ضد و نقیض گوئی از خواص دروغگوئی، دروغ مصلحتآمیز بخش ۶ (قسمت دوم)، محمد جعفری
[بخش نخست مقاله را با کلیک اینجا بخوانید]
حال به چند روایت و حدیث از سایر منابع توجه کنیم:
«و از امیرالمؤمنین مروی است که فرمود زینت سخن، راست گوئی است و قطب راوندی در لبابالاباب روایت کرده از رسول خدا (ص) که فرمود: قصد کنید و اختیار نمائید راستگوئی را پس اگر گمان کردید که در او هلاکت است پس بدرستی که در آن است نجات » یا « از رسول خدا (ص) که فرمود: «دوری کنید از گفتن دروغ اگر گمان برید در آن نجات است پس بدرستی که تباهی شما در آنست » (41)
امام در سخنان حکمت آمیز نهج البلاغه شماره 458 میفرماید: « نشانۀ ایمان آناست که راست گفتن بر دروغ گفتن اختیار کنی اگر چه ترا از آن راست زیان انگیزد و از دروغ سود خیزد، و به بیش از عمل سخن نگوئی و هنگامی که سخن از دیگری میرود از خشم و کیفر خدای بترسی.»
و این گفته امام علی در انطباق با بیان رسول گرامی در مورد دروغگوئی است که فرمود: «بر شما باد راستگوئی اگرچه آن را باعث هلاک خویش پندارید چه انجام آن رستگاری است، و بپرهیزید از دروغ گفتن اگرچه آن را وسیلۀ نجات خویش پندارید چه انجام آن هلاکت است» (42) این حدیث نبوی در بسیاری از منابع روائی و حدیث آمده است.
دروغ هرگز نباید گفته شود:
«کلینی و برقی به اسانید متعدده روایت کردهاند که رسول خدا (ص) فرمود وصیت میکنم ترا یا علی در جان خویشتن بچند خصلت خداوند را اعانت کن: اول راست گفتن بیرون نیاید از دهانت هر گز یک دروغ.» (43)
«در ارشاد شیخ مفید مرویست که حضرت سیدالشهداء در روز عاشورا در آنگاه که در میدان خطبه میخواند فرمود: والله قصد نکردم گفتن دروغی را از زمانی که دانستم خداوند عزو جل دروغ گویان را بجهت دروغ گفتن مبغوض دارد.» (44)
« و در کتاب دعائمالاسلام وصیتی از امیر مؤمنان در وقت وفات بفرزند خود حسن و سایر اولاد شیعیان کرد و آن را نوشت و یکی از فقرات آن ایناست: بیرون نکنید یا بیرون نرود البته از دهانتان یک دروغ مادامی که زنده هستید»(45)
همانطور که مشاهده میشود، در این حدیثها تناقض وجود ندارند، پس راست هستند و امروز هم اگر کسی همان سخن را بگوید و دروغگوئی را نکوهش کند، اهل خرد میپذیرند. زیرا سخن حق است. یک چند از آنها، دروغ را ولو برای دفع خطر، ممنوع میکنند.
ج- احادیثی که گناه دروغ گفتن را فوق گناهان کبیره می شمارد:
هم در روایات اهل سنت و هم شیعه آمدهاست که از پیامبر سئوال کردند: آیا مؤمن دزدی میکند. فرمودند: آری. پرسیدند: آیا زنا میکند. فرمودند: گاهی آری! باز پرسیدند: آیا مؤمن دروغ میگوید؟ فرمودند خیر! فقط به چند نمونه توجه کنید:
در تفسیر «الدرالمنثور» آمدهاست: «ابنالخراطی در کتاب مساویالاخلاق خود و ابنعساکر در تاریخش از عبدالله بنجراد روایت کردهاند که از رسول خدا (ص) پرسید: آیا مؤمن زنا میکند؟ فرمود: گاهی ممکن است پیش بیاید. عرض کرد: آیا مؤمن دزدی میکند؟ فرمود: گاهی ممکن است. عرض کرد: مؤمن دروغ میگوید؟ فرمود: نه، آنگاه دنبالش این آیه را تلاوت فرمود: اِنما يفترى الكذب الذين ليؤمنون بآيات الله و اولئك هم الكاذبون (نحل/105)» (46) و یا روی عبدالله بن حداد قال: قلت یا رسول الله المؤمن یزنی؟ قال: قد یکون ذلک، قال: قلت یا رسول الله المؤمن یسرق؟ قال: قد یکون ذلک، قال: قلت یا رسول الله المؤمن یکذب؟ قال: لا. ثم قرأ: اِنما يفترى الكذب الذين ليؤمنون بآيات الله » (47)
به حدیثِ شیعی هم توجه کنیم:
«دعوات راوندی: قال النبی(ص) أربا الربا الکذب. وقال رجلٌ له(ص): المؤمن یزنی؟ قال: قد یکون ذالک، قال: المؤمن یسرق؟ قال: قد یکون ذالک، قال: یا رسول الله المؤمن یکذب؟ قال لا، قال الله تعالی: اِنما يفترى الكذب الذين ليؤمنون » (48)
یا
«به پیامبر گفتند آیا مؤمن دزدی میکند پیغمبر سرشان را پایین انداختند و گفتند قد یسرق یعنی گاهی دزدی میکند گفتند مؤمن زنا میکند گفتند قد یزنی گاهی زنا میکند پرسیدند مؤمن دروغ میگوید پیامبر سرشان را بالا آوردند و گفتند: مؤمن هیچگاه دروغ نمیگوید.
و یا فرمودند ممکن است خشمگین شود آیا مؤمن خشمگین میشود؟ مردی از پیامبر(ص) پرسید؟ عرض کردند: ممکن است ربا بخورد؟ فرمودند: احتمالش هست. عرض کردم: ممکن است زنا بکند؟ پیامبر سر بزیر انداخت و فرمود ممکن است ولی توبه میکند. همینطور چند گناه کبیره را پرسیدند و پیامبر فرمودند: ممکن است. تا پرسیدند مؤمن دروغ هم میگوید؟ پیامبر با تاکید فرمودند: نه مؤمن هرگز دروغ نمیگوید. کسی که دروغ بگوید ایمان ندارد و اصلا مؤمن نیست» (49)
این احادیث صحیح هستند زیرا هم واقعیت و هم حق را بیان میکنند لذا تناقض در بر ندارند. واقعیت ایناست که دروغ ریشه زشتکاریهای دیگر است. وگرنه قصد پیامبراین نیست که عقوبت زنا و دزدی که از گناهان کبیره هستند را نادیده بگیرد و یا کم جلوه بدهد.
محمد امین و مأمور تبلیغ بکنار، آیا از هیچ آدم عاقلی بر میآید که هر سه نوع گفتار یعنی احادیث الف، ب، وج را گفته باشد و خود نیز گفته باشد هر سخن از من شنیدید به قرآن بسنجید؟ احادیثی که هیچ نوع دروغ را جایز نمیشمرد و حتی دروغ گفتن را فوق گناهان کبیره می شمارد و احادیثی که مستقیم و غیر مستقیم جواز دروغ گفتن را صادر میکنند و آنها را به مردم آموزش میدهند، میتوانند از یک نفر باشند؟ آیا نباید آنها را به قرآن و به حق سنجید و روایتی را که با قرآن نمیخواند، بدور انداخت؟
اگر چنین کسی باشد که هست، آیا او را ظالم، ستمکار و قدرت طلب به حساب نمیآوریم؟ حال اگر پیامبری و یا امامی برای هر مصلحتی چنین فرمانهائی صادر کند، حق مردم نیست که او را پیامبر و امام قدرت طلب بدانند و نه پیامبر و امام رحمت، صداقت و صلح و صفا؟ً اگر به زعم فقها و مراجع در مواقعی دروغ جایز و یا واجب میشود، و خود را هم شیعه امام علی میدانند، برای این سئوال چه پاسخی خواهند داشت؟ چرا امام علی بعد از مرگ عمر و تشکیل شورای شش نفری که، در آن، عبدالرحمن بن عوف در آن رئیس شورا بود و حق وتو داشت و تصمیم گیرنده نهائی بود، وقتی سه مرتبه از امام پرسید: اگر زمام این امر را بدست گرفتی در میان ما به کتاب خدا و روش پیامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتار میکنی؟ آن حضرت بخاطر مصلحتی چنان عظیم که تصدی خلافت است و به قول جاعلان ولایت مطلقه فقیه، مقدم بر دیگر احکام است، نگفت آری و گفت: «در میان شما بکتاب خدا و روش پیامبرش تا آنجا که توانائی دارم رفتار میکنم.» و وقتی عبد الرحمن سه مرتبه از عثمان همان سئوال را کرد، عثمان پاسخ داد: « آری : نزد شما متعهد میشوم که در میان شما به کتاب خدا و روش پیامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتار نمایم». لذا عبدالرحمن با عثمان بیعت کرد و علی را کنار زد. آیا علی نمیتوانست به دروغ بگوید: بله به کتاب خدا و روش پیامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتار مینمایم و بعد که خلافت به دستش افتاد، بگوید: «از راه مصلحت حرفی زدهام و به آن متعهد نیستم. اگر لازم ببینم امروز حرفی را میزنم و فردا عکس آن را میگویم»؟ و یا چرا وقتی مردم به امام علی بیعت کردند و آن حضرت خلیفه مسلمین گشت، بنا بر مصلحت، با گفتن چند کلمه دروغ معاویه را در مقام خود ابقا نکرد تا پس از مستحکم شدن خلافتش او را عزل نماید؟ با وجودی که ابنعباس به او پیشنهاد کرد که فعلاً او را در مقامش ابقا کن و من به تو قول میدهم که بعداً مثل آب خوردن او را از سر جایش بلند میکنم؟ و یا چرا بعد از قبول حکمیت خوارج از او خواستند توبه کند و بگوید که پذیرش حکمیت خلاف بود، آن حضرت حاضر نشد، دروغ مصلحتآمیز بگوید؟ آیا نمیتوانست به دروغ بگوید پذیرش حکمیت خلاف بوده و بعد که مسلط شد، بگوید که چون داشت شیرازۀ لشکر از هم پاشیده میشد، من از راه مصلحت، دورغ گفتم؟ امام علی نکرد زیرا اگر میکرد چرخ قدرت در همان سمت و سو که چرخید میچرخید اما بشریت از الگو/امامی که علی است محروم میشد. و نوع دیگر زندگی که زندگی با بکاربردن حقوق و رعایت حقوق است را تجربه نمی کرد.
یا چرا امام حسین در کربلا برای نجات جان خود و یارانش به دروغ حاضر نشد که به پیش ابن زیاد برود و با یزید بیعت کند و جان سالم بدر برد و هر وقت فرصت به دست آورد، بگوید چون آن روز در اضطرار بودم به دروغ متوسل شدم. امام حسین نیز دروغ مصلحتآمیز نگفت زیرا اگر میگفت: سرمشقی که ایستادگی بر حق و پیروزی است، وجود پیدا نمیکرد. آنان دروغ نگفتند زیرا شک نداشتند که دروغ وسیله به دست آوردن قدرت و حفظ و نگهداری آن است. و آنها میخواستند نماد زندگی در استقلال و آزادی باشند.
این فصل را با آوردن نکاتی در این باب که چه کسانی و چرا باب دروغسازی را گشودند، به پایان میبرم:
ریشه دروغ مصلحت آمیز و انواع دیگر دروغ:
در دهههای سوم و چهارم قرن دوم هجری، ودر دورۀ امام صادق(ع) گروههای دیگری بر گروه غالی که از قبل وجود داشت، افزوده شدند. مهمترین آنها «مفوّضه» نام گرفتتد. «مفوّضه معتقد بودند که پیامبر و ائمه، اولین و تنها مخلوقاتی هستند که مستقیماً به دست قدرت حق، از ماده ای متفاوت با سایر بشر آفریده شدند. خداوند آنگاه قدرت و مسئولیت امور عالم خلقت را به ایشان واگذار فرمود...آنان میتوانند حکمی شرعی را تشریع یا نسخ کنند و حلال را حرام یا حرام را حلال نمایند.» (50) اینان در جعل اخبار به نفع گروه خود کوشیدند. گروه مفوضه عقاید بدعت آمیز را برای دین جایز میشمردند. سر دستۀ مفوضه فردی است بنام ابوالخطاب که به نام محمد بن ابیزینب و یا مقلاص بنابوالخطاب هم معروف است. جایز بودن دروغ و گواهی نادرست به خاطر دین از ابداعات وی است. بنا به نوشته نوبختی او یکی از شاگردان و یاران امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) بود. بنا به همین نوشته، او یکی از داعیان این دو امام بود. وی عقاید بدعتآمیز جدیدی را مانند: «اباحه»، «جایز شمردن دروغ مصلحت آمیز» و «گواهی نادرست» را به خاطر دین تبلیغ میکرد. (51) در روایاتی هم آمده که ابوالخطاب بر امام صادق (ع) دروغ میبسته (52) و به تحریف گفتههای آن حضرت میپرداخته است. (53)
بعضی از گزارشها هم حاکی از آناست که وی پیروان خویش را از جميع محرمات مباح گردانيده است. وچون اصحابش از وی تقاضا کردند که فرائض گران است و بر ما سبک گردان، وی ایشان را به ترک همۀ فرائض اجازت داد و آنها را از رنج به جاي آوردن آن اعمال رهانيد.(54)
کشي روايت کرده که امام صادق (عليه السلام ) خطاب به ابوالخطاب نوشت: «شنيدهام تو پنداري که زنا مردي ، و خمر مردي، و صلاة مردي، و صيام مردي وفواحش مردي است، چيزي را که مي گوئي درست نيست من اصل حقم و فروع حق طاعت خداوند است و دشمن ما اصل شر است و فروع و شاخههاي آنان فواحشند و چگونه اطاعت کنند کسي را که نشناسند و چگونه مي توانند بشناسند کسي را که از او اطاعت نميکنند» (55)
مغيره بنسعيد از يارانش ميخواست به اين صورت كه كتب روايي اصحاب امام صادق (ع) را از آنها امانت ميگرفتند و در آنها تصرف مينمودند و در بين آن احاديث به همان اسانيد به جعل و دروغ ميپرداختند. سپس آن كتب را به صاحبانشان بازگردانده و با اين عمل به تحريف جدي در احاديث پرداخته میشد. ابوالخطاب و اصحابش نیز به همین سبک و روش به تحریف روایات در درون گروه شیعه پرداختتد. (56)
باز کشي از حضرت صادق (ع) روايت کردهاست که حضرت در تفسير این آیه « آيا خبرتان دهم که شيطانها به چه کسي نازل ميشوند؟ بر همه دروغگويان گنهپيشه نازل ميشوند » فرمود: «آنان هفت نفرند: 1 - مغيرة بنسعيد 2 - بنان 3 - صائد 4 - حمزة بن عماره 5 - حارثشامي 6 - عبدالله بنعمرو بنحارث 7 - ابوالخطاب. » (57)
در نیمه اول قرن دوم هجری، جعل روایات و احادیث به حدی رسیده بود که زرارة بناعین، یکی ازبزرگترین دانشمند شیعه، آرزو کرد: ایکاش میتوانست «آتشی افروخته و تمام منقولات شیعه را بسوزاند » (58) اگر امروز زنده بود، و این همه احادیث و روایت - و فتاوی صادره بر پایه آنها – برای مشروع کردن دروغ را مشاهده میکرد، خدا می داند چه میگفت!
انسان ها باید از طریق تجربه بیاموزند که روح عالم هستی بر راستی که ارزشی جهانشمول است، استوار میباشد و نه دروغ و یا دروغ مصلحت آمیز که خود نوعی از دروغ ولی با کلاه شرعی است. به نظر و بنابر تجربهام، اگر انسانها هر کاری میخواهند بکنند ولی دروغ نگویند و دروغ و انواع آن از جهان رخت بربندد، دنیا گلستان خواهد شد و بهشت موعود به راستی در همین دنیا ساخته خواهد شد. پس بر آنهائی که درد دین دارند، واجب است که با کار تحقیقی، علمی وعملی خود ریشه دروغ را که با دین عجین شده است بخشکانند و همچنان که بسیاری بر این عقیده هستند و در تجربه هم ثابت شده است که دین و عقیده نیاز به دروغ گفتن ندارد، دست به کار جدی و تحقیقی بزنند و با استعانت از قرآن و روش حضرت علی (ع) به ریشه یابی این بدعت بپردازند و لکه سیاه دروغ گفتن به خاطر مصلحت دین و ملت را که دین را و زندگی مردم را فراگرفتهاست، از جامعه بزدایند.
جامعه و مردم نیز باید بدانند که دروغ و درغگوئی بهترین وسیله دردست حاکمان قدرتمدار، دیکتاتوران و ستمکاران است. اگر آنها هم بخواهند نظیر آنان از این وسیله برای منافع خوداستفاده کنند، روزگارشان همواره از بد بدتر خواهد شد. چراکه
1. با این دروغ گفتن، بندگی قدرت را میپذیرند و خود در دام ستم در میغلطند. و
2. خود جباران ستمگر را بر خود حاکم و آلت فعل آنها در استمرار بخشیدن به ستمگری میشوند. و
3. چون هر دو طرف با وسیلۀ یکسانی عمل میکنند، حق از غیر حق تمیز داده نمیشود و قدرت برنده و عموم را به تخریب مبانی حیات خویش مأمور میگرداند. بنابراین، در نهایت، مردم هستند که بازنده میشوند. و
4. چون اهرمهای قدرت در دست حاکمان وقدرتمداران و نه مردم است. این آنها هستند که به دروغهای خود، لباس حقیقت میپوشانند و به خورد مردم میدهند و یا دروغ میگویند و مصلحتآمیزش میخوانند. اما مردم وسیلهای که دروغ خودرا بتوانند به حکام و ستمگران بقبولانند، در اختیار ندارند. بنابر اینکه دروغ دفع شر نمیکند و اساس قدرت را مستحکم و توان بزرگ و متمرکز شدنش را بیشتر میکند، مدام بر زیان مردم میافزوده می شود. این گمان که پناه بردن به بد از ترس بدتر، تن دادن به اقل ضرر است، نتیجه ای جز محکوم کردن خود به جبر بد و بدتر ببار نمی آورد.
دروغگوئی و شیوع آن در جامعه، سبب تدنی اخلاقی و چرکین شدن وجدان اخلاقی و بیمانع شدن انواع زورگوئیها و آسیبهای اجتماعی میشود. بیشترین زیانش، بیایمانی و رواج تبهکاری است. در حقیقت ایمان با علم حاصل میشود ولی ثمرۀ ایمان اخلاق است و اخلاق مجموعه حقوق است و کار وجدان اخلاقی انطباق فکر و گفته و عمل به حق است. اخلاقی که بکار به حق کردن عمل نیاید، وقتی وجود پیدا میکند، بداخلاقی است.
ممکن است کسی نظر نادرست و یا مخالف واقع و یا نظر ما بگوید. او درغگو نیست. اما بر او است نظر خویش را با حق بسنجد. جریان آزاد نظرها و باورها و فکرها نیز به همه حق میدهد نظرهای یکدیگر را نقد کنند. نقدی که دروغ نیست، تمیز صحیح از نا صحیح و تصحیح ناصحیح است و نه رد و طرد. درغگو کسی است که حق را میشناسد و آنرا میپوشاند و بقصد فریب میگوید. بر جامعه حقوقمند است که آزادی جریان نظر و فکر و باور و آزادی بیان را برقرار کند، تا به یمن نقد، بیانهای قدرت به بیانهای آزادی بازگردند. با وجود آزادی، پرده دروغ دردیده و حقیقت آشکار میشود. با وجود آزادی، هرگاه نظر نادرستی و یا سخن غیر منطبق با واقع گفته شود، امکان نقد آن وجود دارد و به نقد، نادرست درست میشود. دیگر، به محض شنیدن سخنی که اطلاعهای و دادههای موجود درآن، با اطلاعها و دادههای موجود در نظر ما یکی نبود و یا موافق نظر ما نبود، او را دروغگو نمیخوانیم و نه تنها بابِ بحث با او را بر خود نمیبندیم بلکه او را روبروی خود هم نمی بینیم. او را کسی می بینیم که در بحث با ما در صدد جستن حقیقت است.
به علت طولانی نشدن مقاله، بحث ج- احادیث ، دو قسمت گردید. بحث بعدی که پایان این سلسله مقاله است و از علت و به نوعی به نتیجه بحث می پردازد را در آخرین بخش خواهد آمد
محمد جعفری
[email protected]
ـــــــــــــــــــــــ
نمایه و یادداشت:
14- اصول کافی، 4جلدی، ج4 ص 40و41؛ عن عیسی بن حسان قال: سمعت ابا عبدالله (ع) یقول: کلّ کذب مسؤول صاحبه یوماً إلا[کذباً] فی ثلاثة: رجل کائد فی حربه فهو موضوع عنه، او رجل اصلح بین اثنین یلقی هذا بغیر ما یلقی به هذا، یرید بذالک الاصلاح مابینهما، او رجل وعد أهله شیئاً و هم لا یرید أنیتم لهم.
15- همان سند، ص 39.
16- http://www.rastgooei.com/Article/178/%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%D9%8A%20%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA%20%D9%85%D8%B5%D9%84%D8%AD%D8%AA%20%D8%A2%D9%85%D9%8A%D8%B2-%20%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA%20%DA%86%D9%87%D8%A7 %D8%B1%D9%85
؛ به نقل از: نراقي، 1379، ج2 ، 98
17- امام خمینی، 1410ق، ج 2، 80-85؛
http://www.ensani.ir/storage/Files/20140215113411-9787-35.pdf
18- همان سند، 87-88؛
19- همان سند، 92،
http://www.ensani.ir/storage/Files/20140215113411-9787-35.pdf
20- لؤلؤ و مرجان، محدث نوری،ص 184و185؛ به نقل ازکتاب مکاسب انصاری.
21- جامع السعادات، ج 2، ص 323.
22- «معنای دروغ مصلحت آمیز»، دکتر حسین اترک، استادیار دانشگاه زنجـان، نشریه پژوهشی های فلسفی دانشگاه تبریز، سال 7، بهار و تابستان 92، شماره مسلسل 12؛ به نقل از: نراقی 1379، ج2، 98.
http://www.ensani.ir/storage/Files/20140215113411-9787-35.pdf
23- همان سند، 99-100.
24- پرتوی از قرآن جلد اول سید محمود طالقانی، چاپ سوم ص 10 از مقدمه.
25- پیرامون ظن فقیه و کاربرد آن در فقه، سید محمد جواد موسوی غروی، ترجمه دکتر سید علی اصغر غروی،چاپ اول 1378،ص 94؛ به نقل از تفسیر عیاشی / صافی، مقدمۀ 12؛ یا محمد ما جائک فی روایةٍ من برٍ او فاجرٍ، یوافق القرآن، فخذ به، و ما جائک فی روایةٍ من برٍ او فاجرٍ، یخالف القرآن، فلا تاخذ به.
26- اصول کافی، 4جلدی، ج 1، ص 89.
27- لؤ لؤ و مرجان، محدث نوری، ص 190-188.
28- ولایت فقیه، بدعت و فرعونیت، محمد جعفری،ص 396و397؛ به نقل از: ترجمه تفسیر المیزان، 20 جلدی، ج 5، ص 45.
29- مبانی اقتصاد اسلامی، اثر شهید مطهری، انتشارات حکمت، ص 14و15. این کتاب به دستور آقای خمینی خمیر و از پخش آن جلوگیری بعمل آمد، آرامش و چالش، هاشمی رفسنجانی، یادداشت 10 خرداد 62،
30- همان سند ، ص 27 .
31-انواع خبر یا روایات و احادیث: متواتر یا واحد. متواتر: لفظی است و یا معنوی.
خبر واحد: صحیح، مرسل، مرفوع، مهمل، مجهول، ضعیف و یا صحیح، حسن،موثق، سلسله راویان یا بعضی اگر چه یک نفرآن فاسق باشد. راوی تمام آن سلسله ممدوحی غیر امامی باشند.
32- ترجمه تاریخ یعقوبی دکتر محمد ابراهیم آیتی، ج2،ص 1+ الامامة والسیاسة، ابو قتیبه دینوری، ج1، ص 17؛« سمعت رسول الله (ص) یقول: انّا معشر الانبیاء لا نورث، ماترکنا صدقه»
36- اصول کافی، ج 3،ص 165-162.
37- اصول کافی، 4جلدی، ج4 ص 35.
38- اصول کافی، 4جلدی، ج4 ص 35و36.
39- همان سند، ص 37.
40- همان سند، ص 38.
41- لؤلؤ و مرجان، محدث نوری،ص56 و 66.
42- حدیث نبوی، ترجمه تاریخ یعقوبی، مترجم:دکتر محمد آیتی، ج 1، ص 492؛« علیکم بالصدق و إن ظننتم فیه الهلکة فان عاقبته النجاة و ایاکم والکذب و إن ظننتم فیه النجاة فان عاقبته الهلکة»
43- لؤ لؤ و مرجان، محدث نوری، ص 51.
44- لؤلؤ و مرجان، محدث نوری،ص 74 .
45 - لؤلؤ و مرجان، محدث نوری،ص 64؛ ولا تخرجن من افواهکم کذبة ما بقیتم.
46- ترجمه تفسیر المیزان، 20 جلدی، ج12، ص506-507؛ به نقل از: الدرالمنثور ج4،ص131. در ذیل تفسیر آیه 105 سوره نحل در بحث روایتی آمده است.
47- کشف الاسرار و عدةُ الابرار، ج5، ص 450 ذیل تفسیر آیه 105 نحل. + در تهذيب الاثار ودر " تاريخ دمشق " ابن عساكرهم نظیر این حدیث آمده است.
48- سفینه البحار، شیخ عباس قمی،ج 7،ص 455.
49- میزان الحکمه جلد 9 باب کذب-سفینه البحار ص 473.
50-مکتب در فرایند تکامل، سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه: هاشم ایزد پناه،ص69و70.
51- برای توضیح بیشتر به کتاب کشی، فرق شیعه نوبختی و تاریخ اسماعلیان نوشته برنارد لوئیس ترجمه دکتر فریدون بدره ای مراجعه شود. و یا محمد بن مقلاص الاسدی که شهرستانی از او با کنیه"ابوزینب" و مقریزی با کنیه "ابن ابی ثور" یاد میکند و دیگر " مغیرة بن سعید" و "بزیغ بن موسی الحائک" و "بشار الشعری" و "معمربن خثیم"وووو
52-http://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AE%D8%B7%D8%A7%D8%A8
به نقل از:کشی، صص۲۲۴، ۲۲۸، ۲۹۴، 303.
53- همان سند، به نقل از: قاضی نعمان، ج۱، صص۱۳۸-۱۳۹؛ ابن بابویه، طوسی، تهذیب، ج۲، صص 259-258.
54-
http://www.ashoora.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D8%B9
به نقل از: الکني و الالقاب، ج 1، ص 62.
55-
http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/93019/1
به نقل از:کشی، رجال، ص 291.
56– http://pajoohe.com/25514/print.php?UID=32746
به نقل از: علامه مجلسي محمدباقر، بحارالانوار، بيروت- لبنان، موسسه الوفا، 110 جلد، 1404 هـق، ج2، ص 250 .
57- http://www.ashoora.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D8%B9/article/379.html
به نقل از: رجال کشي، ص 247 و ص 256 - خصال صدوق، ج 2، ابواب السبعه، ص 36، سوره شعراء، آيات 221 و 222؛ «هل انبئکم علي من تنزل الشياطين تنزل علي کل افاک اثيم»
58- مکتب در فرایند تکامل، سید حسین مدرسی طباطبائی ترجمه: هاشم ایزد پناه، چاپ دوم1386 ص 96.