گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
29 مهر» قرائت انسانی و اخلاقی از سنتِ دینی، گفتوگوی نشریه دانشجویی رها با سروش دباغ22 مهر» درباره ارتباط اخلاق و جنگ، گفتگوی علی دارایی با سروش دباغ
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! اسلام و خشونت٬ سروش دباغبرای بدست دادن فهم صحیح و سازوار از مقولات و مفاهیمی چون عدالت و خشونت و مناسبات و روابط عادلانه و یا خشونت آمیز در صدر اسلام، باید مختصات اقلیمی- اجتماعی- فرهنگی- معیشتی، همچنین قواعد زندگیِ قبیلگی و ... را که عمیقا در شکل گرفتنِ زندگی ِآن روزگار اعراب ریزش کرده ، اعرابی که مخاطبان سخنان پیامبر بودند ، در نظر آورد و در آنها به دیدۀ عنایت نگریست.
در این نوشتار بر آنم تا رای خویش دربارۀ نسبت میان اسلام و خشونت را صورتبندی کنم؛ بحث من سویۀ روش شناختی3 و معناشناختی4 دارد، در عین حال برای ایضاح مدعیاتم به برخی وقایع تاریخی نیز استشهاد می کنم. مدلول این سخن این است که اگر استدلال هایم موجه باشد، می توان در پرتو آنها، بحث تاریخی در این باب را پی گرفت و در تحولات صدر اسلام از منظر دیگری نظر کرد و به فهم و ارزیابی آنها همت گمارد. چنانکه در می یابم، مفهوم « خشونت» در عداد «مفاهیم برساخته اجتماعی»5 است، مفاهیمی که مؤلفه ها و مقومات آنها به نحو پیشینی6 بدست نمی آید، بلکه تجربی-پسینی احصاء می شود و می تواند از عصری به عصری تغییر کند؛ بر خلاف مفاهیمی نظیر « درخت»، « رودخانه»، « کوه»، « جنگل» و « دریا» که شکل گیری آنها بستگی به مناسبات و روابطِ میان آدمیان در یک جامعۀ انسانی ندارد، از اینرو مؤلفه های آنها در طول تاریخ تغییرات محسوس و چشمگیری نکرده است. در مقابل، مؤلفه ها و مقوماتِ مفاهیم برساختۀ اجتماعی در طول زمان تغییر کرده است. لازمۀ این سخن این است که برای فهم مصادیقِ مفاهیمی نظیر « مدرنیته»، « بازی»، « جنگ»، «خشونت»، « عدالت»، « عفت» که در عداد مفاهیم برساخته های اجتماعی اند و میان مصادیق آنها، به تعبیر لودویگ ویتگنشتاین، شباهتی از سنخ شباهتِ میان اعضای یک خانواده برقرار است،7 در نظر گرفتن فلان و بهمان پدیده به مثابۀ مصداقی از «بازی»، «جنگ» و یا رفتار عادلانه و رفتار خشونت آمیز، نباید دچار خطای « زمان پریشی»8 شد و با ملاک و محک های امروزین، به فهم و داوری دربارۀ پدیده ها و حوادث قرون پیشین همت گمارد، که در این صورت، تحلیل و ارزیابی ارائه شده از خطای روش شناختی جدی ای رنج خواهد برد.9 فی المثل، عفت و رفتار عفیفانه به نزد ابوحامد غزالی، فقیه، متکلم و عارف قرن پنجم هجری متضمن مؤلفه هایی است که امروزه با شهودهای اخلاقیِ عرفی منافات دارد. به نزد وی، زن عفیف کسی است که خلوت نشینی پیشه کند و در پستوی خانه بماند و نخ ریسی کند و در جلوت چندان حضور نیابد و دوستان همسر خود را نشناسد. وی در کیمیای سعادت می گوید: کثیری از انسانهایی که در این روزگار بر روی کرۀ خاکی زندگی می کنند، چنین تلقی ای از مفهوم عفت ندارند و آنرا ناموجه می انگارند؛ اما این امر مانع از آن نمی شود که «عفت» و رفتار عفیفانه را در عداد وظایف و یا فضایل اخلاقی در نظر گیرند و سلوک اخلاقی خود را حول آن تنظیم کنند. به تعبیر دیگر، «عفت» نظیر «عدالت» در عداد ارزشهای جهانشمول اخلاقی است؛ هر چند مؤلفه ها و مقومات آن می تواند از عصری به عصری تغییر کند. از اینرو می توان از « وابسته به سیاق»11 بودن این مفاهیم نیز سخن به میان آورد. بر همین سیاق می توان دربارۀ مفهوم « خشونت» و رفتار خشونت آمیز سخن گفت و مؤلفه های آنرا در ادوار گوناگون سراغ گرفت و از یکدیگر بازشناخت. برای بدست دادن فهم صحیح و سازوار از مقولات و مفاهیمی چون عدالت و خشونت و مناسبات و روابط عادلانه و یا خشونت آمیز در صدر اسلام، باید مختصات اقلیمی- اجتماعی- فرهنگی- معیشتی، همچنین قواعد زندگیِ قبیلگی و ... را که عمیقا در شکل گرفتنِ زندگی ِآن روزگار اعراب ریزش کرده ، اعرابی که مخاطبان سخنان پیامبر بودند ، در نظر آورد و در آنها به دیدۀ عنایت نگریست. در غیاب مقولات و مفاهیمی چون «ملت- دولت»12،« شهروندی»13، تفکیک قوا، مرز.... مناسبات و روابط آن روزگار را باید بالمره به نحو دیگری فهمید و ارزیابی کرد.14 شرط اول قدم در این میان، فهم مناسبات و روابط انسانیِ پیچیده و توبرتو، همچنین مبانی و مبادیِ انسان شناختی، معرفت شناختی و اخلاقیِ جاری و ساری در آن روزگار است. پس از آن، در پرتو فهم درست و جامع الاطراف می توان به ارزیابی اخلاقی و معرفتی آنها همت گمارد. لازمۀ این سخن دفاع از «نسبی گرایی اخلاقی»15 نیست ( در وادی اخلاق، « واقع گرا»16 و «شهودگرا»17هستم . به تعبیر دیگر، هم قائل به تعین و تقرر مفاهیم و اصول اخلاقیِ جهانشمول 18چندی در جهان پیرامونم؛ هم گزاره های اخلاقی را معرفت بخش می دانم)؛ بلکه دعوت به شستن چشمها و جور دیگر دیدن و در نظر آوردن سیاق و زمینه و زمانه ای است که فلان واقعه و بهمان حادثه در آن محقق شده است. پس از فهم سیاقی که فلان و یا بهمان رفتار و کنش در آن محقق شده، می توان به داوری اخلاقی همت گمارد. مثلا، مطابق با قواعد عرفیِ آن روزگار شبه جزیرۀعربستان، اگر قبیله ای نقض پیمان می کرد و به قبایل رقیب در حین جنگ مدد می رساند، مجازات سختی درانتظارش بود.19 بنابر عرف آن زمان، مجازات کردن سخت در چنین سیاقی، معقول بود و امری عرفی و کارآمد، هر چند امروزه خشن و ناموجه می نماید. برای ایضاح بیشتر این امر، در نظر بگیرید که امروزه کسی بدون ویزا وارد خاک کشور دیگری شود، اگر این فرد محاکمه شود و به زندان افکنده شود، رفتار مطابق با عرفی با او صورت گرفته، هر چند ممکن است به نزد کسانی فی المثل صد سال دیگر، رفتاری خشن به حساب آید. در عین حال این امر مانع از داوری اخلاقی در این روزگار نمی شود، کما اینکه اگر فرد خاطی به سبب عبور غیر قانونی از مرز به زندان بیفتد، کار غیر اخلاقی ای صورت نگرفته است. پس با عنایت به عرف زمانه، می توان داوری اخلاقی کرد و بر برخی رفتارها صحه نهاد و برخی دیگر را فرو نهاد. به تعبیر دیگر جدی گرفتن و لحاظ کردن عرف به معنای صحه نهادن برهمۀ امور و از میان رخت بربستن و بی وجه شدن داوری های اخلاقی نیست. از اینرو، برخی ازمورخان غربی و اسلام شناسان بر این باورند که رفتار پیامبر با بت پرستان پس از فتح مکه، مطابق با عرف آن زمان، امری ستودنی محسوب می شد. به تعبیر دیگر، اگر پیامبر به نحوی خشن با ایشان برخورد می کرد، خلاف عرف رفتار نکرده بود، چرا که روا داشتن رفتار سخت در حق ساکنان مکه با توجه به مناسبات خصمانه و مملوّ از تنش میان مدینه و مکه در سالهای پس از استقرار پیامبر در مدینه، معقول می نمود.20 به نزد ایشان، مخاطب راستین واقع شدن، متضمنِ بکار بستن روش « پدیدارشناسی تاریخی» و فرو نهادن مواجهه و خوانشِ تحت اللفظی21 و غیر تاریخی22 با متن مقدس ( قرآن) و سنت دینی است. شبستری معتقد است باب «سیاساتِ» فقه موجود، بسترعقلایی خود را از دست داده و احتیاج به تجدید نظر جدی و اساسی دارد23، چرا که جمهور فقها، مواجهۀ مکانیکی و تحت اللفظی با سنت نبوی و احکام فقهی می کنند و در فهم سنت ستبرِ پسِ پشت، مؤلفۀ تاریخیت را لحاظ نمی کنند و متن مقدس و احکام فقهی را زمانمند و مکانمند نمی انگارند، مواجهه ای که به نزد شبستری البته غیر موجه و غیر روشمند و ناکارآمد است .24 در واقع، شبستری می کوشد بدون اینکه دچار خطای زمان پریشی شود، منطق حاکم بر احکام فقهی ای نظیر « قصاص»، « دیات» و توسعا احکام باب «سیاسات» را بفهمد و به نحو روشمند به بازخوانی و ترجمۀ فرهنگی آنها همت گمارد. به نزد شبستری، « اجتهاد در اصول» و برکشیدن و گشوده بودنِ نسبت به آموزه های حقوق بشری و عرضی انگاشتن تمام احکام فقهیِ باب سیاسات در روزگار کنونی، معنا و مدلولی جز این ندارد. Copyright: gooya.com 2016
|