دوشنبه 28 دی 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

ترکیب بی‌مسمای "فقه هنر"، حمید آقایی

حمید آقایی
ترکیب "فقه هنر" برای ما خاطرات اوایل پیروزی انقلاب اسلامی را زنده می‌سازد، که برخی از مغاره‌داران و فروشندگان تابلوهای خود را عوض کردند، چلوکبابی و یا کله‌پزی‌ها "چلوکبابی اسلامی" , و یا "کله‌پزی امام علی" و امثال این‌ها شدند؛ که این نامگذاری‌ها به همان اندازه بی‌معنا بودند که اکنون "فقه هنر" بی‌معنا است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


چند هفته پیش همایشی تحت عنوان "فقه هنر" در دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم تشکیل شد. علی خامنه ای در پیام ویدئویی که برای این همایش ارسال شده بود ضمن ابراز خشنودی از ورود حوزه علمیه به مقوله "فقه هنر" می گوید که "فقه متکفل همه امور زندگی بشر است و هنر نیز یکی از این امور است که باید فقه به آن بپردازد". البته وی در ادامه پیام خود تاکید می کند: "باید مسأله‌ «انضباط فقهی» به‌طور جدی مورد توجه باشد و بدون تأثیر گرفتن از جوّ عمومی و با استفاده از اصول و روش استنباط فقهای شیعه در مراجعه به کتاب و سنّت، در خصوص فقه هنر نیز به نتایجی رسید."

جستجوی معنا و مصادیق انضباط فقهی چندان کار مشکلی نیست، اصل و اساس فقه بر حلال و حرام و یا مکروه بودن امری و یا کاری استوار است. دستور العملی است برای کسب ثواب و پرهیز از گناه، حتی یک مجموعه از قوانین، بمعنی مصطلح امروزی، نیز نمی باشد. انضباط فقهی به این مفهوم است که شکلی از کار هنری مجاز و کدام جنبه از آن مردود می باشد. یافتن مصادیق انضباط هنری نیز امر دشواری نیست. همزمان با تشکیل این همایش شاعر جوان هیلا صدیقی بازداشت می شود و بقول خودش در یک قفس از یک خانه امنیتی به خانه ای دیگر جابجا می گردد. اخیرا رقص محلی از یک کنسرت آذری، که مجوز نیز داشته است، حذف می گردد و برای دو هنرمند موسیقی «مهدی رجبیان» و «یوسف عمادی» حکم های حبس طولانی مدت صادر می شوند و «مجید درخشانی» ممنوع الفعالیت می گردد. در نامه گروهی از اهل موسیقی به «علی جنتی»، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آمده است: "لغو کنسرت هایی که بر فعالیت این هنرمندان سایه انداخته نشان دهنده فضای حاکم بر موسیقی است." آنان در نامه خود خواستار تجدید نظر در فضای موجود و بازنگری در احکام مورد نظر هنرمندان موسیقی شده و تاکید کرده اند جای هیچ هنرمندی زندان نیست."

از همین اشاره مختصر به معانی و مصادیق انضباط فقهی برای دنیای هنر، که حلال و حرام آن توسط اسلام و فقه تعیین می گردند، و بدنبال آن احکام فقهی برای هنرمندان صادر می گردند، می توان نتیجه گرفت که ترکیب "فقه هنر" تا چه اندازه بی مسما و معیوب است. ترکیبی که برای ما خاطرات اواٍیل پیروزی انقلاب اسلامی را زنده می سازد، که برخی از مغاره داران و فروشندگان تابلوهای خود را عوض کردند، چلوکبابی و یا کله پزی ها "چلوکبابی اسلامی" , ویا "کله پزی امام علی" و امثال اینها شدند؛ که این نامگذاری ها به همان اندازه بی معنا بودند که اکنون "فقه هنر" بی معنا است. آیا می شود یک هنر و استعداد هنری را در چهارچوب یک قانون خاص محدود و محصور نمود؟ و آیا با ِاعمال این محدودیت چیزی از هنر و مجالی برای بروز استعداد های هنری باقی می ماند؟ هنر که در ذات خود بیان و نمایش روح جستجوگر، خلاق و رهایی طلب انسان است؛ برای برخی از هنرمندان تلاشی است برای قابل تحمل تر کردن رنج انسان بودن، و برای برخی دیگر راهی است برای رقم زدن آگاهانه و ارادی سرنوشت و آینده خویش، و حتی تعیین طریقه مُردن و پیدا کردن راهِ رفتن از این جهان، اما به دست و خواست خود (زیرا حال که آمدنمان به اراده خودمان نبوده است پس بگذار رفتنمان را خودمان تعیین کنیم) این هنر چگونه می تواند در کادر یک قانون جا گیرد و منضبط گردد؟

حتی برخی از نظریه پردازان معتقدند که این هنر نیست که باید قانونمند و قانون پذیر باشد، بلکه برعکس این قانون است که باید تبدیل به یک اثر هنری گردد. به این معنی که همانطور که هنر یک ابزار نیست که اگر بکار نیامد آنرا باید عوض نمود، قانون نیز یک ابزار نیست که آنرا بتوان به هر بهانه ای عوض کرد و یا تغییر داد. قانون باید بتواند نمادی سمبلیک از دنیای ایده آل ارائه دهد تا دارای روح و معنا برای زندگی بشر باشد؛ همانگونه که هنر چنین نقشی ایفا می کند. البته شاید این ادعا که قانون باید یک اثر هنری باشد کمی عجیب بنظر برسد، برای من نیز زمانی که با کتاب "قانون بمانند یک اثر هنری" از یک سناتور هلندی بنام ویلم ویتِ فِین (Willem Witteveen) آشنا شدم، عنوان کتاب کمی عجیب و کنجکاو برانگیز بود. وی که متاسفانه در حمله موشکی به هواپیمای MH۱۷ در آسمان اوکرائین کشته شد، در کتاب خود (فرصت خواندن کامل آنرا هنوز پیدا نکرده ام اما مقالات و خلاصه های آنرا مطالعه نموده ام) با این برداشتِ بدیده وی کاملا غلط که "قانون یک ابزار است" و یا با نظریات پوزیتیویستی در باره قانون که "قانون، قانون است" و بنابراین مجال و جای کمی برای برداشت و تفسیر از آن باقی می گذارند، مقابله می کند. بنظر وی قانون در حقیقت باید یک تعریف مشخص از ساختار اجتماعی مورد نظر ارائه دهد، تعریف و ساختاری که هر جامعه ای بمانند نان شب به آن محتاج است. از این زاویه است که وی قانون را بمانند یک اثر هنری می بیند. همانطور که یک اثر هنری موجب برانگیختن شور و مشورت و تفاسیر مختلف می شود، قانون نیز باید در چنین جایگاهی قرار گیرد. همانطور که هنر یک بازتاب اجتماعی دارد و یک اثر هنری زمانی که تولید شد دیگر صرفا از آن هنرمند نیست، بلکه رها شده از بند هنرمند، خود را در اختیار مردم قرار می دهد؛ قانون نیز زمانی که تولید و تدوین گردید از آن همه است و در مالکیت یک نهاد و فرد خاص نمی تواند قرار گیرد.

از نظر ویتِ فین، سناتور هلندی، قانون باید بمانند یک اثر هنری تنظیم شود که از طریق زبان با مردم رابطه برقرار می کند. وی می نویسد: همانطور که زمانی که یک اثر هنری از محتوا و معنا تهی گشت (و یا نتوانست پیام خود را منتقل کند) ، مردم بتدریج آنرا فراموش کرده و یا با آن قطع رابطه خواهند نمود، قانون نیز، زمانی که از معنا و محتوای خود خالی گشت و تبدیل به ابزاری (برای اعمال قدرت) گردید، جامعه تحت حاکمیت این قانون نیز سرانجام تهی و پوچ می گردد؛ (و بدنبال آن روابط اجتماعی روند اضمحلال خود را آغاز می کنند.) وی به منظور حفظ محتوا و معنای قانون و ممانعت از تبدیل آن به یک ابزار بی روح ، پیشنهاد می کند که قانون را یک نظام سمبلیک و یا نمادی سمبلیک از یک ساختار اجتماعی مطلوب در نظر بگیریم و تعریف نمائیم. نظام سمبلیکی که در چهارچوب و فضایی که ایجاد می کند، امکان و فضای کافی برای بحث، تبادل و تفسیر های متفاوت را باز می گذارد. نظام سمبلیکی که زمینه ای فراهم می آورد که مقررات جدید بتوانند برای هر مقطع زمانی و مناسب یک شرایط خاص تنظیم گردند.

البته منظور وی از یک نظام سمبلیک و بطور کلی از بکار بردن واژه سمبل، محدود به تعریف معمول و شناخته شده از این واژه نیست که بیشتر نمونه سازی و مشابه سازی فرضی و یا آزمایشگاهی را به ذهن متبادر می سازد. برداشت متفات وی از واژه سمبل باز می گردد به تعریفی که از این واژه در یونان باستان می شده است. در زبان و فرهنگ یونانی واژه سمبل و کاربرد آن (to sumbolaion) به معنای ثبت و پذیرش علائم قابل شناسایی و مورد قبول برای همه بوده است؛ علائمی که بیش از هر جا خود را در روابط انسانها با یکدیگر پیدا می کند. علائم و سمبل هایی که موجب پیوند بین انسانها می شوند و آنان را قادر می سازند که یک اجتماع جدید انسانی بسازند. همچنین این علائم و سمبل ها، چون توسط خود مردم و برای شناسایی و همکاری با یکدیگر بوجود آمده اند یک عامل مهم در ایجاد اعتماد متقابل می گردند، اعتمادی که هم جنبه های اخلاقی دارد و هم از نظر عملی راهگشا و کارساز هستند. برای مثال، دو نفر دو قطعه از سفال را به یکدیگر نشان می دادند، که تطابق بین این دو قطعه، موجب اعتماد و همکاری اشان می شود. از نظر نویسنده مزبور قانون نیز باید به بعنوان یک نظام سمبلیک، چنین نقشی بتواند ایفا کند.

طبیعی است که بر اساس چنین تعریفی از قانون و نقش سمبلیک آن در ایجاد اعتماد متقابل، نقش مردم در تنظیم قوانین اجتماعی بسیار برجسته می گردد. مشخصه اصلی این نقش و فرایند اجرای آن همانا شناسایی متقابل یکدیگر و احترام به هم می باشد، زیرا هریک از اعضای چنین جامعه ای فقط قطعه ای از نظامِ سمبلیک و قانونی خود را در اختیار دارد که تنها و تنها در پیوند با قطعات دیگر معنا پیدا می کند؛ همانند قطعات یک پازل که فقط زمانی که بشکل درستی در کنار هم قرار گرفتند می توانند یک معنا و تصویر واحد از خود به نمایش بگذارند. برای مثال زمانی که قوانین و مقررات قضاوت و مجازات از روح اصلی خود که همانا بازگرداندن اعتماد و آرامش و تعادل به درون جامعه است تهی گشت، تبدیل به یک ابزار خشک و بی روح می شود. در حالیکه همین قانون در صورت حفظ روح زندگی و سازندگی در آن، می توانست راه ایجاد رابطه ای سالم بین عامل جرم و فردی که مورد ظلم قرار گرفته است را هموار کند و یا زمینه صحبت و مذاکره بین آنها را مساعد سازد.

اما این قطعات پازلی که هر قطعه از آن در اختیار یکی است، چگونه و در کادر چه اندیشه فلسفی و نگرش جهان بینانه ای می توانند در کنار یکدیگر قرار گیرند. نویسنده کتاب "قانون بمانند یک اثر هنری" قبل از هر چیز تاکید می کند که قانون باید بجای نقش ابزاری نقشی مشاوره ای داشته و کادری سمبلیک برای تنظیم روابط اجتماعی ارائه دهد. در این رابطه وی بر چند اصل بسیار مهم و پایه ای انگشت میگذارد. قانون باید عمومیت خود را همواره حفظ کند (و در این رابطه تبعیضی برای یک گروه و فرد خاص قائل نشود.) قانون باید بتواند کار روی چشم انداز های آینده و رو بجلو را تشویق کند و امکان تحقق آنرا مساعد سازد. قانون باید برای همه قابل فهم باشد و انتظارات منطقی را در میان مردم ایجاد کند. قانون باید آینده نگر و در عین حال قابل اجرا باشد و سرانجام، باید بر قانون روح یگانه ای حاکم باشد.

پس از آشنایی با این کتاب و مروری بر خلاصه برداری ها و مقالات پیرامون آن، برای من برای چندین و چندمین بار مشخص و اثبات شد که نه تنها "فقه هنر" یک ترکیب بی مسمایی است بلکه همه ترکیب هایی که در دوران جمهوری اسلامی معمول شده اند، از جمله همین ترکیب "جمهوری اسلامی"، "مجلس شورای اسلامی"، "شعر و هنر اسلامی" و "آموزش و پرورش اسلامی" مثل "چلوکبابی اسلامی" و "کله پزی امام علی" بی معنا و بی مسما هستند.

http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016