good and evil,)

نويسنده کتاب "پرزيدنت خير وشر" معتقد است که جورج دبليو بوش نمی توانست برای يک مدت طولانی نمايش سياسی بازی کند، وی واقعا به وجود خير و شر در اين دنيا اعتقاد داشت و برای خود رسالتی ويژه قائل بوده است. بنظر من سيد علی خامنه ای نيز دچار چنين توهماتی است و بقول خود، بدون عقب نشينی از خط قرمزهای نظام اسلامی، فقط حاضر است کمی نرمش "قهرمانانه" از خود نشان دهد.

جان گِرِی در يک مقاله مفصل تحت عنوان "حقيقت شر" (The truth about evil, ۲۰۱۴) که در بخش فلسفه سايت گاردين آمده است نشان می دهد که بسياری از تضاد ها و جنگهای منطقه ای و جهانی، از گذشته های دور تا دوران معاصر، در کنار عوامل سياسی، اقتصادی و ژئوپليتيک، همچنين ناشی از تفکرات دوآليستیِ رهبران سياسی و ارزشهای اخلاقی آنها نيز بوده اند. وی برای تدوين نظريه خود از سياست ها و مواضع جورج دبليو بوش و تونی بلر در زمان جنگ با عراق، از تضاد های تاريخی بين شرق و غرب و نيز از افکار و انديشه های آدولف هيتلر در دوران جنگ دوم و سرانجام از دوران برده داری و تاريخ مذاهب و اديانی که نظام فلسفی و جهان بينی آنها بر مبارزه دائمی بين خير و شر استوار بوده اند بهره می برد.

در حقيقت تا زمانی که ما فراتر از خير و شر نينديشم و اين تفکر دواليستی مبنی بر وجود خارجی نيروهای خير و شر در اين جهان را به کناری ننهيم، بايد همواره شاهد تضاد و تنش بين رهبران سياسی که جهان بشری را به دو جبهه خير و شر تقسيم می کنند، باشيم. خير و شر نه وجود خارجی دارند و نه چيزی بعنوان خير و شرِ مطلق قابل تعريف است. آنچه هست و آنچه اتفاق می افتد ناشی از انتخابها و رفتار های انسانی است که صفتی جز صفت نسبی ندارد و جايگاهی جز در ميانه دو سر مطلق خير و شر (که فقط در يک ايدئولوژی و مذهب مطلق انديش امکان حضور دارند) نمی تواند داشته باشد.

تضاد خير و شر، انگونه که در تفاسير دينی آمده است تنها با حذف نهايی يکی از دو طرف حل می گردد و رابطه بين آندو نيز هيچگاه نمی تواند رابطه ای صلح آميز و استوار بر اعتماد متقابل باشد. در مقابل اما اگر ما تضادهای موجود در شرايط امروز جهان را صرفا اختلافات بشری، که عوامل ماوراء طبيعت دخالتی در آن ندارند، بدانيم؛ (اختلافات و تنش هايی که بر اراده انسانی برای کسب قدرت و گسترش آن استوارند، و شرايط اقتصادی، سياسی، تاريخی و فرهنگی تاثيرات مستقيمی بر شکل گيری آنها دارند) آنگاه چاره نداريم که بر سر ميز مذاکره بنشينيم و اين اختلافات را از راه گفتگو حل نماييم. زيرا همانطور که خير و شر مطلق وجود ندارد، حذفِ مطلق آنها نيز از عرصه زندگی انسان امکان ناپذير است.

برخورد تمدنها، مذاهب و جوامع بشری با يکديگر در حقيقت منعکس کننده طبيعت چند گانه و گاه متضاد انسان هستند. در وجود و در مغز و روان انسان دو بخش سفيد و سياه وجود ندارند، آنچه هست خاکستری است و قابل تغيير. حذف مجازات اعدام در قوانين جزايی در بسياری از کشورهای غربی، که دين از سياست منفک شده است و قوانين حاکم ماهيتی بشری و بنابراين نسبی يافته اند، در حقيقت بيان آشکار اين واقعيت است که انسانِ خطاکار، حتی بعنوان يک قاتل، گرفتار در بند نيروهای شيطانی نيست و قابل تصحيح و باز گشت به جامعه می باشد. در مقابل اما قوانين قصاص و مجازاتِ به مثل، برای مثال چشم در برابر چشم، در حقيقت ريشه در تفکر دوآليستی دارند که حل تضاد های موجود در جوامع بشری تنها با حذف يکی از طرفين امکان پذير است.

جان گِرِی در مقاله خود سوال آلبرت انيشتين از فرويد و پاسخ وی را به اين مضمون می آورد: آيا امکان پذير است که ما تکامل روانی انسان را آنگونه تحت کنترل در آوريم که انسان (سرانجام) در برابر جنون نفرت و تخريب ايمن گردد؟ فرويد پاسخ می دهد: احتمال و شانس بسيار ضعيف و نزديک به صفری وجود دارد که بتوانيم تمايلات خشونت آميز انسان را (بطور کامل) سرکوب نماييم. بعبارت ديگر بايد با آن مدارا نمود و سعی در تغيير و تصحيح آن داشت. راهی که منطق نسبی و عقل جمعی بشری را می طلبد، منطقی که در پی نابودی نيست و بر سازندگی و رشد تکيه دارد.

زمانی که خطوط آخر اين يادداشت را می نوشتم بارديگر ویديو جديدی از داعش توسط خبرگزاری ها پخش گرديد که سمبل واقعی نوع برخوردی است که افکار و انديشه های تماميت گرا از خود نشان می دهند. ايدئولوژی که خود را خير مطلق می دانند و هدفی جز براندازی شر مطلق ندارند. نيروهای داعش دو شهر بسيار تاريخی در عراق را که سمبلی از اولين تمدنهای بشری بودند را با مواد منفجره با خاک يکسان کردند. در قاموس و انديشه آنان نيز اين آثار جلوه هايی از شيطان هستند که بايد نابود گردند، وگرنه اين اعمال با هيچ منطق سالم و طبيعی بشری هم آوايی ندارد.

http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016