گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آزمون سخت حقوق بشر برای همه، علی کلاییروزگار پساتوافق روزگار سختی برای فعالین حقوق بشر خواهد بود. روزگاری که رژیم حساسیت نیروها را با چنین اعمالی محک می زند. حساسیتی که اگر به صحنه نیاید می تواند مجوزی و طیب خاطری به رژیم تهران بدهد که با آن به فجایعی به مراتب عظیم تر دست بیازد و ملتی را داغدار فرزندانشان کنندنگاه تمایز محور کسانی که به تمامی به همه شمول بودن امر حقوق بشر بدون هرگونه تبعیض باور ندارند، گه گاه و در برخی بزنگاه های تاریخی نمایان می شود. آنجایی که باید برای کسانی به صحنه آمد که ذره ای با ایشان همراه نیستند. اما حق نقض شده ای به صورت علنی موجود است که باید رفت و تمام قد از آن دفاع کرد. حقی که حق حیات برای انسانهایی است که با ما هم عقیده و همراه نیستند که گاه نقطه مقابل اندیشه و مرام عقیدتی و سیاسی ما قرار دارند. اما هموطنان ما و انسانهایی هستند که جان و وجودشان زیر فشار و بمب و موشک در حال نابودی است. اینجاست که اهل حقوق بشر از کسانی که این حقوق را تنها برای هم نظران خود می خواهند متمایز می شوند. جماعتی مدتی است که در کمپی اسیر شده اند. سالها در کشوری در همسایگی ایران بوده اند. کارنامه ای دارند که عده مدافع و عده ای منتقد و عده ای مخالف قطعی دارد. عده ایشان را خائن به وطن و همکار دشمن می خوانند و عده ای دیگر چنین اعتقادی ندارند. اما هرچه هستند انسانند. انسانهایی که هنوز محاکمه نشده اند و به قاضی دادگاهی بر مبنای اصول قضایی سپرده نشده اند که بدانیم کدام خائن اند و کدام خادم. فعلا و در وضعیت فعلی با هر قضاوتی که در ارتباط با سازمان ایشان و خودشان داشته باشیم در کمپی گیر افتاده اند و به هر دلیلی (از برخورد و عدم همراهی مسئولان سازمانی شان تا سازمان مللی ها و میزبانان آن کشور) فعلا در وضعیتی نامشخص به سر می برند. اما ناگهان در شب ۱۵ و به روایتی ۸۰ موشک به محل استقرارشان شلیک می شود و دستکم ۲۲ نفرشان کشته می شوند. یعنی انسانهایی که در کمپی بدون اسلحه و مهمات در حال زندگی هستند با ناجوانمردی مورد هدف قرار می گیرند و ۲۲ نفر از ایشان در حمله ای موشکی کشته می شوند. تنها چندی پیش خبرگزاری ها از پرتاب ۱۵ و به روایتی ۸۰ موشک به کمپ لیبرتی، محل نگهداری اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران خبر دادند. حمله ای که در آن دستکم ۲۲ نفر کشته شدند. این حملات پیشتر نیز سابقه داشت. ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ یکی دیگر از این تاریخ هاست که نیروی مسلح در برابر انسانهایی با سنگ و چوب قرار می گیرد و آتش می گشاید. مقطعی دیگر نیز حدود ۵۰ نفر از مسئولان این سازمان در اشرف با حمله نیروهای مسلح و با دستان بسته و تیرخلاص به قتل می رسند. دقت کنیم! هموطنان ما در اشرف و حال در لیبرتی هر از چندی در سالهای گذشته مورد حمله نیروهای نظامی قرار گرفته اند و دسته دسته به قتل رسیده اند. اما چون متعلق به سازمانی هستند که واکنش های زیادی را در برابر خود برانگیخته و از سوی بخشی از جامعه و فعالین به ترور متهم است، پس در برابر کشتار ایشان واکنشی اتفاق نمی افتد و انگار نه انگار که چنین عمل وحشیانه و ضد انسانی در مورد ایشان روی داده است. فرض را بر صحت روایت مخالفان سازمان می گذاریم. فرض میکنیم که سازمان همان است که ایشان می گویند. در اینجا نگارنده قصد تائید یا رد این فرض را ندارد. نگاه این نوشته فارغ از قضاوت ها و عملکرد این سازمان بوده و در ارتباط با وضعیت فعلی ایشان است. با وجود فرض فوق باید توجه داشت که این سازمان از سال ۲۰۰۳ و پس از حمله آمریکا به عراق کاملا خلع سلاح شده و ساکنان آن روز اشرف تحت پوشش کنوانسیون ژنو قرار گرفتند و در واقع در حکم پناهنده هستند. پس قتل عام ایشان قتل عام عده ای پناهنده است که در پناه سازمان ملل و سازمان های بین المللی روزگار می گذرانند. این یعنی از بیش از ده سال پیش به این سو اعضای این سازمان کوچکترین دستی به اسلحه نبرده اند و تنها در پناه قوانین بین المللی قرار بوده است که پناهنده باشند. پس حفظ جانشان بر عهده میزبان و سازمان مللی است که ایشان پناهنده آن شده اند. اما هر بار به بهانه ای از این وظیفه کوتاهی می شود و یکی می آید و عده ای را می کشد و مقصر نیز مشخص نمی شود. در کشتار فروردین و شهریور متهمی مشخص نشد. این بار نیز که نیروی به نام جیش المختار مسئولیت این کشتار را پذیرفته است، باز خبر از حساب کشی و برخورد با تروریست هایی که به کشتار افراد بی سلاح مشغول اند نیست. روایت است که مولا علی را اشقی الاشقیا به قتل رساند. نه حاکمان جمهوری اسلامی و احدی از کسانی که ارزش انسانی برای جان ساکنان لیبرتی قائل نیستند از علی علیه السلام بالاتر اند و نه ساکنان لیبرتی از خوارج پست تر. چرا که اگر قاتل مولا را اشقی الاشقیا بدانیم، از او شقی تر کسی نیست. اما یادمان باشد که پس از شهادت مولا علی، امام حسن به عنوان خلیفه مسلمین دست به کشتار خوارج نزد. متعرضشان نشد. تنها با قاتل برخورد شد و آنهم اگر دست خود مولا علی بود برخورد به شدت مهربانانه می شد. مولا علی در نامه ۲۳ نهج البلاغه که از وصایای امام قبل از شهادت است سخنی می گوید: “ان ابق فانا ولی دمی، و ان افن فالفناء میعادی، و ان اعف فالعفو لی قربه و هو لکم حسنه، فاعفو: الا تحبون ان یغفر لکم”؛ نور ۲۲ یعنی : اگر ماندم خود اختیار خون خویش را دارم و اگر بمیرم، مرگ وعده گاه من است، اگر عفو کنم برای من نزدیک شدن به خدا، و برای شما نیکی و حسنه است. پس عفو کنید “آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد؟”؛ آیه ۲۲ سوره نور. یعنی برای قاتل خود طلب عفو می کند و می گوید اگر بمانم عفوش می کنم. یعنی جماعتی را اگر بپذیریم که زمانی اهل ترور بوده اند، بازهم قتل عامشان هیچ توجیهی ندارد و رفتاری ضد اسلامی، ضد اخلاقی و ضد حقوق بشری است. پای نگاهی مذهبی و مبتنی بر سیره بزرگان دینی را به میان کشیدم با هدف این سوال که هموطنان اهل دیانتمان، آنانی که در ایام محرم سیاه پوش سرور آزادگان مولا حسین این علی هستند به خود بیایند و نشود که در سکوت و عدم واکنش همدست و هم پیاله قاتلان و زنگیان مست تیغ بر کف شوند. اما از سویی دیگر آنچه مسلم است این است که ظاهرا و متاسفانه نسبت احزاب و گروه ها و افراد را با حقوق بشر، منافعشان تعیین می کند و نه اصول و مبانی ایشان. در روزهای پس از فاجعه تا زمان تنظیم این مطلب تنها معدود سازمانهایی چون سازمان های جبهه ملی ایران در خارج از کشور، اتحاد جمهوری خواهان و اتحاد فدائیان در برابر این فاجعه موضع گرفته اند. الباقی یا ساکت اند و یا حداقل نگارنده سخنی و موضعی از ایشان ندیده است. شبکه های اجتماعی نیز که در ارتباط با هر نقض حقوق بشری تمام قد به صحنه می آیند ساکت اند. انگار نسبت برخورد با مسئله ارتباط مستقیم با نگاه حاکم با این پدیده دارد. وقتی نگاه حاکم ایشان را تروریست می بیند، پس اصولا حقی و خونی محترم نیست که نیروی سیاسی، اجتماعی، مدنی و حقوق بشری به میدان بیاید و برایش ایستادگی کند و در راه دفاع از آن بکوشد. و این خود به مجوزی قطعی برای حاکمیت بدل می شود که با علم بر اینکه نقض حقوق بشری با این ابعاد حساسیت ملی را بر نمی انگیزد و گروه های مخالف و اپوزسیون را حساس نمی کند، با خیال راحت به نیروهایی مانند جیش المختار مجوز می دهد (مصاحبه رسانه های رژیم پس از این کشتار و تائید جیش المختار شاهد بر این مدعاست) که به چنین اعمالی دست بزند. اما یادمان باشد! داستان شعر معروف منتسب به برتولت برشت برایمان روزی پیش خواهد آمد. روزی خواهد آمد که سراغ خود ما نیز بیایند. اما آن روز همه را گرفته اند و کسی نمانده است و ما نیز قربانی این استثنا گذاشتن ها برای امری حقوق بشری خواهیم شد. روزگار پساتوافق روزگار سختی برای فعالین حقوق بشر خواهد بود. روزگاری که رژیم حساسیت نیروها را با چنین اعمالی محک می زند. حساسیتی که اگر به صحنه نیاید می تواند مجوزی و طیب خاطری به رژیم تهران بدهد که با آن به فجایعی به مراتب عظیم تر دست بیازد و ملتی را داغدار فرزندانشان کنند. یادمان نرود که اسرای بسیاری در بند حاکمان ایران هستند. سه بزرگوار و رهبران جنبش سبز در حصر خانگی است و در حال دست و پنجه نرم کردن با بیماری های مختلف و چند ماه دیگر انتخاباتی است که بار دیگر قطعا پیش و پس از آن موجی از بازداشت ها را شاهد خواهیم بود. این موج البته آغاز شده و گام به گام رژیم به محک زدن فعالین مشغول است. یک روز با بازداشت عیسی سحرخیز و محک روزنامه نگاران و اصلاح طلبان و روز دیگر با کشتار در لیبرتی و محک برون مرز نشینان و فعالان درون مرزی. اگر همینجا در برابر این موج نیاستیم، فردا شاهد فجایعی به مراتب بدتر خواهیم بود. این مقاله پیش از این در [دیدگاه نو] منتشر شده است. Copyright: gooya.com 2016
|