جمعه 9 بهمن 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

آثار برتر سينماى آمريكاى لاتين: "روزنوشت‌های موتورسیکلت" و "ايستگاه مركزى برزيل"، رضا علامه‌زاده

رضا علامه‌زاده
والتر سالس برزیلی کارگردان این دو فیلم است. "ایستگاه مرکزی برزیل" از سنخ فیلم های برجسته‌ای از سینمای خودمان مثل "باشو، غریبه کوچک" یا "خانه دوست کجاست؟" بی‌آن که قصه‌ی مشابهی داشته باشد... "روزنوشت‌های موتورسیکلت" روزهای تعیین‌کننده در روزگار جوانی ارنستو چه گوارا را با موفقیت به تصویر می‌کشد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


يكى از كشورهاى آمريكاى لاتين كه سينمائى بسيار پربار دارد كشور برزيل است. اگر مشكل زبان اصلى مردم برزيل كه پرتقالى است در ميان نبود اين سينما نه تنها در آمريكاى لاتين كه در جهان بسيار بيشتر از اين‌ها شناخته مى‌شد.

در ميان فيلم‌هاى مطرح برزيلى سه چهار عنوان بيشتر از ديگران در دنيا نام‌آور شده‌اند مثل "پیشوته"، "شهر خدا"، "روزنوشت‌های موتورسیکلت" و "ايستگاه مركزى برزيل"، كه من اين آخری را براى معرفى كامل‌تر انتخاب كرده‌ام چرا كه آن را اثرى مى ‌دانم سخت انسانى با قصه‌اى بديع و زبان سينمائى بسيار گويا. پیش از آن اما لازم می‌دانم اشاره‌ای گذرا به دو فیلم اولی که نام بردم بکنم.

می‌دانید که حصیرآبادها و حلبی‌آبادهای حاشیه‌ی شهرهای بزرگ در تمامی کشورهای آمریکای لاتین با هزاران هزار کودک و نوجوان گرسنه و بی‌سرپرست مرکز تامین نیروی انسانی برای تبه‌کاران حرفه‌ای، از فروشندگان مواد مخدر گرفته تا دست اندرکاران فحشاء است. این کودکان اما بدون گذراندن یک دوره‌ی آموزشی تبه‌کاری قادر به همکاری مفید نیستند. اصلی‌ترین مرکز تربیت تبه‌کار در این کشورها و بویژه در ریودُژانیرو، پایتخت برزیل، مرکز بازسازی نوجوانان یا همان زندان کودکان است؛ جائی که پلیس و تبه‌کاران با سابقه، دست در دست هم کودکان را برای تبه‌کاری حرفه‌ای آماده می‌کنند!
فیلم "پیشوته" این ماجرای دردناک را به شکل واقع‌گرایانه‌ای به تصویر کشیده و نشان می‌دهد که چگونه یک پسربچه یازده‌ساله به نام "پیشوته" در این مرکز به‌اصطلاح تربیتی به یک تبه‌کار همه‌کاره بدل می‌شود.

city-of-god.jpgفیلم بسیار معروف و خوش‌ساخت "شهر خدا" هم به کودکان تبه‌کار در حاشیه‌ی ریودُژانیرو می‌پردازد، با این تفاوت که به اعتقاد من نشان دادن عریان خشونت که معمولا برای سینماروها جذابیت دارد بیش از شناخت ریشه‌های این تبه‌کاری، برای سازندگانش اهمیت داشته است. با این‌همه این فیلم نامزد چهار جایزه اسکار (بهترین فیلمنامه، بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین و بهترین کارگردانی) در سال ٢٠٠٤ شد که در میان فیلم‌های آمریکای لاتین بی‌سابقه بوده است.

فیلم "ایستگاه مرکزی برزیل" اما در نگاه من از سنخ دیگری است؛ از سنخ فیلم های برجسته‌ای از سینمای خودمان مثل "باشو، غریبه کوچک" یا "خانه دوست کجاست؟" بی‌آن که قصه‌ی مشابهی داشته باشد.

"والتر سالِس" کارگردان بسیار سرشناس فیلم "ایستگاه مرکزی برزیل"، اتفاقا با سینمای ایران خیلی آشناست. او وقتی جعفر پناهی سینماگر آگاه وطن ما به زندان افتاد در دفاع از او نوشت:

"من به‌عنوان يك فيلمساز برزيلى براى آثار به يادماندنى او مثل "بادكنك سفيد" و "دايره" ارزش قائلم و از آنان آموختم. اين واقعيت كه هنرمندى مهم مثل او نمى‌تواند آزادانه نظراتش را بيان كند و در كشور خودش زندانى است نه تنها تجاوز عليه جعفر پناهى و خانواده‌اش بلكه عليه تمام كسانى است كه براى كار او ارزش قائلند و از آزادى بيان در سراسر جهان حمايت مى‌كنند."

"ایستگاه مرکزی برزیل" ماجرای "دورا" یک خانم معلم بازنشسته را روایت می‌کند که برای تامین زندگی ساده‌اش هر روز در ایستگاه مرکزی قطار شهر هفده میلیونی ریودُژانیرو برای بی‌سوادان نامه می‌نویسد و یا پاسخ نامه‌شان را می‌خواند. یکی از مشتری‌هایش زن جوانی است که پسر هشت ده ساله‌ای دارد به نام "ژوزُه" که هرگز پدرش را ندیده است. مادر او هرازگاه نامه‌ای به شوهر سابقش به آدرسی ناشناس در یکی از شهرک‌های بسیار دورافتاده‌ی شمال برزیل می‌فرستد؛ نامه‌هائی که اصلا ممکن است در کیف "دورا" بمانند و هرگز فرستاده نشوند!

قصه از وقتی به جریان می‌افتد که مادر پسرک در ایستگاه مرکزی در یک تصادف کشته می‌شود و "دورا" که شاهد ماجراست با تردید بسیار ولی بالاخره تصمیم می‌گیرد به "ژوزه"ی بی‌سرپرست ولی مغرور و ناسازگار که در ایستگاه مرکزی ویلان مانده کمک کند. یکی از گیرائی‌های فیلم رابطه‌ی بسیار استثنائی میان این دو شخصیت است که به زیبائی تصویر شده. بخش اعظم قصه ماجرای سفر طولانی این زن جاافتاده با این پسربچه بی‌سرپرست است از پایتخت به شمال کشور پهناور برزیل براى پيدا كردن پدر ژوزه.


"ایستگاه مرکزی برزیل"

در نهایت پس از ماجراهائی به‌غایت دیدنی و تلخ/شیرین که پیوند این‌دو را گام به گام محکم‌تر می‌کند "دورا" دو نابرادریِ ژوزه را که پدرش از همسر اولش داشته می‌یابد. دورا که حالا دل کندن از ژوزه برایش ساده نیست وقتی پسرک در خواب است به آرامی خانه را ترک می‌کند و ژوزه را با نابرادری‌هایش تنها می‌گذارد، در حالی‌که ما هرگز نمی‌دانیم که پدرش به خانه برخواهد گشت یا نه.

"ایستگاه مرکزی برزیل" که در سال ١٩٩٨ ساخته شده نه تنها در رقابت‌های اسکار نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان شد بلکه بازیگر نقش دورا، "فرناندا مونته‌نِگرو" اولین هنرپیشه‌ای از سینمای آمریکای لاتین شد که مقام نامزدی اسکار بهترین بازیگر زن را به‌دست آورد. از این مهم‌تر، این فیلم در جشنواره جهانی برلین برنده خرس طلا، و در گلدن‌گلاب برنده‌ی بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان، و در چندین جشنواره‌ی دیگر برنده جوائز بسیاری شد.

"والتر سالِس" شش سال بعد فیلمی گیراتر و موفق‌تر از این ساخت که نامش را در ردیف چهل کارگردان بزرگ تاریخ سینمای جهان ثبت کرد. فیلم "روزنوشت‌های موتورسیکلت" که من در موقع نمایش آن مطلب زیر را در وبلاگم "از دور بر آتش" نوشتم:

[با این عنوان چشمگیر "والتر سالِس" کارگردان صاحب‌نام برزیلی که پیش از این با فیلم زیبای "ایستگاه مرکزی برزیل" توجه سینمادوستان جهان را به خود جلب کرده بود روزهای تعیین‌کننده در روزگار جوانی "ارنستو چه گوارا" را با موفقیت به تصویر می‌کشد.

فیلمنامه بر اساس دو نوشته، یکی یادداشت‌های روزانه خود چه گوارا در طول سفری که با دوست نزدیکش "آلبرتو گرانادو" به سراسر قاره بزرگ امریکای لاتین کرده بود، و دیگری کتابی که همسفر او در مورد چه گوارا و این سفر انتشار داده، تنظیم شده است.

چه گوارای بیست‌وسه ساله که هنوز دانشجوی پزشکی است و در زمینه جزام تحقیق می‌کند همراه با نزدیکترین دوستش که تازه در رشته علوم آزمایشگاهی فارغ التحصیل شده با یک موتورسیکلت دست دوم و ناواردی آشکار در موتور سواری عازم سفری دراز می‌شوند که از بوئنوس آیرس در آرژانتین (محل زندگی و تحصیل آن‌ دو) آغاز و تا شمالی‌ترین نقطه قاره امریکای جنوبی (پرو) ادامه می‌یابد؛ سفری که از دو جوان ماجراجوی اهل عشق و حال، دو مرد درد آشنای آماده‌ی مبارزه برای تغییر شرائط دردناک مردم محروم آن قاره می‌سازد.

آن‌دو در طول این سفر بلند نقاط محروم آرژانتین و برزیل و شیلی و پرو را در می‌نوردند و با مردم هم‌صحبت و هم‌خواب و خوراک می‌شوند و گام به گام از گذشته شان فاصله می‌گیرند. در پایان این سفر، آن‌ها به محروم‌ترین جزیره‌ی جهان پا می‌گذارند؛ به مرکز حفاظت از جزامیان در جزیره‌ای دور افتاده در پرو. ورود چه گوارا، دانشجوی این رشته، به این مرکز جزامیان بی‌آنکه دانش تازه‌ای و یا داروی کارآمدتری با خود آورده باشد روح زندگی در بیماران این جزیره می‌دمد چرا که چیزی با خود دارد که تا کنون در کیف هیچ پزشک دیگری یافت نمی‌شده است: عشق شورانگیز به محرومان.


گائل گارسیا برنال (جلو) در نقش چه‌گوار، و رودریگو دو لا سرنا (پشت) در نقش آلبرتو گرانادو، دوست چه‌گوارا

این را نوشتم تا ترغیبتان کنم فیلم را اگر ندیده‌اید ببینید. کار فیلمساز از هر نظر زیبا و هنرمندانه است. او با ظرافتِ تمام از یک اسطوره‌ی دور از دسترس یک انسان صمیمی و آشنا می‌سازد. بازی‌ها تماما در اوج‌اند، به‌ویژه بازی "گائل گارسیا برنال" در نقش چه گوارای جوان.] دسامبر ٢٠٠٤
این فیلم هم در جشنواره‌های جهانی سخت موفق بود. از جمله عنوان بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان از بفتای انگلستان، و جوائز جشنواره‌ی "سان سباستین" و "گویا"ی اسپانیا را به‌دست آورد، و نیز برنده‌ی اسکار بهترین ترانه‌ی متن فیلم شد به خاطر ترانه‌ی "در آنسوی رود" اثر "خورخه دِرکسلِر"، خواننده و موزیسین جوان "اوروگوئه"ای.

ترجمه چند فراز از این ترانه لطیف را به همراه ویدئو کلیپش در این‌جا می‌آورم:

پارویم را به آب می‌زنم
پاروی تو را بر می‌گیرم
انگار نوری دیده‌ام
در آنسوی رود.

روز می‌تواند
آرام آرام به سردی گراید.
با این‌همه باورم نیست
همه چیز از کف رفته باشد
آن‌همه اشک، آن‌همه اشک،
و من جامی تهی باشم.

صدائی می‌شنوم که مرا می‌خواند،
همچون زمزمه‌ای:
پارو بزن، پارو بزن!

من چه جدی پارو زنان می‌رانم
و چه می‌خندم در درونم،
انگار نوری دیده‌ام
در آنسوی رود.

ویدئو موزیک ترانه‌ی "در آن سوی رود":

فیلم کامل "ایستگاه مرکزی برزیل" با زیرنویس انگلیسی:


آنونس انگلیسی "روزنوشت‌های موتورسیکلت"

ـــــــــــــ
[آثار برتر سينماى آمريكاى لاتين: "عشق‌هاى سگى" و "بابِل"، رضا علامه‌زاده]
[آثار برتر سينماى آمريكاى لاتين: "نَه"، "ماچوكا" و "لَلـِه"٬ رضا علامه‌زاده]
[آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: گورستان فيل‌ها، رضا علامه‌زاده]
[آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: سفرهاى باد، رضا علامه‌زاده]
[آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین: زخم كهنه‌ ناپديدشدگان آرژانتين، رضا علامه‌زاده]
[آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: مو وِزوِزى! رضا علامه‌زاده]
[آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین؛ داستان دو روزى كه خدا مرده است! رضا علامه‌زاده]
[آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین: مستراحِ پاپ! رضا علامه‌زاده]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016