گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
28 اسفند» سه دلیل برای ناباورمندی٬ آندره کنت اسپونویل(ترجمه م. سحر)16 اسفند» چند رباعی در باب « بد» ، «بدتر» و «خوب»٬ م.سحر
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حقوق بشر٬ آندره کنت ـ اسپونویل- برگردان: م. سحراین اصل که همۀ افراد بشر ، در زمینه احقاق «حق» و در برخورداری از حُرمت و کرامت انسانی ، فارغ و به دور از هرگونه اختلاف در جنسیت ، نژاد یا مذهب ، برابر شمرده شوند ، برخاسته از اصول فرهنگی خاصی نیست که آن را بتوان در تقابل یا عناد با فرهنگ های دیگر قرار داد ، بلکه اصلی است همگانی که می تواند فرصت همزیستی مسالمت آمیز و احترام متقابل برای همۀ فرهنگ ها را فراهم سازد.
پنجاه سال پیش بود که بیانیۀ جهانی حقوق بشر(بتاریخ ده دسامبر 1948) در مجمع عمومی سازمان ملل در پاریس به تصویب رسید.* مقصود آن بود تا مانع از آن شوند که آن «بدتراز بد» دوباره از سر گرفته شود. انیشیده می شد که چنانچه همۀ حکومت ها در این راه گام نهند ، آرمان و اندیشۀ حقوق بشر تحقق خواهد یافت. این بیانیۀ رسمی که برآمده از چنین موقعیتی بود ، به اتفاق آراء به تصویب رسید. (48 رأی در موافقت بیانیه داده شد ، با هیچ رأی منفی و 8 رأی ممتنع که رأی دهندگان عبارت بودند از بلوک شوروی ، آفریقای جنوبی ، عربستان سعودی و ...) این یک لحظۀ تاریخی بسیار مهمی ست که در آن برای نخستین بار در طول تاریخ ، چندین حکومت مختلف زیر بیانیۀ مشترکی را امضاء کرده و به آن متعهد می شدند. آیا اگر همۀ حکومت ها به حقوقِ بشر پایبند می بودند ، در این صورت ما همچنان به صدور یک بیانیۀ جهانشمول نیازمند می بودیم؟ به راستی چنانچه حکومت ها به تعهد خود وفادار نمانند و امضاء خود را محترم نشمارند ، فایدۀ چنین بیانیه ای چه خواهد بود؟ بعد از گذشت پنجاه سال ، باری همچنان دهشت از میان نرفته ، جنگ های پراکنده همچنان جاری و کُشت و کشتار وبراندازی نسل ها تداوم یافته است. حتی برده داری به طور کامل، بساط خود را بر نچیده و در میان امضاء کنندگان بیانیه، هستند حکومت های فراوانی که تقریبا هر روز انسان ها را شکنجه می کنند. حال آن که ، چنین رفتاری در بیانیۀ جهانی حقوق بشر ممنوع اعلام شده است. «حق» بدون پشتوان ، هیچ نیست و به راستی در باره بیانیه ای که ابزار لازم برای اجرا شدن در اختیار نداشته باشد ، چه می باید گفت ؟ دست کم هدفی ست درخور احترام . هنجار و ضابطه ای ست برای تعمـق . ـ به نام چه ؟ به آن بهانه که : این ارزش ها در غرب تولد یافته یا بیشتر در غرب به شکوفایی دست یافته اند ، (حتی اگر شتابزره بیان می شود) ، نمی توان آنها را مِلک طيلق کسی شمرد یا در انحصار این و آن دانست. نوعی اعتقاد به خدای واحد ، در خاورمیانه تولد یافت . این بدان معنا نیست که می باید یهودی یا عرب بود تا به آن باور داشت. ایده ها و اندیشه ها به هیچ ملت خاصی تعلق ندارند. ـ حقوق بشر چیست؟ این نکته که برخی کشورها در برخی دوران ها (یونان و رُم در عهد باستان و اروپا و آمریکا در سدۀ هژدهم میلادی )، بیش از دیگران به بالندگی آنها یاری رسانده باشند ، می تواند درست باشد اما بیان و توضییح و تبیین چنین سخنی درجای خود ، بر عهدۀ مورخان است. با این حال چنین امری نه این کشور ها را از ابتلا به «بدترین بدها» در امان نگاه تواند داشت (انکیزیسیون و نازیسم هم در اروپا ظهور یافته اند)، و نه کشور های دیگر را ـ به نوبۀ خودـ از گام نهادن در مسیری بی نیاز می کند. این اصل که همۀ افراد بشر ، در زمینه احقاق «حق» و در برخورداری از حُرمت و کرامت انسانی ، فارغ و به دور از هرگونه اختلاف در جنسیت ، نژاد یا مذهب ، برابر شمرده شوند ، برخاسته از اصول فرهنگی خاصی نیست که آن را بتوان در تقابل یا عناد با فرهنگ های دیگر قرار داد ، بلکه اصلی است همگانی که می تواند فرصت همزیستی مسالمت آمیز و احترام متقابل برای همۀ فرهنگ ها را فراهم سازد. اصلی ست از اصول اساسی انسانیت ، یا انسانیت است در جایگاه اصلی اساسی . برای چه جاودانه باشد ، در حالیکه می دانیم جامعۀ انسانی هم جاودانه نیست؟ حقوق بشر یک مذهب وحیانی و الهام شده نیست. ناروا خواهد بود که برای آن پشت چشم نازک کنیم . این اجماع عمومی ـ اگرچه ناتمام یا ناپایدار است ـ به تنهایی جای تمدن را نخواهد گرفت ، اما به هر حالت از هیچ بهتر و بسیار از «بدترین ها» نیکوتر است. مارکس از حقوق بشر به صورتی که در قانون اساسی فرانسه 1789 و 1793 بیان شده بود ایراد می گرفت و بر آن بود که : چنین حقوق بشری تنها نمایندۀ «اعضاء جامعۀ بورژوازی » ست. گیریم که حقوق مربوط به آزادی ، مالکیت و امنیت که مارکس بر آنها انگشت می نهد حقوق فرد خودخواه باشند، چنین باد! اما آیا به راستی ، این نکته موجب بی اعتبار شدن و ارزش باختن آنها نیز خواهد بود؟ خیر! زیرا خود خواهی، در وجود همۀ ما ، یک واقعیت است. ونیز منتظرنمانیم تا نیاز به «احقاق حق» ( به بهانه یا به دلیل ظهور عشق و جوانمردی) در نزد ما و از منظر ما ، به کنار نهاده شود تا ضرورت احترام به آن تزد همگان مُسلـّم گردد. ما می باید از «حقِ خودخواهی» نیز برخوردار باشیم . این همان چیزی ست که می باید آنرا بی دریغ در برابر انواع تمامیت خواهی ها (توتالیتاریسم ها) که همواره به دنبال قربانی کردن فرد به نفع جمعند، یادآوری کرد. می باید این را نیز یاد آوری کرد که همۀ افراد جامعه انسانی، همانقدر حق دارند که من و این همان سخن است که یاد آوری آن بر علیه «خودِ خودخواهی » ضرورتی ست پایدار . و این همان «اصل طلایی» ست که البته اروپا به قدر بایسته در اختراع آن سهمی نداشته است، چرا که آنرا به جلوه های گونه گونی در همۀ تمدن های باز می یابیم . اصلی طلایی که می گوید : .......................................................... ترجمه شده از کتاب : « طعم زیستن» نوشته فیلسوف معاصر فرانسوی : آندره کنت اسپونویل برگردان به فارسی: م.سحر Copyright: gooya.com 2016
|