ایران و آمریکا، رمزگذار از تقابل به تعامل! علی کشتگر
بحران هستهای چگونه ایجاد شد؟ چه کسانی و کدام مکانیسمهای تصمیم گیری منشاء بحرانی بودند که برای سالیان متوالی ثروتها و فرصتهای ایران را برباد داد و به تشدید فقر و بیکاری و خرابیهای اقتصادی و صنعتی کشور انجامید؟
از روز تولد جمهوری اسلامی تا به امروز تصمیمهای غیرکارشناسانه و خودسرانهای که رهبران جمهوری اسلامی بر اساس توهمات و یا تمایلات مذهبی خود گرفتهاند بحرانها و هزینههای سنگینی در پی داشته است. هیچ یک از تصمیمات بحران زای آیت اله خمینی و جانشین وی، هرگز در نهادهای انتخابی و یا در رسانههای کشور مورد بررسی و نقد قرار نگرفتهاند. چرا که ساختار حقیقی قدرت از آغاز بر ممنوعیت هرگونه انتقاد از ولی فقیه بنا شده است. رهبر، مقدس، خطا ناپذیر و لاجرم انتقاد ناپذیر است. بت زندهای است که هرکس وی را پرستش کند همهٔ خطاها و گناهان او در همین دنیا بخشوده میشود و هرکس از فرامین وی سرپیچی کند در همین دنیا به عقوبت و عذاب الهی گرفتار میشود. رهبر مسوول سیاستها و تصمیمهای کلان در امور داخلی و خارجی کشور است، اما پاسخگوی هیچ یک از تصمیمات خود نیست.
جنگ ایران و عراق را میشد در همان سال اول جنگ یعنی پس از فتح خرمشهر از موضع قدرت و با گرفتن غرامت تمام کرد. اما آیت اله خمینی بر اساس این توهم که «راه قدس از کربلا میگذرد» موجب هشت ساله شدن جنگ، کشته و معلول شدن صدها هزار جوان ایرانی، ویرانیهای اقتصادی و آخرالامر هم پذیرش آتش بس از موضع ضعف و طبعا بدون دریافت غرامت شد. در همه سالهای جنگ ایران و عراق هر منتقد و هر مصلحی که از ادامه جنگ انتقاد کرد، سرکوب شد. پس از جنگ هرگز سران جمهوری اسلامی به این پرسش پاسخ ندادند که طولانی شدن جنگ چه هزینههای سنگین انسانی و اقتصادی برای ایران داشت؟ چه کسانی مسوول ادامه جنگ و عواقب وحشتناک آن بودند؟ و طبعا وقتی مسوول تصمیمات کلان نظام در برابر هیچ نهادی پاسخگو نیست و هزینه کژبینی و اشتباه محاسبات او را مردم میپردازند چرخه دور باطل هیچگاه متوقف نمیشود و همیشه میتوان منتظر یک بحران جدید بود.
شاید بحران هستهای پدید نمیآمد اگر پس از جنگ اشتباهات آیت اله خمینی در نهادهای انتخابی و رسانهها مورد نقد و بررسی قرار میگرفت و هر مسوولی نسبت به میزان مسوولیت خود مجبور به پاسخگویی میشد. اگر، جمهوری اسلامی در توسعه صنایع هستهای رویه شفافیت و همکاری با آژانس هستهای را بر میگزید، نیز کشور و مردم با مصائب این بحران مواجهه نمیشدند. اما جمهوری اسلامی از بدو امر با پنهانکاری و سپردن صنایع هستهای به نهادهای نظامی راهی در پیش گرفت، که برای پروژه توسعه صنایع صلح آمیز هستهای مطلقا ضرورت نداشت. برملا شدن این فعالیتهای پنهانی طبعا موجب این تصور شد که ایران در صدد تولید سلاح هستهای است.
این پندار که میشود توسعه صنعت هستهای را از دید ماهوارهها و شبکههای جاسوسی بین المللی پنهان کرد نخستین اشتباه محاسباتی خامنهای در بحران هستهای است. اشتباهات دیگر او از جمله اینکه غرب نمیتواند نفت ایران را تحریم کند، روسیه و چین نمیگذارند شورای امنیت علیه ایران قطعنامه صادر کند و بالاخره آنکه قطعنامهها کاغذ پارههایی بیش نیستند (سخنی که رئیس جمهور برگماشته و هم نظر وی ابراز میکرد) یکی پس از دیگری موجب تشدید بحران، تحریم فراگیر و انزوای جهانی ایران شد.
هریک از این اشتباهات راهبردی برای رای به عدم کفایت خامنهای، در چارچوب ساختار حقوقی همین قانون اساسی موجود که نمایندگان منتخب مجلس خبرگان را موظف به نظارت بر اعمال رهبر میکند، کافی بود. اما نمایندگان مجلس خبرگان که اکثرا گماشتگان دست چین شده خود خامنهای هستند در همه اجلاسهایشان بجز اعلام سرسپردگی مطلق به رهبر هیچ وظیفه دیگری برای خود قائل نبودند.
بدین سان بود که بحران هستهای سال به سال روبه وخامت گذاشت و خسارات جبران ناپذیری به بار آورد. در سالهای پایانی این بحران، تولید ناخالص ملی سیر نزولی آغاز کرد و همراه با توقف و تعطیل بسیاری از صنایع کشور فقر و بیکاری رشد بیسابقهای پیدا کرد. تولید ناخالص ملی ایران که در اواسط دهه ۸۰ خورشیدی به بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار در سال رسیده بود، در اثر تحریمها در سالهای ۹۱ و ۹۲ به حدود ۴۲۸ میلیارد دلار تنزل کرد و ایران در رتبه بندی جهانی از مقام بیستم به بیست و نهم سقوط کرد. امروز نیز اگر مسوولیت مستقیم هسته اصلی قدرت و شخص رهبر در پیدایش بحران هستهای و طولانی شدن این بحران مورد نقد قرار نگیرد، راه برای اشتباهات راهبردی همچنان باز میماند.
عوامل موثر در مصالحه هستهای
۱ـ تحولات داخلی ایران
الف: جنبش سبز و تغییر رفتار خامنهای! (عقب نشینی در سیاست خارجی)
چه شد که آیت الهش خامنهای که در تمامی دوره هشت ساله ریاست جمهوری احمدینژاد طرفداران مصالحه بر سر پرونده هستهای ایران را «شاه سلطان حسین» میخواند سرانجام به مصالحه کشاند؟
بنظرمن در اکثر تحلیلهای مربوط به توافق هستهای نسبت به نقش اعتراضات مدنی مردم علیه تقلب انتخاباتی خرداد ۸۸ و تاثیراتی که پیامدهای این جنبش بر هسته اصلی قدرت و تصمیمات آن گذاشت توجه کافی دیده نمیشود. درست است که اعتراضات خیابانی جنبش سبز به شدت سرکوب شد و رهبران شاخص آن روانه زندان و حصر شدند، اما این اعتراضات در نهایت موجب تغییر رفتار خامنهای و در حقیقت عقب نشینی او از برخی از مواضع وی که پیش از این قابل تصور نبود، شد.
اعتراضات سال ۸۸ خامنهای را به این نتیجه رساند که با جامعه دگرگون شده و تحول یافته امروز ایران نمیتوان مثل گذشته برخورد کرد و ثبات رژیم در گرو برخی تغییرات در سیاستهای کلان خارجی و داخلی است. شاید تا پیش از اعتراضات ۸۸، خامنهای و مشاوران نزدیک وی بر آن بودند که میشود به قیمت کره شمالی کردن شرایط ایران یعنی تحمیل اختناق و فقر مطلق به مردم منویات رهبری را در سیاستهای منطقهای و داخلی ادامه داد. اما جنبش اعتراضی ۸۸ و نگرانی از همراه شدن دو مطالبه آزادی و نان و تبدیل به یک طغیان بنیان کن، رهبر و نزدیکان وی را نسبت به درستی این راه به تردید انداخت و به تجدید نظر وادار کرد. این تجدید نظر در عرصه سیاست کلان خارجی به «نرمش قهرمانانه» و مذاکره دو جانبه با آمریکا انجامید و در عرصه داخلی به قبول «حق الناس» بودن رای مردم ـ هرچند به اکراه ـ و روی کار آمدن روحانی که با نامزدهای نزدیک به خامنهای مثل جلیلی و قالیباف تفاوت چشمگیر داشت، انجامید.
ب ـ نقش تیم مذاکره کننده
تیم مذاکره کنندهٔ ایران از آغاز با هدف رسیدن به توافق، بسیار حرفهای و ماهرانه عمل کرد. نقش محمد جواد ظریف در دستیابی به توافق همانقدر غیرقابل انکار است که نقش جان کری در طرف مقابل. دو عامل اعتقاد طرفین به ضرورت و اهمیت توافق و مهارت در پیشبرد مذاکرات که در تیمهای مذاکره کننده ایران و آمریکا از آغاز دیده میشد، در نزدیک کردن مواضع دو طرف به یکدیگر ودستیابی به توافق هستهای نقش تعیین کننده داشت. تیم مذاکره کنندهٔ ایرانی چه در جریان مذاکرات با ۱+۵ و چه در همراه کردن بخش اصلی طیف اصول گرایان و خنثی کردن تلاش تندروهای مخالف مصالحه نقشی کاملا موثر ایفا کرد.
۲ـ دگرگونی در سیاست خاورمیانهای آمریکا
زمانی که جورج دبلیوبوش برای حمله نظامی به عراق آماده میشد، صریحترین مخالف این سیاست، سناتور جوان ایالت ایلینویز باراک حسین اوباما بود. او در همان زمان نسبت به عواقب این مداخله دید نسبتا روشنی داشت. پیروزی اوباما تا اندازهای مدیون همین موضع صریح او درمخالفت با مداخله نظامی آمریکا در عراق و البته آشکار شدن پیش بینیهای او در اواخر دوران جورج بوش بود.
پیروزی باراک اوباما، پایان دوره خطرناکی بود که نظامیگری و تقابل را در سیاست خاورمیانهای و حتی جهانی آمریکا جانشین دیپلماسی و تعامل کرده بود. این پیروزی همزمان است با در بن بست قرار گرفتن کامل سیاستهای تهاجمی نئوکانها در خاورمیانه. و نیز پیامد این سیاست در تشدید بحران اقتصادی آمریکا.
بنابراین هنگامی که باراک اوباما به کاخ سفید قدم گذاشت، آمریکا ازجنگ پرهزینهای که به جای آزادی، مصیبت و بدبختی برای عراق و سرشکستگی و کاهش اعتبار جهانی برای آمریکا به ارمغان آورده بود، احساس خستگی میکرد و طبعا نسبت به محدودیتهای اقتصادی و نظامی خود نیز دیدی واقعی پیدا کرده بود. باراک اوباما از نخستین روزی که زمام حکومت آمریکا را در دست گرفت، کلید پیشبرد سیاست خاورمیانهای جدید آمریکا که دیپلماسی و تعامل را جانشین نظامیگری و تقابل میکرد، عادی کردن مناسبات ایران و آمریکا تشخیص داده بود. در کتاب خاطرات هیلاری کلینتون به تلاشهای پیگیر حکومت باراک اوباما و وزارت خارجه آمریکا برای برقراری ارتباط و مذاکره با ایران اشاره شده است. اوباما در دو و یا سه نامه محرمانهای که خطاب به آیت اله خامنهای مینویسد، وی را به بهبود مناسبات ایران و آمریکا دعوت میکند. رهبران جدید آمریکا از آغاز به این واقعیت که اکثریت عظیم ایرانیان خواهان بهبود مناسبات ایران و آمریکا هستند و شعارهای خصمانه رهبران جمهوری اسلامی را برنمی تابند توجه داشتند و احتمالا در وجود جامعه ایران برای مصالح و منافع خاورمیانهای خود یک متحد استراتژیک را درچشم اندازمی دیدند. به این اعتبار دولت باراک اوباما از آغاز با هوشمندی حل منازعه هستهای با ایران را به عنوان مقدمه پیشبرد استراتژی بهبود مناسبات ایران و آمریکا در دستور کار خود قرار داد. به اعتقاد من در دوران باراک اوباما گزینه نظامی در قبال ایران هرگز «روی میز» نبوده است. تحریمهای اقتصادی نیز صرفا برای کشاندن جمهوری اسلامی به مصالحه هستهای دنبال شده است. دولت اوباما قطعا همچنان خواهان عادی شدن مناسبات ایران و آمریکا است و در روزهای آینده این سیاست را به رغم نظر اکثریت اعضای کنگره و سنا و لابیهای اسرائیل و عربستان و مخالفت جناح تندرو جمهوری اسلامی با پیگیری دنبال خواهد کرد.
آیا ایران میتوانست به توافق بهتری دست یابد؟
اگر این مذاکرات چند سال دیگر نیز طول میکشید بازهم نه ایران امتیاز بیشتری کسب میکرد و نه قدرتهای بزرگ میتوانستند جمهوری اسلامی را به تسلیم محض وادارند. منتها مردم ایران فشار اقتصادی و فقر بیشتری متحمل میشدند. و چه بسا فرصت مصالحه در دوره اوباما از دست میرفت.
به باور من با توجه به همه جوانب و شرایطی که بحران هستهای پدید آورده بود، توافق موجود بهترین دستاورد ممکن برای تیم مذاکره کنندگان جمهوری اسلامی است. این مصالحه محصول عقب نشینی طرفین مذاکره از مواضع پیشین است. بر خلاف تبلیغات تندروهای جمهوری اسلامی و برخی از جریانات اپوزیسیون جمهوری اسلامی تسلیم قدرتهای بزرگ نشده، بلکه برای حفظ خود در داخل سیاست مصالحه و تنش زدایی با جهان خارج را برگزیده است. امری که جزء مطالبات مردم بوده و نهایتا جمهوری اسلامی به آن گردن گذاشته است. به عبارت دیگر عقب نشینی جمهوری اسلامی نه در برابر غرب که در برابر فشار جامعه ایران بوده است. اگر مردم با سیاستهای خامنهای همراهی داشتند، رهبر جمهوری اسلامی هرگز به مصالحه تن نمیداد. این تغییر رفتار نشان میدهد که سیاست ورزی جامعه محور و فشار مردم و افکار عمومی در زمینه مطالبات دموکراتیک و حقوق مدنی و سیاسی میتواند ولی فقیه را به عقب نشینی در عرصه سیاست داخلی ناچار کند و به برخی اصلاحات سیاسی منجر شود.
برخی پیامدهای توافق هستهای
۱- جانشینی تعامل به جای تقابل
توافق هستهای به رغم سخنان تند و تیز آیت اله خامنهای در نماز عید فطر سرآغاز بهبود مناسبات ایران و غرب است. سخنان ضد آمریکایی خامنهای بیشتر مصرف داخلی داشت و برای جلوگیری از دلسردی و ریزش جریانات تندرو که تکیهگاه هسته اصلی قدرت به شمار میروند، ایراد شد. جمهوری اسلامی برای بهبود اوضاع نابه سامان اقتصادی کشور که ادامه آن موجودیت نظام را تهدید میکند، نه فقط به لغو تحریمها که به سرمایه گذاریهای خارجی در بخشهای استراتژیک اقتصاد ایران بویژه نفت، گاز، معادن، و نیز به رونق تجارت با آمریکا و اروپا در همه زمینههای صنعتی نیازمند است.
رونق سرمایه گذاری خارجی و توسعه بازرگانی با آمریکا و اتحادیه اروپا خود به تنهایی مهمترین عامل تنش زدایی در مناسبات ایران با آمریکا و متحدان آن خواهد بود. بنابراین با توافق هستهای روندی که تقابل را جانشین تعامل میکند در سیاست خارجی ایران آغاز شده است. روندی که نیازهای اقتصادی و سیاسی هر دو طرف ادامه و حتی شتاب گرفتن آن را الزام آور کرده است. اگر در میان مدت اثرات این دگرگونی در بهبود معیشت مردم احساس شود، روند بهبود مناسبات ایران و غرب برگشت ناپذیر خواهد شد.
۲ـ پایان آلترناتیوسازی کاذب
بحران هستهای و تشدید خصومت میان ایران و غرب بستری بود برای نوعی از فرصت طلبی سیاسی، کسانی در این معرکه برای کسب امتیازات مالی و یا به امید فرصتهای سیاسی با محافل طرفدار تشدید خصومت و مداخله نظامی همسو شدند. دکان این نوع سیاست بازی که در بحبوحه تشدید بحران هستهای رونق گرفته بود، از این پس تخته میشود که این خود برای سالم سازی فضای مناسبات جریانات سیاسی در خور اهمیت است.
۳ـ تغییر در صف بندیهای درونی جمهوری اسلامی
روند بهبود مناسبات ایران و غرب اثرات مستقیمی بر صف بندی جناحهای درونی جمهوری اسلامی دارد. دولت روحانی و بطور کلی مجموعه جریانات موافق این روند که بخش مهمی از اقتدارگرایان را نیز دربرمی گیرد. به هم نزدیک میشوند و کشمکش محافل تندرو و افراطیتر با دولت روحانی تشدید میشود. خامنهای مایل نیست که توافق هستهای و از سرگرفتن مناسبات اقتصادی با آمریکا به عادی شدن مناسبات ایران و آمریکا بیانجامد. از این گذشته او مخالف آن است که توافق هستهای به یک امتیاز انتخاباتی برای جریانات میانه رو و اصلاح طلب در انتخابات اسفند ماه تبدیل شود. میتوان گفت که خامنهای در یک بازی دوگانه در اجرایی کردن توافق هستهای و توسعه مناسبات اقتصادی ایران و غرب با دولت روحانی است، اما در مسایل مربوط به سیاستهای منطقهای و داخلی و بویژه انتخابات اسفند ماه با جریانات تندرو همراه است. این جریانات که در نیروهای نظامی- امنیتی و شورای نگهبان دست بالا را دارند از هم اکنون برای اشغال کرسیهای نمایندگان مجلس خبرگان و شورای اسلامی آماده میشوند. توافق هستهای و لغو تحریمها مهمترین برگه برندهای است که دولت روحانی و اصلاح طلبان برای جلب افکار عمومی در انتخابات اسفند ماه در اختیار دارند.
۴- رشد انتظارات عمومی
لغو تحریمها طبعا این انتظار را در مردم ایجاد خواهد کرد که اوضاع اقتصادی بهبود پیدا میکند و دولت روحانی نیز از این پس به وعدههای انتخاباتیاش در زمینه سیاستهای داخلی از جمله رفع حصر، آزادی زندانیان سیاسی و اجرای فصل سوم قانون اساسی عمل خواهد کرد. اما روند بهبود نسبی اوضاع اقتصادی بسیار کندتر از رشد انتظارات عمومی است. در زمینه آزادیهای سیاسی نیز روحانی اساسا از هرگونه اقدامی که با منویات رهبری در تعارض باشد بویژه در مساله حساس دفاع از فصل سوم قانون اساسی پرهیز دارد. با توجه به این حقایق دولت روحانی احتمالا از عهده ارضای انتظارات عمومی برنمی آید. جریانات تندرو قطعا از همین ناتوانی دولت روحانی به سود خود در انتخابات اسفند ماه بهره برداری خواهند کرد.
۵ـ چالشهای ساختاری در برابر سرمایه گذاری خارجی
هجوم شرکتها و دولتهای اروپایی برای سرمایه گذاری و افزایش مبادلات بازرگانی نتیجه مستقیم اجرایی شدن توافق هستهای است. اما سرمایه گذاری خارجی که نیاز فوری اقتصاد ایران است با دو مانع بزرگ فساد ساختاری و اقتصاد دولتی- نظامی روبه رو است. ترغیب روند رشد سرمایه گذاریهای خارجی در گرو مبارزه موثر با فساد و رانت خواری و کاهش دخالت نظامیان در اقتصاد نسبت مستقیم دارد.
(برگرفته از نشریه میهن)