جمعه 4 اردیبهشت 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

چرا برای عالی پیام (هالو) کف میزنیم؟ هادی خرسندی

هادی خرسندی
«گفتم آقای قاضی این امر مختومه است؛ برای یک شعر نمی‌شود یک نفر را دو بار محاکمه کرد. گفت اون بار شاکیت سپاه بود، این بار شاکیت پلیس امنیت است. گفتم که اینطور که نمی‌شود… من بابت یک شعر چند بار باید بروم زندان؟ ...... گفت همینه که هست ..... و حالا که همینه که هست، من میرم اوین دربست!» این را گفت و پرید توی یک اتومبیل و رفت .....

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


مسعود بهنود در فیسبوک، زیر ویدئوی عالی پیام «کامنت» گذاشته است و من آنرا به دو خاطر اینجا میآورم. یکی اینکه زیباتر از آن چیزی برای گشایش اینجا ندارم و دیگر، که مشاهیر اهل قلم، بدانند کامنت گذاشتن در بعضی جاها، نه تنها ایراد ندارد بلکه مورد تشویق من هم قرار میگیرند!

بهنود مینویسد: «همین می ماند به تاریخ. همین فیلم. باور نمی کنید؟ هزار شعبده به کار آورید و هزار لطف و رحمت کنید و هزار بار از خود و خدای خود قدردان باشید که به شما چنین شان و مقامی داد تا انعام دهید و صدقه، شاعران را صله دهید و خادمان را زر و سیم، تاریخ هیچ کدام را در خاطر نخواهد داشت اما شاعر را به بند کشیدید می ماند. همه نیروگاه های هسته ای عالم را تصاحب کنید و همه لشکریان آلان را به وردی شکست دهید، اگر تاریخ بخوانید کمی. روشن می شود برایتان. این فیلم می ماند. خاطره به بند کردن شاعری برای شعر می ماند.»

شاعر شجاع طنزپرداز در ویدئویش میگوید: «گفتم آقای قاضی این امر مختومه است؛ برای یک شعر نمی‌شود یک نفر را دو بار محاکمه کرد. گفت اون بار شاکیت سپاه بود، این بار شاکیت پلیس امنیت است. گفتم که اینطور که نمی‌شود… من بابت یک شعر چند بار باید بروم زندان؟ ...... گفت همینه که هست ..... و حالا که همینه که هست، من میرم اوین دربست!» این را گفت و پرید توی یک اتومبیل و رفت .....
-----------------------------------------------------------------------------------------------
همینه که هست!
---------------
گفت قاضی حسن: همینه که هست
جرم تو، حکم من، همینه که هست 

طبق قانونِ چهارده معصوم
ماده پنج تن، همینه که هست

همچنین روی وزن شعر شما
فاعلن مفعلن، همینه که هست

در قبال دموکراسی دین!
هرکه گوید سخن، همینه که هست

یا که لوفرض چهچهی بزند
بلبلی در چمن، همینه که هست

تو اهانت به رهبری کردی
توی آن انجمن، همینه که هست

زده ای طعنه بر کلام الله
آیه لم یکن، همینه که هست

لرزه انداختی به روح امام
در میان کفن، همینه که هست

انتخابات را زدی لطمه
شده ای صف شکن، همینه که هست

از گرانی مرغ گفتی تا
تخم مرغ و لبن، همینه که هست

نگذشتی خلاصه حتی از
آفتابه لگن، همینه که هست

چند جا گفتی از حقوق بشر
همچنین حق زن، همینه که هست

در جنایت، نوشته ای تهران
بد تر است از پکن، همینه که هست

شعرهای تو میرود سردست
همه جای وطن، همینه که هست

از فریمان به یزد و رفسنجان
از سولوقون به کن، همینه که هست

دخترم هم نوشته در یوتیوب
رفته ای تا وین، همینه که هست

باز هم گر نوشتی و خواندی
شعرهای خفن، همینه که هست
 
حضرت رهبری به تو دارد
اندکی سوظن، همینه که هست

از شب شعر او شدی غایب
با هزار فوت و فن، همینه که هست

تازه در این میانه خوب آمد
فال  تو واقعاَ، همینه که هست

ورنه بر گردن تو میبستند
در بیایان رسن، همینه که هست 

مثل پوینده، مثل مختاری.
پس دیگه زر نزن!، همینه که هست

گر دوباره ببینمت هالو
باز کردی دهن، همینه که هست
***

هموطنان!

چونکه معلوم شد <همینه که هست>
میشوم راهی اوین دربست

ایهاالناس این منم هالو
شاعر نغزگوی طنزآلو!

میروم حبس، پانزده ماهی
جرم من انتقال آگاهی

جرم من، عشق من به آزادی
انتشار نشاط و دلشادی

کار من بود عقده بگشودن
آمپلی فایر شما بودن

در چنین روزگار هیساهیس
جلوی چشم منکرات و پلیس

از دل حادثه زدم فریاد
بیخ گوش طرف کشیدم داد

روی در روی با خشونت و زور
خانه مشرف به لانه زنبور

نه به پاریس بودم و لندن!
لبه تیغ می نشستم من

با شهامت نموده ام رفتار
پا نهادم سر دم کفتار

هرچه بوده سر زبان شما
هر غمی بوده در نهان شما

جمله را قصه و مثل کردم
قاطی شکّر و عسل کردم
 
چیده ام توی مجمع و سینی 
پخش کردم مثال شیرینی

توی سالن همیشه غوغا بود
شعرهایم نشاط افزا بود

یا اگر فیلم های من دیدید
خوشتان آمد و پسندیدید

لطف ها، کاغذی و ایمیلی
به من ابراز میشود خیلی

کارهایم در این دو سه هفته
ظاهراَ رفته، خوب هم رفته

خوب، ممنونم از شما جمعاَ
لیک با غصه ها چه سازم من؟

در رژیم کثیف و آدمکش
کی توان بود لحظه ای دلخوش؟

در رژیمی که شعر در بند است
خلق جان، کو دلی که خرسند است؟

هموطن، کف زدی و خندیدی
چند تا هم خریده ای سی.دی

دین خود را به من ادا کردی!
لیک بهر وطن چها کردی؟

نکند آنچه کرده ای با من
بگذاری همه به پای وطن!

حال هم که فتاده ام زندان
میفرستی مرا گل و گلدان

جان من این عطا و این ایثار
به حساب مبارزه نگذار!

من اگر بوده ام صدای شما
چه کنم بیش ازین به جای شما؟

خوش بود هرکسی به نوبه خویش
بگذارد یکی دو گامی پیش

نه هدف که، وسیله ام بنده
حالیا پشت میله ام بنده

من همینجا که توی سلولم
با همان جد و جهد مشغولم

پس توهم هموطن، قدم بردار
نتوانی زیاد، کم بردار

کف زدن در فضای سربسته
دشمنان را نمیکند خسته!

توی انظار و خارج از سالن
در همان حدّ خود تلاشی کن

گر بیاید برون صدای همه
جا ندارد اوین برای همه
------------------------
فیسبوک همگانی هادی خرسندی
https://www.facebook.com/pages/Hadi-Khorsandi/247819131902635?ref=hl


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016