گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
21 اردیبهشت» پيرمرد برای جانش چانه نمیزند! نگاهی به کتاب "بگذار پرندهها بخوانند"، ملیحه محمدی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آنچه آقای خامنهای گفت و ما میدانستیم، ملیحه محمدیبرای من حتم نیست که سخن ناخوشایند آقای خامنهای از کدام منظر طرح و بیان شده است. اما شک ندارم که این تنها حضور مردم است که همهی محاسبات ضد مردم قدرتها را بر هم میزند. در همین وضعیت بعد از قلع و قمع، باز هم تندروها جز اقلیتی از کاندیداها نیستند و این جامعهی مدنی ایران است که بیوقفه از دل اقتدارگرایی فرزندان بنیانگزاران حکومت اسلامی را به پایهی علی مطهری را بر میکشاند
برای من اما تأسف اگر آری، اما محتوی سخن تازگی نداشت و دو نکته انگیزهی من شد برای نوشتن این یادداشت؛ یکم؛ در سخن رهبر هیچ خبر تازهای نبود! و روز شنبهی گذشته در سخنرانی در انجمن سخن لندن گفته بودم: از این منظر که البته منظر نگاه اصلاحطلبانه است، این صحبت آقای خامنهای هیچ موجی را نباید ایجاد کند زیرا در بر همان پاشنهای میچرخد که پس از مجلس اول چرخیده است و در نهایت بُرد نه با صاحبان قدرت حکومتی که با جامعهی مدنی ایران بوده است. در بارهی شباهتها و شباهت ویرانگر دو نظام تأکید کنم که من از الگوهای توسعه و چالشی که در بارهی تقدم توسعهی سیاسی بر توسعهی اقتصادی در ایران میان صاحبنظران و علاقمندان جریان دارد، صحبت نمیکنم. بلکه بهسادگی وارد همان مقولهای شدهام که دغدغهی آقای خامنهای و همفکران ایشان است؛ یعنی قدرت نظام! و پاسخ به این پرسش باید به کار ما و بهویژه حکومت بیاید که چرا در همان نظامهایی که از بیرون و درون مستحکم هستند و هیچ دلنگران نفوذ بیگانگان نیستند، برای ایفای نقش نمایندگی مردم اینهمه بندوبست موجود نیست و بر خلاف گفتهی آقای خامنهای حتا مخالفان نظام نیز با رعایت یکی دو بند حقوقی روشن و ایضاً «غیرقابل تفسیر» قادرند فقط در صورت کسب رأی مردم به پارلمان بروند؟ داستان این تؤامانی میان قدرت و دست و دلبازی سیاسی چیست؟ برای هر عقل سلیمی ـلابد بیرون از دایره قدرتـ این برداشت به ذهن نزدیک است که قدرت باید اطمینان به بقا را بیافزاید و این حصول اطمینان برای حکومتها یعنی آسودگی و در نتیجه تحمل بیشتر در قبال آزادی منتقد و مخالف. حال آنکه اگر به پروسهی تکوین استبداد شاه که اینک با فاصلهی معقولی از ما قرار دارد نگاه کنیم، مهمترین نشانهای که از هر زاویه قابل مشاهد بود و هست، صلبی شدن استبداد به موازات تحکیم قدرت حکومتی در بیرون و درون بود! حتا روزنوشت مطبوعات دهههای چهل و پنجاه شمسی نشان میدهد که در آن جلال و جبروت خانگی و جهانی، نه تنها شخص شاه، نه تنها مخالفین داخلی که حامیان بینالمللیاش هم نمیتوانستند تصوری از انقلاب و سقوط نظام داشته باشند. متأسفانه این واقعیت است: انقلابی که بسیاری یا کسانی چون من از آن بیزارند، گاهی اینقدر دور و در همان حال بسیار نزدیک است! ناگهان همهی تلاشها بیهوده میشود و از جمله بعدها همهی تحلیلها و از جمله اینها که بسیاری از تحلیلگران در هر دو اردوی مخالف و حامی سلطنت میگویند که نظام شاه در آغاز آنهمه صعوبت و سختی که انقلاب را مقدر کرد نداشت. آنها به نقش آفرینی مبارزات چریکی اشاره میکنند. اما دریغا که این رسم استبداد در میهن ما بوده است که در دورانهای جنگ و سختی و فشار راه بر آزادیهای مورد نیاز جامعه را ببندند و بگویند که با دشمن خارجی مواجه هستیم و باید وحدت را حفظ کنیم و البته آنکه قیمت حفظ این وحدت را باید بپردازد، بدنهی اجتماعی است که اگر چنین نکند از بیرون و درون مورد تهاجم خواهد بود و فرزندان که هیچ میهنش را نیز باید در داو بگذارد... و ادامهی تکراری داستان هم اینکه پس از دفع خطر خارجی، اینک نوبت غره شدن حضرات حکومتی است که دیگر چه لزومی دارد که دیگرانی باشند و بیاندیشند. شاه همان دو حزب نیمهمستقل را هم بست و گفت بروید به هر بهشت یا جهنمی که میخواهید! به جای آنکه فضای سیاسی را باز و همچون ممالکی که سالیان دراز بود از دورازههای «تمدن بزرگ» عبور کرده بودند، بگذارد که منتقد انتقاد کند، تا به قول سید اصلاحات، منتقد به مخالف و مخالف به دشمن تبدیل نشود، بر فشار و اختناق و سانسور افزود. این سخن سهو بود یا عمدی آیندهساز؟ حاصل مستقیم کشتن این امید روشن است که دور کردن مردم از مشارکت در انتخابات است. امری که در نظام گذشته با رضایت حکومت و بیتفاوتی مردم جریان داشت. اگر چنین است باید پرسید که آقای خامنهای که در جریان صعود و فرود نظام گذشته بوده است و آن فضا را هم دیده و فراتر از ناظر تجربه کرده است، مایل است یا گمان میکند که چه نوع استفادهای از پشت کردن مردم به انتخابات به نظام برسد یا متوجه نظام میشود؟ دو رویکرد میتواند در این سخنرانی نهفته باشد اگر انتخاب این تازیانهی سخن به عمد بوده باشد. یکم؛ همیشه اینگونه بوده و پس از انتخابات خرداد ۹۲ بار دیگر ثابت شده است که حضور وسیع لایههای گوناگون جامعهی مدنی اولین و حتمیترین تأثیر خود را در کاهش سهم اقتدارگرایان از نتیجهی انتخابات مییابد. بیش از یکسال هم هست که نیروهای اصلاحطلب و اعتدالگرا و مستقل آشکارا میگویند که در انتخابات آتی حضور پر وسعتی دقیقاً برای برقراری چنین توازنی خواهند داشت. در پیگیری این تصمیم بیش از دوازده هزار نفر داوطلب ورود به مجلس شدند و در تقابل با این نیت مدنی و حقوق بشری و قلع و قمع کاندیداها که شاخصترینهای جامعهی مدنی ایران بودند، باز هم چهار هزار نفر روی دست شورای نگهبان مانده است که خوب میداند با هیچ مقیاس و مقایسهای جامعهی پیشرفتهی اقتدارگرایان و تندروها نمیتواند به این میزان داوطلب با شرایط نسبتاً سخت تحصیلی و اجتماعی داشته باشد. اینجاست که شمشیری که دامکلوس را تهدید میکرد در ضیافت شرکت وسیع مردم یا بیآبرو ساختن اصل انتخابات بالای سر شورای نگهبان ایستاده است. رویکرد اول اینجا با دور کردن مردم از مشارکت انتخاباتی متوجه نجات همین انتخابات است و مجلس دهم که آقای خامنهای در سخنان دو هفتهی گذشتهاش در توصیف مجلس مطلوب به صراحت گفت: مجلسی مانند همین مجلس فعلی! یعنی همین مجلس ضد آزادی و ضد برجام و همدست احمدینژاد. رویکرد دوم عبارت هست از یک انتخاب تاریخی برای بعد از این! به این معنا که جمهوری اسلامی از اصراری که در کسب آرای بیشتر برای ارائه به جهانیان داشت، به سبب تحکیم موقعیت خود دست برداشته و به راهی برود که شاه رفت و لابد با این امید که پایان قصه را خود را رقم خواهد زد! در عبث بودن چنین خیالی است که برگهای دفتر تاریخ دائماً قطورتر میشود. برای من همچنان که بیش از یکبار آوردم، حتم نیست که سخن ناخوشایند آقای خامنهای از کدام منظر طرح و بیان شده است. اما شک ندارم که این تنها حضور مردم است که همهی محاسبات ضد مردم قدرتها را بر هم میزند. در همین وضعیت بعد از قلع و قمع، باز هم تندروها جز اقلیتی از کاندیداها نیستند و این جامعهی مدنی ایران است که بیوقفه از دل اقتدارگرایی فرزندان بنیانگزاران حکومت اسلامی را به پایهی علی مطهری را بر میکشاند. ملیحه محمدی Copyright: gooya.com 2016
|