شنبه 30 خرداد 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

تأثير ريزش نيروها در لايه‌های ميانی بر ديکتاتور، مازيار شکوری گيل‌چالان

مازيار شکوری گيل‌چالان
ديکتاتور وقوف کامل به ريزش نيروهای اجتماعی از بدنه قدرت دارد و در جهت توجيه بر آمده تا طبق روال قبيح قدرت کاستی‌ها را به گردن ريزشی‌ها آويخته و به نام آنان مرقوم دارد... وقوع جدايی‌ها و رويارويی‌ها برای قرائت ارتدوکس رژيم بس گران آمده است. اين گران آمدن کام رهبر ديکتاتور جمهوری اسلامی را تلخ نموده است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 



پيش از پيروزی انقلاب سال پنجاه و هفت بسياری از فعالان سياسی و روشنفکران دينی و غير دينی، هر يک به قصد و نيتی با امواج مواج انقلاب همراهی نمودند. اما در پس پيروزی و به ثمر نشستن درخت انقلاب بسياری از اين دست انقلابيون موفق به برداشت ميوه های انقلاب نشدند. گويی انقلاب برای آنان که آن را کاشتند و داشتند ميوه ای به بار نداد تا آن را برداشت نمايند. از همان روز های آغازين به ثمر نشستن درخت انقلاب رويه حذف بسياری از فعالان عرصه انقلاب کليد خورد. آن روز ها سئوال يک چيز بود، بنی صدر و بازرگان و قطب زاده و بسياری ديگر از انقلابيون از قطار انقلاب پياده شده اند يا سرنشينان قطار انقلاب اينان را از درون کوپه ها و واگن ها به بيرون پرتاب کرده اند؟؟؟ از همان روزها بود که "خط امام" و "راه امام" بر ادبيات سياسی انقلاب وارد شد و بسياری از وقايع و حوادث را تحت شعاع خود قرار داد. سئوال اينجا بود که آيا انقلابيون از خط و راه امام انحراف يافته بودند يا امام نوظهور نشسته در زير درخت سيب نوفلوشاتو خود از راه امام خارج شد و به خوارج تاريخ پيوست؟؟؟

اکنون اين قلم را قصد و نيت آن نيست تا بخواهد در توضيح و توجيه بر آيد که انقلابيون از قطار انقلاب پياده شدند و يا انقلاب آنان را به بيرون پرتاب نمود. اين نوشتار سعی بر آن دارد تا از زاويه ای ديگر و متفاوت به اين مهم بپردازد. مسئله جدايی ها و رويارويی ها هر چه که بوده وهست يک چيز بيش نيست، و آن اينکه وقوع جدايی ها و رويارويی ها تا بدان حد و اندازه برای قرائت ارتدوکس رژيم بس گران آمده است. اين گران آمدن کام رهبر ديکتاتور جمهوری اسلامی را تلخ نموده است. خرداد سال هشتاد و هشت در پس خط و نشان ديکتاتور فقيه ايران اوج جدايی ها و رويارويی ها بوده و ميباشد. رهبر جمهوری اسلامی در ساليان پس از تقلب انتخاباتی سال هشتاد و هشت بارها و بارها به دفعات و کررات از ريزش ها و رويش ها سخن گفته است. البته نبايد از ياد برد که او از ريزش ها و رويش ها فقط در ساليان اخير سخن نگفته است. قدمت سخن راندن از ريزش ها و رويش ها در بيان او به سال ها قبل از وقايع سال هشتاد و هشت باز ميگردد. شايد بتوان از جامع ترين سخنان او پيرامون مسئله ريزش ها و رويش ها به گفتارهايش در بيست و دوم تير ماه سال هفتاد وسه اشاره کرد. او که در جمع هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور سخن ميگفت سر درون خود را آنچنان آشکار کرد که گويی از تنها نهادن رژيمش توسط اصاحب هنر و روشنفکران بسيار درمانده و اندوهگين است. ديکتاتور فقيه که به غايت ديوانه مطالعه رمان های کلاسيک جهان ميباشد افسردگی خود را از بی توجهی و بی عنايتی اصحاب فرهنگ و هنر به رژيم بی کفايتش ابراز داشت. ديکتاتور فقيه در اين ديدار از اقبال نويسندگان شهير روس همچون داستايوفسکی، شولوخوف و ماکسيم گوری به ديکتاتوری استالين ياد کرد و عدم اقبال نويسندگان ايرانی به رژيم استبداد دينی را به باد تمسخر گرفت. او گفته بود:
« من وقتی با ديد مقايسه به انقلابِ سوسياليستیِ شورویِ سابق و انقلاب اسلامی خودمان نگاه ميکنم، ميبينم آن انقلاب چقدر خشن بوده است . . . وقتی انقلاب خودمان را با انقلاب سوسياليستی شورویِ سابق مقايسه ميکنم، ميبينم انقلاب ما خيلی بهتر از آن انقلاب است. اما همان انقلاب خشن غير قابلِ پذيرش، عدّه‌ی بيشماری از روشنفکران، نويسندگان و شعرای درجه‌ يک روسيه‌ی آن زمان را جذب کرد. حتی کسانی هم که ابتدا مخالف انقلاب سوسياليستی بودند، پس از مدّتی، جذب آن شدند. يکی از آن مجذوبين آلکسی تولستوی است که من يکی دوبار، به مناسبتی اسم او را در جمع بعضی از شما آقايان که به اين‌ جا آمده بوديد، آورده‌ام؛ چون از او خيلی خوشم می‌آيد. او که چند کتاب معروف هم دارد، نويسنده‌ی عجيبی است. آلکسی تولستوی تا سال هزار و نهصد و بيست و پنج ميلادی، ضدّانقلاب بوده است و حتّی از کشور فرار ميکند و به قول آقايان، به اصطلاح به عنوان "عنصر سفيد" آن روزگار، به آلمان يا فرانسه ميرود. ولی پس از مدّتی که به شوروی برميگردد، کتاب " گذر از رنجها" را مينويسد. نميدانم اين کتاب را ديده‌ايد يا نه؟ " گذر از رنجها" رمانی بسيار عالی در بابِ انقلابِ سوسياليستیِ شوروی است. اين آدم که ابتدا ضدّ انقلاب بوده است، چنين کتابی مينويسد . . . راجع به رمان "دُنِ آرام"، در جايی خواندم: زمانی که شولوخف نوشتن آن را به پايان برد، به او اجازه‌ی انتشار و پخشش را ندادند. ولی بعداً ماکسيم گورکی که رئيس شورای ممیّزی فرضاً وزارت ارشادِ شورویِ آن روز بود گفت: " من به عهده ميگيرم که شولوخف خودی است" و الّا، مسؤولين فرهنگی نظامِ سوسياليستی شوروی، مدّعی بودند چون شولوخف اهل قزّاقستان است، لذا در رمان خود، احساسات قزّاقی وبومیِ منطقه‌ی "دُن" را منعکس و القا کرده است»

آنگونه که از فحوای کلام بر می آيد ديکتاتور فقيه با مقايسه نسبت اقبال نويسندگان و اصحاب فرهنگ و هنر مابين ديکتاتوری فقاهتی خود و ديکتاتوری پورلتاريای استالين از روی گردانی نويسندگان و اديبان نسبت به دستگاه سلطنت خود بسيار رنجور و درمانده بوده است. با اين زمينه اکنون بايد ديد حضرت خليفه چه نظری به مقوله ريزش نيروهای خانه زاد خود داشته و دارد. آنچه از روحيه ايشان بر می آيد کاملا واضح و آشکار است که با جدايی و رويارويی بسياری از محرمان درگاه ولايت فقهايی ايشان خود را مهجور يافته و حس انزوا بر ايشان مستولی گشته و می گردد. او و رژيمش سعی بر آن داشته اند تا با ترسيم و عملياتی نمودن برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت سرمايه خود را برای آموزش و پرورش خواصی از نيرو ها در سطوح مختلف هزينه نمايند تا باشد که در وقت مقتضی بهره آن را در خازنه قدرت خود انباشت نمايند. نگاهی به سخنان ولی امر جمهوری اسلامی پس از انتخابات رياست جمهوری سال هشتاد و هشت ميتواند به خوبی بر ما آشکار نمايد که چگونه حضرت ولی امر در پی اقرار به ريزش نيرو های وفادار به زور و زر و نعلين در صدد توجيه بر آمده تا از هزينه های سرسام آور اين ريزش نيرو و تضعيف بدنه اجتماعی دستگاه حاکم بکاهد و در تحميق اندک وفاداران به وضع موجود همت گمارد. قبله رژيم پس از انتخابات سال هشتاد و هشت برای اولين بار در نهم دی ماه همان سال بحث ريزش ها و رويش ها را طرح نمود تا سر سپردگان وی نيز اين مبحث را وارد ادبيات سياسی جمهوری اسلامی نمايند. ديکتاتور گفته بود:
« اگر اين مسئله اتفاق نمی‌افتاد و عدّه‌ای وسط راه، سست‌ عنصری نشان نمی ‌دادند، امروز وضع کشور در زمينه‌ های مادی و معنوی خيلی بهتر بود، اما همان‌گونه که بارها تأکيد شد و واقعيت‌های جامعه نيز نشان می‌ دهد هر مقدار ريزش بود، دو برابر آن رويش وجود دارد»

اين گفتار حکايت از آن دارد که ديکتاتور وقوف کامل به ريزش نيروهای اجتماعی از بدنه قدرت داشته و در جهت توجيه بر آمده تا طبق روال قبيح قدرت کاستی ها را به گردن ريزشی ها آويخته و به نام آنان مرقوم دارد. همچنين ديکتاتور در نماز جمعه چهاردهم بهمن ماه سال نود رويش ها را بيش از ريزش ها خواند و ريزشی ها و پشت کردگان به قدرت مطلقه خود را فرسوده خطاب نمود. ديکتاتور گفت:
« يکی از نقاط قوّت و مثبت ما همين است که اين ارزشها به نسلهای دوم و سوم منتقل شد. البته ريزش داشته‌ايم، توبه‌ کار از انقلاب و پشيمان از انقلاب داشته ‌ايم، اما رويشهای ما بيشتر از ريزشهای ما بوده است. نيروهای فرسوده ريزش پيدا کردند، اما نيروهای جوان و باطراوت بالا آمدند و رويش پيدا کردند»

ديگر بار در بيست و دوم مهر ماه نود و يک در جمع خانواده‌‌های شهدا، جانبازان و ايثارگران خراسان شمالی گفتند:
« برخی افراد به دلايل مختلف همچون احساس خستگی يا ترديد در گذشته‌ خود و يا فريفته‌ شدن به لبخند دشمن، از مسير انقلاب خارج شدند، اما درمقابل، به برکت خون شهيدان، رويش های جديد و فراوانی در نسل جوان به‌ وجود آمده که سراسر کشور را لبريز از روحيه‌ی ايستادگی، ثبات و عزت کرده است. . . جامعه امروز مملو از جوان‌های شجاع، آگاه، آشنا به حقايق زمان و مسلّط به مسائل گوناگون سياسی است که رويشهای جديد انقلاب هستند»

اما ديکتاتور مهجور، عاقبت در سال نود و دو در جمع سپاه پاسداران خواهان جلوگيری و توقف ريزش نيرو ها شد. اگر چه آنچه را او بدان می انديشيد بيشتر به انتظاری محال ميمانست و برايش شکنجه ای بيش نبود و نيست. او در يافته بود که ريزش نيروها در لايه های متوسط و زيرين جامعه ميتواند و توانسته است ضربات مهلکی بر پيکره نيمه جان سلطنتش فرود آورد. ديکتاتور در صدد حذف و محو خودی های لايه فوقانی قدرت بود که رقيبی در برابرش باقی نماند، اما او نيک می دانست و می داند همان اندازه که خودی های سطح فوقانی برابر فرامين قدرت ميبايد رشته محرمی را بدرند و در سلک نا محرمان حاضر آيند، در سطوح ميانی و زيرين محرمان ميبايد رشته های محرميت را تحکيم نمايند و استحکام بخشند. اما آنچه روی داد چيزی دگر بود. پنداری طوفان ويرانگر برخواسته از شهوت قدرت سلطنت فقيه همه سطوح و لايه ها را کلهم اجمعين راند و تاراند. روی تافتن عزيزی همچون "محمد نوری زاد" که روزی خالصانه و از سر صدق قلمش در تحبيب و تمجيد ديکتاتور کلمات را از پس يک ديگر منقش مينمود و او را مولا و مقتدا ميخواند و ميناميد به يک باره خواستار عذر خواهی اين مولا و مقتدا از ملت معترض روز بيست و پنجم خرداد شد. نامه های سرگشاده اش به مولا و مقتدای ديروز، اما آفت جان امروز بر مدعيان حکومت بر قلوب گران آمده است. امثال او کم نبودند و نيستند. محمد نوری زاد ها که روزی خالصانه و بی ريا ذوب در ولايت جور بودند به علت سوابق پيشينی که شناخته شده بودند دگر ديسی و حريتشان همچون حر رياحی بالفور و در وسعت جامعه طنين انداز شد. اما بودند و هستند بسياری از همچون نوری زاد ها، دکتر خزعلی ها و اغياری که همچون اينان صادقانه از راه پيشين و خانواده های ذوب در ولايت شان دل کنده اند و به عنوان ذره ای به ذره بی انتهای ملت پيوسته اند اما اخبار حريتشان انتشار نيافته است.

همين چند روز قبل بود که طی رخدادی در دنيزلی ترکيه با خبر شدم دوست قديم دوران مدرسه ام چهار ماهی ست که همچون خودم آواره خارج کشور شده است و روزگار پناهجويی را از سر ميگذراند. "امير حسين پوررزاز" رشد و نمو يافته در خانواده ای بسيار پر جمعيت از بندر انزلی که به يکی از دو خانواده ذوب در ولايت و حماقت شهره آفاق بوده و هستند. امير حسين از قاريان قرآن تراز اول در استان بود که رژيم ولايت فقيه به جهت موقعيت خانوادگی او از سال ها قبل در جهت منويات خود بر روی او سرمايه گذاری کرده بود. اما از چرخش روزگار از ميان ظلمات او نور شد و از ناخلفان يکی خلف در آمد. اين دوست شوريده بر هويت اجباری گذشته خود ترسيم کننده و مؤسس سايت های "شهر من انزلی" و "انزلی بلاگ" بوده است. فعاليت های اجتماعی او در اين سايت ها که در پی اعتراضات سال هشتاد و هشت محتوای سياسی بر خود گرفت عاقبت برايش ماجرا ها و اسارت ها آفريد که در دو نوبت جمالش به ديدار زندان شهر ساحلی ما انزلی روشن شد. اما آنچه تبعات رنج او در شهر کوچک و کاملا غير سياسی انزلی بود چيزی نبود الا ايجاد تعجب و شوک که به همشهری ها تزريق شد. با توجه به جايگاه خانوادگی محبوس در بند در رژيم ولايت و حماقت، همشهری ها هاج بودند و واج. روی گرداندن اين خلف از نا خلفان برای دستگاه امنيتی رژيم در انزلی و رشت گران آمده بود. چرا که اينبار کسی علنا از رژيم اعلام برائت جسته بود که اعلام برائتش ميتوانست حس انزوای رژيم را به همشهريان تزريق نمايد. اما شانس و اقبال با اداره اطلاعات شهر ما يار بود که جو غير سياسی شهر به مدد امنيتی ها و گماشتگان آمد. چرا که در اين جو غير امنيتی کس حضور نداشت تا داستان اعلام برائت "امير حسين پوررزاز" از اهريمنان را به حوزه رسانه منتقل نمايد. اينچنين بود که قهرمان داستان ما بی رسانه ماند و کنج ازلت اختيار نمود. اکنون نيک آن است که شهروندان آگاه باشند جمهوری اسلامی بيش از هر مهمی از رسانه ای شدن و بازتاب گسترده بازجويی ها، حبس ها و کشتار ها ترس و واهمه دارد. چرا که چنين اخباری فی نفسه و خودی به خود بازگو کننده آن است که رژيم در لايه های اجتماعی مهجور تر از پيش شده و ميشود. الا ايحال با آنچه در سطور فوق در مورد تأثير ريزش ها در سطوح ميانی و تحتانی حاکميت بر ديکتاتور فقيه معلوم آمد، معقول آن است که شهروندان خود يک خبرنگار باشند و تمامی اين دست خبر ها، بالاخص تمرد و روی گردانی جداشدگان از رژيم ولايت و حماقت را به رسانه ها ارسال دارند. باشد که غرور پوشالين ديکتاتور فقيه در هم شکسته شود و بيش از پيش از حس نا امنی را تجربه نمايد. شايد از اين نگاه بود که نيروهای امنيتی پس از اعتراضات سال هشتاد و هشت به دفتر کميته پيگيری امور بازداشت شدگان که توسط مهدی کروبی و مير حسين موسوی راه اندازی شده بود حمله و با حکم دادستانی تهران اسناد موجود را مصادره نمودند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016