گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
1 تیر» تقابل ابرقدرتها در اروپای شرقی: جنگی که از بيان نام خود وحشت دارد، کورش عرفانی 13 خرداد» سرانجام: رژيم ايران در دام بحران نهايی خود، کورش عرفانی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آثار و عوارض شکست احتمالی مذاکرات اتمی، کورش عرفانیممکن است آن چه در اين نوشتار آمده، در صورت تحقق فرضيه عدم امضای توافقنامه، با سرعت، شکل و گستره متفاوتی روی دهد، اما در اين نبايد ترديد داشت که ساختارهای اقتصادی کشور از هم خواهد پاشيد، آشوبهای اجتماعی جامعه را فرا خواهد گرفت، بحران سياسی تشديد خواهد شد وبا نزديک شدن به فرصت نهايی مذاکرات (۳۰ ژوئن و چند روز پس ازآن) بد نيست اين احتمال را بررسی کنيم که اگر رژيم ايران شرايط مورد نظر کشورهای غربی را، آن گونه که در لوزان و به طور مشخص در «گزاره برگ» (Factsheet) آمريکايی ها پيش بينی شده بود، نپذيرد، با چه موقعيتی روبرو خواهد بود. اين سناريو در کنار احتمال پذيرش توافقنامه، می تواند دو خط عمده ی تحولات اساسی در کشورمان در ماه ها و يا سال های آينده باشد. نگارنده نخست، در اين مقاله، به فرضيه ی عدم پذيرش توافقنامه ی مورد نظر غربی ها از جانب رژيم ايران می پردازد و در نوشتاری جداگانه احتمال پذيرش آن و نتايج و عوارض آن را بررسی خواهد کرد. ۱) تشديد تحريم ها: به محض رسميت يافتن شکست و قطع بی نتيجه ی مذاکرات، تحريم هايی که براساس توافق ژنو درنوامبر ۲۰۱۳ نرم تر شده بودند به جای قبلی خود بازخواهد گشت و علاوه بر آن، تحريم های تازه ای از سوی کنگره ی آمريکا، شورای امنيت، اتحاديه ی اروپا و يا دولت آمريکا می تواند وضع و اجرايی شود. امری که با خود حلقه ی تنگ فشار اقتصادی را تقويت خواهد کرد و اقتصاد نزار ايران را با مشکلات کمرشکنی مواجه خواهد ساخت. بسياری از اين موارد از قبل پيش بينی شده و به محض قطعی شدن شکست مذاکرات اجرايی خواهد شد. ۲) فرار سرمايه ها: با بديهی شدن شکست مذاکرات و در نبود چشم انداز اميدوار کننده، بسياری از سرمايه ها برای امنيت خويش راه فرار را برخواهند گزيد. تبديل سرمايه های غير منقول به منقول و خارج ساختن آنها از کشور در دستور کار دهها هزار نفر از سرمايه داران بخش خصوصی و يا شبه دولتی قرار خواهد گرفت. فضای هراس و فرار سرمايه، آن گونه که نمونه ی نرم آن را در يونان ورشکسته ی امروز می بينيم، به شکل وسيع، خشن و گسترده ی خود در ايران روی خواهد داد. فراموش نکنيم که اين امر با خود بحران های حاشيه ای بسيار خواهد داشت. به طور مثال عرصه ی مسکن افزايش يافته و به واسطه ی تقاضای ضعيف برای آن حوزه ی ساختمان سازی با بحران مواجه خواهد گشت. ۳) افزايش قيمت ارزهای خارجی: پديده ی فرار سرمايه ها هجوم ميلياردها تومان از غول نقدينگی را به سوی بازار ارز به دنبال داشته و می تواند قيمت دلار را به صورت بی سابقه ای بالا برد. افزايش ناگهانی تقاضا برای دلار از يکسو و ضعف عرضه از سوی ديگر ارزهای خارجی و طلا را در موقعيت ناياب يا کمياب قرار داده و برای آنها سير صعودی تند قيمت را رقم خواهد زد. ۵) افزايش ناگهانی تورم: با بی ارزش شدن ريال قيمت ها سير صعودی را به پيش گرفته و ابعاد بی سابقه ای را به خود خواهد گرفت. تورم بيست تا سی درصدی کنونی به چندين برابر خواهد رسيد و به ويژه در مورد کالاهای اساسی اين تورم ناگهانی با خود تمام عوارض مخرب اقتصادی را به دنبال خواهد داشت. قدرت خريد شهروندان کاهش يافته ی و چرخه ی فقر و عدم توانايی در پاسخگويی به نيازهای ابتدايی معيشت خانواده تشديد خواهد شد. ۶) احتکار و کمبود کالا: به دليل نوسانات شديد قيمت ها، صاحبان کالاها در يک واکنش عصبی از ارائه ی کالاهای خود به بازار خودداری خواهند کرد. آنها مطمئن نيستند که با فروش يک کالا بتوانند همان کالا را به قيمتی کمتر از قيمت فروش فعلی خود در بازار عمده فروشی پيدا کنند. به همين دلليل بيرون کشيدن کالاها از فروشگاه ها وپنهان کردن آنها در انبارها آغاز شده و می تواند موجی از احتکار وکمبود مصنوعی کالاها در بازار را شکل دهد. کمبود مصنوعی ناشی از احتکار به سهم خود در افزايش قيمت ها نقش داشته و دو تسلسل مخرب اقتصادهای بی برنامه را به کشور تحميل خواهد کرد. ۷) هجوم به بانک ها و افزايش تقاضای نقدينگی: با آشکار شدن روند افزايش ساعت به ساعت قيمت ها، مردم درصدد ذخيره سازی کالاهای اساسی بر می آيند. امری که از يکسو می تواند با ايجاد يک تقاضای بی سابقه برای اين گونه کالاها به قحطی و ناياب شدن آنها موجب شود و از سوی ديگر، سبب هجوم مردم به بانک ها برای در دست گرفتن پول نقد خود و تبديل آن به کالا شود. حجم نقدينگی باز هم بالاتر رفته و تقاضای شديد جديد تورم را باز هم افزايش خواهد داد. ۹) موج تعطيلی کارخانه ها: افزايش قيمت دلار وسقوط پول ملی بسياری از فعاليت های توليدی در داخل کشور را که وابسته به واردات مواد اوليه از خارج هستند از حيث اقتصادی بی نتيجه و بی مورد ساخته و آن را به تعطيلی خواهد کشاند. با تعطيل شدن چرخه ی توليد در بسياری از حوزه های اقتصادی درکشور، بسياری از کارگاه ها و کارخانه ها درهای خود را بسته و کارگران و کارکنان خود را اخراج خواهند کرد. اين امر سبب تشديد ناگهانی بازار بيکاری شده و با خود بحران های اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. مزدبگيران که نان آوران خانواده ها هستند با بحران عدم توان تامين نيازهای روزانه ی خانواده هايشان مواجه شده و اعتصابات و اعتراضات اوج خواهد گرفت. ۱۰) هجوم و غارت فروشکاه ها و انبارها: با آشکار شدن بن بست اقتصادی کشور و استقرار فضای قحطی و هراس اجتماعی، مردمی که نتوانسته اند نيازهای حياتی خود را از هيچ راه قانونی تامين کنند به رفتارهای هنجارشکن روی آورده و سعی می کنند به هر طريق که شده حداقل های معيشتی را برای تضمين بقای خود و خانواده به دست آورند. يکی از روش ها هجوم به فروشگاه ها، مغازه ها و يا انبارها و حتی کاميون های حاوی کالاها در جاده ها و خيابان ها می باشد. دزدی و سرقت و غارت به نحو بارزی افزايش خواهد يافت. ۱۲) آغاز شورش های اجتماعی: شرايط ناامنی ناشی از کمبود کالا و کاهش قدرت خريد سبب بروز رفتارهای جمعی خشن و تهاجمی خواهد شد. اين امر در قالب شورش های کور اجتماعی در مقابل فروشگاه ها، انبارهای مواد خوراکی، نانوايی ها و به ويژه در محله های فقير و محروم آغاز خواهد شد. شورشی ها گرسنه و راديکال بوده و می توانند خسارات بزرگی وارد کرده و خطر های مهم امنيتی برای حکومت به وجود آورند. وجود عناصر سازمان يافته ی اجتماعی می تواند اين شورش های بی هدف را به خيزش های هدفمند تبديل ساخته و شرايط را به کلی عوض کنند. ۱۳) استقرار فضای نظامی-امنيتی سرکوبگرانه: با زير سوال رفتن امنيت اجتماعی، رژيم که پاسخی برای آن ندارد زبان سرکوب را پيش گرفته و درگيری های شديد و خونينی را در صحنه ی خيابان ها رقم خواهد زد. اين امر می تواند لايه های محروم اجتماعی را که چيزی برای از دست دادن و تکه نانی برای سير شدن ندارند به مقابله به مثل و آکسيون های قهرآميز و راديکال هدايت کند. اين برخوردها از هر دو طرف شرايط را برای اوج گيری کنش-واکنشی خشونت و رفتن به سوی رويارويی های سهمگين نخست در مناطق حاشيه نشين و بعد در مراکز شهرهای بزرگ و کوچک خواهد کشاند. ۱۴) افزايش دستگيری و اعدام: با آغاز چرخه ی خشونت اجتماغی، خشونت سياسی که در شرايط فعلی هم در سطح بالايی است اوج تازه ای خواهد گرفت. رژيم برای کنترل اوضاع به سرکوب اجتماعی و سياسی و استقرار فضای اعدام و خشونت-به مثابه رفتار تابستان ۱۳۶۷- روی خواهد آورد. موج اعدام ها در زندان ها و نيز دستگيری های گسترده، قطع اينترنت و افزايش سانسور برخی از جلوه های اين امر می توانند باشند. اين برخوردها به نوبه ی خود عصبيت حاکم بر جامعه را تشديد کرده و بستر را برای انفجار اجتماعی و خيزش های راديکال مردمی فراهم خواهد کرد. ۱۵) انزوای بيشتر رژيم در صحنه ی جهانی: پشت کردن به درخواست جامعه ی جهانی از يکسو و اتعکاس اخبار سرکوب از سوی ديگر موجبات محکوم و منزوی ساختن رژيم را فراهم خواهد ساخت. به اين ترتيب، اتخاذ محدوديت های جديد سياسی، ديپلماتيک و اقتصادی برای رژيم و عوامل آن در صحنه ی بين المللی اوج تازه ای به خود گرفته و با هر واکنش عصبی از جانب رژيم تشديد خواهد شد. اعتبار نسبی کنونی رژيم به طور جدی زير سوال رفته و در چشم جهانيان رژيم ايران به عنوان يک رژيم نامشروع و تحميلی معرفی خواهد شد. امری که گفتمان ضرورت و درک رفتن آن را تقويت می کند. ۱۶) تسويه حساب های درون ساختار قدرت: با استقرار فضای ناامنی در داخل و فشار، تهديد و انزوا از خارج، جناح غالب به دنبال يک دست کردن رژيم برآمده و به اين ترتيب بيرون کردن نيروهای ناهمگون و دردسر ساز درون نظام را آغاز خواهد کرد. مثلث سنتی قدرت (روحانيت-بازار-سپاه) با استفاده از بازوی نظامی، شبه نظامی، انتظامی و امنيتی خود به مثلث جديد قدرت (باند رفسنجانی، اصلاح طلبان و باند روحانی) هجوم آورده و با استفاده از روش های متداول قضايی و يا «گروه های خودسر» آنها را تارومار کرده و از صحنه ی تصميم گيری سياسی به بيرون خواهد انداخت. امری که می تواند حالتی شبه کودتايی به خود گرفته و موضوع برگزاری هرگونه انتخاباتی را تا «اطلاع ثانوی» از دستور کار خارج ساخته و شرايط را برای انتقال رهبری از ولی فقيه بيمار نظام به آخوند مطمئن ديگری فراهم سازد. سقف تحمل سپاه و بيت رهبری در آن شرايط به شدت پايين خواهد آمد. ۱۸) شکل گيری جبهه ی گسترده ی سياسی و نظامی عليه تهران: دخالت های تروريستی و جنگ افروزانه ی رژيم از يکسو و ضرورت برخورد با خطر دستيابی ايران به بمب اتمی، جهان غرب را واخواهد داشت تا با متحدين منطقه ای يا اتحادهای منطقه ای از پيش شکل گرفته، جبهه ی گسترده ای را برای زمينه سازی شکست نظامی رژيم تدارک ببيند. در اين جبهه هم ايالات متحده ی آمريکا حضور خواهد داشت و هم مجموعه ی قدرت های غربی و ناتو؛ از آن سوی عربستان سعودی و کشورهای عرب منطقه به همراه مصر، پاکستان و حتی ترکيه نيز حضور خواهند داشت. به همه ی اين ها اسرائيل را نيز اضافه کنيم. اين جبهه ی گسترده که در حال حاضر نيزبه صورت غير رسمی شکل يافته است در آن زمان حالت رسمی و علنی به خود گرفته و در تدارک يکی از بزرگترين جنگ های تخريب گر منطقه ای خواهد بود. رژيم ايران به تنهايی و در صورت نبود پشتيبانی مشخص روسيه و چين در مقابل چنين قدرت متحد و گسترده ای با شرايط بسيار سخت و تهديد آميز مواجه خواهد بود. ۱۹) محاصره ی دريايی ايران: تابع ضرورت تشديد تحريم ها و در مسير آماده سازی برخورد نظامی با ايران، موضوع محاصره ی دريايی کشور در دستور کار قرار گرفته و ورود و خروج کشتی های باربری و نفتکش ها به بنادر ايران مورد بازرسی قرار خواهد گرفت. اين امر به صادرات نفت ايران از يکسو و ورود کالاهای اساسی به داخل کشور از سوی ديگر لطمه وارد کرده و اوضاع اقتصاد و شرايط عمومی کشور را به سوی وخامت خواهد برد. سخت گيری و رصد کردن واردات و صادرات می تواند حتی به مرزهای خاکی و هوايی کشور تعميم يابد. ۲۰) برخورد نظامی: روند انزوای بيشتر اقتصادی و سياسی نظام از يکسو و تلاش برای مقابله با نقش تخريب گر آن در خاورميانه از سوی ديگر و در عين حال، تعهد جدی و مکرر کاخ سفيد به کنگره، اسرائيل و متحدان غربی و منطقه ايش برای مقابله ی حتمی با دستيابی ايران به سلاح هسته ای سبب خواهد شد در نهايت، ضرورت برخورد نظامی با رژيم ايران مطرح شود. اين برخورد در قالب حمله به تاسيسات اتمی ايران و در صورت پاسخ دهی از سوی تهران، با يک حمله ی نظامی همه جانبه و بی سابقه همراه خواهد بود. تخريب تمام تاسيسات هسته ای، نظامی و زير بنايی ايران در قالب حمله به ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ هدف در دستور کار نيروهای نظامی آمريکا و متحداتش قرار دارد. اين حمله ايران را، به گفته ی برخی از منابع نظامی که موضوع را به صورت يک احتمال بررسی کرده اند، به دوران زمينداری و به گفته ی بعضی ديگر به «عصر حجر» باز خواهد گرداند. نابودی دراز مدت امکان بازسازی ايران و نيز تجزيه ی کشور و تغيير نقشه ی آن عوارض جانبی چنين حمله ای می تواند باشد. ۲۱) تشديد بحران زيست محيطی: به دنبال و همزمان با تدارک اين حمله ی گسترده ی نظامی، بحران زيست محيطی در حال اوج گيری در سراسر کشور است. خشکسالی، سوء مديريت منابع آبی و از ميان بردن طبيعت کشور، حتی بدون جنگ،÷ آينده ی سياهی را در مقابل مردم ايران قرار داده است. در صورت بروز جنگ، تمام اين مشکلات زيست محيطی مانند کم آبی، بی آبی و غير قابل زيست شدنن دو سوم خاک ايران تشديد و تسريع شده و می تواند يکی از بحران های بی سابقه ی تاريخ بشر را در اين منطقه دامن زند. مهاجرت اجباری دهها ميليون ايرانی در اين راستا قابل پيش بينی است. چند ده ميليون نفر بايد در کشور جابجا شده و يا به سوی کشورهای همسايه در جستجوی آب و غذا هجوم آورند. جهان با يکی از جديترين موارد بحران های بشردوستانه مواجه خواهد شد. ۲۲) ضرورت جايگزينی رژيم: با اوضاعی اين چنين و به ويژه در صورت در دستور کار قرار گرفتن سناريو برخورد نظامی با رژيم ايران، به مثابه تجربه ی افغانستان و عراق و سوريه، ضرورت يافتن جايگزين برای رژيم جمهوری اسلامی مطرح شده و اين امر قدرت های بزرگ را به سمت يافتن جايگزين های مناسب برای رژيم محکوم به نابودی ايران خواهد راند. موضوعی که می تواند سرنوشت سياسی ايران را به چيزی شبيه به عراق و يا افغانستان کنونی نزديک سازد. نتيجه گيری از آن جا که اين سناريو در برگيرنده ی پايانی تباه و سياه است، بديهی است که هر وطن دوستی آرزوی سرنوشت متفاوتی را برای کشور داشته باشد. اما نبايد از ياد برد که کشورمان تحت يک حاکميت عقلانی و علاقمند به آينده ی ايران نيست، برعکس، در دست افرادی است که از خرد و عقلانيت به دور بوده و سرنوشت درازمدت اين سرزمينِ دارای تاريخ ده هزار ساله برايشان فقط در يک راستا معنا دارد: حفظ انحصار قدرت و ثروت. از همين روی بايد پيش بينی بدترين ها را در دستور کار خود قرار داده و هر يک به عنوان يک ايرانی به فکر ايران باشيم. Copyright: gooya.com 2016
|