گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 دی» به کدامین گناه؟ لادن بازرگان14 دی» به یاد مادر بهکیش، خدیجه مقدم
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! توضیحات جعفر بهکیش درباره عدم برگزاری مراسم برای مادرش امالبنین جلالی مهاجر (مادر بهکیش)به یاد مادرم در تورنتو در روزهای اول که خبر درگذشت مادرم در فضای مجازی منتشر شد و بسیاری، مهربانانه پژواک این خبر را گستراندند، به این نکته فکر می کردم که چگونه مادرم را به یاد می آورم؟ مادرم توسط دوستان و همسایگان و اقوام و آشنایانش چگونه به یاد آورده می شوند؟ فعالین سیاسی و مدنی و خلاصه آنان که از نزدیک با او آشنا نبودند، چگونه او را به یاد خواهند آورد؟ از همان روز فوت مادر، یا بهتر است بگویم از زمانی که مادر در بستری بیماریی افتاده بود که امید برخاستن از آن هر لحظه کاهش می یافت، با خودم کلنجار می رفتم که آیا باید برای مادرم مراسمی در تورنتو بگذارم؟ برای چه؟ چگونه از او یاد کنم؟ آیا باید مراسم را در یکی از مساجد تورنتو برگزار کنم؟ یا سالنی اجاره کرده و مراسم را با قرائت قران آغاز نموده، چنانچه مادرم دوست می داشتند. دوست داشتم مادرم را چنان که بود و من او را دوست می داشتم بزرگ بدارم. همان زنی که همه فرزندانش را با عقاید مختلف شبهای ماه رمضان کنار سفره افطار گرد هم می آورد. همان زنی که زمانی که فرزندانش نیاز به کمک داشتند، بی تردید همراه آنان می شد. زمانی نیز که فرزندانش اسیر بودند، هرگز از فرزندان دیگرش نخواست که به همراه او به پشت دیوارهای زندان و یا برای ملاقات بیایند. آنرا به اختیار آنان گذاشته بود و به این انتخاب احترام می گذاشت (هر چند شاید در دلش چیز دیگری را آرزو می کرد). مادر حتی وقتی که می خواست برای دیدار فرزندانش به خانه های مخفی برود سجاده اش را بر می داشت و عازم می شد. یا وقتی که راهی قم می شد که در جستجوی فرزندانش، به همراه دیگر مادران، به خانه منتظری بروند، سجاده اش و اندک خوراکی بر می داشت و عازم می شد. مادر را از سجاده اش جدا نمی دیدی. برایم عکس مادر بر سجاده، یکی از زیباترین و گویاترین عکس های اوست. از فرم بیزار بوده ام. بیزار بوده ام که عزیزانم را مطابق با فرم های دولتی و یا حزبی به یاد بیاورم. فرم هائی که متن نوشته شده ای است با جاهائی که نقطه چین شده اند. آنگاه هر کدام از کشته گان و درگذشته گان مان چون دیگری می شوند. نگران بودم که مبادا با مادر نیز چنین کنند. در آن صورت دیگر زیاد تفاوتی ندارد که در مورد کدام مادر، همسر و خواهر سخن بگوئیم و آنان را به خاطر بیاوریم. شخصیتهای آنان رنگ می بازند. روزی که مادر را به خاک می سپردند، از طریق موبایل، به همراه لیلی، بهاره (حضور بهاره- دختر خواهرم- در کنار ما در آن یکی دو روز نعمتی بود) و نیما، به مراسم خاکسپاری گوش می دادیم: نگران بودیم که مبادا اتفاقی بیافتد. مبادا ماموران مداخله کنند، مبادا "دوستان" و "رفقا" این نکته را فراموش کنند که فرزندانش دوست دارند مادر را یکجانبه نبینند و مادر را چنان که بود به یاد آورند. مطمئن بودم که مادر دوست داشت در روز خاکسپاری اش قران و فاتحه خوانده شود. آرزو می کردم که "اندازه" نگاه داشته شود. از همین رو بود که وقتی خواهرم سرود برخی از دوستان را قطع کرد و گفت که "مادر من زنی مسلمان بودند و حمد بخوانید"، بر این بی توجهی "دوستان" و "رفقا" تاسف خوردم. در همین گیر و دار بود که دوستی تماس گرفتند که قصد دارند مراسمی را برای مادر برگزار کنند. از اینکه کسانی هستند که ظلمی که به مادرم روا داشته شده را به رسمیت می شناسند و به ویژه تلاش او به همراه دیگر مادران و خانواده های خاوران برای حقیقت و عدالت را ارج می گذارند، خوشحال بودم. به ایشان گفتم که دارم در مورد برگزاری یک مراسم در تورنتو فکر می کنم. خواهش کردم که منتظر بمانند، چرا که احتمالا برگزاری بیش از یک مراسم در تورنتو مناسب نباشد. اما دوستان تصمیم خود را گرفته بودند. متعاقب این گفتگو، متن زیر را به همراه لیلی و نیما در روز یکشنبه ۲۰ دیماه ( ۱۰ ژانویه) نوشته و در صفحه فیس بوک خود قرار دادم ولی به دلایلی که از حوصله این نوشته خارج است آنرا عمومی نکردم: دوستان گرامی، تصمیم گرفته ایم که از برگزاری هر گونه مراسم یادبودی در سوگ از دست دادن مادر (بزرگ) عزیزمان، خانم ام البنین-نیره- جلالی مهاجر، که در ۱۳ دیماه ۱۳۹۴ در تهران درگذشتند، پرهیز و هزینه های مربوط به چنین مراسمی را به یکی از نهادهای حامی حقوق بشر اهدا کنیم. با تشکر فراوان از همراهی و پیامهای تسلیت همه دوستان Copyright: gooya.com 2016
|