پنجشنبه 11 تیر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

داعشِ ايرانی، داعش عربی؟ ب. بی‌نياز (داريوش)

با تفسيرهای گوناگونِ مخملی و اتکا به آيه‌های "نرم" نمی‌توان مشکل را حل کرد. زيرا هر مسلمانی می‌داند که بسياری از احکام قرآن - به ويژه آيه‌های بی‌خشونت آن- منسوخ شده‌اند و عملاً بايد از قرآن بيرون ريخته شوند. تنها راه حل برای "روشنفکران مسلمان" اين است که قرآن را مانند تورات و انجيل زمينی کنند و صفت "معجزه" را از آن بگيرند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 



تصور ما انسان‌ها - اگر خداباور باشيم- از خدا يکسان نيست. هر کس برای خود تصوری دارد. ولی شايد بتوان گفت که يک صفت خدا برای همه‌ی پيروان اديان يکتاپرست مشترک است: او «همه‌چيز دان» است که در زبان انگليسی omniscient و در زبان آلمانی Allwissend گفته می‌شود. يعنی خدا از گذشته، حال و آينده همگی موجودات زنده و غيرزنده آگاهی دارد و می‌داند که در ذات و مغز هر موجودی چه می‌گذرد و اگر بخواهد می‌تواند سرنوشتِ تک تک ما را رقم بزند.

در ادبيات داستانی يک نوع راوی وجود که ما به آن «راوی همه‌چيزدان» می‌گوييم. اين راوی تنها کنش‌ها و واکنش‌های قهرمانان خود را بازتاب نمی‌دهد، او از درون آن‌ها، فکر و احساس‌شان، نيز باخبر است. می‌داند که قهرمانانش چگونه فکر می‌کنند و می‌داند سرنوشت آن‌ها چه می‌شود، زيرا پرسپکتيو راوی، خدايی است. راوی همه‌چيزدان می‌داند که سرنوشتِ تک تک مخلوقاتش (قهرمانانش) چه خواهد شد، زيرا او آفريننده‌ی آن‌هاست.

تمامی قرآن در نفیِ «همه‌چيزدانی» خداست، جايگاه خدا - از منظر ادبيات‌شناسی که بنگريم- از يک روایِ «همه‌چيزدان» به يک راوی «اول شخص» سقوط می‌کند. «همه‌چيزدانِ» داستانی، مقام خدايی دارد؛ او خالقِ حوادث است و فرای حوادث عمل می‌کند. ولی خدای خالق در قرآن به مقامِ راوی اول شخص تنزل می‌يابد و دنباله‌روِ حوادث روزمره می‌شود و خود را با حوادث تنظيم می‌کند، به اصطلاح او «فرای حوادث» نيست، او مانند يک کنش‌گر سياسی است که از يک برنامه‌ی انديشيده شده برخوردار نيست و به همين دليل امروز اين حرف را می زند و فردا حرفی ديگر.

در نوشته‌های پيش گفتيم که خدا طی روند ۲۳ ساله‌ی پيامبری محمد- از منظر تاريخ اسلامی که بنگريم- ده‌ها بار احکامش را تغيير داده است (۱).

يک فرض: اگر پاپ يک بار اعلام کند که خدا حکم داده که «انسان‌ها بايد هم‌نوعان خود را دوست داشته باشند»، ولی همين فرد پس از مدتی مدعی می‌شود که خداوند حکم ديگری داده و می‌گويد «بايد هم‌نوعانتان را دوست داشته باشيد البته به جز سياه‌پوست‌ها و بودايی‌ها»[ به اصطلاح مسلمانان، خدا حکم نخست را منسوخ کرده و يک حکم جديد اعلام کرده است (نظريه ناسخ و منسوخ در علوم قرآنی)]، آن‌گاه منطقِ شما و من به اين تغيير حکم چه خواهند گفت؟ يا بايد به پيام آور شک کرد يا به آن خدای همه‌چيزدانی که نمی‌داند چه می‌گويد!

قرآن و پيروان اديان ديگر

حکم خدا درباره‌ی اديان ديگر در يک جا تأييدآميز و در جايی ديگر سرشار از خشونت است. روندِ برايشی قرآن به سمتِ خشونت است. احکام نرم قرآن به تدريج جای خود را به احکام خشونت‌پرور می‌دهند. برای نمونه در سوره أحقاف، آيه ۱۳ آمده است:
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ.
«بی‌گمان کسانی که گفتند پروردگار ما خداوند است، سپس [در اين راه] پايداری ورزيدند، نه بيمی بر آنان است و نه اندوهگين می‌شوند.»

به زبان امروزی گفته شود، معيار برای خدا در اين آيه‌ی قرآن فقط «خداباوری» بوده است، يعنی هر کس «خداباور» است، دشمن تلقی نمی‌شود. قرآن در تأييد همين سياست، چند آيه‌ی ديگر دارد. سوره عنکبوت، آيه ۴۶، سوره بقره آيه ۶۲و سوره مائده آيه ۶۹ همه‌ی اين آيات نام برده بر اين قولند که زرتشتی‌ها، يهوديان، مسيحيان و صابئان (که دوآليست، گنوسی و ستاره‌پرست بودند) به اصطلاح جزو «همقطاران» يا خودی‌ها محسوب می‌شدند.

ولی در آيه‌های ديگر - احتمالاً تحت تأثير حوادث روزگار- خدا احکام بالايی خود را باطل می‌کند و می‌گويد:
سوره آل عمران، آيه ۸۵:
وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ.
و هر کس که دينی غير از اسلام برگزيند، هرگز از او پذيرفته نمی‌شود و او در آخرت از زيانکاران است.

و در تأييد همين آيه‌ی بالا آمده است، سوره صف، آيه ۹:
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِينِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّينِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
او کسی است که پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاده است تا آنان را بر همه‌ی اديان پيروز گرداند، ولو مشرکان را خوش نيايد.

در تأييد دو سوره بالا سوره‌های انفال آيه ۳۹، سوره توبه آيه ۳۳ نيز آمده‌اند.

خب، حالا تکليف چيست؟ يک مسلمان بايد به کدامين حکم خدا اتکا کند؟ بالاخره «زرتشتی، يهودی، مسيحی و صائبی» دوست‌اند يا دشمن؟ اگر بگويم که «دوست» نيستند، احکام‌ نخستين خدا را زير پا نهاده‌ام، اگر بگويم «دوست» هستند، احکام بعدی خدا را زير پا نهاده‌ام.

ولی رازِ آشکارِ دين اسلام نه در «نرمی» و «لطافت‌اش» که در «سرسختی و مردانگی»‌اش است. از نظر علمای اسلامی و حديث‌نويسان، آن آياتی اعتبار دارند که «محکم بودن جهادی»شان روشن و غيرقابل تفسير است.

برای نمونه، احکام قرآنی که شراب‌خواری را هنوز حرام نکرده بود عملاً باطل هستند و مورد توجه هيچ‌کدام از علمای اسلامی قرار نگرفته‌اند. ولی آيه ۹۰ از سوره مائده که شراب و قمار را از اعمال شيطانی می‌داند و به عبارتی حرام می‌شوند، به قوت خود باقی است.

در حقيقت احکام راديکال و خشونت‌پرور قرآن برای مسلمانان معيار است. ما خود در ايران شاهد اين خشونت‌گرايی و نفرت‌پراکنی بوديم و هستيم. در حقيقت انتقاد دينی به طالبان و داعشِ عربی، از منظر دينی که بنگريم، بی‌پايه و اساس است. آيا نابود کردن «مظاهر طاغوت» [ميراث فرهنگی جهانی در عراق و سوريه توسط داعشِ عربی] مخالفِ نص صريح اسلام است؟ می‌توان هم از طريق خود قرآن و هم احاديث ثابت کرد که اعمال داعش عربی با مختصات اسلام کاملاً سازگار است (۲). آيا کشتارهای جمعی، ترورها و سرکوبِ اقليت‌های مذهبی توسط داعش ايرانی يا اسير گرفتن زنان و کودکان و سربُريدن‌ها توسط داعش عربی، غيراسلامی است؟ متأسفانه، پاسخ منفی است، می‌توان همگی اين خشونت‌ها را با قرآن و احاديث نبوی تأييد و اثبات کرد. شايد بد نباشد، از سايت‌های داعش ديدن کرد تا ديد که داعشِ عربی در گوهر خود با داعش ايرانی تفاوتی ندارد، تفاوت تنها در محيطِ برآمد آن‌هاست: يکی در کشور ايران قدرت سياسی را گرفت که پيش از آن يک روند مدرنيزاسيون (نه مدرنيته) را پشت سر نهاده بود و به همين دليل با موانع بسياری رو به رو شده و ديگری در ميان بقايای قبايل عرب يا قبايل پشتون رهبری را به دست گرفت. برخلاف نظر آن کسانی که تصور می‌کنند حرکاتِ داعش عربی «خودسرانه» و «آشوبمند» است، بايد گفت که داعشِ عربی مانند داعشِ ايرانی هر حرکتِ ويرانگرانه و سرکوبگرانه‌اش را - حتا با وسواس و وجدانِ دينی- با قرآن و معتبرترين احاديث نبوی توجيه می‌کند.

از اين زاويه که بنگريم آياتِ نرم يا «سازش‌کارانه» قرآن هيچ کاربردی ندارند. حال اين پرسش پيش می‌آيد، پس چرا مسلمانان به صرافت اين نيفتاده‌اند که احکام ناکارآمد خدا را از قرآن حذف کنند [چون به هر حال منسوخ شده‌اند!] و در اين راستا، هم خيال خود را راحت کنند و هم خيالِ خوش‌خيالان را؟

قرآن برای چه کسانی آمده است؟

قرآن به اشکال گوناگون مخاطبانش را مشخص کرده است. در سوره شوری، آيه ۷ آمده که قرآن برای اهالی ام‌القرا - که مکه ترجمه کرده‌اند- و پيرامون آن «نازل» شده است.

سوره شوری، آيه ۷:
وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِی السَّعِيرِ.
«و بدين سان قرآنی عربی بر تو وحی کرديم تا [اهل] مکه و پيرامونيان آن را هشدار دهی، و از روز محشر که شکی در آن نيست، هشدار دهی که گروهی در بهشتند و گروهی در دوزخ.»

پس در اين جا مشخص می‌شود که قرآن برای اهالی مکه و کسانی که پيرامونِ آن زندگی می‌کنند آمده است، به همين دليل به زبان عربی است. همين آيه توسط سوره ابراهيم، آيه ۴ نيز تأييد می‌شود:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَکِيمُ.
«و هيچ پيامبری نفرستاده‌ايم مگر (با پيامی) به زبان قومش، تا [احکام و حقايق را] برای آنان روشن بدارد، آنگاه خداوند هر کس را بخواهد بيراه می‌گذارد و هر کس را که بخواهد هدايت می‌کند و او پيروز فرزانه است.»

و باز در جايی ديگر قرآن تأکيد می‌کند که ما (خدا) اين قرآن را برای عجم (غير عرب) نفرستاده‌ايم. به هر رو، حرف خدا در قرآن اين بوده که: قرآن را برای عرب‌ها فرستاديم، چون اين قوم پيامبری نداشته است و به زبان عربی فصيح اين کار کرديم تا همه‌ی عرب‌ها آن را بفهمند. برای اطلاعات بيشتر به سوره شعرا، آيه ۱۹۵ و آيات ۱۹۸ و ۱۹۹، همچنين به سوره زمر، آيه ۲۸، سوره زخرف آيه ۳، سوره فصلت، آيات ۳ و ۴۴، سوره فاطر آيه ۴۲، سوره طه آيه ۱۱۳، سوره آل عمران آيه ۱۶۴ و چندين سوره و آيه ديگر که آوردن همگی آن‌ها حوصله خواننده را سر می‌برد.

بنا بر اطلاعات قرآن، اين کتاب برای عرب‌ها نازل شده است و نه برای زرتشتی‌ها، يهوديان، مسيحيان و صابئان و يا چينی‌ها. ولی قرآن طی حکمی ديگر، تمامی سخنان و احکام خود را باطل اعلام می‌کند:
سوره آل عمران، آيه ۸۵
وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ.
«و هر کس که دينی غير از اسلام برگزيند، هرگز از او پذيرفته نمی‌شود و او در آخرت از زيانکاران است.»

البته اين پرسش پيش می‌آيد که منظور از «هر کس» در اين جا کيست؟ منظورش همه مردم است يا فقط مردم عرب هستند؟ طبق نظر اکثر مفسران اسلامی، منظور تنها عرب‌ها نيست، بل‌که «همه مردم» است. مفسران اسلامی برای اين که ثابت کنند که قرآن نه تنها برای عرب‌ها بل‌که برای کل بشريت است از ذکر اين آيه ۸۷ از سوره ص غافل نشده‌اند. در آن‌جا آمده است که قرآن «پندی برای جهانيان» می‌باشد (سوره ص، آيه ۸۷). به همين سادگی قرآنی که برای اهالی مکه و پيرامون آن يعنی عرب‌زبانان نازل شد، کيفيت جهانی به خود می‌گيرد و اعلام می‌شود که «هيچ دينی غير از اسلام پذيرفته نيست» (سوره آل عمران، آيه ۸۵)

واقعاً راه حل چيست؟ با تفسيرهای گوناگونِ مخملی و اتکا به آيه‌های «نرم» نمی‌توان مشکل را حل کرد. زيرا هر مسلمانی می‌داند که بسياری از احکام قرآن - به ويژه آيه‌های بی‌خشونت آن- منسوخ شده‌اند و عملاً بايد از قرآن بيرون ريخته شوند. تنها راه حل برای «روشنفکران مسلمان»- دست کم برای آن دسته که از لحاظ سياسی هم اکنون در کنار مردم قرار گرفته‌اند- اين است که قرآن را مانند تورات و انجيل زمينی کنند و صفت «معجزه» را از آن بگيرند. البته اين رويکرد که می‌گويد قرآن کلام خدا نيست بل‌که توسط محمد نوشته شده با گام‌های بسيار کوچک و خجول و ناپيگيری آغاز شده است. ولی بايد از هر گامی که در اين راه برداشته می‌شود، استقبال کرد.

www.eslamshenasi.net

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- آيا قرآن کلام خداست؟ در: http://eslamshenasi.net/?p=285 و آيات شيطانی. در: http://eslamshenasi.net/?p=297
۲- زمانی که ابوبکر بغدادی خود را رسماً به عنوان «خليفه» اعلام کرد، مورد انتقادِ طالبان قرار گرفت که: پس «ملا عمر» چه می‌شه؟ داعشِ عربی طی چندين مقاله با استناد به احاديث و روايات اسلامی نشان داد که «ملا عمر»، اميرالمؤمنين» است و اين مقام يعنی اميرالمؤمنين در اسلام برای حاکم محلی در نظر گرفته شده در حالی که «خليفه» رهبر همه‌ی مسلمين جهان است. با اين وجود اختلافات داعشِ عربی و طالبان هنوز به قوت خود باقی مانده و هم اکنون به عنوان دو رقيب آشتی‌ناپذير عمل می‌کنند. در حقيقت اختلافات ميان داعشِ ايرانی با ديگر داعش‌ها نه در مباحثِ دينی که از کيفيتی صرفاً سياسی برخوردار است. به اصطلاح هر کدام از اين گروه‌های اسلامی برای هژمونی سياسی خود - بخوان منافع اقتصادی خود- وارد کارزار شده‌اند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016