گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
25 مرداد» امیدوارم "بهاره" مجبور به اعتصاب غذا نشود، مصاحبه رضا علیجانی با شیرین عبادی24 مرداد» ادامه زندان بهاره هدایت غیرقانونی است
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بهاره هدایت دو سال دیگر در زندان ماندگار شد
کلمه ـ دو سال حکم تعلیقی بهاره هدایت، قدیمی ترین زندانی سیاسی سبز محبوس در بند نسوان زندان اوین، ۴ روز پس از اعمال ماده ۱۳۴، اجرا شد، تا وی پس از ۵ سال و نیم حبس، برای دو سال دیگر در زندان بماند. بهاره هدایت فعال دانشجویی دربند که پیش از این پیگیر اعمال ماده ۱۳۴ در پروندهی خود بود، در نامهای به همسرش امین احمدیان خبر می دهد که پس از احضار به اجرای احکام به وی ابلاغ شده که ۴ روز پیش از آن، حکم آزادی اش پس از اجرای ماده ۱۳۴ آمده و از روز سه شنبه، حکم دو سال تعلیقی پرونده اش اجرا شده است. به گزارش کلمه، درخواست اجرای حکم تعلیقی بهاره هدایت توسط شخص دادستان، جعفری دولت آبادی، به قاضی مقیسه داده شده است. دستوری که پس از آنکه دادستانی ناچار شد ماده ۱۳۴ را اجرا کند صادر شد تا از آزادی بهاره هدایت با ظاهری قانونی ممانعت شود. بهاره هدایت سال ۸۵ در تجمعی در میدان هفت تیر بازداشت و به دو سال حبس تعلیقی محکوم شده بود. حکمی که تا هفتهی گذشته به اجرا در نیامده و دستور آن در پرینت وی در زندان نیز درج نشده بود. از موارد آشکار نقض قانون در پرونده ی بهاره هدایت نگهداری وی در فاصله ی اعمال ماده ۱۳۴ تا ابلاغ حکم جدید، بدون هیچ مجوز و حکمی و همچنین دستور پیگیری و ابلاغ آن پس از پایان یافتن حکم این فعال دانشجویی سبز است. بهاره هدایت، فعال دانشجویی سبز، دی ماه سال ۸۸ بازداشت و بعد از چند ماه انفرادی و تنها ۶ جلسه بازجویی به ۷ سال و نیم محکوم شد. کمتر از یک سال بعد، او دوباره و این بار به اتهام صدور بیانیه ای مشترک با مجید توکلی برای روز دانشجو به ۶ ماه حبس دیگر محکوم شد. حالا بهاره هدایت در نامهای به همسرش با تشریح روز ابلاغ حکم از حس و حال و دلتنگی اش برای خانهای میگوید که پس از عروسی کمتر از یک سال آزادانه در آن زندگی کرده است و مشخص نیست که دلیل پافشاری و تلاش مقامات دادستانی برای ماندن وی در زندان چیست. متن نامه ی بهاره هدایت به همسرش، امین احمدیان به گزارش کلمه به شرح زیر است: بعد ازظهر بود. خواب بودم. خواب؛ انگار بدنت رو بذاری یه گوشه و بگی: “همین جا باش الان برمیگردم” و خودت بری تو کوچه های خیال پرسه بزنی؛ تو خیال ساده ی زندگی… “بهار پاشو، باید بری اجرای احکام” تا بدنم لباس بپوشه و خودشو برسونه پایین پله ها، منم نفس زنون بهش میرسم و دوتایی می ریم دفتر… تو اجرای احکام زندان یه نامه ی دستنویس بهمون نشون میدن که میگه حکم آزادی اومده؛ چهار روز پیش. و همین امروز حکم اجرای دو سال تعلیقی به زندان ابلاغ شده… من نشسته ام و برگه رو نگاه می کنم. بدنم وایستاده با مرد پشت میز حرف میزنه: “حکم آزادی من شنبه اومده و اجرا نکردن؟! پس این ۴ روز من رو با چه حکمی نگه داشته اند؟” یه شعبده بازی دسته جمعی… “این تخلفه آقا!” … نه، تخلف نیست، برای زندگی ما تقلبه… مثل همیشه … “ببین خانم هدایت، حتی اگرم آزادت می کردن، با همین حکم دوباره میومدن میگرفتنت. خب چه کاریه؟!” “نمیتونستن. گیر قانونی داشت…” دو سال یعنی چقدر، امین؟… چند تا دلتنگی؟… چند تا پرسه زدن؟… “به هر حال. آقای فلانی هم مقصر نیست. بهش گفته اند. دستور رو اجرا می کنه.” بلند می شم و میرم پشت پنجره… تو یه جایی اون بیرونی، همین بغل، تو یکی از همین خیابونا… “من از این آقا شکایت می کنم.” “شما حق دارید از هرکی دلتون خواست شکایت کنید.” و می خنده… و من به زندگی مون فکر می کنم… “ببین دخترم، دادستان از نیمه ی خرداد نامه زده این پرونده رو به جریان انداخته. دیگه دو سه روز اینور و اونور فرقی براشون نمی کرد”… اگه زندگیمون شکل داشت شکل یه نمودار مثلثاتی بود. یه نمودار تانژانتی، با دو محور بی ربط. یه محورش پله پله حرکت می کنه؛ ۴، ۵/۴، ۵؛ خط رو می بینی، اول و آخرش پیداست: ۶، ۷، ۸؛ گام به گام، نقطه به نقطه، سال به سال. انگشتم رو میذارم روی ۶ و میکشم تا ۸؛ دو شماره، دو سال؛ می شه کتاب خوند، چیز نوشت، ترجمه کرد؛ اصلا همه رو به بازی گذروند. هیچ کاری هم که نکنی باز میگذره… اما اون یکی محور ترسناکه؛ یه تداوم تصاعدی. یه خط بی انتها که تهش رو نمی بینی؛ انگار میره تا ته دهلیزهای دل؛ تا همه ی حسرت های نادیدنی. خونه. نور. روزمرگی. آرزوهای کوچک بی عدد. معلم می گه: “رها کنید. آخرش معلوم نیست؛ بینهایته.” خط بی انتها شماره نداره… صدای قاضی رو از دور می شنوم، اتو کشیده و نماز خونده: “خب، اینم از این. به سلامت” و به تو فکر می کنم، و همه ی چراغ هایی که خودت باید روشن کنی… معلم می گه: “وزن تغییر تو این محوره. شماره نداره. فقط می تونید تصورش کنید.” ساعت اداری تموم شده. محوطه ی زندان خلوته؛ همه الان تو راه خونه اند: “چیزی نمی خوای؟” میوه می گیرند. نون. گوجه فرنگی… “من اومدم” “اومدی؟…” واژه های بی وزنِ یه خوشبختی ساده؛ صدایی که می پرسه، و صدایی که جواب می ده، توی یه خونه با چراغ های روشن… الان کجایی امین؟ … چطوری طاقت اوردی لعنتی… “بیا بریم خانم هدایت” بدنم و نگهبان دارند بر میگردند تو بند… من همینجا مونده ام؛ پشت این پنجره، تو کوچه های خیال… بهاره هدایت/ زندان اوین Copyright: gooya.com 2016
|