گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
20 بهمن» "شیخ روباه"، مسعود نقرهکار20 دی» دارالجهلِ لُشُوش٬ مسعود نقره کار
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! انتخابات و شباهتهای ناگزیرِ تاریخی! مسعود نقرهکارشباهتهای ناگزیر صنیع حضرت و مقتدر نظام با حسین همدانی و محمدرضا نقدی همان شباهتهای شیخ فضلالله نوری و سیدعلی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی با روحالله خمینی و رفسنجانی و خامنهایست. موجوداتی که اعلام کردهاند فقط در یک قلم ۵ هزار تیغزن و قمهکش در اختیار دارند که برای رای دادن، تقلب و ارعاب به پای صندوقهای رای ریخته میشوند تا به مدد "انزال سکینهی الهی" نامشروعی را مشروع جلوه دهند
پرده اول در"...شهر تهران درباریان به خیال می افتند یک دسته ملت نما در مقابل مشروطه خواهان بتراشند...به خیال میافتند اراذل و اوباش تهران را که سال هاست مصدر شرارت می باشند دورخود جمع کنند و از آنها استمداد نمایند. لهذا به دستور کامران میرزا و مباشرت آقابالاخان سردار افخم که در این وقت رئیس قورخانه است دو نفر از اجزای قورخانه را که یکی خسرو خان مقتدر نظام است و دیگری سید محمد خان صنیع حضرت، یکی سردسته مشتی های سنگلج و دیگری سردسته مشتی های چاله میدان برای این خدمت انتخاب می کنند و پول و خلعت داده و امیدوارند هر یک از آنها مَشتی های محله خود را همراه کرده مهمانی نمایند، این دو دسته را که سال هاست باهم کدورت دارند صلح داده با یکدیگر مراوده و معاشرت نمایند..." (۱) صنیع حضرت در مبارزۀ مشروطیت پیوسته دولتیان را یاری داد و جمعی از اوباشان را فراهم آورد وبه مجلس تاخت. " روز بیست و سوم آذر(۱۲۸۶/ نهم ذوالقعده ٔ ۱۳۲۶ هَ . ق) گروهی از بی سر و سامان های چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت هر کدام از کوی خود راه افتاده رو بسوی مسجد سپهسالار روانه شدند... امروز انبوهی از انجمن ها در مدرسه ٔ سپهسالار می بودند. اوباشان زمانی بودند و بیاسودند، ناگهان به هیاهو برخاستند و به مجلس و مشروطه دشنام ها سرودند و با این هایهوی و عربده از مدرسه بیرون آمده ، رو بسوی مجلس نهادند... و چون در جلسه ٔ بیست و سوم (نهم ذوالحجة)، محمدعلیشاه مجدداً با مشروطه خواهان دوستی کرد و دستور داد اوباشان را دستگیر کنند. صنیع حضرت پنهان شد و او را درخانه ٔ پدرزن خود دستگیر کردند که در میان آنان گریخته بود. سرانجام در روز دوشنبه ٔ ۱۳ بهمن (بیست ونهم ذوالحجة) بموجب رأی عدلیه به دوهزار ضربه شلاق و ده سال حبس در کلات محکوم شد و به صوب زندان اعزام گشت" (۲) " در همان روز که مجلس را بتوپ بستند، محمدعلیشاه او و دیگر تبعیدیان کلات را بازخواند."(۳) پس از فتح تهران و استقرار مشروطیت او و چند تن دیگر از سران استبداد چون میرهاشم تبریزی و شیخ فضل اﷲ نوری بموجب رأی دادگاه اعدام شدند. صنیع حضرت را رئیس قورخانه محمد علی شاه نیز معرفی کرده اند.". " سید کمال و اسمعیل سلطان به آسانی گرفتار می شوند، مقتدر نظام به خانه ظفرالسلطنه رفته و ظفرالسلطنه او را به عدلیه می فرستد، حاجی معصوم و صنیع حضرت را هرچه جستجو می کند نمی یابند، عاقبت سراغ او را در خانه ای گرفته شبانه رئیس نظمیه بر آن خانه وارد شده او را در لباس زنانه گرفتار می نمایند." (۴) در رویداد های مشروطه اراذل و اوباش مشروعه خواه ، به ویژه مشتی های دارو دسته صنیع حضرت ، که از" لتوت و اجامر" خیابان سیروس وچاله میدان بودند، و مقتدر نظام سردسته لوطی ها ومَشتی های محله سنگلج کمک گرفتند. این جماعت در میدان توپخانه چادرزدند و شب ها را به مشروب خواری سپری کردند و به فحاشی و مخالفت با مشروطه خواهان و مجلس پرداختند." با نوچه های شان چاقو و قمه وغرابه های عرق به دست در توپخانه انتظار مثله کردن مشروطه خواه کشیدند تا نمونه و نقش نشانِ بدکرداریِ برخی از لوطی های این دوره در سیاست باشند. در" فتنه میدان توپخانه طهران"، "...هیئت مخالف در میدان توپخانه چند چادر می زنند جمعی از اراذل و اوباش شهر را زیرآن چادرها و در فضای میدان جمع می کنند. شیخ فصل الله نوری و سیدعلی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی و ملا محمد آملی و ملا محمد علی رستم آبادی و جمعی از روحانیان را که با شاه همراه هستند در میدان حاضر کرده ...شب ها مشروب بسیار برای مَشتی ها و سردستگان اشرار حاضر می کنند... جمعی از فواحش را در میدان حاضر می کنند..."، "... به تحریک سید محمد یزدی جوانی ميرزا عنايت الله نام را به درختي بستند و هر يک از آن جماعت به او قداره زدند و شرحه شرحه اش کردند و اين همه را در مخالفت با مشروطيت انجام دادند. از آن پس هيچ طلبه و هيچ فردي که ظاهر مرتبي داشت جرات نمي کرد از خانه بيرون رود. تجمع ميدان توپخانه زمينه مساعدي شد برای کودتاي محمد عليشاه و به توپ بستن مجلس و بدین گونه مشروطه در تهران به پايان رسيد." عده ای از مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند و کشتند، و عده ای از اوباشان در مقام عربده و حرکات وحشيانه برآمدند وعلی آقا صراف واسمعيل خياط را بی موجبی مجروح سخت کردند... اوباشان که گريزان و نهان می بودند، شب ها بيرون آمده و هر که را می يافتند می زدند و لخت می کردند، و چون پشتشان به شاه و پيرامونيان او گرم می بود و مجلل السلطان پيشخدمت شاه نگهداری و پشتيبانی از آنان دريغ نمی گفت، بی باکانه به هر سياه کاری برمی خاستند... چنان که بهاء الواعظین را که یکی از نمایندگان مجلس می بود کتک زده سر و رویش را بخستند، و در شب چهارشنبه هفدهم دی ماه (۳ ذيحجه) هشت تن از آنان به خانه فريدون زردشتی که يکی از بازرگانان می بود رفته و آن بيچاره را بيدار گردانيده نخست پانصد و شصت تومان پولش را گرفته و سپس در برابر چشم زنش با قمه او را کشتند، پيدا می بود که کشندگان همان اوباشان می باشند..."، "...فریدون از تجار درجه دوم فارسی بود و سالها در طهران تجارت می کرد، رشید و مشروطه خواه بودو در واقعه میدان توپخانه پول و اسلحه به مجاهدین مجلس داد...یک شب چند از غلامان مخصوص شاه و بعضی از سرکردگان اشرار او را درحالیکه با همسرخود در بستر خوابیده میکشند...انجمن های محلی بهیجان آمده در سوگواری با فارسیان درطهران خلطه و آمیزش نموده اظهار همدردی و هموطنی مینمایند..." "...بالجمله بعد از برهم خوردن حوزه شیخ نوری و متفرق شدن اشرار...مشروطه خواهان در صدد میشوند که رؤسای اشرار را مجازات بدهند... جمعی را از درجه دوم و سیم گرفته و در میدان توپخانه سیاست می کنند اما مردم قانع نشده صنیع حضرت و مقتدر نظام و سید کمال واسمعیل سلطان و حاجی معصوم را می خواهند...اسمعیل سلطان و سید کمال به آسانی گرفتار میشوند. مقتدر نظام بخانه ظفرالسلطنه رفته طفرالسلطنه او را به عدلیه میفرستد. حاجی معصوم و صنیع حضرت نمی یابند، عاقبت در خانه ای او را در لباس زنانه گرفتار مینمایند" (۶) پرده دوم " ....دکتر بقایی با وزارت کشور صحبت می کند...۵۰ نفر از بچه ها را اسمشان را و شناسنامه و عکس را می گیرند، و کارتی برای آنها صادر می شود که اینها حق نطارت بر انتخابات را داشتند.یک تعداداز بچه های فدائیان(اسلام) بودند...سه حوزه در جنوب و سه حوزه درغرب تهران در اختیار بچه ها بود...در جنوب بازارو خانی آباد و مسجد حاج حسن در خیابان ارامنه ....در مسجد حاج حسن یک دانشجوئی رفته بود روی چهارپایه برای بچه ها صحبت می کرد، شعبان جعفری با دارو دسته اش آمدند تو، تا رسید گفت او پول گرفته، بکشیدش پائین. او را کشیدن پائین...شعبان جزو باند دولتی بود، برای سید محمد صدق طباطبائی، محمدعلی مسعودی، خسروهدایت، فتح الله فرود، رشیدیان، برای ده، یازده تا کارمی کرد...بچه ها رسیدند، یک جیپ زیر پایشان بود...یکی از بچه ها فورا" رفت دو سه تا از آن فحش های چارواداری نثار شعبان کرد.: مرتیکه برو مثلا" فلان کارت را انجام بده، کارتو به اینجا رسیده که بیایی توی مسجد و جلوی کار انتخابات را بگیری...دید که تعداد بچه ها زیاد هستند صلاحش نبود آنجا حرفی بزند، رفت بیرون و چند دقیقه ای طول نکشید یکی از نوچه هایش را فرستاد، او هم آمد یک خرده قلدورن و الدورن کند که یک فصل کتک تمیزتو مسجد خورد و از در مسجد رفت بیرون..."....." ....تهران با نظارتی که بطور کلی بچه ها داشتند و بخصوص سازمان نظارت بر آزادی انتخابات ، رای را ملیون بردند...اما بگیربگیر شروع شد...مکی را گرفتند، قرائت آراء تعطیل شد ...و خرده خرده وکلای ملیون جای خود را دادند به وکلای دولتی ..." ، " هژیر کشته شد ، اعلامیه از طرف فدائیان اسلام منتشر شد و به عنوان هدف امامی، که یکی از آنها ابطال انتخابات بود" : " ...دراولین هفته ای که مصدق آمد روی کار...خبر می دهند روزنامه مرد رزم کلیشه ای درست کرده که یک زن و مرد امریکائی در حال دانس دادن بودند و یک شنلی هم پوشانده بودند، لخت هم بودند، کلّه این مرد را برداشته اند، کلّه نواب را روی این مونتاژ کردند...معلوم شد که توی چاپخانه زندگی، اول فردوسی قرار است چاپ بشود، صاحب چاپخانه هم علی موتوری ،بچۀ خانی آباد بود...تو خیابان فردوسی ودوراین چاپخانه یک مشت طوافیها هم آشنا بودند...بجه های حزب زحمتکشان وکاشانی سرو کله شان پیدا شد...رفیقمان گفت حیف است بجه های خودمان را دعوا بیاندازایم ، برویم سرپاچنار من یک مشت ازاین لات و لوتها جمع می کنم...رفتیم زورخونه ودیدیم یک مشت این بروبچه ها، جاهل های کوتاه و بلند، یاعلی یاعلی دارند ورزش می کنند.گفت شرطش این است که هرچی من گفتم تو مرا تکذیب نکنی، گفتم باشه... گفت فلان فلان شده ها اینجا نشستید هی فلان می کنید مرا سر خیابان فردوسی ریخته اند سرم یک مشت لات بی پدر مادر، یک فصل کتک به ما زده اندو اینها، کی اکبرآقا؟ اکبر آقا کی؟ ، گفت بیائید برویم به شما بگویم کی،من هر کی را زدم شمام بزنید، کارتان نباشد...ده تا پانزده تا با شلوارهای ابریشمی راه راه و با پیژامه... گفتیم حمله به چاپخانه...چشم من افتاد به احمد احرارمقاله نویس، یک چک ما زدیم توی گوش این، از آن پله ها معلق خورد رفتش پائین...امیر زرین کیا، امیر موبورازچاقوکش های حزب زحمتکشان بود، اکبر یک چک زد توی سینه او دست کرد به جاقو برای اکبر و اکبر زد زیر دست این، چاقو از دستش پرید... همه چاپخانه را این بچه ها پذیرایی کردند. جعبه هایی که تویش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد تو حیاط. دو سه تا از این بچه ها با چوب افتادند به جان ماشین می خواستند با چوب، ماشین را بشکنند، گفتم بابا این که با این شکسته نمی شود، یک دست زدیم خلاصه اش این دیس از زیر ماشین آمد بیرون و حروف ها ریخت زمین... رفتیم تو قسمت حروف چینی، دیدیم کلیشه ها آن وسط است چاقو را بچه ها در آوردند، کلیشه ها را تکه تکه کردند و حروف را هم، همه را به هم زدند....." (۸) حسین الله کرم و محسن رفیقدوست همراه با جماعتی از جاهل ها و لات های متدین، و اراذل و اوباش حکومتی از پیشکسوتان شکل دهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند، اینان به کمک برخی از درس خواندگان مسلمانِ ازخارج برگشته یِ پیرو آیت الله خمینی، این تشکیلات راسازمان دادند. سازمان بسیج نیز، در ۵ آذر ۱۳۵۸ با فرمان خمینی که " ۲۰ میلیون جوان ایرانی باید به ۲۰ میلیون تفنگدار و ارتش بَدَل شود" شکل گرفت. پایه های بسیج را همان جوانانی ریختند که به کتابفروشی ها و تجمع ها حمله می کردند و سر در کمیته ها داشتند ، و با شروع جنگ " پایگاه های بسیج مستضعفین" را شکل دادند. بخشی ازاینان به سپاه پیوستند و بسیج سپاه را به وجود آوردند، و بخشی نیز لباس شخصی ها شدند، و جمعی ماموران امر به معروف و نهی از منکر، که در تمام نهادهای دولتی و غیر دولتی، به ویژه آموزشی، و گروه های اجتماعی و شغلی مختلف و رسانه ها تشکیلات زده اند. این تشکیلات به زعامت جاهل ها و لات های متدین، و اراذل و اوباش حکومتی چون " آخوند حسین طائب و محمد رضا نقدی" با گروه های فشار و کشتارِی مانند "عماریون" و" نیروهای لباس شخصی" که به عنوان پاره ای از بیت رهبری و نهادهای تحت رهبری رهبر، و فرماندهی سپاه عمل کرده اند. این تشکیلات با همکاری و در کنارِ ارگان ها و وزارت خانه های مختلف از قدرتمند ترین گروه های سرکوب و کشتار، وایجاد رعب و وحشت در کشوراند. این تشکیلات را افرادی مثل " مجد، سالک و محمد علی رحمانی" اداره می کردند. البته هادی غفاری هم ادعا کرده است درشکل دادن بسیج هم نقش داشته است، وی می گوید: "جزو اولين کسانی هستم که به حکم هاشمی رفسنجانی مسؤليت تشکيل بسيج را برعهده گرفتم". رهروان و نسل بعد ازهادی غفاری ها و الله کرم ها و حاجی بخشی ها و ده نمکی ها، راه آنان را در تهران و شهرهای دیگر ادامه داده اند، که نمونه است حمید استاد، مسؤل انصار حزب الله مشهد که کنسرت ها و جلسات بهم می ریزد، و به نزدیکی و همکاری اش با الله کرم افتخار می کند. (۹). در رخداد جنبش دانشجوئی سال ۱۳۷۸ حضور جاهل ها و لات های متدین و بسیجی در ضرب و شتم دانشجویان چشمگیر بود. در واقع فرمان سرکوب را ۲۴ تن از فرماندهان سپاه پاسداران صادر کردند. آنان به رئیس جمهورخاتمی هشدار دادند که کاسه صبرشان سر آمده و تحمل اهانت به رهبر را ندارند و چماقدارانِ جاهل و لاتِ متدین ، و اراذل و اوباش حکومتی را با چماق و اسلحه سرد و گرم به جان دانشجویان انداختند. رد پای بسیج و سپاه، به ویژه ردپای اراذل و اوباش سازمان داده شده در بسیج، و توسط محمد رضا نقدی – رئیس سازمان بسیج مستضعفین و نیروی مقاومت بسیج- درضرب و شتم، شکنجه و کشتارهائی که حکومت اسلامی از دگراندیشان سیاسی و عقیدتی، و مخالفان اش در داخل و خارج کشور کرده است، به ویژه دررخدادهای دانشگاه ها در ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸، و رخدادهای سال ۸۸ ( جنبش سبز) که صحنه ی نمایش شخصیت و قدرت اراذل و اوباش حکومتی و "جاهل ها ولات های متدین" ، یا به قول جامعه شناس مسلمان، آقای جلائی پور،" لات- مذهبی" ها بود، دیده شده است. آقای جلائی پور عاملان فاجعه" کهریزک" را نیز " لات – مذهبی" ها دانسته اند. پرده چهارم " جاهلیسم و آخوندیسم " تنور انتخابات مجالس اسلامی را، همچون همۀ معرکه های پیشین داغ کرده اند، همان خطی که ادامه اش به ترکیب " صنیع حضرت و مقتدرنظام و حاجی معصوم وسید کمال و اسمعیل سلطان" و " شیخ فضل الله نوری و سیدعلی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی و ملا محمد آملی و ملا محمد علی رستم آبادی" ، و سپس تر به " حاج مهدی عراقی و محسن رفیقدوست و محمد رضا طالقانی و ماشاء الله قصاب" و " آیت الله خمینی و خلخالی و رفسنجانی و خامنه ای " می رسد. بیت رهبری و قالیباف اش اولین نان انتخابات را با قمه ی اراذال و اوباش حکومتی بر سینه این تنور چسباندند. نان خورهای مزدور و گاه بی جیره و مواجب، با قلم و قمه ، سوئی " سرداران قلم" ی همچون حسین شریعتمداری ها در داخل و خارج از کشور، و سوئی دیگر لشکریانِ اراذل و اوباش حکومتی به صف شده اند تا بفریبند و بترسانند. تهاجم شبانۀ صدها نفر ازاراذل و اوباش حکومتی، به کارگران و دفاتروامکانات "کارواشی" در تملک یک مسجد در تهران، نیم پرده ای از این نمایش بود، تمرینِ بخشی از گردان هائی بود که سپاه و بسیج فرماندهی آنان را به عهده دارند. البته یورش و شبیخون این دست اراذل و اوباش حکومتی تازگی ندارد، عمری ۳۷ ساله دارد با این تفاوت که سالیانی ست مهندسی شده هرازگاهی وظیفه مند می شوند دسته گلی به آب دهند!. پاره ای از این گردان ها که به گفتۀ سردار همدانی یک قلم اش ۵ هزار " تیغ کش و قمه کش" مزدورو مجاهد حکومتی عضو دارد، با تمرین درهجمۀ به کارواش مسجد قدس" جهاد سیاسی انتخابات " آغاز کردند تا با آمادگی وارد نمایشِ"مردم سالاری دینی"، به ویژه نمایش انتخاباتِ مجلس خبرگانی که خامنه ای آن را " مظهر مردم سالاری اسلامی- دینی و حاکمیت ارزش ها و احکام اسلامی " معرفی کرده است، شوند. در آستانه ی انتخابات اسلامی، فیلم تهیه شده از شبیخون و یورش اراذل و اوباش حکومتی نقش سیاسی- ارعابی این گردان ها را که از ستون های حفظ و تحکیم حکومت اسلامی بوده و هستند، نشان می دهد. (۱۱)، اراذل و اوباشی که سالیانی ست برای رای دادن، تقلب، فریب و ارعاب به پای صندوق های رای ریخته می شوند تا نا مشروعی را مشروع جلوه دهند. ـــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|