گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
21 فروردین» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!14 فروردین» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جمعه گردی های اسماعيل نوری علا ما و نهادهای مدنی خارج کشوراز نظر من، در پنج سال گذشته، با وجود لجاجت سرسختانهء شخصيت ها و رهبران گروه های سياسی، راه درازی طی شده است. اختلافات عقيدتی و باورهای فلسفی و سياسی، در دوام آوردن حکومت اسلامی و دراز شدن دوران زندگی در تبعيد، کم رفق و گاه بی معنا می نمايند. جنگ ميان پادشاهی خواه و جمهوری خواه در خارج کشور بی معنا و بی حاصل است. جدال مابين سوسياليسم و ليبراليسم، در فاصله های بسيار از ايران، بيشتر حکم سرگرمی را دارند. مسلمان و يهودی و مسيحی و بهائی در خارج کشور رمز و راز انسانی ِ همزيستی را می آزمايند و برای ايران آينده همين فضا را می خواهند.
شايد اين تأثير سفر به تورنتو بيشتر از آن جهت ذهنم را مشغول به خود داشته است که پنج سال پيش نيز آغاز فعاليت های سياسی ـ تشکيلاتی ام در آن شهر کليد خورده است؛ در سرآغاز سال 2010، سالی که غوغای «جنبش سبز» را پشت سر نهاده و می رفت تا دوران فروکش هيجانات مردم از يکسو، و آگاهی آنان بر حقايقی تلخ را، از سوی ديگر، آغاز کند. مردم، به بهانهء تقلب در انتخابات (واقعی يا خيالی اش، فرقی نمی کند) به خيابان ها آمده بودند و از شعار «يا حسين، ميرحسين» به شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی» رسيده بودند و «گوهر برانداز جنبش سبز» شان را در همين تحول آشکار ساخته بودند، اما بشدت سرکوب شده و دلشکسته به خانه هاشان برگشته بودند. آن حقيقت تلخی که بر همه آشکار شده بود در اين نتيجه گيری خلاصه می شد که «در راستای انحلال حکومت اسلامی نمی توان روی نيروی های مذهبی اصلاح طلب و مدعی ملی ـ مذهبی بودن حساب کرد. آنها در پی ايجاد حکومت اسلامی خود هستند و اگر ببينند که با کنش اعتراضی مردم کل رژيم اسلامی بخطر می افتد عقب نشينی می کنند و مردم را نيز از پيشروی به سوی سرنگونی رژيم باز می دارند». و بر اساس اين برداشت از جنبش سبز هم بود که خانم شکوه ميرزادگی و من بر آن شديم تا در مورد ماهيت سکولار دموکرات اين جنبش بيانيه ای منتشر کنيم تا، لااقل در گوشه ای از تاريخ، اين يادآوری بجا بماند که آن جنبش تنها دارای روندی اصلاح طلبانه در حوزهء حکومت مذهبی نبوده است. خوشبختانه اين بيانيه، که به پیشنهاد شکوه میرزادگی «ما ايرانی بی تبعيض می خواهيم» نام گرفت، با تأييد بخش بزرگی از روشنفکران و فعالان اپوزيسيون روبرو شد[1]. در پايان آن بيانيه آمده بود: «[ما] تنها راه چاره برای نجات سرزمين مان از انواع بحران های فعلی را انحلال کامل حکومت موجود و به رأی گذاشتن نوع حکومت آينده، و گزينش نمايندگان مجلسين مؤسسان و شورا، و دولت آيندهء ايران از طريق يک سلسله انتخابات آزاد، و زير نظارت نهادهای بين المللی می دانيم... و، با ايجاد يک دبيرخانه و سايت اينترنتی، که فقط عهده دار مسئوليت ايجاد ارتباطات شبکه ای و تبادل افکار و ايده ها بوده و می کوشد تا همگان را در جريان فکرها و نظرهای نيروهای سکولار ايران قرار دهد، از همهء ايرانيانی که خود را با ما همدل و همراه می يابند دعوت می کنيم تا با امضاء کردن اين بيانيه ـ حتماً با نام های حقيقی خود ـ به ما بپيوندند». در پی انتشار اين بيانيه بود که چند تن از کوشندگان سياسی شهر تورنتوی کانادا با ما تماس گرفته و از ما دعوت کردند تا برای ايراد سخنرانی پيرامون پيشنهادات خود به آن شهر سفر کنيم. پنج سال پيش، هنگامی که در يک بعد از ظهر بسيار سرد به محل ايراد سخنرانی رفتيم تنها دعوت کنندگان خود را يافتيم که در کنار «ميز کتاب شان» ايستاده و با نگرانی به در ورودی خيره شده بودند. آنها با خجالت به ما گفتند که در شهر شايع است که اصلاح طلبان اين مجلس را «تحريم» کرده اند و امکان دارد کسی برای شنيدن حرف های ما نيايد. اما آن روز مردمان بسياری آمدند. سالن بزرگ شهرداری تورنتو که بيش از 400 نفر گنجايش دارد پر شد و عده ای هم در گرداگرد داخل سال ايستاده بودند. برگزار کنندگان مجلس بعداً به ما گفتند که اکثر اصلاح طلب ها و وابستگان به آن ها نیامده بودند و آنها اغلب شرکت کنندگان در اين مجلس را برای نخستين بار بود که می ديدند. معنای اين واقعه روشن بود: جنبش سبز آن بخشی از جمعيت شهر را متوجه خود کرده بود که قبلاً از حرکات جاری سياسی قطع اميد کرده بودند. باری، سخنرانی ها انجام شدند و مورد استقبال و حمايت حاضران در جلسه قرار گرفتند[2]. اما در جلسات کناری اين سفر بود که دوستان تورنتوئی ما اظهار علاقه کردند که درگير يک حرکت تشکيلاتی در راستای تبليغ برداشت های ما از سکولار دموکرات بودن جنبش سبز شوند. جلسات مان رسمی تر شد. فکر ايجاد «شبکهء سکولارهای سبز» و تشکيل «انجمن های شهری اين شبکه» با استقبال روبرو شد. اساسنامهء موقتی تهيه گرديد و «انجمن سکولارهای سبز تورنتو»، بعنوان اولين انجمن شبکه، اعلام موجوديت کرد[3]. و بزودی در شهرهای ديگر دنيا نيز انجمن های سکولارهای سبز سر برکشيدند و شبکه جان گرفت و صاحب تشکيلات شد و...[4] خانم شکوه ميرزادگی، که خود اولين نهاد بین المللی غير دولتی خارج کشور را برای نجات آثار تاريخی ايران بنياد نهاده و به کمک همراهان اش در ایران و خارج ایران، در نجات برخی از آثار تاریخی به ويژه آرامگاه کورش بزرگ نقش عمده را بازی کرده است، دعوت شده بود تا، بر اساس تجربهء موفق خود در تجهيز نيروهای ايراندوست خارج کشور، در مورد نقش نهادهای فرهنگی خارج کشور صحبت کند [در بخش دوم سخنرانی ها]. خانم الاهه شکرائی، که در آن مجلس با ايشان آشنا شديم، آمده بود تا حاصل تجربه های خود در نهادهای مدنی کانادا را با حضار در ميان بگذارد[در بخش اول سخنرانی ها]. آقای حسن داعی، که فعاليت های خستگی ناپذير و پيروزمندانه اش در راستای افشای نقش نهاد مدنی ديگری به نام «ناياک»، که برای حفظ منافع حکومت اسلامی فعاليت می کند، او را به چهره ای سرشناس تبديل کرده است، آمده بود تا به چگونگی نفوذ عمال حکومت اسلامی در نهادهای مدنی خارج کشور بپردازد[در بخش دوم سخنرانی ها]. آقای علی جوادی، از حزب کمونيست کارگری ايران، قرار بود در مورد تجربه و نقش احزاب سياسی خارج کشور ـ که جزو نهادهای مدنی محسوب می شوند ـ سخن بگويد اما چون موفق به آمدن نشده بود سخنان اش را بصورت يک ويدئو فرستاده بود[در بخش اول سخنرانی ها]. و من هم، بعنوان کوشندهء راه ايجاد تشکل های سياسی ـ مدنی در خارج کشور، آمده بودم تا در همين زمينه ها سخن بگويم [در بخش سوم سخنرانی ها]. نخستين نکته ای که نظر مرا بخود جلب کرد حضور نمايندگان مختلفی از جناح های سياسی بود که با علاقه و حرارت در برگزاری مجلس و در بحث های بخش پرسش و پاسخ شرکت داشتند. در آنجا با دوستانی کمونيست، مجاهد، سوسياليست، پادشاهی خواه و... روبرو شدم که گوئی آمده بودند تا بر نکتهء ديگری که در پايان آن بيانيهء پنج سال پيش آمده بود تأکيد کنند: «هموطنان! ما کم جمعيت و ناتوان نيستيم اما پراکندگی مان کارائی را از ما می گيرد. در اين راه هيچ نيازی به کنار گذاشتن عقيده و سليقه و مذهب و مکتب شخصی کسی وجود ندارد. مسلمانان شيعه و سنی، زرتشتيان، مسيحيان، بهائيان، کليمی ها، و بی دينان و منکران مابعد الطبيعه همگی می توانند، در راستای ايجاد فضای تساهل و تحملی که همزيستی همگانی را تضمين می کند، خود را سکولار دانسته و برای تحقق خواست های مندرج در اين بيانيه به صفوف ما بپيوندند». ديگر کسی در برابر ايدهء «دموکراسی سکولار» اخم نمی کند و به تأمل و شک نمی نشيند. همه دانسته اند که سکولار دموکراسی مزاحم کسی نيست یلکه چتری حمايتی است که چون در حاکميت تجلی يابد از مزاحمت عقايد و تعرض آنها نسبت به يکديگر جلوگيری می کند. نيز دانسته شده است که سکولار دموکراسی می کوشد تا هيچ ايدئولوژی مذهبی و غير مذهبی را به «حکومت» راه ندهد اما، در سطح «دولت»، اين امکان را فراهم آورد که گروه های سياسی ايدئولوژی ها خود را به «برنامه های سياسی» تبديل کنند و در انتخابات های آزاد آينده ايران نجات يافته از چنگ خونريز حکومت اسلامی، بکوشند تا در دوره های چند ساله نظر مردم را بخود جلب کرده و مهار دولت را از آن خود کنند؛ با اين آگاهی که اگر برنامه هاشان موفق نشود بايد جای خود در دولت را به برنامه داران ديگر واگذارند. اما جالب بود که اين بار هم در تورنتو، اکثر اصلاح طلبان ِ خواستار حفظ حکومت اسلامی، حتی از سر کنجکاوی هم شده، به مجلس ما نيامده بودند. در اين سفر بود که دانستيم آنها کوشش خود را بر آن گذاشته اند تا در انتخابات آيندهء «کنگرهء ايرانيان کانادائی» شرکت کرده و پيروز شوند و از اولين برنامه هاشان هم ايراد فشار به دولت کانادا برای برقراری روابط سياسی با حکومت اسلامی است. در واقع، پس از اشراف به اين واقعيت بود که من بخشی از سخنانم را مستقيماً به اين روند اختصاص داده و هشدار دادم که اگر «سکولار دموکرات های پيروز» در مورد دست آوردهای خود غره شده و از هوشياری و آگاهی و دخالت مجدانه در انتخاباتی از اين گونه دست بردارند، پيروزی با طرفداران اصلاح طلب حکومت اسلامی خواهد بود که همگان ديده ايم چگونه، طی همين پنج ساله، بسيار از ايران به خارج آمده و در سطح خارج کشور پخش شده اند [در بخش سوم سخنرانی ها]. اين اصلاح طلبان، که از حمايت های مالی مستقيم و غيرمستقيم بسياری برخوردارند، در خارج کشور دو وظيفهء اساسی را بر عهده دارند: يکی لابی گری (مستقیم و یا غیر مستقیم) برای حکومت اسلامی و ديگری ايجاد تفرقه در صفوف سکولار دموکرات هائی که نسخهء نجات را در کوشش برای ايجاد «آلترناتيو سکولار دموکرات» در برابر حکومت اسلامی يافته اند تا از تکرار تجربهء تلخ شکست جنبش سبز در آينده جلوگيری کنند. من در بارهء نکتهء اخير پيش از اين هم نوشته و نشان داده ام که کوشش برای اختلال در کار آلترناتيوسازی دارای دو برنامه است: يکی اصرار بر اينکه خارج کشور بايد در تابعيت از داخل کشور عمل کند، و ديگری آنکه ما برای رسيدن به آينده ای بهتر در کشورمان نبايد عجله داشته باشيم و لازم است که بر برنامه های بلند مدت «فرهنگ سازی» تکيه کرده و از انحلال طلبی دوری بجوئيم. *** من سخنرانی تورنتوی خود را اينگونه آغاز کرده بودم: «اجازه دهيد که حرفم را با تبريکی به شما که موفق شديد حکومت کانادا را به قطع رابطهء سياسی با حکومت اسلامی تشويق کنيد آغاز کنم. اين افتخار بزرگی برای شما سکولار دموکرات ها است». اين سخن با استقبال غرور آميز حضار روبرو شد اما در بخش پرسش و پاسخ بود که جوانی پشت ميکروفن آمد و از من پرسيد: «دليل شما بر اينکه ايرانيان تورنتو در اين قطع رابطه دست داشته اند چيست؟ آيا مدرکی داريد که ارائه کنيد؟» و من در پاسخ دوست جوانم چه می توانستم بگويم جز اينکه: «نه! مدرکی ندارم. فقط خيال کردم که اين کار با همت شما اهالی تورنتو انجام گرفته. اما اگر شما اين افتخار را دوست نداريد من تبريکم را پس می گيرم!» [در بخش چهارم ـ پرسش و پاسخ ها]. و در بازگشت از آن مجلس بود که از خود پرسيدم آيا براستی وقت آن نرسيده تا ما ايرانيان خارج کشور سهم خود را در آنچه با جريانات سياسی مربوط به کشورمان رابطه دارد سرشماری و ارزشيابی کنيم و در يابيم که کدام بخش از کارهامان بر آيندهء کشوری که با چشم تر و دل ِ نگران ترک اش کرده ايم تأثير دارد؟ «ناياک» و ديگر لابی های حامی حکومت اسلامی همچنان بکار خويش مشغولند و نيازی به ما و همکاری هامان ندارند اما نهادهائی که در مخالفت با سياست های مختلف حکومت اسلامی بوجود می آيند تنها با تکيه بر حمايت ما است که می توانند در کار خود موفق شوند. آيا اين آن وظيفه ای نيست که، در شهرهای محل اقامت مان، درِ خانه هامان را می کوبد و از ما کمک می طلبد. Copyright: gooya.com 2016
|