گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 اردیبهشت» "ناموس فريناز" واکنش برانگيزتر است يا "تجاوز به او"؟ شکوه ميرزادگی23 دی» آقايان تاريخ را نمیتوانید بکشيد! شکوه ميرزادگی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تبعیض در مقابل عدالت، شکوه میرزادگیبه عنوان یک نویسنده و کسی که سالهایی از عمر خود را به تدریس گذرانده، میخواهم به احترام عدالت، و به احترام لزوم آموزشی که میتواند پاک کنندهٔ همهٔ زشتیها و تبعیضها باشد، اعلام آمادگی کنم برای تدریس آن لاین ِ جوانان بهایی سرزمینم که از تحصیل محروم شدهاندحدود ۲۵ سال پیش، برخی از دوستانم متنی را تهیه کرده بودند تحت عنوان «من شرمندهام» و در آن از آزارها و رنجهایی گفته میشد که بر بخشی از مردمان سرزمینمان که مذهب بهایی داشتند میرفت. من با این عنوان مخالفت کردم. گفتم از نظر من و امثال من که هیچوقت از این رنجها و آزارها نه بیخبر بودیم و نه نسبت به آن بیخیال، آیا بهتر نیست که در عنوان چنین مطلبی نوشته شود «شرم بر شما» و خطابش به کسانی باشد که مسئول و مسبب چنین آزارها و رنجهایی شدهاند؟؛ کسانی که به نظر من دو گروهاند. اول گردانندگان حکومتی که مردمان یک سرزمین را با مذهب و عقیدهشان از هم جدا میکند و دوم مردم ناآگاهی که ندانسته به دنبال چنین تفکری میروند که آن هم باز، به نظر من، تقصیر حکومتها و یا قوانینی است که مردم را در بیدانشی و ناآگاهی نگاه میدارند کما اینکه اگر نگاهی به سه دورهٔ قاجاریه، پهلوی، و حکومت اسلامی بیاندازیم متوجه میشویم که رنجی که باورمندان به مذاهبی جز شیعه اثنی عشری، که در هر سه دوره مذهب رسمی عنوان میشده، صورتهایی کاملا متفاوت دارند مثلاً، از آنجا که در دوران پهلویها نوعی آزادی مذهبی وجود داشت و چنین جنایتها و تبعیضها و رنجهایی که در دوران قاجاریه و اسلامی از سوی سیستم حکومتی بر این بخش از هموطنانمان اعمال میشده و میشود وجود نداشت، مردم ـ حتی ناآگاهان و متعصب ترینشان هم، یا جرأت نداشتند که آن گونه رفتار کنند و یا پذیرفته بودند که باورمندان به مذاهب دیگر هم حق زندگی و کار و آموزش و غیره دارند. من دوست داشتم که در مورد رابطه بین مردم ایران و مذاهب، رابطه بین حکومت و مذاهب بیشتر صحبت کنم اما، از آنجا که موضوع سخنرانی امروز من تبعیض در برابر عدالت است، فعلاً به آن میپردازم. هر چه هست، بقول فرخی یزدی: از نظر من، معنای کنونی این شعر آن است که رنجها و تپیدنها و نالههای شما سبب شد که اکنون من و امثال من از رنجهای شما فریاد بزنیم. گفتار امروز من، دربارهٔ دو واژه، یا دو مفهوم ِ کاملا متضاد است که امکان در کنار هم قرار گرفتن و یا امکان آشتی بینشان وجود ندارد. و هرگاه که مقابل هم بایستند یکدیگر را به شدت نفی میکنند. این دو مفهوم یکی عدالت است و دیگری تبعیض. من ابتدا با نگاه و بردداشت خودم به یک یک آنها میپردازم و سپس توضیح میدهم که چرا در هر کجایی که تبعیض وجود دارد از عدالت هیچ خبر و اثری نیست. مفهوم عدالت، مثل بیشتر مفاهیم به کارگرفته شده در علوم اجتماعی و علوم انسانی، در دورانهای مختلف تاریخی تعریفهای متفاوتی داشته است؛ همانگونه که مفاهیمی چون دیکتاتوری، دموکراسی، و دیگر مفاهیمی که اکنون ما با آن آشنا هستیم و هر کدام اکنون برای خود تعریفی مشخص دارند که با توجه به شناخت مردم دوران ما از این مفاهیم ساخته شدهاند و لزوما ربطی به تعریفشان در زمانهای دیگر تاریخی ندارند. عدالت هم در دورانهای کهن یا باستانی بر اساس شناخت خاص مردمان آن دوران از حقوق انسان، و حق او برای خواستن عدالت شناخته میشده است، در دوران قرون وسطا نیز به همین صورت و با توجه به شناخت مردمان از حقوق انسان در آن زمان. مثلاً، در دورانی که برده داری و بیگاری گرفتن از مردم امری عادی به شمار میرفت، تصور بر این بود که این سرنوشت بشر است که عدهای برده دار یا ارباب و عدهای هم برده و بنده باشند. در آن زمان طبعاً و حدوداً خواست مردمان عدالت خواه این بود که ارباب با برده رفتاری مهربان یا ملایم داشته باشد و یا ارباب در برابر کار طاقت فرسایی که از افراد میکشد، غذایی اندازه و یا مناسب به آنها بدهد. ماحتی میبینیم که در اسلام، که عدالت با شعار قسط و عدل مطرح شده، برده داری نفی نشده است و فقط گویا پیامبر اسلام توصیه کردهاند که با بردگان با عطوفت رفتار بشود. یعنی در واقع در آن زمانها کسی به فکرش نمیرسید، یا اگر هم میرسید حق خود نمیدانست و یا جرات این را نداشت، که خواست حذف برده داری و یا بیگاری را بر زبان بیاورد. طبعاً عدالتی هم که اکنون ما مردمان قرن بیست و یکم میشناسیم برخاسته ازشناختی است که در این لحظه از تاریخ از حقوق مردم داریم. یعنی قرنها راه آمدهایم تا به اینجا برسیم که عدالت را این گونه تعریف کنیم. در پیشانی نوشت اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، شناسایی حیثیت انسان و حقوق برابر او را اساس عدالت دانستهاند، یعنی در زمانهٔ ما مفهوم عدالت چیزی نیست جز سکهای با دو روی جداناپذیر برابری و دادگری. در دنیای امروز، به ویژه در کشورهای پیشرفتهای که به اعلامیه حقوق بشر باور دارند، عدالت جوهر و گوهر حقوق بشر شناخته میشود. در واقع عدالت یکی از مهمترین موهبتهایی است که بشر پس از قرنها تلاش، برای نجات خود ار چنگال فقر و رنج و ناآارمی و نابرابری به دست آورده است. و به نظر من وسیله اندازه گیری و در اصل محکی است برای شناخت ارزشهایی که یک جامعه و کشور را به آن مجهز شده است. در اینجا باید اضافه کنم که عدالت از نظر مفهومی دارای دو جنبه است. یکی جنبهٔ انسانی و حقوقی آن است که همه در برابر قانون مساوی مطرح میشوند و یکی هم با امر «تعادل» رابطه دارد که لزوماً به معنای تساوی نیست و به برقراری تعادل اجتماعی در زندگی انسانهایی اشاره میکند که از نظر امکانات فکری و عملی بسیار رنگارنگ و متنوعاند. در اینجا عدالت میکوشد تا رنگارنگی طبیعی آدمیان به محرومیت برخی به نفع کامل برخی دیگر نیانجامد. و اما مفهومی که درست نقطه مقابل عدالت قرار میگیرد تبعیض است. تبعیض یعنی ضد عدالت. تبعیض هم تاریخچهای به قدمت انسان دارد و آن هم چون عدالت در هر زمانی بر اساس شناخت مردم از حقوق انسان تغییراتی داشته است. مثلا زمانی بوده که زن موجودی دست دوم به حساب میآمده و از حقوق اجتماعی و حتی انسانی بیشماری محروم بوده، در حالی که همان حقوق اجتماعی برای مردان حق مسلمشان به حساب میآمده. در آن زمانها تبعیض بین این دو موجود بشری امری عادی شناخته میشده است. معنای لغوی تبعیض هم باز در زمانه ما و باشناختی که انسان پیشرفته امروز از آن دارد ساده و قابل درک است: جدا کردن بعضی را از بعضی دیگر، بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادن. پس تبعیض مادر نابرابری، ناهماهنگی، بیانصافی و در واقع ضد همهٔ تعاریفی است که برای عدالت میشناسیم. یعنی عدالت داد است و تبعیض بیداد، عدالت برابری است و تبعیض نابرابری، عدالت انصاف است و تبعیض بیانصافی، و به زبان فرهنگ خودمان عدالت از جنس اهوراست و تبعیض از جنس اهریمن. در عین حال ما نمیتوانیم ادعا کنیم که عدالت را قبول داریم اما آن را در برخی جاها به حساب بیاوریم و برخی جاها ندید بگیریم. یعنی فرضا تبعیض نژادی را بگوییم خیلی بد است اما به تبعیض جنسیتی اهمیتی ندهیم. شمار مسایل تبعیض آلودی که در زمانه ما و هنوز در برخی از کشورها وجود دارد و سازمانهای حقوق بشری بر اساس مفاد اعلامیه حقوق بشر و کنوانسیونهای وابسته به آن مرتب هشدار میدهند کم نیستند که من در اینجا به ریشه برخی از آنها اشاره میکنم که به خصوص برای ما ایرانیها کاملا آشنا هستند. ۱ـ تبعیض نژادی. یعنی وقتی افرادی را که به دلیل رنگ یانژاد پستتر از دیگران میشمارند، و نسبت به آنها بیداد روا میدارند. خوشبختانه این نوع تبعیض اکنون نه صورت قانونی دارد و نه صورت حکومتی. یعنی ما اکنون حکومتی در دنیا نداریم که در قوانین خود به تبعیض نژادی تاکید داشته باشد. مثل قرن بیستم که قوانین آفریقای جنوبی بر اساس تبعیض بین سیاه و سفید بود. این تبعیض بیشتر اکنون جنبههای فرهنگی دارد. یعنی از آنجا که فرهنگ همیشه دیرتر از قوانین در بین مردمان جا میافتند هنوز در برخی از کشورها این نوع تبعیض نه از سوی دولتها که از سوی مردمانی ناآگاه اعمال میشود. متاسفانه بین برخی از مردمان کشور خودمان نیز این نوع تبعیض دیده میشود. نمونههای این نوع تبعیض را میشود در خوار داشتن، بیهوش دانستن، عقب مانده دانستن، زشت دانستن مردمانی از جوامع دیگر بشری دانست. حتی جوکهایی که بین برخی از مردمان یک جامعه، حتی تحصیل کردهها، میگردد نشان از این نوع تبعیضها دارد. ۲ـ تبعیض مذهبی. این نوع تبعیض متاسفانه هم در بین برخی مردمان اعمال میشود و هم از سوی برخی قوانین و حکومتها. این نوع تبعیض معمولا در کشورهایی که مذهب رسمی دارند و یا حکومتهایی مذهبی بیشتر رخ مینماید؛ و از آنجا که صاحبان مذهب مسلط صاحب قدرت اجرایی هستند بر افراد مذاهب دیگر بیداد بیشتری میشود. نمونهاش را ما در کشور خودمان داریم که باورمندان به مذاهبی غیر از مذهب تشیع اثنی عشری گرفتار تبعیض هستند تا جایی که به مسلمان سنی اجازهٔ مسجد داشتن نمیدهند و به فرزندان بهاییان اجازه درس خواندن و به زرتشتیان اجازه آتش بر افروختن در مراسم و جشنها. یا اکنون در سراسر خاورمیانه میبینیم که عدهای بر اساس اینکه مذهب خودشان را برتر از دیگران میدانند، بر سر دیگران میریزند و مال و جان آنها را به نابودی میکشانند. و این بیشتر در میان کشورهایی که قانون نشان بر پایه تک مذهبی ساخته شده و یا حکومتهای مذهبی وجود دارد. و خوشبختانه بهاییها این شانس را دارند که مذهب را جدا از سیاست میدانند و این باور سبب نمیشود که به دلایل مذهبی در قوانین اجتماعی دستی تبعیض آلود بزنند. در اینجا لازم است که بگویم هر کسی حق دارد که مذهب و عقیده خود را بهتر از مذهب و عقیدهٔ دیگری بداند. اگر غیر از این بود این عقیده یا مذهب را انتخاب نمیکرد و همهٔ جهان یک عقیده و یک مذهب داشتند اما وقتی این بهتر بودن به جایی برسد که صاحبان مذهب یا عقیدهای را، و یا حتی افراد بدون مذهب را بیارزش، پست، و یا مضر بداند آنوقت به دایرهٔ سیاه تبعیض پا میگذارد و اگر دستش برسد جز سرکوب و قتل و شکنجه و نابودی برای آن دیگری نمیخواهد. ۳ـ تبعیض جنسیتی که به نظر من هنوز قربانیان زیادی دارد. با اینکه در کشورهای پیشرفته قوانین زیادی برای جلوگیری از این نوع تبعیض به کار افتاده، و کنوانسیونهای زیادی در ارتباط با رفع این تبعیض نوشته شده و به تصویب بیشترین کشورها رسیده است زنان زیادی در سراسر جهان گرفتار تبعیض جنسیتی هستند، به ویژه در کشورهایی که حکومتی مذهبی دارند، و قوانینشان بر اساس مذاهبی است که زن و مرد را برابر نمیدانند. حدود شصت و هفت سال پیش، در ماده اول اعلامیهٔ حقوق بشر در یکجا تاکید شد که «تمام افراد بشر آزادزاده میشوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند» و در جائی دیگر هم، پس از سخن گفتن از آزادی و عدالت و صلح، از برابری حقوق زن و مرد میگوید و آن را آرمان مشترک تمام مردمان و ملتها اعلام میکند. با این حال هنوز و همچنان در بسیاری از کشورها و به ویژه از سوی بسیاری از مردمان زنان به خاطر جنسیت خود گرفتار انواع تبعیضها هستند. در این نوع تبعیض هم متاسفانه سرزمین ما از سرآمدان است. در اینجا گفتن این نکته را هم لازم میدانم که به دلیل حضور زنی چون قره العین در مذهب بهائیت نگاه باورمندان به این مذهب نسبت به زن نگاهی امروزی و برابری خواهانه است و من، به عنوان یک زن ایرانی، از اینکه زنی چون خانم قره العین در سرزمینم حضور داشته که در جنبشهای آغازین زنان ِ برابری خواه جهان از جمله زنان پیشرو بوده و در ظلمات عقب ماندگی دوران قاجاریه زودتر از حتی زنان مذهبی آمریکایی دست به نوآوریهای مذهبی زده است افتخار میکنم. ۴ - و بالاخره میرسیم به تبعیض فرهنگی. یعنی وقتی و جایی که مردمان یا حکومتهایی هستند که فرهنگهایی را قبول دارند و فرهنگهایی را پستتر از فرهنگ خود میدانند و سعی در سرکوب آنها دارند. در اینجا لازم میدانم که به نوعی از تبعیض فرهنگی اشاره کنم که با نام «نسبیت فرهنگی» و از سوی برخی تئوریسینهای غربی مطرح شده و به بهانهٔ تفاوت فرهنگی بین انسان غربی و انسان شرقی، بخشی از انسانها را از حقوق انسانی خود محروم میکنند. همانطور که میدانید مفهوم «نسبیت» در مقابل مفهوم رهایی یا «اطلاق» میآید. این دومی یعنی امری که همه جا به یک گونه است. در زبانهای فرنگی به آن «یونیور سال» میگویند به معنی دربر گیرندهٔ همهٔ جهان. ما این کلمه را در فارسی میتوانیم بصورت «جهان گیر» یا «جهان گستر» ترجمه کنیم. یعنی امری که در همه جای جهان همان است که هست و تغییر نمیپذیرد. حال آنکه در مقابلاش مفهوم «نسبی» را داریم به معنی اینکه محتوای امری به نسبت زمان و مکان تفاوت پیدا کند. در آغاز نیمهٔ دوم قرن بیستم، انسانی که از میان آتش مهیب جنگ دوم جهانی بیرون آمده و همهٔ زشتیهای ممکن در کار خود را به چشم دیده بود تصمیم گرفت که اعلامیهای در مورد حقوق بشر بنویسد و آن را به امضای کشورهای مختلف برساند. پس «اعلامیهٔ حقوق بشر» نوشته شد. اما نویسندگاناش توجه داشتند که این اسم برای آن اعلامیه ناکافی است و برای جلوگیری از هرگونه سوء استفادهای واژهٔ «یونیورسال» را همچون صفت حقوق بشر به آن افزودند. حقوق بشر مندرج در این اعلامیه «یونیورسال» است یعنی جهانی است، جهانگیر و جهان گستر است و بر آحاد و افراد بشر در همهٔ جوامع بشری به یک سان شمول دارد. اما در ربع آخر قرن بیستم، برخی از متفکرانی که عجله داشتند از مدرنیسم به پست مدرنیزم برسند و معتقد بودند که مدرنیسم بر پایهٔ مفهومهای مطلق ساخته شده اعلام داشتند که دوران پسن مدرن یا پسامدرن دوران نسبیت است. در این مورد حتی از نظریهٔ نسبیت انشتین هم کمک میگرفتند. اما وقتی کار این نظریهٔ جدید به مساله فرهنگ رسید فاجعه آغاز شد. در این مورد نظر آن است که هر فرهنگ مقتضیات خود را دارد و ارزشهای فرهنگی از هر جامعهای تا جامعهٔ دیگر متفاوت است. مثلاً در یک فرهنگ داشتن حجاب یک ارزش است و در فرهنگ دیگر نداشتن آن. و ما حق نداریم مثلاً مسئلهٔ حق انتخاب پوشش را «یونیور سال» یا همه جایی و همه زمانی کنیم. اینگونه است که امروز میشنویم که برخی میگویند که چند همسری یا حجاب در فرهنگ زن شرقی است و یا ازدواج با کودکان در شرق از آنجا که در فرهنگ آنهاست طبیعی است و به این ترتیب حق آزادی پوشش و یا مبارزه با کودک آزاری و زن آزاری و امثالهم را از بخشی از مردمان جهان میگیرند. من این نسبیت فرهنگی را نوعی تبعیض میدانم و فکر میکنم که پس از صدور اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، و باور بر کرامت و حیثیت تمامی انسانیهای روی زمین، دیگر در مورد مفاد آن نباید نسبیتی وجود داشته باشد. همهٔ زنان و مردان جهان حق دارند که بر اساس مفاد اعلامیهٔ حقوق بشر از حقوقی مساوی برخوردار باشند. و مسایل سنتی و فرهنگی نباید که نقشی مخالف در این برابری داشته باشد. به این ترتیب در هر جامعهای که در قوانین آن تبعیض وجود دارد رنجهای بشری بیشتر است و آنجامعه از موهبت عدالت که پایه و اساس حیثیت و کرامت انسانی است فاصله بیشتری دارد. و از نظر فردی نیز هر آن کسی که بخواهد از عدالت سخن بگوید، چه از دیدگاه قوانین مذهبی و چه از دیدگاه قوانین غیر مذهبی و به یکی از این انواع تبعیض باور داشته باشد نمیتواند ادعای عادل بودن داشته باشد. جالب است که اکنون مطالعات مختلف زیستشناسی حکایت از آن دارند که عدالت جویی و تبعیض گریزی جزیی از ساختههای زیستی موجودات زندهاند و نمیتوان این مفاهیم را صرفاً برساخته هائی بشری دانست. این مطالعات نشان میدهند که حتی حیوانات نیز از تبعیض رنج میبرند. و حتی تحمل گرسنگی و تشنگیشان در مقابل تبعیض به شدت پایین میآید. و باید توجه داشت از آنجایی که تبعیض بر اساس مقایسه کردن معنا پیدا میکند، هر چه آگاهی و قدرت مقایسه در انسان بیشتر شود معنای ضد انسانی تبعیض نیز بیشتر آشکار میگردد. اینگونه است که انسان، با افزایش سطح آگاهیاش، از پذیرش نظامهای تبعیضی کاستی و برده داری به نظامهای مبتنی بر مفاد اعلامیهٔ حقوق بشر زسیده است. و امروزه که عصر انقلاب اطلاعات خوانده میشود و همهٔ جوامع در معرض تشعشع روند جهانی شدن قرار دارند میتوان امیدوار بود که با آهنگی شتابزده شام تاریک تبعیض در مقابل طلوع خورشید عدالتخواهی رنگ ببازد و انسان به عدالت طبیعی هستی خود نزدیکتر شود. در عین حال از همهٔ دانشمندان و آموزگاران شریف سرزمینم تقاضا میکنم که، به هر شکلی که برایشان امکان دارد، حتی به شکلی سمبولیک، اعلام آمادگی خود را برای تدریس به این بخش از جوانان سرزمینمان به گوش همگان برسانند. اعلام «من شرمندهام» یا گفتن «شرم بر مسئولین آزار بر بهاییان» دیگر کافی نیست. باید کاری کرد، هر اندازه کوچک، در این اندازه که اعلام کنیم: «من میخواهم در آموزش به فرزندان بهایی سرزمینم سهیم باشم». _______________________ Copyright: gooya.com 2016
|