گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
15 تیر» دماوند در اسطورههای ایرانی، سعید بشیرتاش26 اسفند» توافق هستهای و نتايج آن، سعيد بشيرتاش
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خسران و شکست بزرگ ملی، سعید بشیرتاشطبیعی است که مردم بین دو گزینهٔ "توافق هستهای وین" و "ادامهٔ ماجراجوییهای هستهای جمهوری اسلامی" گزینهٔ نخست را برگزینند؛ اما چنین انتخابی نه به معنای خوب بودن توافق وین است و نه به این معنا که راهحل بهتری وجود نداشت. کمتر کسی است که خواهان توافق هستهای نبوده باشد؛ اما خواهان توافق بودن به معنای این نیست که هیچ اهمیتی به محتوای توافق ندهیم و تنها از این خشنود باشیم که توافقی شده استعنوان این نوشتار را از سخنان آقای عراقچی، فرد شماره دوی هیئتهای مذاکرهکنندهٔ هستهای ایران در دولتهای احمدینژاد و روحانی، برگرفتهام. او میگوید: «اگر برنامهٔ هستهای کشورمان را بخواهیم صرفاً با معیارهای اقتصادی بسنجیم، خسرانی بزرگ است؛ یعنی اگر هزینهٔ مواد تولیدی را بخواهیم محاسبه کنیم، اصلاً تصورش را نمیتوانیم کنیم.» این سخنان هیچ خبر جدیدی را فاش نمیکند و فقط اعترافی است به برنامهٔ هستهای فاجعهبار برای مردم ایران ــ فاجعهای که صدها میلیارد دلار هزینه داشت، بیش از یک دهه منابع و فرصتهای اقتصادی کشور را بر باد داد، و بخش بزرگی از مردم ایران را به فلاکت کشاند. در این باره در نوشتاری دیگر با عنوان «نتایج فاجعهبار بحران اتمی» سخن گفتهام. (۱) اما ببینیم اگر هدف برنامهٔ هستهای نظامی بوده باشد، وضع از چه قرار است. عراقچی میگوید: «اگر سراغ بمب بخواهیم برویم، برجام شکستی کامل است.» آری، برنامهٔ هستهای جمهوری اسلامی از هر دو بعد اقتصادی و نظامی شکستی کامل بوده که همهٔ هزینههای آن از جیب ملت ایران پرداخته شده است. شکی نیست که برنامهٔ هستهای جمهوری اسلامی از ابتدا هدفی جز تولید بمب نداشت. پاسخ عراقچی به انتقاد از تعطیلی فردو تصدیق تلویحی این هدف است: «فردو از نظر صنعتی محلی کوچک در زیر کوه است که بیش از سههزار سانتریفیوژ در آنجا نمیشود. چه نیازی به فردو دارید؟ از نظر تولید و غنیسازی نیز به چنین تأسیساتی با سههزار سانتریفیوژ نیازی ندارید، ارزش صنعتی و علمی ندارد. کاری که آنجا میشود کرد هر جای دیگر هم قابل انجام است. کار غنیسازی حتماً نباید زیر کوه باشد.» عراقچی ناخواسته اقرار میکند که تأسیسات غنیسازی فردو هیچ ارزش صنعتی، اقتصادی، و علمی ندارد و هدف از ساخت آن جز ساختن بمب نبوده است ــ امری که پیش از آن نیز همهٔ کارشناسان بر آن متفق القول بودند: سههزار سانتریفوژ تنها به کارِ ساختن بمب میآید. او میافزاید: «زمانی که فردو را کشف کردند، متوجه شدیم که فهمیدهاند؛ و همین که خواستند اعلام کنند، پیشدستی کردیم و سریع به آقای سلطانیه دستور داده شد که موضوع را به آژانس اعلام کند.» حقیقت آن است که با ایران مانند کشورهای شکستخورده در جنگ رفتار کردهاند. بیتردید، کمتر قراردادی در تاریخ معاصر ایران به اندازهٔ توافقنامهٔ وین ناقض حاکمیت ملی ایران بوده است. شاید به همین دلیل بود که جواد ظریف در مصاحبهای در اردیبهشت ۱۳۹۴ گفت: «هیچ وقت کسی نمیپرسد وثوقالدوله تحت چه شرایطی قرارداد ١٩١٩ را امضا کرد؛ کسی از افرادی که مملکت را به چنین موقعیتی رساندند سراغی نمیگیرد. هیچ کس از بانیان جنگهای دوم ایران و روس سئوالی نمیپرسد... تاریخ فقط خائنهایی را که (قرارداد) ترکمنچای را امضا کردند نفرین میکند، خائنهایی که قرارداد دارسی را تمدید کردند، خائنهایی که (قرارداد) ١٩١٩ را امضا کردند، خائنهایی که با امضای نفت شمال غرور ملی را شکستند و به استالین باج دادند، خائنها و سازشکارانی که ضعیف و جبون بودند.» ظریف میافزاید که برای دچار نشدن اعضای هیئت مذاکرهکننده به چنین سرنوشت شومی در تاریخ «هیچچیز به اندازهٔ شکست در مذاکرات، برای مذاکرهکنندهٔ ایرانی، امتیاز کسب نمیکند.» واقعیت این است که جمهوری اسلامی به زور فشارها و تحریمهای سنگین بینالمللی به پای میز مذاکره رفت و، به همین علت، برگهای برندهٔ چندانی در دست مذاکرهکنندگان هستهای ایران باقی نمانده بود؛ و بدتر آنکه هیئت مذاکرهکننده مجبور بود تا به صورت ظاهری نیز که شده خط قرمزهای «رهبری» را رعایت کند و ماکتی از برنامهٔ غیراقتصادی غنیسازی اورانیوم را برای حفظ پرستیژ خامنهای حفظ کند. در واقع، مذاکرهکنندگان هستهای، جبراً، نه بر پایهٔ منافع ملی، که بر پایهٔ منافع «نظام» و سیاستهای کلی «رهبری» عمل میکردند. جالب اینکه حتی این حد از عقبنشینی ایران نیز مورد قبول دولت نتانیاهو و جمهوریخواهان آمریکا نیست؛ چراکه از دید آنها این توافقنامه از سویی موجب تغییر رفتار و سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی نمیشود و، از سوی دیگر، بر غنی سازی ایران تنها یک محدودیت ۱۵ ساله وضع میکند. عراقچی میگوید: سالهای ۸۵ تا ۸۶ مقامات جمهوری اسلامی هر شب نگران حملهٔ نظامی آمریکا به ایران بودند و «حمله به ایران فقط به ارادهٔ سیاسی آقای اوباما مانده بود که تصمیم بگیرند و بزنند.» بدین ترتیب، اگر باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا نبود، احتمالاً جمهوری اسلامی مجبور میشد شکستی بدتر از توافقنامهٔ وین را بپذیرد و یا شاید حتی تا کنون به ایران حملهٔ نظامی شده بود. اکنون نیز، اگر کنگرهٔ آمریکا توافقنامهٔ وین را با بیش از دوسوم آراء رد کند و جمهوری اسلامی نیز به سیاستهای تحریکآمیز هستهای ادامه دهد، احتمالاً گزینهای جز حملهٔ نظامی برای رئیسجمهور بعدی آمریکا باقی نخواهد ماند. هرچند که احتمال رد شدن توافقنامه در کنگرهٔ آمریکا با بیش از دوسوم آراء ناچیز به نظر میرسد. علت همهٔ این فشارها و خطرها سیاستهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است که بر پایهٔ «امتگرایی اسلامی از نوع شیعی» و «آمریکاستیزی» و «تلاش برای نابودی اسرائیل» بنا شده است. اگر سومالی و سوریه را به علت شرایط جنگی حاکم بر آنها در نظر نگیریم، ایران و کرهٔ شمالی تنها دولتهای جهاناند که با ایالات متحدهٔ آمریکا روابط سیاسی ندارند و جمهوری اسلامی تنها دولت جهان است که خواهان نابودی اسرائیل است. از حیث این نوع افراطگرایی، فقط گروههای طالبان و داعش با جمهوری اسلامی قابلقیاساند. احتمالاً اگر هیئت مذاکرهکنندهٔ جمهوری اسلامی قدرت داشت، برای به دست آوردن برگهای برنده در مذاکرات و حتی تبدیل ایران به قدرت برتر منطقه، داوطلبانه حاضر به توقف کامل برنامهٔ غنیسازی و عادیسازی روابط با آمریکا و تغییر سیاست در قبال اسرائیل میشد؛ اما در نظام ولایت فقیه، چنین امری ممکن نیست و چیزی بهتر از توافق وین از سیاست خارجی جمهوری اسلامی درنمیآید. بیشک، علت اصلی نتایج فاجعهبار هستهای ساختار و ایدئولوژی معیوب جمهوری اسلامی است و نسلهای آینده از این توافقنامه به عنوان نتیجهٔ برنامهٔ هستهای به تلخی یاد خواهند کرد. ــ بر اساس توافقنامهٔ وین، تا ۱۵ سال دیگر، فقط ماکتی از غنیسازی حفظ میشود. در این مدت، ایران حق ساختن سانتریفیوژ ندارد و همهٔ ششهزار سانتریفیوژ بیکیفیت پی۱ (یا همان آیآر۱) مستهلک خواهد شد. چنین ماکتی به هیچ کاری، جز حفظ قلابی اعتبار خامنهای، نمیآید. توقف داوطلبانهٔ برنامهٔ غنیسازی، بیآنکه ایران را مقید به تعهداتی بیش از پروتکل الحاقی سازد، نگرانیها و بهانههای غربیان را تا حد زیادی از میان میبُرد. ــ عادیسازی روابط ایران و آمریکا کاملاً در جهت منافع ملی ایران است. آمریکاستیزی تنها به سود رقیبان منطقهای ایران تمام میشود. ایران و آمریکا در برخی زمینهها دارای منافع مشترکاند. همکاری در این زمینهها طبیعتاً در جهت منافع ملی ایران است. این حکم دربارهٔ روسیه و اروپا نیز مصداق دارد. آمریکاستیزی نه در جهت منافع ملی، که برای برآوردن نیاز نظام جمهوری اسلامی به حفظ ماهیت ایدئولوژیک خود و داشتن دشمن است. تغییر سیاست در موضوعات مذکور باعث میشد که ایران نه تنها به جای توافق وین به توافق مطلوبی برسد؛ بلکه موقعیت ایران در منطقه و جهان را بسیار بهبود میبخشید و امروز نیز شاهد بحثهای نگرانکننده در کنگرهٔ آمریکا نبودیم. مشکل این است که تا زمانی که تغییراتی اساسی در سیاست ایران ــ بخوانید ساختار و ایدئولوژی جمهوری اسلامی ــ پدید نیاید، منافع ملی ایران همچنان قربانی نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند. کسانی که از توافقنامهٔ هستهای وین حمایت میکنند هرگز از جزئیات و محتوای آن نمیگویند و تنها به این گفته بسنده میکنند که این توافقنامه خطر جنگ را از سر ایران دور کرد. با چنین نگرشی، از هر گونه توافقی، با هر بهایی و بدون توجه به محتویات و نقد آن، باید حمایت کرد؛ چراکه هر توافقی خودبهخود خطر جنگ را از ایران دور میکند. گذشته از این، این افراد در موفقیتآمیز خواندن این توافقنامه کاسهٔ داغتر از آش شدهاند و، در اغراق، حتی از خامنهای و روحانی و ظریف و عراقچی نیز پیشی گرفتهاند و به طرزی شگفت کاملاً در چارچوب دستورالعمل وزارت ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی دربارهٔ توافقنامهٔ هستهای عمل میکنند. از توافقنامهٔ وین و شکست کامل برنامهٔ هستهای دست کم میشد عبرت گرفت و خواستار پاسخگویی مسئولان و، در رأس آنان، شخص خامنهای شد که ایران را به این وضعیت کشاندهاند. در این میان طبیعی است که مردم بین دو گزینهٔ «توافق هستهای وین» و «ادامهٔ ماجراجوییهای هستهای جمهوری اسلامی» گزینهٔ نخست را برگزینند؛ اما چنین انتخابی نه به معنای خوب بودن توافق وین است و نه به این معنا که راهحل بهتری وجود نداشت. کمتر کسی است که خواهان توافق هستهای نبوده باشد؛ اما خواهان توافق بودن به معنای این نیست که هیچ اهمیتی به محتوای توافق ندهیم و تنها از این خشنود باشیم که توافقی شده است. علی رغم این مسائل نباید فراموش کرد که توافقنامهٔ وین جام زهری برای شخص رهبر و حامیانش نیز بود و با پایان یافتن بحران اتمی احتمال دارد که سطح مطالبات مردم ایران نیز افزایش یابد. در نگاهی وسیعتر، بحران هستهای تنها بحرانی نیست که جمهوری اسلامی موجد آن بوده است. ایران هم اکنون دچار بحرانهای بسیار بزرگی است: نابودی محیط زیست؛ فساد مالی گسترده؛ نقض فاحش حقوق بشر؛ افزایش احساسات گریز از مرکز و جداسری؛ فقر و تفاوت فاحش طبقاتی؛ نظام ناکارآمد اقتصادی و عقبماندگی اقتصادی کشور نسبت به بسیاری از کشورهایی که زمانی بسیار از ایران عقبتر بودند؛ جنگ نیابتی شیعه و سنی در منطقه و غیره. هر یک از این بحرانها میتواند مانند بحران هستهای هستی کشور را به خطر بیندازد. در تاریخ ۳۶ سالهٔ جمهوری اسلامی، کشور ایران همیشه درگیر بحرانهای بزرگی بوده است. ریشهٔ همه این بحرانها در ساختار و ایدئولوژی معیوب جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی جمهوری بحران است. هر از چندی، عوارض یکی از ابن بحرانها چنان شدت مییابد که جمهوری اسلامی را مجبور به واکنش میکند. تا زمانی که طرف این بحرانها مردم ایران باشند، جمهوری اسلامی کوچکترین عقبنشینیای نمیکند؛ اما هرگاه طرف مقابل قدرتی خارجی باشد و جمهوری اسلامی در ضعف کامل قرار گرفته باشد، با پرداخت هزینهای سنگین از جیب ملت ایران، قهرمانانه نرم میشود ــ وضعی که در ماجرای گروگانگیری و جنگ با عراق و برنامهٔ هستهای شاهد بودهایم. پیروزی هنگامی است که علت العلل این بحرانها رفع شود. ـــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|