گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
11 مهر» به مباحثات منفی در باره پناهجویان خاتمه دهیم٬ ف.م.سخن8 مهر» پیشنهاد روحانی برای مبادله زندانیان با آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آ تقی٬ مرد بزرگ فرهنگ ایران، ف. م. سخنزنده یاد جعفری٬ از همان روزهای نخست شروع به کار٬ «آ تقی» همراهان و کارگران اش بود. مدیر بزرگ ترین انتشارات خاورمیانه هم که بود٬ باز آتقی بود. او گذشته ی پر درد و رنج خود را هرگز فراموش نکرد و تک تک گام هایی را که برای صعود به بلند ترین قله ی انتشارات در ایران برداشت به یاد داشت و به موقع از این قدم ها یاد می کرد. اراده ی او٬ پولادین بود. در هم شکستن و افتادن٬ در کارش نبوددرگذشت انسانی که خدمات بسیار ارزنده ای به فرهنگ ایران زمین کرده است دردناک و غم انگیز است٬ هر چند نزدیک به چهار دهه٬ نتوانسته باشد یا نگذاشته باشند به خدمات فرهنگی خود ادامه دهد. مردی که عاشق گسترش فرهنگ از طریق انتشار کتاب بود و عشق او به این کار٬ عشقی عادی نبود. کم هستند انسان هایی که با ذرات وجودشان٬ ثانیه به ثانیه در تب و التهاب عشق زندگی کنند٬ آن هم عشقی که با زور و قلدری از او دور کرده باشند. عبدالرحیم جعفری٬ بنیان گذار و مالک انتشارات افتخار آفرین «امیرکبیر» چند ساعت پیش درگذشت. غم درگذشت او برای من که از دوران نوجوانی٬ یکی از پاتوق های همیشگی ام کتاب فروشی او در مقابل دانشگاه و خیابان استانبول بود٬ و مشتری دائمی صفحه ی دو روزنامه عصر بودم که آگهی کتاب های امیرکبیر را منتشر می کرد٬ و کتاب های بسیاری از این انتشاراتی معتبر٬ در قفسه های کتابخانه ی من به چشم می خورد٬ بسیار کمتر از احساس ظلمی بود که همراه با این مرد بزرگ و خودساخته در وجود خودم احساس می کردم. هرگز نتوانستم به خود بقبولانم و از «امیرکبیر اسلامی» و «امیرکبیر به تاراج رفته» سخنی بگویم. برای من امیرکبیر٬ تنها متعلق به جعفری بود و بس و امیدوارم اهل قلم هم تا زنده هستند همواره نام امیرکبیر را با نام زنده یاد جعفری همراه کنند و نگذارند این جنایتی که در حق او و فرهنگ ایران شد در زیر گرد و غبار تاریخ مدفون گردد و به فراموشی سپرده شود.
عبدالرحیم جعفری مردی زجر دیده و خودساخته بود؛ خودساخته٬ به معنای واقعی کلمه. کارش را از هیچ شروع کرد و به همه چیز رسید. بزرگ ترین افتخار برای او و ما ایرانیان این بود که در دوران پیش از انقلاب٬ امیرکبیر او٬ بزرگ ترین انتشارات خاورمیانه بود. خدمات او٬ فقط در عرصه نشر کتاب های عادی نبود بلکه سر و سامانی که این مرد مدیر و مدبر به انتشار کتاب های درسی داد٬ ما٬ بچه های آن زمان را٬ از بی نظمی ها و تاخیر در دریافت کتب درسی رهاند. گوشه ای از خدمات ایشان را در دو جلد کتاب خاطرات اش به نام «در جست و جوی صبح» می توانید مطالعه کنید. این کتاب در عین حال که کتاب خاطره است٬ برای اهل فرهنگ٬ شبیه به یک کتاب حماسی است که پهلوان آن٬ عبدالرحیم جعفری است. مردی که با اراده ای پولادین٬ به جنگ فقر و مشکلات می رود و هر سدی که در مقابل خود می بیند٬ در صدد عبور از آن بر می آید. داستان انتشار هر کتابی توسط او٬ داستانی است افتخار آفرین برای مردمانی که قدر و ارزش کتاب های خوب را می دانند. زنده یاد جعفری٬ از همان روزهای نخست شروع به کار٬ «آ تقی» همراهان و کارگران اش بود. مدیر بزرگ ترین انتشارات خاورمیانه هم که بود٬ باز آتقی بود. او گذشته ی پر درد و رنج خود را هرگز فراموش نکرد و تک تک گام هایی را که برای صعود به بلند ترین قله ی انتشارات در ایران برداشت به یاد داشت و به موقع از این قدم ها یاد می کرد. اراده ی او٬ پولادین بود. در هم شکستن و افتادن٬ در کارش نبود. امیرکبیر و جعفری٬ از تهاجم ایرانخواران و فرهنگخواران در سال ۵۷ بی نصیب نماندند٬ و عشق این مرد را به ضرب و زور و تهدیدهای وحشتناک از او گرفتند و در سال های بعد هم که آب ها از آسیاب افتاد و روسیاهی به زغال ماند و امثال جنتی ها در نزد عوام و خواص و موافقان و مخالفان حکومت٬ رسوا و بی حیثیت شدند٬ باز بر این ظلم پافشاری شد و اگر در هر زمینه ای کوتاه آمدند و سعی در جبران اشتباه خود کردند٬ در زمینه ی امیرکبیر و جعفری٬ پای حکومت همچنان در یک کفش باقی ماند و چشم انتظاری ایشان برای گشایشی در کار و شنیده شدن صدای بر حق اش تا لحظه ی چشم بستن و در گور خفتن ادامه یافت. ظلمی که دل هر آدمی را به آتش می کشد. ابتکارات مدیریتی و خلاقیت شغلی زنده یاد جعفری بحث مفصلی می طلبد که در این مختصر نمی گنجد. از کامپیوتریزه کردن تشکیلات امیرکبیر و باز کردن حساب برای مشتریانی که پول کتاب ها را یکجا پرداخت نمی کردند٬ تا پرداخت تمام و کمال حقوق مولفان و مترجمان٬ تا الهام گرفتن از کتاب های موفق خارجی مثل لاروس و در آوردن فرهنگ ارزشمند دکتر محمد معین به شکل فرهنگ لاروس٬ تا انتشار کتاب ها به صورت سِری و به کار گرفتن ویراستاران برجسته برای تصحیح و کارشناسان کاردان٬ برای انتخاب کتاب های مناسب برای چاپ٬ و نیز کوشش برای انتشار کتاب های ممنوع٬ و ده ها و صدها کاری که می تواند به عنوان نمونه ی عملی در درس های مدیریت از آن یاد شود. یاد گرفتن از مدیریت کسی که هرگز درس مدیریت نخوانده بود ولی مدیر ذاتی بود و چه مدیر برجسته ای هم بود. در باره ی استاد جعفری بسیار می توان گفت و نوشت. امیدواریم بخش سوم خاطرات او٬ که دوران تلخ و سهمگین بعد از انقلاب را در بر می گیرد٬ به صورت قانونی یا زیرزمینی و الکترونیکی چاپ و منتشر شود تا جوانان ما بدانند که چه مردان بزرگی برای بقای فرهنگ این کشور٬ از دل و جان مایه گذاشته اند و عذاب ها و شدائد بسیاری را تا روز مرگ متحمل شده اند. یادش گرامی و نامش در عرصه ی فرهنگ ایران جاودان باد! Copyright: gooya.com 2016
|