گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
17 فروردین» پشت پرده توافق لوزان و مسئله غنیسازی، مهران مصطفوی4 دی» ترک بر ديوار سانسور سياست هستهای، مهران مصطفوی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! چرا آژانس اتمی درخواست مصاحبه با شمخانی را دارد؟ مهران مصطفویهر روز از واقعيتهای جديدی مطلع میشويم و دست رژيمی که میخواسته است از سياست هستهای استفادههای نظامی ـ امنيتی بکند بيشتر رو میشود. اکنون در مذاکرات، ايران تنها برای حفظ ظاهر سعی میکند دکوری از انتخابهايش را نگاه دارد. بهای سنگين اين انتخابها را ملتی پرداخته و میپردازد که به نام او دست به قماری زدهاند که نتيجهای به غير از ورشکستگی نمیتوانست به همراه داشته باشدعلی شمخانی دبير شورای عالی امنيت ملی در برنامه نگاه يک شبکه اول سيما بتاريخ ۹ خرداد ۱۳۹۴ گفت: "او اولين کسی است که در فهرستی که طرف مقابل خواسته با آنها مصاحبه کند. دبير شورای عالی امنيت ملی در خصوص افراد ديگر عنوان کرد: مشخص نيست چه سؤالی دارند، ۲۳ نفر هستند که مذاکره کنندگان ما اين درخواست را قبول نکردند." دلواپسون که سياست هسته ای ۲۰ سال اخير را افتخاری برای ايران می پندارند و به تيم مذاکره کننده حمله های شديد می کنند طرفداران مذاکرات را مجبور به واکنش کرده اند. آنها در دفاع از خود اطلاعات جديدی منتشر کرده اند که برای درک ريشه بحران هسته ای ايران بکار می آيند. در مقاله های گذشته توضيح داده بودم که چرا غنی سازی در ايران برای يک راکتور هسته ای که سوختش را روسها تامين می کنند بيهوده است و برای کشوری که خود معادن اورانيوم کافی ندارد هيچ توجيه اقتصادی ندارد. حال توجه خوانندگان را به مسئله ای جلب می کنم که مربوط به زمان آغاز تلاشهای ايران برای بدست آوردن توان غنی سازی است. قبل از هر چيز لازم است بدانيم که قرارداد بازساخت نيروگاه بوشهر با روسها در سال ۱۳۷۴ بسته شد و تکميل آن نيز تا سال ۱۳۹۰ بطول انجاميد. با توجه به اين تاريخ ببينيم که از چه زمانی ايران ـ بنا به گفته های مسئولان ـ بدنبال غنی سازی بوده است. روز ۱۳۹۲/۰۳/۱۱ آقای روحانی در همايش ستاد جوانان حامی وی که در حسينيه جماران برگزار شد با تشريح روند رسيدن به انرژی هسته ای در جمهوری اسلامی اظهار کرد: برای اينکه تاريخ ورود اولين سانتريفوژ به ايران را دريابيم به سراغ سخنرانی ديگری از حسن روحانی می رويم او در ۲۵ آذر ۱۳۹۲ در چهاردهمين همايش تجليل از پژوهشگران کشور گفته بود: در نتيجه آقای روحانی برای اولين بار در سال ۶۷ در ايران سانتريفوژ ديده است. اما علی اکبر ولايتی وزير خارجه آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای بتاريخ ۴ ارديبهشت ۱۳۸۹ با سايت فرارو در پاسخ به سئوال - در جايی از شما شنيدم که در رابطه با مسائل هستهای در سال ۱۳۶۴ يا ۱۳۶۵ فرموديد که اولين نفری بوديد که سانتريفيوژ را از پاکستان به ايران آوردهايد. لطفا کمی راجع به اين موضوع توضيح دهيد؟ پاسخ می دهد: به غير از اين مورد يادآوری میشود که دفتر هاشمی رفسنجانی نامهای را انتشار داد که در آن آقای خمينی پيرامون علل پذيرش قطعنامه ۵۹۸ در سال ۶۷، از قول محسن رضايی فرمانده وقت سپاه پاسداران آورده است: تمام خبرگزاریهای دولتی ايران که متن نامه را انتشار دادند بند مربوط به “سلاح ليزری و اتمی” را از نامه آقای خمينی حذف کردند. اما متن کامل اين نامه در کتاب خاطرات آقای منتظری درج شده است. به هر حال اين نامه و واکنشهای مختلف نسبت به انتشار بخش مهم نامه نشان میدهد که به دست آوردن سلاح اتمی حداقل از مشغلههای فکری افراد سپاه در زمان جنگ بوده است. به گفته آقای محسن رضايی از سال ۱۳۶۴ سپاه پاسداران تقاضای بودجه برای بازنگری درباره مسئله هستهای که در آغاز انقلاب کنار گذاشته شده بود را میکند. اين امر که سپاه پاسداران نقش اصلی را در جريان هستهای ايران داشته است خود نکته مهمی است. اگر برنامه هستهای برای توليد انرژی بود چرا در زمان جنگ آغاز شد و چرا سپاه پاسداران بدنبال اين موضوع بود؟ يادآوری می شود که قيمت نفت از سال ۶۲ تا ۶۸ در پائين ترين حد خود بود و نه در جهان و نه در ايران کمبود انرژی مسئله روز نبود. اکنون میدانيم که ايران در زمان جنگ با عراق به پاکستان نزديک میشود. روزنامه واشنگتن پست در چهاردهم مارس سال ۲۰۱۱ به وجود يک گزارش ۱۱ صفحهای اشاره دارد که اگر صحت داشته باشد می توان درک کرد چرا آژانس خواستار مصاحبه با شمخانی میباشد. واشنگتن پست نوشته بود: "پس از اشاره به تلاش برای جبران کسری بودجه در پاکستان به عنوان انگيزه همکاری کشورش با تهران، عبدالقادر خان به سفر علی شمخانی و گفتگوی او با مقامات پاکستانی اشاره دارد. ايرانیها قراردادی را با پاکستان در سال ۶۷ مبنی بر همکاری هستهای میبندند. اوج رابطه زمانی است که آقای شمخانی در سال ۱۳۶۸ برای دريافت بمب اتمی به پاکستان سفر میکند. عبدالقادر خان پدر بمب اتمی پاکستان در اينباره میگويد وقتی که هواپيمای نظامی ويژه شمخانی در اسلام آباد به زمين نشست وی به رئيس ستاد مشترک ارتش پاکستان گفت که برای دريافت بمبهای هستهای که وعده آنها داده شده بود آمده است. وی میافزايد، هنگامی که درياسالار افتخار احمد سيروهی به او پيشنهاد کرد ابتدا بايد درباره موضوعات ديگری صحبت شود و سپس بررسی کند که چگونه پاکستان میتواند به ايران در زمينه برنامه هستهای اش کمک کند. گويا شمخانی از اين مسئله ناراحت شد و به او يادآوری کرد که ژنرال ميرزا اسلام بيگ وعده کمک در زمينه تسليحات هستهای را به او داده بود و او بر اساس اين وعدهها به پاکستان آمده است. بنا به گفته عبدالقادر خان، ايران خواستار قراردادی بالغ بر ۱۰ ميليارد دلار برای همکاری با پاکستان بود. عبدالقادر خان میگويد، سيروهی پس از شنيدن درخواست شمخانی برای دريافت سه بمب تکميل شده هستهای مخالفت خود را اعلام کرد و به دنبال وی ساير وزرا نيز چنين موضعی را اتخاذ کردند. ژنرال ميرزا اسلام بيگ نيز در مصاحبهای موضوع معامله بر سر سلاح هستهای در ازای کمک مالی به پاکستان را نفی کرد و گفت : “هنگامی که هياتی ايرانی در سال ۱۹۸۸ برای دريافت فناوری هستهای آمد من به آنها پيشنهاد کردم در اين باره با بوتو بحث شود”. به هرحال نتيجه اين میشود که پاکستان بجای فروختن بمب به ايران تنها قول همکاری برای غنی سازی اورانيوم را میدهد." در بالا ديديم که آقای ولايتی گفته بود که بسته ای را که گرفته به مقامات زسمی پاکستان اطلاع نداده است و از نوشته واشنگتن پست هم همينطور معلوم می شود که همه مقامات پاکستان حداقل در مرحله در جريان امر نبوده اند و تنها بخشی از مقامات نظامی با ايران همکاری می کرده اند. نتيجه اينکه پاکستان و يا بخشی از ارتش و اطلاعات پاکستان در سال ۱۳۶۵ يعنی ۹ سال قبل از اينکه ايران با روسها حتی قراردادی برای ساخت بوشهر ببندد و ۲۴ سال قبل از راه افتادن نيروگاه بوشهر، چند عدد سانتريفوژ برای غنی سازی به ايران تحويل داده است. اما آقای صالحی تاريخی ديگری را بدست می دهد او در مصاحبه ای می گويد :"به سراغ بازار سياه هم رفتيم در سال ۶۹ تعدادی سانتريفيوژ و علاوه بر آن نقشه های سرهم کردن آنها را از بازار سياه تهيه کرديم. در زمان مسئوليت آقای دکتر امراللهی زحمات فراوانی کشيده شد و از سال ۶۹ تا ۷۶، دو ماشين راه اندازی شد. راه اندازی ماشين ها کار بسيار دشواری است و سانتريفيوژ، فناوری بسيار پيچيده ای است با اينکه ظاهر ساده دارد و از ۱۰۰ قطعه تشکيل شده اما سرهم کردن اين قطعات و به کار انداختن آن بسيار دشوار است زيرا ۶۰ هزار دور در دقيقه می زند، تکان نبايد بخورد و حتی صدايی از آن درنيايد. اما از آنجايی که ما در جنگ به خوبی فرا گرفته بوديم دانشمندان جوان ما همت عالی به خرج دادند؛ هفت سال طول کشيد و دو ماشين سانتريفيوژ پيوسته به هم به کار افتاد و غنی سازی آغاز شد. تا سال ۸۵ که آقای آقازاده مسئوليت سازمان را برعهده گرفت از سال ۷۶ تا ۸۵ يک آبشار يا زنجيره ۱۶۴ تايی از ماشين هايی که از خارج وارد کرديم، راه اندازی شد ۱۵ سال طول کشيد تا از ماشين هايی که از بازار سياه تهيه شده بود، يک زنجيره ای راه بيافتد چون که اولين تجربه ما بود، قدری طول کشيد ." با توجه به اين توضيحات معلوم نيست چرا با اينکه آقای ولايتی معتقد است که در سال ۶۵ اولين سانتريفوژ را به ايران آورده است، آقای صالحی مدعی است که بعد از جنگ تصميم به راه اندازی انرژی هسته ای گرفتهاند و در سال ۶۹ تعدادی سانتريفوژ با نقشه از بازار سياه تهيه کرده اند؟ البته سانتريقوژ با خود همراه آوردن در سال ۶۵ بدين معنی است که از سال ۶۳ و يا حداقل سال ۶۴ در اينباره در ايران صحبت بوده است والا اينکار در سال ۶۵ بدون آمادگی و بطور يکباره انجام نگرفته است. نتيجه اينکه برخلاف گفته های آقای صالحی ايران بسيار قبل از پايان جنگ بفکر تهيه سانتريفوژ برای غنی سازی بوده است. هر روز از واقعيتهای جديدی مطلع میشويم و دست رژيمی که میخواسته است از سياست هستهای استفاده های نظامی ـ امنيتی بکند بيشتر رو میشود. با اينکه طبق نظر سازمانهای اطلاعاتی امريکا و ديگر منابع خارجی، رژيم از سال ۲۰۰۳ بدنبال پروژه ساخت بمب نيست اما انتخابهايی که قبل از آن کرده ـ راه اندازی غنی سازی و راکتور آب سنگين ـ بدون در نظر گرفتن طرحها و هدفهای اوليهای قابل درک نيستند و مفهومی برای توليد انرژی پيدا نمیکنند. بنابر نامه به آقای خمينی، فکری که جويندگان سلاح هستهای در سر داشتهاند، ايجاد تعادل وحشت در سطح منطقه بودهاست. با اين گمان که موقعيت ايران در منطقه، چنين تعادلی را ايجاب میکند. اما آيا میدانستند و يا حتی امروز میدانند که چنين تعادلی جهان را در جنگ سرد و گرم فرو برد و سرانجام هم شوروی سابق را از پا درآورد و هم امريکا را بزرگترين مقروض روی زمين کرد؟ تعادل وحشت در منطقه که برقرار نشده، توجيه کننده تحريمها شد و ايران را گرفتار چنين وضعيت اسفباری کرد، در صورتی که ايران موفق می شد، يکی از پیآمدهايش تشديد مسابقه تسليحاتی در ابعادی بزرگ تر از مسابقه کنونی میشد. اين مسابقه توأم با تحريمهائی باز هم شديدتر، هستی ايران میبلعيد و هنوز گرسنه بود. اکنون در مذاکرات ايران تنها برای حفظ ظاهر سعی میکند دکوری از انتخابهايش را نگاه دارد. بهای سنگين اين انتخابها را ملتی پرداخته و میپردازد که بنام او دست به قماری زدهاند که نتيجه ای به غير از ورشکستگی نمیتوانست بهمراه داشته باشد. قماری که از طريق آن قدرتهای خارجی از روس و امريکا و اسرائيل و چين همگی خود را غنی کرده و ايران را ويران کردهاند. با توجه به اين واقعيتها، میتوان فهميد چرا آژانس - که هنوز نظر خود را در باره ابعاد احتمالا نظامی فعاليتهای هستهای ايران منتشر نکرده است – میخواهد با آقای شمخانی مصاحبه کند. Copyright: gooya.com 2016
|