سه شنبه 28 مهر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

نقش دو گانه زبان و جای-گاه در بازنمود کلام وحیانی، راهبردی برای توسعه فرهنگی و اجتماعی (بخش دوم)، حبیب‌الله پیمان

[بخش نخست مقاله]


گروه اول: آموزه‌های وحیانی (دین)
آیات این گروه، دربردارنده اصول و ارزش‌های «دینی»‌اند که در قرآن، اسلام خوانده شده است و میان همه ادیان الهی مشترک هستند. همه انبیاء، از ابراهیم تا محمد، هر چند با زبان‌های مختلف و در بسترهای اجتماعی و فرهنگی متفاوتی، مردم را به همین اصول و ارزش‌ها دعوت و راه رهایی از قیود شرک‌آمیز فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و سلطه نظامات جبار را به مردم عصر خود نشان داده‌اند. با باور و عمل به آنها، فرد و جامعه به تدریج از قیود فکری و اجتماعی و فرهنگی آزاد می‌‌شوند و در موقعیت انسان‌هایی آزاد و خودآگاه وارد تعامل و همزیستی با یکدیگر می‌شوند و با سرمشق قرار دادن شیوه عمل خدایی در آفرینش و تدبیر جهان و انسان، در مسیر شکفتگی وجودی و بروز استعدادهای خلاقه خود گام برمی‌دارند؛ «او(خدا) کسی است که از میان توده مردم رسولی ازخودشان برانگیخت، (که) آیاتش را بر آنان می‌خواند و از (پلیدی جهل و شرک و ستم) پاکشان می‌سازد و به آنان کتاب وحکمت (دانش همراه با بینش و عمل صالح) می‌آموزد، درحالی که پیش از آن قطعاً درگمراهی آشکاری بودند.» (جمعه/۲)
«دین»، نزد خدا واحد و به معنای پذیرش وعمل به سبک و رویه خدا در آفرینش انسان است. (آل عمران/۸۵ و۱۹) هرکس که آگاهانه و خودانگیخته پذیرای بی‌قید وشرط «حقیقت» و راه رهایی و فلاح (رستگاری) باشد، نور هدایت و آگاهی از جانب شعور پروردگارش به درون شعور (قلب) وی راه می‌یابد. چنین کسی قرابتی با افراد سخت‌دل و متحجر که درهای ذهن و شعور (قلب) خود را بروی حقایق بسته‌اند و در گمراهی‌ها سرگردانند، ندارد. (زمر/۲۲)
آموزه‌های دینی در مفهوم عام و قرآنی (و نه تاریخی)اش، مقوله‌ای مستقل و متمایز از شریعت و دیگر معارف بیرون دینی هستند. براساس این متنی مشترک است که همه انبیاء، «مسلمان» خوانده شدند. (آل عمران/۶۷) آنها به اصول و ارزش‌های واحدی باور داشتند و همان‌ها را تبلیغ می‌کردند، محور آن تعالیم، یگانگی خداست، این که معبود همه انسان‌ها (ما و شما و دیگران) خدایی یگانه است که هم رحمان است و هم رحیم و جز او معبود دیگری وجود ندارد. (بقره/۱۶۲) عرصه هستی از شرق تا غرب و از کران تا کران و تا بی‌نهایت، همه منحصراً متعلق و وابسته به همان شعور آفرینش‌گر و مدبراست، بطوری‌که به هرسو بنگرند، همان‌جا روی خدا (وجه الله) است و او سخن هرکس را با هر زبان و در هر جهت بگوید، می‌شنود. (بقره/۱۱۵)
خداوند با اشاره به همین اصول و ارزش‌های مشترک دینی است که از پیامبر می‌خواهد تا با پیروان دیگر ادیان توحیدی وارد گفت‌وگو شده به آنها اطمینان دهد که «ما به خدا و به همه آنچه (از دین) بر ابراهیم و دیگر انبیاء و دیگر پیامبران از جانب پروردگارشان داده شده است، ایمان داریم؛ میان هیچ یک از آن پیامبران تفاوتی قائل نمی‌شویم و همگی در برابر خدا تسلیم هستیم» (آل عمران/۸۴) و به آنان پیشنهاد کند: بیایید با حفظ راه و رسم و شرایع خاص و نظامات فرهنگی ویژه خود، براساس اصول و ارزش‌های واحد (دین) که مشترک میان همه است، با یکدیگر متحد شویم و به اجرای آن اصول و ارزش‌ها متعهد گردیم؛ یعنی جز خدا کسی را بندگی نکنیم و (در قدرت و تدبیر) با او شریک نگیریم و از غیر او، افرادی از خودمان را ارباب و سرور خویش قرارندهیم و اگر (از قبول این پیشنهاد) سرباز زدند، به آنان بگوید: شاهد باشید که ما تسلیم (خدا و پای‌بند این اصول) هستیم. (آل عمران/۶۴)
آیات هستی‌شناسی (جهان بینی) و سنت‌های خدایی، گزاره‌هایی «توصیفی» و تبیینی (از مقوله هست‌ها) بوده، گواهی دادن بر صدق آنها از لوازم یا نشانه‌های ایمان تلقی می‌شود. ولی آیات مرتبط با نظام ارزش‌ها، «تجویزی» و از مقوله «باید»‌ها و«نباید»ها بوده، ریشه در مبانی هستی‌شناسی توحیدی دارند. آموزه‌های مزبور در مقام عمل و متناسب با موقعیت سرزمینی، دورانی و شرایط اجتماعی و اقتصادی و مقتضیات فرهنگی جوامع مختلف متکثر می‌شوند. بنا بر همین ضرورت است که قرآن همراه با تأکید بر واحد بودن دین، تکثر و تنوع شرایع را می‌پذیرد و در تجمیع شرایع وآئین‌‌های گوناگون در یک امت و شریعت واحد اصرار نمی‌ورزد؛ زیرا درست است که اصول و ارزش‌های دین (به‌رغم تغییر و تکامل و تنوع مراتب فهم و زبان و بیان آنها) در کلیت خود ثابت هستند، ولی شرایع چنین نیستند بلکه همراه با تغییرشؤون مختلف جامعه و شیوه‌های زیست، ناگزیر از تغییر و تبدیل هستند.

نمونه‌هایی از گزاره‌های دینی
۱. آیات هستی‌شناختی

«معبود شما معبودی است یگانه و جز او، که رحمان و رحیم است، معبودی نیست». (بقره/۱۶۳)
«(خدا) پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است؛ چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد، درحالی که همسری نداشته است و (او) هرچیزی را آفریده و به هر چیز داناست.» (انعام/۱۰۱)
«(ازآنجا که) شرق وغرب عالم از آن خداست، پس به هرطرف رو کنید (و بنگرید)، همانجا روی خداست.» (بقره/۱۱۵)
«همانا که در زمین و آسمان چیزی برخدا پوشیده نیست». (آل‌عمران/۵)
«قطعاً روزگارانی بر انسان گذشت که موجود قابل ذکری نبود، ما انسان را از نطفه‌ای درهم آمیخته آفریدیم و از حالتی به حالت دیگر درآوردیم و شنوا و بینایش کردیم.» (انسان/۱-۲)
«انسان را در بهترین نظام آفریدیم.» (تین/۴)
«و اوست که می‌خنداند و می‌گریاند، و اوست که مرگ و حیات می‌دهد.» (نجم/۴۳-۴۴)

۲. سنت‌های خدا در طبیعت، تاریخ و جامعه
«(خداوندا با تغییر و توالی فصول)، شب را در روز می‌کشانی و روز را در شب و (موجود) زنده را از (ماده) بی‌جان پدید می‌آوری و (ماده) بی‌جان را از (موجود) زنده؛ (تبادل دائمی مرگ و زندگی بدست توست) و به هرکس بخواهی بی‌دریغ روزی می‌بخشی.» (آل عمران/۲۷)
آغاز آفرینش انسان از خاک (سجده/۷)، مراحل تکاملی خلقت انسان (غافر/۶۷)، واحد بودن منشأ آفرینش زن و مرد (نساء/۱)، عوامل فروپاشی نظامات سیاسی- اجتماعی و جایگزینی گروه‌های جدید (یونس/۱۳و۱۴، نحل/۱۱۲)، عوامل رشد و شکوفایی یا به عکس انحطاط و فروپاشی جوامع. (اعراف/۹۶، انعام/۱۲۳)
«آنان که آیات خدا را انکار کرده و پیامبران را به ناحق می‌کشند و منادیان عدالت‌خواهی را که از میان مردم قیام کرده‌اند به قتل می‌رسانند، به عذابی دردناک خبر بده (زیرا) آنان کسانی‌اند که (بخاطر آن جرایم) تلاششان (برای بقا و رستگاری) بر باد رفت و (چون رستاخیز آغاز شود) یاوری نخواهندداشت.» (آل عمران/۲۲)
«این (هشدارها) از آن جهت است که پروردگار تو هیچ‌گاه دولت- شهری را به ستم و در حالی که مردم آن درغفلت و ناآگاهی‌اند، نابودنمی‌کند.» (انعام/۱۳۱)
«(مشیت) پروردگار تو بر این بوده است که جامعه‌ای را که مردمش اصلاح‌گر بوده‌اند، ستمگرانه نابود کند.» (هود/۱۱۷)
ظلم، فساد و سلطه جباران و ثروتمندان فسادکار از مهم‌ترین عوامل سقوط و فروپاشی حکومت‌ها و نظامات (اعراف/۴،۹۴؛ حجر/۴؛ اسراء/۲۶؛ حج/۴۵،۴۸؛ شعراء/۲۰۸؛ زخرف/۲۳)، نسخ و تبدیل و تبدّل در نظام آفرینش و در احکام شریعت (بقره/۱۰۶؛ واقعه/۶۱؛ معارج/۴۱؛ نحل/۱۰۱)، تجدید حیات و معا د (یونس/۳۴؛روم/ ۱۹، ۳۷؛ق/۱۱)، زمین بستر تجدید زندگی (طه/۵۵، اعراف/۲۵).
مسئولیت انتقال‌ناپذیر فرد نسبت به اعمالش: در نظام هستی، هرکس در گرو دستاوردهای خویش است و کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد. (مدثر/۳۸؛انعام/۱۴؛اسراء/۱۵)
دستاوردهای هستی‌بخش یا مخرب هر فرد مبنای پاداش و کیفری است که متعاقباً و به محض خودآگاه شدن، تجربه می‌کند و می‌چشد. (بقره/۲۸۶، ۱۴۱؛شوری/۳۰)
کسی جز وجدان و شعور خودآگاه فرد حسابرس و داور اعمال خوب و بد شخص نیست. (اسراء/۱۴)

۳. نظام ارزش‌های انسانی اخلاقی
(به جای نزاع و مخاصمه بر سر هویت و نام و نشان) در نیکویی‌ها (بر یکدیگر) سبقت گیرید. (بدانید) که هرجا باشید خدا (در رستاخیز) همه شما را گرد می‌آورد، که خدا بر هر کاری تواناست. (بقره/۱۴۸؛ مائده/۴۸)
ارزش ایستادگی برای عدالت و تعهد‌ داوری به حق و عدل و اینکه «دشمنی با گروهی شما را به بی‌عدالتی وادار نکند، عدالت ورزید که به تقوا نزدیک‌تراست و از خدا ایمنی بجوئید که او به آنچه می‌کنید، آگاه است.» (مائده/۸)
افراد، رفتار و پدیده‌های پلید، با پدیده‌های پاک برابر نیستند، هر چند فراوانی‌شان موجب شگفتی شود. (مائده/۱۰۰) چنان‌که بینا و نابینا و آگاه و ناآگاه برابرنیستند. (رعد/۱۶)

گروه دوم: ابزار زبانی و آموزشی وحی (فرهنگ و معارف عصر)
تولید اندیشه و تبادل معنا در جامعه به یاری زبان، استعاره، تمثیل و دیگر اجزاء فرهنگ صورت می‌گیرد. زبان و فرهنگ را آدمیان می‌سازند و توسعه می‌دهند تا از آن به مثابه ابزار برای تفکر و تولید و مبادله معنا استفاده کنند. «زبان قوم» (ابراهیم/۴)، تنها لفظ عربی نیست، تمامی عناصر و اجزای تشکیل دهنده فرهنگ قوم را هم شامل می‌شود. فرهنگی که خود، محصول زندگی اجتماعی و فعالیت‌ها و تولیدات فکری وعملی و تجربه‌های زیسته نسل‌های متوالی ساکن در یک سرزمین و در طول تاریخ حیات یک قوم یا ملت است. با زبان و فرهنگ بود که بشر به عصر آگاهی گام نهاد و توانست با مشاهده و تفحص در درون ذهن خویش، اندیشه‌ها و تناقضات فکری خود را ببیند، تمایلات متضاد خویش را از یکدیگر تمیز دهد و متعلقات فکری، عاطفی وعادات و رفتار خود را نقد و ارزیابی کند. جهان در آینه زبان خود را بر انسان پدیدار می‌سازد، رخداد وحی و حقایق بر آمده از آن نیز در آینه زبان و فرهنگ هر عصر بر صفحه شعور آگاه پیامبر«پدیدار» می‌شوند. گشودن رمزها توسط شعور پیامبر جز به یاری زبان و فرهنگ قومش میسر نمی‌بود. در این کار سترگ، مانند هر اثر هنری و ابداع فکری دیگر، از کاربرد وسیع استعاره و تمثیل و مدد گرفتن از انواع معارفی که مخاطبان آن روزی از ورای آنها به جهان می‌نگریستند، گریزی نداشته است.
معارف مزبور سه بخش عمده را شامل می‌شوند: یک- قصص و روایت‌های تاریخی پیرامون سرگذشت امت‌ها (اقوام و حکومت‌ها و حوادث بزرگ) یا پیامبران و نهضت‌های توحیدی. دو- آگاهی‌هایی بیشتر تجربی و پدیدارشناسانه از گردش و تحول عناصر طبیعت و پدیده‌های کیهانی نظیر باران و رعد و برق و زلزله و طوفان آسمان و زمین و ستارگان و سیارات که غالباً سینه به سینه به نسل‌های بعد منتقل می‌‌شد و سه- عناصر زبانی نظیراستعاره، تمثیل و حکایت.
ماهیت و کارکرد این معارف با آموزه‌های الهی مشابه نیست هر چند در ظاهر باهم مشتبه می‌شوند . بنابراین از آنها نمی‌توان همان انتظاری را داشت که از آموزه‌های وحیانی داریم. خطایی که افراد ناآگاه، ظاهربین یا مغرض و کژاندیش، ندانسته یا به عمد انجام می‌دهند، یعنی با مشابه‌سازی میان این دو، و دستاویز قراردادن آنچه متعلق به زبان و فرهنگ عصراست، آموزه‌های وحیانی را مخدوش یا از دسترس آگاهی مردم دور نگاه می‌دارند. در صورتی‌که افراد پاک از بیماری‌های اخلاقی و آزاد از بند سودجویی و برتری طلبی، با عبور از دریچه زبان ، شعور خویش را مستقیماً در معرض تابش انوار آگاهی قرار می‌دهند و اجازه می‌دهند حقایق از خلال طرح‌ها و رنگ‌ها و نقش و خطوط فرهنگی انسان عصر جدید بر آنان پدیدار شود. نباید از خاطر برد که قرآن، نه طبیعی‌دان، زیست‌شناس و کیهان شناس است، نه مورخ و قصه‌گو، بلکه معلم اخلاق است و راهنما، و سرمشق شیوه‌ای از زندگی کردن که با پیروی ازآن، انسان می‌تواند امیدوار و شاهد رستگاری امروز و فردای خویش باشد. (جمعه/۲) خارج از این حوزه، نباید انتظار پاسخ به هر پرسشی راداشت.

۱. دانش و آگاهی‌های مردم عصر بعثت
معارف عصر و دانش و آگاهی مردم درباره پدیدارهای طبیعت (زمینی و کیهانی)، بدون توجه به صدق و کذب و درجه وثاقت تاریخی یا علمی و تجربی‌شان، عیناً همان‌گونه که مردم خود می‌دیدند یا از پیشینیان شنیده و در حافظه جمعی‌شان محفوظ بود، «وسیله» انتقال معانی و پیام‌های وحیانی قرار گرفته‌اند. برای هدف وحی و بعثت پیامبر، شناخت عقلی یا علمی و تجربی این پدیدارها موضوعیت نداشت و هدف نبود تا نارسایی‌های علوم عصر را آشکار و خود مستقلاً به مطالعه و شناخت آنها بپردازد و در این کار از«علم خدا» که مطلق فرض می‌شود، بهره گیرد و حقیقت حال آنها را به دقت و بطور کامل (و یک‌بار برای همیشه) بیان کند. امری که اساساً شدنی نیست، زیرا هر دانشی که در ذهن یا شعور انسان باز تولید شود، محکوم به نسبی بودن است و یک معنای تنزیل وحی، خارج شدن از«مطلق» و قبول نسبیت است. انگیزه خدا در وحی به انبیاء، تعلیم جهان شناسی به سبک علوم تجربی به بشر نبوده است؛ هدف وحی، ترغیب و هدایت انسان‌ها به ایمان و عمل رهایی‌بخش و نیز انجام کارها و شیوه‌ای از زیستن است که رستگاری رو به افزایش را در پی دارد. برای نیل به این هدف می‌باید سنت‌ها و نظام اخلاقی مقوّم هستی را که تجلی و تعیّن صفات و مشی الهی (صبغة الله) است، بشناسند و راهنمای عمل و اساس روابط اجتماعی قرار دهند. اگر جز این بود و شناخت علمی جهان در دستور کار پیامبران قرارداشت، می‌بایست برای این منظور، اشخاصی از میان دانشمندان و فیلسوفان برگزیده شوند نه افرادی ازمیان مردم عادی کم‌سواد (اُمّی) وغالباً چوپان، نجّار، آهنگر، زنبیل‌باف یا ماهی‌گیر. کسانی که این نوع معارف را هم‌ردیف علم الهی قرار می‌دهند و برای اثبات درستی آنها، با یافته‌های علمی و تجربی جدید محک می‌زنند، خیلی زود در حل تعارض‌های فیمابین فرومی‌مانند، و برای رفع آنها به تأویل‌های غریب و بی‌ضابطه ای متوسل می‌شوند که تاریخ مصرفشان همراه با ابطال و تغییر آن یافته‌ها و اکتشافات تازه علمی و تولد نظریه‌ها و فرضیه‌های جدید به‌سر می‌رسند.
یک شاهد براین مدّعا آیه پنج سوره حج است که در آن از اشکال مختلفی که جنین طی مراحل رشد در شکم مادر به خود می‌گیرد، اسم برده است. تلاش برای انطباق دادن آنها با یافته‌های دانش نوین جنین‌شناسی کاری عبث است و ضرورتی ندارد. اگر قصد آیه، تعلیمِ علم جنین‌شناسی بود این مقایسه برای ارزیابی صحت و دقت توصیف‌های قرآنی از این پدیده لازم می‌بود و طبعاً دینداران را با معضل تعارض میان علم و دین روبرو می‌ساخت، همان‌گونه که زعمای کلیسای مسیحی برای رفع این تعارض، ده‌ها سال در تب‌و‌تاب نفی اصالت علم به سود آیات کتاب مقدس یا تأویل آیات برای سازگار نشان دادنشان با علوم جدید به‌سر بردند؛ کاری که حاصلی جز عقب‌نشینی پی‌درپی آنان از مواضع و مدّعاهای دین و واگذاری هرچه بیشتر قلمروهای شناخت جهان به علم و ایجاد بی‌اعتمادی نسبت به منابع دینی درپی نداشت. درصورتی که قرآن از اشاره به تطوّر شکل جنین در رحم مادر هدفی را دنبال می‌کند که دراصل ربطی به بافت‌شناسی جنین درمراحل مختلف رشد ندارد بلکه قصد آن، رفع تردید عده‌ای از ناباوران درباره حتمی بودن وقوع رستاخیز است. آنان باور نداشتند که شکل و کیفیت دیگری از زندگی، متفاوت با آنچه هم‌اکنون می‌بینند و می‌زیند، امکان وقوع داشته باشد. قرآن برای برطرف کردن این تردید، توجّهشان را به واقعیتی جلب می‌کند که پیوسته در برابرشان رخ می‌داد ولی اکثراً از آن غافل بودند، و آن تحول دائمی اشکال زندگی آدمی (و همه پدیدارها) است. با اشاره کلّی به اینکه انسان زمانی خاک بوده و سپس موجود زنده و بالاخره انسان شده است، زمانی نطفه‌ای ناچیز است و بعد از عبور از اشکال و مراحل مختلف، در هیئت یک طفل از مادر متولد می‌شود و سرانجام می‌میرد و دوباره به صورت اولیه (خاک) بازمی‌گردد. همچنین به پدیدارهای جوی و طبیعی اشاره می‌کند که صورت ظاهر و پدیدارشناختی آنها برای همگان مشهود است. با اشاره به اینکه همیشه پس از بارش باران در زمینی بایر و خاموش از غوغای زندگی، ناظر رویش و ظهور ناگهانی حیات، سرسبزی زمین و عطرافشانی گل‌ها خواهیم بود که به نوبه خود شاهدی است بر برخی سنت‌های الهی ازجمله این‌که زمین بایر بدون وجود بذرهایی مدفون در دل خاک، و باران و آفتابی که بر آنها ببارد و بتابد، به مزرعه سبز و خرم زندگی بدل نخواهد شد، بذرها و نطفه‌های زندگی، در هر دو عالم طبیعی و انسانی، از مدت‌ها پیش از آن‌که ناگهان در برابر چشمان ما، از خاک سربلند کنند یا از شکم مادر خارج شوند، مراحلی از تکوین و رشد و تحول را طی کرده به مرحله‌ای می‌رسند که ناگزیر از جدا شدن از بستر پرورش اولیه و گام نهادن به دنیای کاملاً متفاوتی هستند. قرآن بعد از اشاره به این فرایندها که در کلیت خود غیرقابل تردید هستند، به منکران توصیه می‌کند با تفکر در آنها، در باور به اینکه وضع موجود ابدی و ازلی است و رستاخیز و تجدید حیاتی ممکن نیست تجدیدنظرکرده، بپذیرند که برطبق همین سنت، دیر یا زود همراه با بارش باران آگاهی در کالبد مرده جامعه کنونی و انسان‌های مرده دل و خاموش، رستاخیز تازه‌ای رخ دهد و مرده‌دلان زندگی از سر می‌گیرند و هرکس مسیر و مصیری متناسب با توانمند‌ی‌های وجودی که پیش از آن کسب کرده‌اند، در پیش می‌گیرند؛ آنان‌که اندیشه و روانی سالم و پرتوان و خلاق دارند، زندگی‌شان با شور و شادی و آفرینش و بالندگی همراه می‌شود و کسانی که با فکر و روانی بیمار و ناتوان قدم به عالم جدید می‌گذارند، زندگی‌شان با تلخ‌کامی و درد آمیخته است.
«ای مردم، اگر در (حتمی بودن) رستاخیز تردید دارید، پس (نگاه کنید که) ما شما را (طی تحولاتی) از خاک، سپس از نطفه، سپس در شکل زالویی چسبیده به دیوار رحم، سپس به صورت پاره گوشتی بی‌شکل و شکل‌گرفته آفریدیم، (بیان اینها) برای آن است که (اصل تطور و تغییر شکل حیات) را برای شما روشن کنیم. (در ادامه) جنین‌هایی را تا مدتی معین در رحم‌ها قرار می‌دهیم. آنگاه شما را بصورت کودکی بیرون می‌آوریم (و پرورش می‌دهیم) تا به حد رشد برسید، (آنگاه) بعضی از شما دچار مرگ زودرس خواهند شد و بعضی دیگر به نازل‌ترین (مرحله) عمر بازگردانده می‌شوند، به‌گونه‌ای که پس از دانایی فراوان، دیگر هیچ ندانند (دچار فراموشی یا زوال عقل شوند)؛ (رستاخیز شما نیز چنین است که) درحالی‌که زمین را خشک و خاموش می‌بینی، به محض آنکه باران را بر آن فرو فرستیم، به جنبش درآید و رشد کند و از هرگونه گیاه بهجت انگیز برویاند.» (حج/۵)
حاصل مشاهدات و تجربیات مردم آن دوره درباره مراحل رشد و تطور جنین همین اندازه بود که صرف‌نظر از دقت و تفصیل آن، برای اثبات اصل یا سنت تغییر و تحول و نوشدن زندگی که مطمح نظر قرآن است کافی می‌بود. باتوجه به این واقعیت مشاهده‌پذیر که انسان‌ها از بدو تکوینِ نطفه تا خارج شدن از شکم مادر و نیز در سال‌های بعد از آن تا رسیدن به آستانه مرگ هرگز در یک حالت و وضعیت باقی نمانده‌اند، چرا باید اگر حتمی بودن وقوع آن‌را باورنمی کنند، دست کم در امکان ادامه این تطورات و تجدید حیات فکری و روحی خویش تردید نکنند.

۲. داستان‌ها و روایات تاریخی
هدف از بیان قصص و روایت‌های تاریخی، تاریخ نگاری به معنای مصطلح و علمی آن نیست؛ به همین جهت در بیان آنها هیچ‌یک از اصول و ضوابط پژوهش در وقایع تاریخی رعایت نشده است. تمرکز قرآن روی سرگذشت انبیاء و اقوام و گروه‌هایی است که با آنان معاصر و درگیر بوده‌اند. داستان‌ها را کم و بیش به همان صورت که مردم معاصر بعثت شنیده یا در کتب دینی پیشین خوانده بودند، با حذف جزئیات نقل می‌کند. پس در درجه اول، برانگیختن مردم به تفکر در چگونگی و علل صعود و افول اربابان قدرت و ثروت، بروز تغییرات اجتماعی و شناساندن سنت‌های ناظر بر آن تغییرات است. هم‌زمان توجه مردم را به پیامد‌های گزینش‌های درست و غلط و خوب و بد افراد و گروه‌ها در مواجهه با حوادث روزمره زندگی و تغییرات بزرگ اجتماعی جلب می کند. در ضمن می‌خواهد صحنه‌های متعدد برای مشاهده‌ تقابل حقیقت و کذب و درگیری و آزمون انسان‌ها و گروه‌های وفادار به حقیقت، آزادی و عدالت و انکارورزان و خائنان و متظاهران به وفاداری فراهم آورد. این صحنه‌ها اگر هم عیناً و به‌همان صورت رخ نداده باشند، مضموناً برگرفته از واقعیت‌های زندگی آدمیان و اقوام و گروه‌ها و حوادث تاریخی هستند . به همین خاطر نیازی به تنقیح و بررسی راستی و ناراستی وجود تاریخی یک‌یک بازیگران و مشخصات دقیق آنها و رعایت سیر منطقی و منظم وقایع نمی‌بیند. بیشتر به نقاط عطف وقایع، مبانی فکری، انگیزه‌های نفسانی (درونی شخصی و گروهی)، وجوه اخلاقی و پیامدهای مثبت و سازنده یا مخربی که دیر یا زود دامن آنها را می‌گیرد، می‌پردازد تا مخاطبان در آینه آن حوادث و نحوه عمل و فرجام بازیگران، موقعیت و نقش خود را در برابر حوادث جاری مشاهده کنند، در پرتو آنها، مشی زندگی و منش و نحوه عمل خویشتن را مورد نقد و پرسش قرار داده به خودآگاهی برسند و مطمئن شوند که اگر تا آن لحظه آگاهانه و مسئولانه، خلاق و زایا، بخشنده و مهربان و با منش نیک و اندیشه و عمل و عواطف پاک زیسته‌اند، انتظار پاداش‌هایی به صورت توانمندی وجودی و اعتماد به نفس و شادی و رضایت خاطر داشته باشند، و اگر به عکس عمر در بدخواهی، نابخردی و تنگ‌نظری و کوردلی سرکرده و بسان زالو و انگل از خون و شیره جان دیگران تغذیه کرده‌اند، جز ضعف و زبونی نصیبی نخواهند برد و در آتش حسرت و ناکامی و پشیمانی خواهند سوخت. آری، این داستان‌ها را بیان می‌کند تا درس عبرتی باشد برای کسانی که با تکیه بر خرد خویش در مسیر رهایی و فلاح گام می‌زنند. (اعراف/۱۷۶ و یوسف/۱۱۱)
دراینجا نیز شکل و چارچوب داستان و وقایع و بازیگران دریچه‌ای هستند ازجنس متشابهات که مخاطب از آنجا به حقایق و معانی انضمامی آن (محکمات) می‌نگرد. برخی مجذوب و سرگرم شکل ظاهری داستان یا بازی با الفاظ و ریشه‌های واژه‌ها می‌شوند و از درک پیام به شیوه‌ای پدیدارشناسانه بازمی‌مانند.

۳. تمثیل‌ها و حکایات
بسیاری حقایق و تقریباً همه احساسات و تجربه‌های درونی بدون استفاده از تمثیل و تشبیه یا استعاره، قابل بیان برای غیر نیستند و توسط آنها درک نمی‌شوند. از جمله افکار، انگیره‌های درونی اشخاص، حقایق و احساس‌هایی که از طریق الهام و شهود عقلی یا تجربی (درونی) دریافت می‌شوند. به همین خاطر، قرآن در بهره‌گیری از تمثیل برای بیان حقایق وحیانی دست خود را بازگذاشته است: «ما دراین قرآن ازهرگونه مثلی بیان کردیم.» (اسراء/۸۹) یا «خدا شرم ندارد که از پشه‌ای (ناچیز) و (یا) بالاتر از آن مثل بزند.» (بقره/۲۶)
در این مورد هم مثال‌ها و حکایت‌ها، به مثابه زبان حامل آگاهی و حقیقت، دریچه‌ای هستند که اگر بازش کنیم حقایق و عبرت‌ها بر ما آشکار می‌شوند و اگر بسته نگاه داریم و به‌صورت مثال و حکایت اصالت دهیم، خود را از فهم حقایق محروم نگاه داشته‌ایم. کسانی هم هستند که از سر بدخواهی و اندیشه ناپاک و بیماری دل، محمول را رها کرده به خود مَثَل گیر می‌دهند و برای مخدوش کردن سیما و پیامِ پیام‌آوران و روشنگران و به بیراهه کشانیدن خلق، از کم و کیف و جزئیات و وثاقت تاریخی یا حقیقی بودن بازیگران، زمان و مکان وقوع و تعداد و نشانی دقیق اشخاص می‌پرسند و صحت آنها را مورد تردید قرار می‌دهند. حال آنکه مثل و حکایتی که به قصد تبیین یک حقیقت علمی یا اخلاقی طرح می‌شود، چه بسا که اساساً واقعیت عینی نداشته، پرداخته ذهن معلم و نویسنده باشد. منتقد باید نقد خود را روی حقیقت یا نظریه و گزاره‌ای متمرکز کند که نویسنده قصد اثبات آن‌را دارد و می‌کوشد تا نیت و پیام خود را از زبان حکایت، مثل یا داستانی تاریخی بیان کند. در بیشتر موارد، حکایت زاییده قدرت تخیل نویسنده است ولی مشابه آن درعالم واقع به فراوانی اتفاق می‌افتد. درمقابل، آنان که در جستجوی حقایق هستند به جای موشکافی در جزئیات و زمان و مکان حکایت و واقعی یا ساختگی بودن آن، ذهن خود را برای درک حقیقت باز و هوشیار نگاه می‌دارند و به آن اصالت می‌دهند، نه صحت و سقم بستری که برای ترسیم و آشکار کردن آنها فراهم دیده است؛ «...کسانی که ایمان دارند، می‌دانند که آن (مثل حامل) حقیقتی از جانب پروردگارشان است، ولی انکارورزان (با تمرکز روی مثل) خواهند گفت: خدا از این مثل چه منظوری داشته است؟» (همان آیه)
اغلب مردم کم یا بیش با نقش ابزاری تشبیه و تمثیل و حکایت آشنایی دارند و در مکالمات روزمره و متون ادبی و به‌ویژه مسائل روان‌شناختی به فراوانی بکارمی‌برند؛ با این حال گاهی حقیقت به نحوی در پشت مثال پنهان می‌شود که خواننده یا شنونده بی‌دقت و بی‌توجه به موضوع، در تمیز میان «تمثیل منه» و «تمثیل به»، به خطا می‌رود. گاه دشواری تمییز میان فحوای پیام و حقیقت مورد اشاره (تمثیل منه) و ابزار بیانی آن (تمثیل به) یا چیزی که حقیقت مورد نظر بدان تشبیه شده است)، حقیقت امر را بر افراد سطحی‌نگر مشتبه می‌سازد و گاه افرادی به عمد و از روی غرض‌ورزی و عناد با حقیقت، دست به تحریف آیات زده امر را بر دیگران مشتبه می کنند؛ «دراین قرآن از هرگونه مثلی، دراشکال مختلف برای مردم بیان کرده‌ایم، اما آدمی بیش ازهرموجودی سرجدال دارد.» (کهف/۵۴، اسراء/۸۹، روم/۵۸ و زمر/۲۷)
تقریباً تمامی حقایق مطرح شده در آموزه‌های وحیانی، از خدا که در برگیرنده و محیط بر همه حقایق است تا ماهیت واقعیت‌هایی نظیر رستاخیز، حیات اخروی، نظام کیفر و پاداش ، وضعیت‌های متضاد بهشت و دوزخ ، همه را به یاری تمثیل توصیف کرده است.

نمونه‌هایی ازتمثیل‌های قرآنی
نمونه ۱- توصیف خدا

در زبان قرآن، مشاهده و تصور انگاره‌ای آشنا و قابل فهم برای ذهن آدمی از چگونگی تجلی خدا، (آن شعور خلاق و فراگیر) در جهان، تنها با مثل زدن و تشبیه کردن به نور و ادراک چگونگی حضور و عملکردش با تمثیل چراغ و چراغ‌دان تاحدی ممکن شده است؛ «خدا (به مثابه) نور (شعور) آسمان‌ها و زمین است؛ مثل نور (شعور)ش، مانند چراغ‌دانی است حاوی چراغی، (آن) چراغ، در حبابی بلورین همچون ستاره‌ای درخشان که از عصاره درخت مبارک زیتونی که نه شرقی است و نه غربی، فروغ می‌گیرد؛ عصاره‌اش (از شدت صافی) نزدیک است که بدون تماس با آتش، روشنی پراکند؛ نوری است (افزوده شده) بر نوری، خدا هر که را خواهد به نور خود هدایت می‌کند، و خدا برای مردم مثل‌ها می‌زند، و او به هر چیزی داناست.» (نور/۳۵)



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


وقتی می‌خوانیم «خدا نور آسمان‌ها و زمین است...»، آیا معنایش این است که «او» همین تابش آفتابی است که از کره خورشید ساطع و فضا را روشن و به زمین گرما می‌دهد؟ بدیهی است که نه قرآن چنین منظوری دارد و نه احتمالاً کسی دست کم در عصر حاضر چنین تصوری دارد. حتی نگفته است «خدا شبیه یا مثل نور است»، می‌گوید: «خدا نور است.» با این حال کسی در این‌که خدا مساوی همین ذرات یا فوتون‌های تابناکی که می‌بینیم و می‌شناسیم نیست، تردید نمی‌کند. پس چرا نباید در بقیه موارد از جمله زمانی که حیات آخرت و بهشت و دوزخ را به‌گونه‌ای تمثیلی به تصویر می‌کشد، معنای لفظی را بدل از معانی حقیقی نگیریم؟

نمونه ۲- حالات روحی و فکری افراد متظاهر و ریاکار
در آغاز سوره بقره بعد از ارائه توصیف کوتاهی از «حالت روانی و فکری» کافران، به شرح رفتار و «حالات روانی و فکری» افراد دو رو و منافق می‌پردازد، آنان‌که به زبان می‌گویند ایمان آورده‌ایم ولی در درون به آنچه می‌گویند، باور ندارند و هدفشان از این گونه سخن گفتن، فریب خلق است. قرآن برای توصیف حالت گم‌گشتگی «فکری و روحی» آنها از یک پدیده عینی مشهود کمک می‌گیرد؛ «وضعیت (روحی و فکری) آنها شبیه کسانی است که در بیابان تاریکی گرفتار آمدند، آتشی افروختند، (تا پیش پایشان را ببینند) اما همین که پیرامونشان روشن گردید، خدا (با تند بادی) روشنایی‌شان را از میان برد و آنان را درون تاریکی و درحالی که قادر به دیدن چیزی نبودند، رها کرد.» (بقره/۱۷)

نمونه ۳- بیان دستاورد فکری و روحی انفاق و بخشندگی
برای بیان دستاوردهای فزاینده «روحی و فکری و توانمندی‌های وجودی» که در نتیجه بخشش و انفاق بی چشم‌داشت دارایی در راه رهایی دیگر مردم از هر نوع گرفتاری و انقیاد (راه خدا) نصیب فرد می‌شود، از شباهت آنها با دستاوردهای «مادی» استفاده می‌کند؛ «بخشش کسانی که دارایی‌های خود را در راه خدا انفاق می‌کنند، همچون دانه‌ای است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه یک‌صد دانه باشد، و خدا (پاداش) هرکه را بخواهد و شایسته باشد، چند برابرخواهد کرد، که خدا فرابخش و داناست.» (بقره/۲۶۱)

نمونه ۴- حیات دنیوی
مفهوم و واقعیت «ناپایداری» دستاوردها و لذات مادی و جسمانی (زندگی دنیوی)، درعین حال که امری واقعی است، برای همه‌کس روشن و بدیهی نیست. بنابراین برای کمک به ادراک و تجسم آن از پدیده‌ای مادی و ملموس کمک می‌گیرد؛ «درحقیقت، مثل زندگی دنیا همانند بارانی است که از آسمان فرو فرستادیم که بر اثر آن رستنی‌های زمین که مردم و دام‌ها از آنها تغذیه می‌کنند (از انبوهی) درهم آمیختند، تا آنگاه که زمین شکوفه‌های خود را برگرفت و آراسته شد و اهل آن پنداشتند که بر (حفظ و بهره جویی) ازآن توانا هستند، (که ناگاه)اراده ما شب هنگام یا به روز فرارسید و چنان آن‌را (با طوفان بحران) درو کردیم که گویی دیروز (لحظه‌ای پیش) چیزی نبوده است، آیات (سنت‌های)خود را این‌گونه برای مردمی که اندیشه می‌ورزند تبیین می‌کنیم.» (یونس/۲۴)

نمونه ۵- توصیف پاداش و کیفر الهی و بهشت و دوزخ
بهشت و دوزخ و پاداش و کیفر الهی، وضعیت‌هایی واقعی ولی غیرمادی و از جنس حالات و پدیده‌های فکری، احساسی- عاطفی و روحی- روانی و به تعبیری معنوی هستند و بیشتر از وجود یا فقدان توانمندی افراد در زایش و آفرینش فکری، عاطفی و روحی، و بهره‌مندی یا محرومیت از قدرت ادامه یک زندگی پایدار و سالم فکری و روحی حکایت دارند. هر دو وضعیت متضاد، نتیجه ضروری نحوه زیست و رفتار و کنش‌هایی است که هرکس در مرحله پیش از آن دنبال می‌کرده است. وحی برای توصیف وضعیت حقیقی وجودی فرد در هر یک از مراتب رشد یا انحطاط، و نیز حالات روحی و احساساتی که بعد از آگاهی از وضعیت حقیقی خویشتن، در خود شهود (تجربی) خواهد کرد، ناگزیر از مشابهت‌هایی که با برخی وضعیت‌ها و تجربیات مادی و جسمانی دارند، استفاده کرده است. بنابراین مانند موارد مشابه که پیش از این نمونه آوردیم، نباید این شبیه‌سازی موجب شود تمثیل‌های مادی و جسمانی را که صرفاً برای تقریب به ذهن و احساس ارائه شده‌اند، و ما به‌ازاء حالات حقیقی روحی و فکری هستند، وصف واقعی بهشت و دوزخ و پاداش و کیفر الهی تصورشوند. دستاوردهای (مکتسبات) فرد از زندگی و تجربه در مرحله قبل (دنیا)، اگر از نوع توانمندی‌های وجودی (فکری، روحی، عاطفی و عملی) مثبت، خلاق، احیاگر و برانگیزنده باشند، آگاهی از آنها، نه فقط قلب و احساس که سراسر وجود وی از احساس شادی، اعتماد به نفس، رضامندی از خود- خدا و کل هستی لبریز می‌شود، و اگر به‌عکس، خود را ناتوان و معلول ذهنی و روحی و عاطفی (نازا) بیابد، جهان در برابر چشمانش تیره می‌‌شود و سینه‌اش زیر فشار اندوه و حسرت درهم فشرده می‌شود و آتش ندامت از درون قلبش زبانه می‌کشد و شعله‌های سرکش و سوزانش از همه سو او را در میان می‌گیرند. دقت در آیات زیر، تمثیلی بودن توصیف‌های مادی و جسمانی بهشت و دوزخ و پاداش و کیفر خدایی را به خوبی آشکار و اثبات می‌کند:
۱. «وصف و مثال بهشتی که به پارسایان وعده داده شده (شبیه باغی است که) نهرهای آب در دامن آن جاری است، «میوه»ها و «سایه»هایش دائمی است، این فرجام پارسایان است و فرجام کافران آتش است.» (رعد/۳۵) مشابه همین شکل توصیف از وضعیت اهل بهشت و دوزخ، با تفصیل بیشتری درآیه ۱۵ سوره محمد آمده است.
۲. در آیات زیر (ابراهیم / ۲۲ ـ ۲۷) قرآن رأساً توصیف‌های مادی و جسمانی ارائه شده از وضعیت بهشت و دوزخ را به حالات و وضعیت حقیقی‌شان تأویل می‌کند. در آیات متعددی بهشت را نه یک باغ مشخص و متعین «باغ‌هائی» توصیف می‌کند؛ «و هر آن‌کس که ایمان آورده وعمل صالح انجام داده است به باغ‌هایی درآورده می‌شوند که نهرها در دامن آن جاری است و طبق قانون‌مندی پروردگارشان به طوردائم در آن به‌سرمی‌برند. (ضمناً) در آنجا درودشان (به یکدیگر) طلب صلح و سلامت است.» همین نکته نشان می دهد که هر فرد و با گروهی از افراد به باغی متناسب با دستآوردهای پیشین خود وارد می شوند. باغ‌هائی که ابعاد کمی و کیفی مشابه و یکسان ندارند، ابعاد بعضی به وسعت همه آسمان‌ها و زمین است.
سپس در آیه بعد توضیح می‌دهد که باغ‌های پر درختی که افراد مؤمن و نکوکار در آنها قرار می‌گیرند، چیزی جز توانمندی‌های اصیل و خلاقه وجودی‌شان نیست که در سایه ایمان و اقدامات مثبت و سازنده و احیاگر و رهایی‌بخش در خود و دیگر افراد مرتبط با خویش پدید می‌آورند. استعدادهای فکری و روانی وعملی خلاق و زایایی که ریشه استواری در وجود شخص دارند و با رشد و شکفتگی محصولات مفید و زندگی بخش متنوعی به بارمی‌آوردند، به طوری که همگان از ثمرات آن بهره‌مند می‌شوند و درسایه منش نیک و گستره اعمال وی کسب امنیت و آرامش می‌‌کنند. «(در فهم آنچه گذشت) آیا دقت نکردی که خدا چگونه نیرو و استعداد (کلمه) پاک (سالم و نیآلوده) را به درخت سالم و اصیلی تشبیه می‌کند که ریشه‌اش استوار (در خاک) است و شاخه‌هایش در فضا (گسترده) است، و در هر دوره بر طبق قانون‌مندی پروردگارش به بارمی نشیند؟ و (این روش) خداست که برای مرم مثل می‌زند، باشد که پند بپذ یرند.» (ابراهیم/۲۴)
و در ادامه دستاوردهای وجودی افراد تبهکار و مفسد و متجاوز را به نهال هرزه و سست ریشه‌ای تشبیه می‌کند که برای خود و دیگران جز خارهای گزنده و میوه‌های تلخ و سمی پدید نمی‌آورد و با یک تکان و وزش بادی ملایم از جایگاه خود کنده و سرگردان و نابود می‌شود؛ «و مثل وجود یا شعوری (کلمه) آلوده و بیمار همچون نهال هرزه‌ای است که از زمین کنده شده قرار و آرام ندارد.» (ابراهیم/۲۶)
و سرانجام در آیه بعد، به قانون‌مندی ناظر بر رابطه میان شیوه زیست و اعمال آدمی در مرحله کنونی (پیش‌رو و دنیوی) و استعدادها و نیروهای بالقوه‌ای که در خود ایجاد و رشد می‌دهد تا آثار و ثمرات آنها در مرحله بعد (آخرت) ظاهر شوند، اشاره می‌‌کند. افراد با ایمان و نیک‌رفتار، به‌چنان توانمندی‌های خلاق وجودی دست می‌یابند که با تکیه بر آنها قادر خواهند بود در هر دو مرحله، هم در زندگی امروز (دنیوی) و هم در زندگی فردا (اخروی) صاحب منش و شخصیتی استوار و متکی به خویش و پربار شوند، و افراد ستمگر و پلید که خود را از داشتن و کسب آن استعدادها محروم نگاه داشته‌اند، در سرگشتگی و گمراهی به‌سر برده به سوی ورطه نابودی و رنج سوق داده می‌شوند؛ «خدا افراد با ایمان را با گفتار (و منشی) ثابت در هر دو زندگی دنیا و آخرت استوار می‌دارد، و ستمگران را در گمراهی رها می‌کند، و(خدا) هرچه بخواهد به انجام می‌رساند.» (ابراهیم/۲۷)
بنابراین، آنچه در قرآن از باغ‌ها و درخت‌ها و نهرهای عسل و حوریان و غلمانان و نوشیدنی‌های گوارا در توصیف بهره‌مندی‌های بهشت آمده است (واقعه/۸ ـ۴۰) یا از آتش و آب داغ و چرکابه (واقعه/۵۱ ـ ۵۵) در وصف مصائب دوزخ سخن رفته است، همگی تمثیل‌هایی هستند مادی که در اصل برای توصیف بهره‌مندی‌های وجودی از توانایی‌های خلاقه روحی و فکری است که انسان‌های فرزانه و نیکومنش در خود مشاهده و تجربه می‌کنند و نیز رضایت خاطر و شادی و اعتماد به نفسی که از داشتن آنها و دیدن آثار و ثمرات فزاینده‌شان احساس می‌‌کنند.
شاهد دیگری بر این مدعا، آیه‌ای است که در آن، دستاورد وجودی بخشش و ایثار مال به نیازمندان و در راه فلاح و رستگاری خلق، به بذری تشبیه شده است که وقتی در زمین (وجود آدمی) کاشته شود، خوشه‌ها برویاند و بر هر خوشه دانه‌های بسیار پدید آیند. (بقره/۲۶۱)
اگر همین انفاق و بخشش ناشی از انگیزه‌های مادی و منفعت‌طلبانه و به قصد فریب و تجاوز به حقوق مردم و ایجاد شر و فساد صورت گرفته باشد، به جای پرورش استعدادهای خلاقه زندگی بخش، وجود فرد را از هر خصلت نیک و توانمندی برای تولید ارزش‌های سودمند تهی می‌سازد، در نتیجه هر کاری انجام دهد و دانه‌ای کشت کند، به دلیل بی‌خردی و ناتوانی فکری و روانی و خصلت‌های پلید، نهالی مثمر از زمین وجودش سر نمی‌زند و به جای آن هرچه از او بروید و بتراود دوام و پایداری نخواهدداشت؛ «هرآنچه در جهت اهداف دنیوی هزینه می‌کنند، بی‌شباهت به کشتزار گروهی نیست که (چون) بر خود ستم کردند، باد سوزانی بر آن می‌وزد و آن رانابودمی‌کند. (این) خدانیست که برآنها ستم می‌کند، بلکه خود در حق خویش ستم می‌کنند.» (آل عمران/۱۱۷)

سوم: گروه آیات شریعت
احکام و دستورالعمل‌های شریعت هر چند متفرع از اصول و ارزش‌های دینی‌ هستند ولی از چند جهت از آنها متمایز هستند و جزء اصول ثابت «دین» محسوب نمی‌شوند:
۱. اصول و ارزش‌های دینی، دیدگاه‌ها و نظام ارزشی فرد و جمع دینداران هستند. آنها محتوای نظری و اعتقادی ایمان را تشکیل می‌دهند، درصورتی‌که احکام شریعت در برگیرنده وظایف عملی فرد مؤمن به صفت فردی یا گروه مؤمنان به صفت جمعی است.
۲. اصول و ارزش‌های دینی صرف‌نظر از تفاوت زبان و تعبیر، در همه ادیان توحیدی مشترک و واحد هستند ولی از آنجا که پیامبران در ادوار متفاوت تاریخی و در میان اقوام و جوامعی با فرهنگ‌های متفاوتی به رسالت برانگیخته شده‌اند، ناگزیر احکام و مناسک و آیین‌هایی که به مؤمنان سفارش شده است، در هماهنگی با شرایط و اقتضائات آن جوامع و امت‌ها بوده و نمی‌توانسته عیناً مشابه شرایعی باشد که برای امت‌هایی متعلق به ادوار تاریخی دیگر و با فرهنگ و جامعه و اقتصاد متفاوت وضع و توصیه می‌شده‌اند. به عبارت ساده‌تر، نزد قرآن، دین (توحیدی) واحد است ولی شریعت‌های متفرع از آنها متکثر هستند. قرآن ضمن توصیه به همکاری و همبستگی میان پیروان ادیان مختلف توحیدی (اهل کتاب) بر روی اصول ارزش‌های بنیادین مشترک، اختلاف شرایع را به عنوان یک واقعیت ناشی از تکثر اقوام و امت‌ها می‌پذیرد و به آن احترام می‌گذارد. (آل عمران/۶۴ ؛ مائده/ ۴۳ ـ ۴۸ ؛ هود/۱۱۸)
۳. اصول و ارزش‌های دینی در کلیت خود ثابت‌ هستند، هرچند همراه با توسعه و تکامل آگاهی‌های علمی و فلسفی و ظهور ابعاد و وجوه تازه‌ای از حیات اجتماعی و فرهنگی، تفسیر و فهم عمیق‌تر و گسترده‌تری از آنها پدید می‌آید و مصادیق جدیدتری بروز می‌کند. اما در مقابل احکام شریعت، به ویژه بخش اجتماعی آن همراه با تغییر ساختار و مناسبات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگ، ناگزیر دستخوش تغیییر و تحول می‌شوند.
۴. احکام و دستورالعمل‌های شریعت، رهنمودها و برنامه و آیین‌های عملی ساده و سرراستی هستند که برخلاف آموزه‌های دینی، ابلاغ آنها بی‌نیاز از تمثیل و تشبیه و حکایت و داستان انجام گرفته است.
۵. «محکماتِ» حقایق و آموزه‌های «دین» مقید به زبان و فرهنگ قوم بوده و توسط آنها متشابه شده‌اند، در صورتی‌که احکام علاوه بر آن در ظرف شرایط اجتماعی- اقتصادی جامعه عصر بعثت نازل و ارزش‌های منطوی آنها توسط همین نظامات «متشابه» شده‌اند.
آیات مرتبط با شریعت در سه بخش متمایز قابل تفکیک از یکدیگر هستند: ۱- توصیه‌های عملی مربوط به رابطه خصوصی و درونی فرد با خدا شامل دعا، نیایش‌ها وعبادات فردی، ۲- شعائر و آیین‌ها و مناسک جمعی هویت بخش و بالاخره ۳- مقررات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی.

نمونه‌هایی از آیات مرتبط با شریعت
بخش اول، دعا و نیایش

«هرگاه بندگان من از تو درباره من سؤال کنند (بگو:) من نزدیک (آنان) هستم و به ندای هرکس که مرا (به‌دوستی و یاوری) بخواند، پاسخ می‌دهم؛ پس آنان هم دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند، باشد که راه کمال یابند.» (بقره/۱۸۶)
«(خردورزان) همان کسانی‌اند که (در همه حال) ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده، خدای را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند، (و در درون با خدای خود چنین نجوا می‌کنند:) پروردگارا، این (پدیده‌ها را) بیهوده نیافریده‌ای، تو را منزه می‌داریم، ما را از عذاب آتش بازدار.» (آل عمران/۱۹۱ و نیز در آیات ۱۹۲ تا ۱۹۵)، (آل عمران/۳۷)، (اعراف/۲۹و۵۵)، (یونس/۱۲)، (غافر/۶۰)، (زمر/۸)، (روم/۳۳) و (نمل/۶۲)

بخش دوم، شعائر، آئین‌ها و نمادها
«برای هر امتی مناسک (و آیین‌هایی ازجمله قربانی در مراسم حج) مقرر داشتیم تا نام خدا را برآنچه خدا از چارپایان، روزی‌شان کرده است، ببرند. معبود همه شما معبودی است یگانه، پس در برابر او تسلیم باشید و خشوع کنندگان را بشارت ده ... چنین است که هرکس شعائر (و آیین‌های) الهی را بزرگ و گرامی بدارد، آن از نشانه‌های ایمنی پارسایی دل‌هاست.» (حج/۳۴و۳۲)
«ای ایمان آورندگان، روزه داری بر شما مقرر گردید، همان‌گونه که بر پیشینیان مقررشده بود، باشد که ایمنی جویید. ماه رمضان (ماهی است) که در آن، قرآن برای هدایت مردم و (با) نشانه‌های روشن ازهدایت‌گری و برای تمیز (حق از باطل) نازل شده است، هرکس از شما در این ماه حضور داشت، روزه بگیرد و هرکس بیمار و یا در سفرباشد، به همان تعداد از روزهای دیگر (روزه‌داری کند). خدا برای شما آسانی می‌خواهد نه مشقت وسختی.» (بقره/۱۸۲ و ۱۸۵)
«ای ایمان آورندگان، آیین‌ها (و نمادهای) الهی (از جمله ممنوعیت‌های مربوط به) ماه حرام و قربانی‌های عادی و نشان‌دار را هتک حرمت نکنید، و نیز حرمت راهیان بیت الحرام را که طالب افزون بخشی و خشنودی اوهستند، نگاه دارید، و چون از احرام خارج شدید (مجازید که) شکارکنید، (زنهار) که دشمنی با گروهی که (پیش از این) شما را از (دسترسی) به مسجدالحرام بازداشتند، به تجاوز (بر حقوقشان) برنیانگیزد و (بلکه) همواره در نیکی و پارسایی با یکدیگر همکاری کنید نه در گناه و تجاوز، و ایمنی (پارسایی) ازخدا جویید، که خدا سخت کیفراست.» (مائده/۲)

بخش سوم، احکام اجتماعی
این بخش از آیات زمانی ضرورت پیدا کردند که مؤمنان ابتدا به صورت گروهی مستقل و متمایز از جامعه‌ شرک‌زده ظاهر شدند و سپس با هجرت به مدینه و کسب آزادی و استقلال از سلطه اشراف مکه می‌باید به روابط و مناسبات اجتماعی، سیاسی و مالی و اقتصادی میان خود نظم و سامانی سازگار با اصول و ارزش‌های دینی‌شان می‌بخشیدند. از آن تاریخ تا وفات پیامبر، به تدریج و در پاسخ به نیازهایی که بروز می‌نمود و پرسش‌هایی که مطرح می‌شد، رهنمودها و دستورالعمل‌هایی در زمینه مسائل اجتماعی، سیاسی و نظامی، اقتصادی و فرهنگی ـ اخلاقی، متناسب با شرایط خاص آن جامعه و البته در همآهنگی با ارزش‌های دینی از طرف پیامبر ارائه و در دسترس مردم قرار می‌گرفت. خلاف آیات گروه اول که بیشتر گزاره‌هایی نظری و انتزاعی‌ هستند، آیات این گروه دستورالعمل‌های ساده‌ای هستند که فهم‌شان آسان بوده نیاز کمتری به استفاده از استعاره و تشبیه دارند. با این وجود، محکمات این بخش از آیات نیز اگر نه با عاملی از جنس زبان، بل از نوع پدیده‌ها، ساختارها و روابط ریشه‌دار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی متشابه شده‌اند؛ به طوری که ظاهر‌بینان قادر به دیدن ارزش‌های پایه و مرجع آنها نیستند و جاهلان و مغرضان، با توقف در تاریخ گذشته و ندیدن اثر عوامل زمان و مکان در وضع آن مقررات، همان‌ها را دستورالعمل‌هایی معتبر و کارساز برای همه زمان‌ها و مکان‌ها معرفی می‌کنند. در صورتی که در احکام و گزاره‌های این بخش، همزمان دو مؤلفه، یکی اصول و ارزش‌های توحیدی و دیگری شرایط عینی واقعی قابل ردیابی هستند. ازآنجا که تحت شرایط (فرهنگی- اجتماعی) واقعاً موجود، اصول و ارزش‌های ناب توحیدی آن‌گونه که در گزاره‌های دین (گروه اول) معرفی و بیان شده‌اند، بلافاصله و به نحوی آگاهانه و آزادانه ازسوی اکثریت مردم پذیرفته نمی‌شوند و ساختارهای متصلب موجود نیز به سهم خود اجازه چنین کاری را نمی‌دهند. لذا برای تسهیل امر تحقق آنها در هر جامعه و شرایط دورانی خاص، همزمان به دو فرآیند مختلف‌الجهت، یکی نزولی و دیگری صعودی نیاز بوده و است. از یک‌سو، اصول و ارزش‌های ناب طی یک سیر نزولی از سطح مطلقیت خود نزول کرده در جهت نزدیک شدن به سطح واقعیت ‌(ظرفیت فرهنگی و اجتماعی بالفعل جامعه برای قبول تغییرات بنیادی در شیوه زندگی و کنش‌های اجتماعی) پذیرای نسبیت بیشتری می‌شوند، بی‌آنکه در ساختارهای موجود به کلی ادغام و در ارزش‌های کهن منحل یا در سطح واقعیت‌های متصلب عصر متوقف بمانند، از سوی دیگر، از طریق روشنگری و ارتباط و تعامل‌های آگاه کننده در بستر عمل اجتماعی رهایی‌بخش، موانع سخت فرهنگی و اجتماعی، نرم و سلطه‌ همه‌جانبه و پرقدرتِ «سنت و رویه آباء و اجداد» تا حدودی ضعیف و درهم شکسته می‌شود. در نتیجه سطح آگاهی مردم ارتقاء بیشتری پیدا کرده، زنجیر انقیادهای سه‌گانه اجتماعی، اقتصادی و بویژه فرهنگی سست‌تر می‌‌شوند و به تدریج فرو می‌ریزند. خاستگاه اولیه این دو فرایند، یکی در فراز در «امّ‌الکتاب» و دیگری در قعر و در نظام و فرهنگ شرک و جاهلیت قراردارند. ولی پس از طی مسیرهای صعودی و نزولی، در شعور خودآگاه پیامبر به هم می‌رسند، جایی که پاسخ‌ها و رهنمودهای عملی توسط شعور خلاق و الهی رسول خدا (رب او)، ایمن (متقی) از نفوذ و تأثیر افکار و امیال پلید شیطانی، تولید و برای اجرا در دسترس مردم و مؤمنان گذاشته می‌شدند.

نمونه‌هایی از احکام اجتماعی و اخلاقی شریعت
«از تو درباره زنان نظر (فتوا) می‌خواهند؛ بگو: (اکنون) خدا درباره زنان برای شما نظر می‌دهد، و نیز در مورد امور دیگری که در این کتاب بر شما تلاوت می‌شود، (از جمله) درباره دختران یتیمی که مهریه و میراث مقررشان را نمی‌پردازید و (به قصد تصاحب اموالشان) می‌خواهید با آنها ازدواج کنید و نیز درباره کودکان ناتوان و تحت فشار و مقهور، و بالاخره این که با یتیمان به عدالت رفتار کنید، و آگاه باشید که هرعمل نیکی انجام دهید، خدا از آن آگاه است.» (نساء/۱۲۷)
«ای ایمان آوردگان، روا نیست که شما زنان را به اکراه به میراث برید و (یا) آنان را تحت فشار قراردهید تا بخشی از مهریه‌ای که به آنان پرداخته‌اید، بازستانید، مگر آنگاه که آشکارا اقدام به فحشاء و بی‌شرمی نمایند، با آنان به شایستگی و نیکی معاشرت کنید، و اگر(به دلایلی) از آنان بیزار شده‌اید (در اندیشه جدایی و یا آزار آنها نباشید) چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید و(لی) خدا خیر فراوان در آن نهاده است.» (نساء/۱۹)
ضوابط زناشویی همراه با تأکید شدید بر رعات حقوق یتیمان و زنان که در جامعه‌ قبائلی عصر بعثت مقهور و تحت فشار و ستم نظام مردسالار به‌سر می‌بردند؛ (نساء/۴ الی۱۰، ۱۹ـ ۲۷)، ضوابط تقسیم میراث، (نساء/۱۱-۱۳) و (بقره/۲۲۱-۲۲۳ و ۲۸۰)، در نکوهش بخل و تنگ‌نظری و تظاهر و ریا، (نساء/۳۷ و ۳۸) و نیکی و مراقبت از پدر و مادر، (اسراء/۲۳، احقاف/۱۵، عنکبوت/۸ و بقره/۱۵)، نهی استهزاء و عیب‌جویی، و القاب زشت دادن به دیگران (حجرات/۱۱)

۱. مالی و اقتصادی
«ای ایمان آوردگان، ثروت‌های یکدیگر را در (معامله) میان خود به ناحق مخورید، مگر آنکه صورت دادوستدی به تراضی طرفین باشند و (با حرام‌خواری و تجاوز به حق یکدیگر) خود را به هلاکت (و تباهی) میندازید، که خدانسبت به شما مهربان است.» (نساء/۲۹ الی ۳۳)
«آنان که ثروت‌های (مازاد بر نیاز) خویش را در شب و روز، نهان و آشکار انفاق می‌کنند، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است؛ و ترس و اندوهی نخواهند داشت. تلاش و ایستادگی رباخواران مانند کسی است که در اثر تماس با شیطان سست و بی‌منطق شده است زیرا (در توجیه کار خود) گفتند: تجارت (هم) مثل رباست، درصورتی که خدا خرید و فروش (تجارت) را حلال و ربا (استثمار) را حرام کرده است... خدا (حاصل) ربا را نابود و ثمره انفاق‌ها را فزونی می‌بخشد.» (بقره/۲۷۵ و ۲۷۶)
«ای ایمان آورندگان، هرگاه (براساس قراردادی) تا سررسید معیّنی به یکدیگر وامدار شدید، آن‌را بنویسید و باید نویسنده‌ای (صورت معامله) را عادلانه بنویسد، و به پاس دانشی که خدا به او داده از این کار استنکاف نورزد، بدهکار باید شرح (معامله) را دیکته کند و کاتب بنویسد و چیزی فروگذار نکند، و اگر عقب مانده ذهنی و ناتوان است، سرپرست اوعادلانه دیکته کند، و دو تن از مردان (معتمد) خود را بر آن گواه گیرید و اگردو مرد نبود یک‌مرد و دو زن... تا اگر یکی از زنان فراموش (یا خطا) کرد دیگری یادآوری کند.» (بقره/۲۸۲و۲۸۳)
برخی دیگر از عناوین این بخش عبارتند از: زکات (بقره/۴۳، ۸۳، ۱۱۰)، خمس (انفال/۴۱)، انفال(انفال/۱)

۲. سیاسی- نظامی
در ادامه وصف مؤمنانی که به سنت‌ها و ارزش‌های پروردگارشان متکی هستند، می‌افزاید: «آنان از گناهان بزرگ و اعمال بی‌شرمانه کناره می‌گیرند و آنگاه که به خشم می‌آیند، گذشت می‌کنند، و آنان‌که دعوت پروردگارشان را پذیرا می‌شوند، نماز بپا می‌دارند و امور (اجتماعی و سیاسی)شان را از طریق شورا میان خود (فیصله می‌بخشند) و از آنچه روزی‌شان داده‌ایم انفاق می‌کنند.» (شوری/۳۸)
«(ای پیامبر) در پرتو رحمت الهی بر آنان (که نقض عهد کردند و به مصالح جمع آسیب رساندند) نرم (خوی و مهربان) شدی، و اگر خشن و سخت‌دل بودی، از گرد تو پراکنده می‌شدند، پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در اداره امور با آنان مشورت کن، و چون (بعد از شور با مردم) تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن، که خدا توکل‌کنندگان را دوست دارد.» (آل عمران/۱۵۹)
برخی دیگر از عناوین این بخش عبارتند از:
ـ ضرورت و وجوب پای‌بندی به میثاق‌ها (بقره/۱۷۷)
ـ اصول بیعت و میثاق‌های اجتماعی، سیاسی و صلح‌طلبانه (فتح/۱۰ الی ۱۸)
ـ اطاعت از قانون و متصدیان منتخب از میان مردم (نساء/۵۹)
ـ صلح جامع و پایدار و فراگیر (بقره/۲۰۸)
ـ پذیرش تقاضای صلح از جانب دشمن متجاوز (انفال/۶۱)
ـ حفظ پیمان صلح تا زمانی‌که طرف مقابل به آن پای‌بند است و دست به تجاوز و جنگ نمی‌زند (نساء/۹۰)
ـ اقدام به جنگ تنها زمانی مجازاست که هدف دفع تجاوز و مقابله با مهاجم باشد، و ادامه آن بعد از دفع تجاوز ممنوع است؛ «با آنان که با شما می‌جنگند، البته در راه خدا (برای هدف و معیارهای الهی) بجنگید، و(لی) (برای تلافی)، دست به تجاوز نزنید، که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد.» (بقره/۱۹۰)
«(منحصرا) به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل شده و مورد ستم قرار گرفته‌اند، اجازه کارزار داده شد، و خدا به یاری آنها تواناست.» (حج/۳۹)
پویایی و تکامل‌پذیری احکام شریعت، مشروط به رها ساختن ارزش‌های پایه از پوسته شرایط تاریخی و اجتماعی آنهاست.
عناصر تشکیل دهنده دین، مقولات و مفاهیمی نظری هستند که می‌باید مقبول ذهن و شعور انسان قرار گیرند و چون ظرفیت شعور آدمی چندان محدود و مقید به شرایط مادی محیط زندگی نیست، نیروی تفکر می‌تواند از هر تنگنای فیزیکی بگذرد و از فراز حصارهای بلند زمان و مکان، به گذشته‌های دور بنگرد و آینده را پیش‌بینی یا خلق کند. این ویژگی به شعور خودآگاه آدمی امکان می‌دهد تا ایده‌ها و اندیشه‌هایی را هم که در زمان حاضر و بعضاً تا آینده غیرقابل پیش‌بینی، تحقق‌پذیر نیستند، بپذیرد یا تولید کند. آنها ممکن است بلافاصله اجرایی نشوند، این امر از ارزش و اهمیت آنها کم نمی‌کند. آنها مانند چراغ یا فانوسی عمل می‌کنند که راه رهایی و خروج از ظلمت جهل و استبداد و ستم را به سوی فلاح و رستگاری، پیش پای انسان‌ها روشن نگاه می‌دارند، علاوه برآنکه از پی کوشش و استقامت آدمیان، عرصه برای نشو‌ونمای آنها به تدریج مساعدتر می‌شود، تا روزی که سراسر زیست جهان بشریت، از تلألوی نور حقیقت و آگاهی تابناک و از عطرعدالت و آزادی آکنده و طربناک شود. در صورتی‌که اگر رهنمودهای عملی شریعت که برای یک مرحله ازحیات جامعه وضع شده‌اند، فاقد قابلیت اجرایی باشند یا به علت تجدید و به‌هنگام نشدن، اثربخشی خود را برای تحقق ارزش‌های عام انسانی- الهی از دست بدهند، اعتبارشان زایل خواهد شد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016