گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
20 فروردین» زمانی که اکبر خوشکوشک بهايی شد، ف. م. سخن17 فروردین» نقش مردم ايران در تفاهم هستهای لوزان، ف. م. سخن
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بحران طنز در ايران؛ بعد از پزشکان اکنون نوبت وکلاست! ف. م. سخنحکومت استبدادی٬ و جامعهی استبدادزده٬ طنزی را که در بارهی آنها نوشته شده باشد٬ "تمسخر" مینامند٬ و با اين حربه٬ به مقابله با آن برمیخيزند. حکومت و جامعهای که طنز نمیشناسد٬ به طور طبيعی آن را با تمسخر اشتباه میگيرد٬ يا به دروغ٬ طنز را تمسخر مینامد تا برای سرکوب آن دليلی داشته باشد
حکومت استبدادی٬ و جامعه ی استبداد زده٬ طنزی را که در باره ی آن ها نوشته شده باشد٬ «تمسخر» می نامند٬ و با اين حربه٬ به مقابله با آن بر می خيزند. حکومت و جامعه ای که طنز نمی شناسد٬ به طور طبيعی آن را با تمسخر اشتباه می گيرد٬ يا به دروغ٬ طنز را تمسخر می نامد تا برای سرکوب آن دليلی داشته باشد. متاسفانه٬ جامعه ی ايران٬ چه در دوران قبل از انقلاب٬ و چه بعد از آن٬ تفاوتی ميان طنز و تمسخر و هزل و هجو و جوک و لطيفه و لودگی و کمدی و مسخره بازی و دلقک بازی قائل نيست٬ و فرق ميان آن ها را نمی داند. کسی که روی سن می رود٬ و با تعريف جوک و شکلک در آوردن و توليد صداهای عجيب غريب و آواز خواندن و زدن و رقصيدن به خنداندن مردم مشغول می شود٬ کارش به حساب طنز گذاشته می شود! در دوران پيش از انقلاب٬ کارهای سيد کريم و برادران رسولی٬ از اين دسته بود٬ و خنداندن مردم به هر قيمتی کار آن ها. در دوران حاضر هم هستند کسانی که شغل آن ها همين است و طرفداران زيادی هم در ميان عامه ی مردم دارند. کار اين ها اما ربطی به طنز و طنزپردازی ندارد٬ به همين دليل٬ حتی در اوج استبداد فرهنگی٬ حکومت٬ مانعی بر سر راه آن ها به وجود نمی آورد و اتفاقا برای تخليه ی شادی مردم از طرق بی خطر٬ به آن ها امکان فعاليت می دهد. اما طنز واقعی٬ کاری ست دشوار و خطرناک. خطرناک بودن اين کار٬ هم از طرف حکومت است و هم از طرف جامعه. جامعه هر چه در فضای بسته تری رشد کند٬ ادراک ذهنی اش زمخت تر می شود٬ و به هر آن چه که به او برگردد٬ حساسيت بيش از حد نشان می دهد. به همين دليل ميزان تولرانس و تسامح در اين گونه جوامع به شدت پايين است و به کوچک ترين جرقه ای٬ شعله های خشم مردم و حکومت اوج می گيرد و گاه حتی کل کشور را به آشوب می کشد. طنز در چنين جامعه ای دچار بحران می شود٬ و اين بحران به طور متقابل بر جامعه اثر می گذارد. جوامع باز اما٬ تولرانس و تسامح بيشتری دارند و کم تر به طنز و انتقاد حساسيت حاد نشان می دهند. آن ها طنز و انتقاد را به عنوان بخشی از فرهنگ خود پذيرفته اند٬ و با آن به طور طبيعی رشد کرده اند. در اين گونه جوامع٬ طنز٬ چه در مورد سران کشور باشد٬ چه در مورد مردم يا گروهی از مردم٬ به طور طبيعی جذب افکار عمومی می شود٬ و واکنش خاصی بروز نمی کند. اما همين امر٬ به تدريج٬ خطوط قرمز آزادی بيان را به عقب می راند٬ و آن ها را بازتر و فراخ تر می کند٬ و آرام آرام٬ ذهنيت حکومت و جامعه را برای پذيرش طنزها و نقدهای تندتر آماده می سازد. بعد از پخش سريال «در حاشيه»٬ که مهران مديری آن را کارگردانی می کند٬ ابتدا پزشکان به مخالفت با پخش آن برخاستند٬ و موضوع آن را توهينی به خود و جامعه ی پزشکی و شغل «مقدس» پزشکی دانستند. امروز خبر رسيد که وکلای دادگستری نيز٬ به جمع پزشکان پيوسته اند٬ و کاراکتر يکی از هنرپيشگان را که در نقش وکيل ظاهر شده است٬ اهانت به حرفه ی «مقدس» وکالت دانسته اند. هر دو گروه نيز٬ که ظاهرا از تحصيل کرده ترين و با فرهنگ ترين اقشار جامعه به شمار می آيند٬ خواهان جلوگيری از پخش اين سريال شده اند. به عبارتی٬ اطبا و وکلای محترم ما٬ دقيقا پا در جای پای حکومت اسلامی گذاشته اند٬ و همانند او٬ خواهان تعطيل برنامه ای حاوی مطالب طنز و نقش آفرينی های کمدی شده اند. بسيار جای تاسف است٬ ولی در جامعه ای استبداد زده٬ که بخصوص استبداد فرهنگی در آن بيداد می کند٬ انتظاری بيش از اين نمی رود. در دوران پيش از انقلاب نيز٬ با پخش سريال «دايی جان ناپلئون» صنف قصاب به اعتراض برخاست چرا که «بی غيرتی» شيرعلی قصاب را در متن داستان طنز٬ تاب نمی آورد و بعد از آن نيز عده ای از «مقدسين» صدای اعتراض خود را بلند کردند. در اين زمينه٬ حمايت از جانب ما٬ به عنوان کسانی که در کار طنز سياسی و اجتماعی هستيم٬ اثر خاصی نخواهد داشت. بايد پزشکان و وکلای روشن انديش٬ آستين بالا بزنند٬ و همکاران خود را توجيه کنند که اعتراض و عصبيت آن ها تا چه حد٬ نشان دهنده ی بی فرهنگی و جمود فکری آن هاست و بايد از اين اعتراضات سخيف٬ دست بردارند. بحث در اين باره بسيار است٬ اما تنها به يک نکته٬ که نکته ی مهمی نيز هست اشاره می کنم و مطلب را خاتمه می دهم؛ معترضان گرامی و با فرهنگ٬ هنوز اطلاع ندارند که اين سريال چگونه به پايان خواهد رسيد٬ و نمی دانند که بر سر «پزشک قلابی» و «وکيل قلابی» در پايان کار چه خواهد آمد. آيا «پزشک مسوول و متعهد» موفق خواهد شد تا بر پول دوستی و مال پرستی صاحب بيمارستان غلبه کند٬ و آيا بيمار و بيماران٬ به کمک رييس انسان دوست بيمارستان٬ به حق خود خواهند رسيد يا خير؟! عقل و خرد حکم می کند٬ معترضان گرامی حداقل تا پايان سريال صبر کنند و نتيجه ی کار «بدکاران» را ببينند٬ و آن گاه اگر توهينی به صنف آن ها شده بود اعتراض کنند. عجله کردن در اين مورد٬ و خود را همسان «پزشک قلابی» و «وکيل قلابی» ديدن و به اوج عصبانيت و خشم رسيدن٬ اين سوال را در ذهن مخاطبان مطرح خواهد کرد٬ که شما چرا آن چه را که در اين سريال اتفاق می افتد٬ به خودتان می گيريد؟! اميدواريم معترضان برای اين سوال پاسخ مناسبی داشته باشند! Copyright: gooya.com 2016
|