یکشنبه 3 آبان 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

مراسم محرم در آمریکا و اروپا: نمایش قدرت تروریستی سپاه، کورش عرفانی

کورش عرفانی
سپاه می‌خواهد با قدرت‌نمایی تحت عنوان عزاداری در کشورهای مختلف، به جهان غرب خطرناک بودن شبکه وابستگان و وفاداران به خود را نشان دهد و برای این منظور، از آن‌جا که نمی‌تواند به‌طور علنی تهدید به تروریسم کند، به‌طور غیرمستقیم قدرت تروریستی خود را به رخ آن‌ها می‌کشد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

محرم امسال متفاوت از سال های گذشته بود. در حالی که پاره ای از گزارش های غیر رسمی حکایت از سردی و کسادی مراسم عزاداری در ایران و تبدیل شدن به نمایش های کارناوال گونه ی دولتی و سپاهی-مافیایی دارد، در خارج از کشور اما شرایط متفاوت بود. برای نخستین بار و به نحو هماهنگ شده و سازمان یافته بسیاری از شهرهای بزرگ اروپا و آمریکای شمالی شاهد حضور عزادارانی بودند که به نحو مستقیم یا غیر مستقیم ارتباط آنها با مراکز قدرت در ایران مشهود بود.

در حالی که سی و هفت سال از عمر رژیم ایران می گذرد، این نخستین بار است که چنین حرکتی به این صورت گسترده و برنامه ریزی شده صورت می پذیرد. چرا؟ چه استثنایی در شرایط پیش آمده که به واسطه ی آن هزاران نفر در قلب آمریکا و کانادا و اروپا یاد «مظلوم کربلا» افتاده و به خیابان ها ریخته اند؟ درک چرایی این موضوع برای مجموعه ی ایرانیان خارج از کشور وبه ویژه برای اپوزیسیون ایرانی مهم و حتی ضروری است.

اگر دست داشتن برخی نهادهای قدرت در سازماندهی این عزاداری های نمایشی را به عنوان یک پیش فرض در نظر بگیریم سوالی که برای ما مطرح است این است که چرا حالا؟ چرا امسال؟ چرا در طول سی و شش سال گذشته خیر؟

برای درک این موضوع باید به موقعیت خود رژیم ایران مراجعه کنیم. رژیمی در هم شکسته، تنبیه شده، توسری خورده و شاخ شکسته. با دقتی به وضعیت جمهوری اسلامی در می یابیم که این رژیم ضد دمکراتیک و فاقد مشروعیت هرگز در طول تاریخ حیات خویش تا این حد منزوی، تحت فشار و در خطر نبوده است. به جزییات این وضعیت فاجعه بار رژیم اشاره کنیم:

یک: پرونده ی اتمی ایران به دست قدرت های غربی تعیین تکلیف شد و این قدرت ها تمام خواست های خود را به رژیم ورشکسته ی ایران تحمیل کردند. حکومت ایران و به طور خاص سپاه پاسداران، مجبور شد تمام رویای اتمی خود را، که قرار بود ضامن اصلی بقایش باشد، به گور بسپارد. به زودی و جلوی چشم پاسداران مغرور سپاه، سانتریفوژها اوراق شده، اورانیوم غنی شده به خارج انتقال یافته و مرکز آب سنگین اراک را با سیمان پر می کنند. تمام مراکز نظام برای بیست و پنج سال زیر نظر سیستم های پیشرفته رصد از راه دور قرار می گیرد. رویایی با هزینه ی ۲۵۰ میلیارد دلار زیر خاک دفن شده و رژیم به مثابه زنگی مستی که تیغ را از دست آن بیرون می آورند لخت و آسیب پذیر می شود. این در حالیست که از راءس تا ذیل نظام می دانند که دخالت و فشار غرب به پرونده ی اتمی محدود نشده و همزمان با آن پرداختن به سلاح های بالستیک و نیز فعالیت های نظامی و تروریستی نظام نیز در دستور کار آن قرار دارد. زمان، زمان حسابرسی است و رژیم باید جوابگوی دهها مورد تخلفات و شرارت های کوچک و بزرگ خود در منطقه و جهان باشد.

دوم: اقتصاد ایران ویران شده است. رکود بی سابقه در تاریخ اقتصادی ایران به همراه تورم مداوم، کشور را فراگرفته و پول ملی در مقابل ارز خارجی ارزش خود را به صورت مستمر از دست می دهد. دولت از پرداخت یارانه و حقوق های کارمندان دولت عاجز و دائم با چاپ اسکناس بدون پشتوانه ی غول نقدینگی را بزرگتر می کند. کمترین امیدی به این که، حتی با برداشتن تحریم ها، اقتصاد ایران بتواند در سال های نزدیک شاهد حداقلی از بهبود نیز باشد موجود نیست. اقتصاد ایران که در زیر ساخت های خود آسیب های جبران ناپذیر دیده، نزدیک به فروپاشی است و دولت ناتوان و عاجز جز شعار و برخی طرح های بی پایه، درمانی برای آن ندارد.

سوم: جامعه در مرز انفجار است. ۴۰ میلیون ایرانی در سن اشتغال بیکار و بدون فعالیت هستند. خیل میلیونی بیکاران در خیابان ها انباشته می شود. ترس و سرکوب به آخرین مراحل تاثیر گذاری خود می رسد و جامعه ی دچار افسردگی، روان پریشی و خشم و نفرت در انتظار جرقه و بهانه ای است تا به حرکتی بپردازد که رادیکالیسم مندرج در آن خواب از چشم هر پاسدار و آخوندی می رباید. رکود اقتصادی بستر ساز ورود میلیونی گرسنه ها و پابرهنه ها به خیابان ها و سرازیر شدن آنها به سوی مراکز حکومتی و قصرها و ویلاهای پاسداران و آخوندانی است که در عرض هشت سال ۷۰۰ میلیارد دلار از ثروت ملی را به غارت برده اند.

چهارم: موقعیت رژیم در منطقه رو به وخامت است. شکست ذلت بار رژیم در سوریه ضرورت حضور روسیه را مطرح ساخته است، اما حتی این دخالت مسکو هم تضمینی برای بر قدرت ماندن بشار اسد و نوچه های سیاسی ایران در سوریه نیست. نیروی قدس در یمن به ناکامی برخورد کرده و وضعیت شیعیان عراق با بازگشت نیروهای سنی و بعثی به ساختار ارتش و دولت عراق چندان امید بخش نیست. اتحاد گسترده از کشورهای عرب و منطقه بر علیه دخالت ورزی های رژیم شکل گرفته و عربستان سعودی از هر فرصتی برای تحقیر سیاسی و تهدید نظامی رژیم ایران استفاده می کند. در این جا نیز رژیم بازنده و منفور ملت های منطقه واقع شده است و از این حیث، سخت آسیب پذیر.

پنجم: بحران زیست محیطی بالای سر کشور می چرخد. بحران آب و غیر قابل زیست شدن بخش های عمده ای از سرزمین ایران خبر از قحطی، جنگ آب و مهاجرت های گسترده ی دردسرآفرین می دهد. بحران زیست محیطی می تواند به سرعت به یک فاجعه ی معیشتی و خطر سیاسی تبدیل شود. بحرانی که رژیم ایران هیچ پاسخی برای آن ندارد. این بحران در سال های آینده تمام منابع کشور را در خود بلعیده و ایران را به ویرانستانی تبدیل خواهد کرد. به محض بروز خطر در شهرهای بزرگ و از جمله پایتخت شرایط هراس و آشوب کشور را در خود بلعیده و رژیم را در مقابل بزرگترین چالش امنیتی خویش قرار خواهد داد.

ششم: جنگ مافیاهای درون نظام در اوج خود است. زمان تغییرات اساسی در ساختار نظام فرا رسیده و جراحی در بدنه ی ساختار قدرت باید هرچه زودتر صورت گیرد. در غیر این صورت کشورهای غربی حاضر به سرمایه گذاری و تعامل با مافیاهای تروریست حاکم بر کشور نیستند و این به معنای تشدید بحران اقتصادی خواهد بود. پرهیز از این جراحی فقط از طریق رفتاری کودتاوار میسر است که با خود حذف فیزیکی جناح ها و شرایط جنگ داخلی را به دنبال خواهد داشت.

با نگاهی به این بحران های شش گانه ی نظام می توانیم دریابیم که نهادهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم خوب می دانند آینده ای تیره و تار در انتظارشان است. آینده ای که با اجرای برجام به نقطه ی حساس خود رسیده و رژیم یاغی ایران را آماده ی ضربه پذیری امنیتی و حتی نظامی می کند. انتخاب های رژیم بسیار محدود شده است: یا پذیرش جراحی درون نظام و وارد فرایند استحاله ی دردناک و اجباری شدن و یا رویارویی با قدرت های بزرگ در یک جنگ تمام عیار. در راستای این امر آخر است که می توان رفتارهای جدیدی مانند به رخ دیگران کشیدن موشک ها و مراکز زیرزمینی موشک های دوربرد را فهمید و یا پدیده هایی مثل موضوع اصلی این مقاله.

لشگر عزاداران

نگارنده وارد کردن هواداران رژیم در کشورهای مختلف به بهانه ی محرم را در راستای آماده سازی این جنگ تمام عیار از جانب برخی از نهادهای بازنده ی قدرت در ایران می داند. نهادهایی که می دانند به واسطه ی اجرای برجام و عوارض و نتایج آن باید از صحنه ی قدرت کنار زده شوند. نهادهایی که خود را صاحب کشور و قدرت و ثروت می دانند و تصور این که دوره شان به پایان رسیده است برایشان ناممکن است. از جمله سپاه. شبکه ی مافیایی سپاه که از پشتنیبانی اجباری بسیاری دیگر از نهادهای قدرت برخوردار است بر آن است که اگر موضوع حدفش جدی شود یک جنگ خطرناک و پرهزینه را به غرب تحمیل کند. در این راستا سپاه بر آن شده است که از فرصت محرم بهره ببرد و قدرت خود را در قلب پایتخت های کشورهای غربی به رخ آنها و اپوزیسیون بکشاند. هدف این است که نشان دهد در صورتی که قرار باشد به واسطه مقابله با برجام و عدم اجرای آن مورد فشار و تحریم و محاصره و تهاجم نظامی قرار گیرد به قول خود «جهان» را به جنگ خواهد کشید.

فرماندهان سپاه در سال های اخیر بارها هشدار داده اند که اگر جنگی درگیرد، هیچ کجای جهان امن نخواهد بود. بسیاری از سرویس های اطلاعاتی غرب می دانند که رژیم جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته تعدادی از عناصر اطلاعاتی و عملیاتی خود را تحت عنوان «مهاجر»، «تاجر»، «دانشجوی بورسیه» و یا «دیپلمات» به خارج ارسال و آنها را برای روز مبادا در آن کشورها مستقر کرده است. از آن جا که می دانیم سپاه جز چند موشک دوربرد که در همان ساعات اولیه ی یک رویاوریی نظامی با غرب نابود خوهند شد تسلیحات دیگری در اختیار ندارد، می ماند توسل به همان روش و ابزار همیشگی و شناخته شده اش یعنی تروریسم. سپاه می خواهد با قدرت نمایی تحت عنوان عزاداری، به جهان غرب خطرناک بودن شبکه ی وابستگان و وفاداران به خود را نشان دهد و برای این منظور، از آن جا که نمی تواند به طور علنی تهدید به تروریسم کند، به طور غیر مستقیم قدرت تروریستی خود را به رخ آنها می کشد. به صحنه آوردن هزاران نفر در قالب «عزاداران حسینی» پیامی است به سرویس های اطلاعاتی آمریکا، کانادا، بریتانیا، نروژ و غیره که ما این قدر آدم در این کشور ها در اختیار داریم که در صورت لزوم می توانیم موجی از ترور و مرگ را در پایتخت ها و شهرهای شما به راه بیاندازیم.

فراموش نکنیم که رژیم جمهوری اسلامی قبلا نیز از این روش بهره برده است. همگی بمب گذاری های عوامل رژیم در دهه ی هشتاد میلادی در فرانسه، مرکز استقرار تشکل های فعال اپوزیسیون، را به یاد داریم. و نیز سایر بمب گذاری های تروریست های رژیم در قالب توریست و دیپلمات و دانشجوی بورسیه و امثال آن. اینک که رژیم برخورد فاقد قاطعیت پلیس این کشورها با مظاهر قدرت نمایی جریان های رادیکال اسلامی سنی را در این کشورها دیده است، به خود گفته است که چرا ما اعوان و انصار خویش را به خیابان ها نیاوریم و هشدار تروریستم هدایت شده از تهران را به آنها ندهیم.

نگاه فاجعه آفرین آخرالزمانی

به نظر می رسد که سپاه پاسداران و نهادهای وابسته به آن در همان موقعیت روحی و روانی هیتلر، در فاز آخر حیات رایش سوم هستند. زمانی که هیتلر دریافت که جنگ را باخته است با صدور فرمان «سرزمین های سوخته» تاکتیک جنگ تمام عیار خود را به اجرا درآورد و فجایعی بی حد و حصر آفرید. این فضای آخرالزمانی اینک بر بخشی از نظام جمهوری اسلامی که سپاه آن را نمایندگی می کند حاکم است. این روحیه منجر به یکی از خونین ترین دوران تاریخ ایران، خاورمیانه و حتی جهان خواهد شد. زیرا این عناصر تازه به دوران رسیده، که از دست دادن قدرت را معادل از دست دادن ثروت و این آخرین را معادل نابودی خویش می بینند، بی شک، برای پرهیز از این نابودی ذلت بار و محتوم خود حاضر به نابودی ایران و ایرانی خواهند بود.

لشگر کشی وابستگان و وفاداران به رژیم به خیابان های تورنتو و لس آنجلس و اسلو و... در قالب عزاداری محرم، باید زنگ خطری باشد برای کل ایرانیان داخل و خارج از کشور مبنی بر این که ماشین مرگ و ترور سپاه به راه افتاده است. دستگیری های گسترده و کشتارهای شبیه تابستان ۶۷ در داخل و ترور فعالین اپوزیسیون برانداز و نیز بمب گذاری های پرتلفات برخی و تنها برخی از اقداماتی است که می توان در کنار به راه انداختن جنگ های منطقه ای از این نهادهای رژیم و به طور مشخص از سپاه، به عنوان بازنده ی اصلی برجام و فرایند بعد از آن، انتظار داشت.

نگارنده تمام فعالان سیاسی و اجتماعی در داخل و خارج از کشور را به هشیاری دو چندان دعوت کرده و هشدار می دهد که کسانی که در مورد آنها صحبت می کنیم، سپاهیان و دلواپسان و غیره، افرادی هستند که، بر اساس استانداردهای روانشناسی و روانپزشکی، در مقوله ی «بیماران روانی بسیار خطرناک» ارزیابی می شوند. کسانی که جنایت و قتل عام برایشان کمترین قبح و اهمیتی ندارد. هشیار باشیم تا غافلگیر نشویم. خرس زخمی سپاه از پیش خطرناک تر شده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016