گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نامه دختر اسماعیل عبدی به بازپرس پرونده پدرش: او برای حق معلمان میکوشید
به گزارش کلمه، دختر اسماعیل عبدی در نامه خود آورده است: پدرم دبیرکل کانون صنفی معلمان است. او برای احقاق حقوق معلمان سخت کوشیده است و می کوشد. من می دانم که، پدر سپیده دم از خواب بیدار شده و برای تدریس به مدرسه می رفت. او دو شیفت صبح و عصر کارمی کرد و شب و دیر وقت که به خانه باز می گشت فعالیت های صنفی اش را باز هم ادامه می داد. متن این نامه را در ادامه می خوانید: به نام ایزد تعالی جناب اقای قاضی خورشیدی، رییس شعبه دوم بازپرسی با سلام و احترام من مبینا عبدی، دختر اسماعیل عبدی هستم که از ششم تیر در بازداشت شعبه شماست. دختری شانزده ساله ام و شاید نتوانم خوب و ادبی منظورم را به شما برسانم. زیرا احتمالا زبان ادبی من و شما باهم فرق دارد. من دختری وابسته به پدرم، مانند خیلی از دخترهای هم سن و سالم. از همان کودکی هایم دریافتم که پدرم قهرمان خانواده ی کوچکمان است. همان زمان که بابا گویان به دنبال عشق پدر بودم و تازه می آموختم که کلمات را بر زبان آورم. از همان کودکی رازهایم را با پدرم درمیان می گذاشتم و در ذهنم نمی گنجید که زمانی بابا کنارم نباشد! من مبینای عبدی، من مبینای پدر و من مبینای شانزده ساله، اگر موفق هستم بی شک، بودن در کنار پدر و مادر تلاشگر و مهربانم بوده است. تابه این سن، پدرم بهترین راهنما برای من بوده است و می دانم که زندگی من بدون پدر ازهم می پاشد. پدرم دبیرکل کانون صنفی معلمان است. او برای احقاق حقوق معلمان سخت کوشیده است و می کوشد. من می دانم که، پدر سپیده دم از خواب بیدار شده و برای تدریس به مدرسه می رفت. او دو شیفت صبح و عصر کارمی کرد و شب و دیر وقت که به خانه باز می گشت فعالیت های صنفی اش را باز هم ادامه می داد. او علاوه بر این که از خود گذشته بود، بسیاری از وقت هایی که می توانست برای من و مادر و برادرم امیر حسین ۸ ساله و خواهرکوچکم ماندانا ۹ ماهه بگذارد، اختصاص به فعالیت های کانون و تلاش برای رسیدن به حق و حقوق مسلم خودش و معلمان می کرد. پدرم بیش از ۲۱ روز است که در زندان اوین بازداشت است. من و امیر حسین و ماندانا دلتنگ پدر هستیم. خلاء او در همه جای زندگی مان حس می شود. من پدرم را می خواهم، من یار و پشتیبان و همراه و مشگل گشایم را می خواهم. من از شما می خواهم در رای و نظرتان درمورد پدرم رضای خدا و خواسته های من و برادر و خواهرم را در نظرگرفته و تلاش ایشان برای احقاق حقوق معلمان را به دید مثبت بنگرید. امیدوارم طوری درمورد پرونده ی پدرم نظر بدهید که ایشان هرچه زودتر به کانون خانواده بازگردد و گرمی حضور ایشان را در بین خانواده مانند سابق حس کنیم. مبینا عبدی Copyright: gooya.com 2016
|