گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 فروردین» روحانی رودرروی ده فرمان اقتصاد مقاومتی، حسن شریعتمداری 14 مرداد» خوشحاليم اما شکست را پيروزی جلوه ندهيد، حسن شريعتمداری
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! روحانی رودرروی ده فرمان اقتصاد مقاومتی (بخش دوم و پایانی)، حسن شریعتمداری
تنها ازفارغالتحصیلان دانشگاهی، سالانه خیل عظیمی متقاضی شغل جدید روانه بازار کار می شود. ما حتی اگر به ارقام دولتی اعتماد کنیم، سالانه باید بیش از یک میلیون ودویست هزار شغل جدید ایجاد شود تا بیکاری در سطح فعلی خود باقی بماند. آمارهای دولتی رقم رسمی بیکاری را دو و نیم میلیون نفر ویا حدوداً ۱۲ درصد جمعیت شاغل کشور اعلام می نماید. این در حالیست که تنها هشت ساعت اشتغال در هفته کافیست تا شخص شاغل به حساب آید. با وجود این دستکاری اساسی درپایه محاسبه، آمار فوق هنوز هم به شدت مورد تردید کارشناسان غیرحکومتی میباشد. حتی با وجود قبول آمار فوق، دولت باید سالانه زمینه بوجود آمدن بیش از بیست هزار واحد خدماتی و تولیدی جدید٬ با متوسط ۶۰ فرصت شغلی در هر واحد فراهم نماید تا بتواند با ایجاد یک میلیون ودویست هزار شغل در سال رقم بیکاران را همچنان ثابت نگه دارد. در واحدهای خدماتی و تولیدی موجود در صورت روزآمد کردن تکنولوژی وماشین آلات و بهینه سازی مدیریت و روشهای تولید٬ نتنها این سرمایه گذاری به اشتغال بیشتر در این واحدها منجر نخواهد شد٬ بلکه در کوتاه مدت باعث ایجاد بیکاری بیشتر در آنها در با افزایش بهره وری وحذف نیروی کار زائد انسانی نیز خواهد شد. آقای روحانی در سخنرانیهای اخیر خود مدعی به وجود آوردن یک میلیون شغل جدید گردیده است. از آنجا که او بازه زمانی این کار را ذکر نکرده٬ قضاوت در این باره ممکن نبست ولی اگراین بازه زمانی شامل همه دوران ۳۲ ماهه دولت او باشد، این رقم دستاورد چندان درخشانی نمی باشد. روش معمولی دولتها، برای مبارزه با بیکاری و رکود همزمان، سرمایهگذاری دولتی در زیرساختهای اقتصادی مانند جادهها، ریلها، فرودگاهها، بنادر، سیستم آبیاری و ایجاد قطبهای صنعتی و کشاورزی و سرمایهگذاری در توریسم و حفظ محیط زیست است. در عصر مدرن، بهبود خطوط مواصلاتی و اینترنت نیز به این سرمایهگذاریها اضافه شده است. این نوع سرمایهگذاری معمولاً اشتغالزایی زودبازده ایجاد نموده وهمراه با تأثیر سریع در بهبود وضعیت اقتصادی میباشد. تجربه پس از جنگ جهانی دوم، در اروپا موفقیت چنین روشی را به محک امتحان عملی آزموده است. اما وزیر صنایع و بازرگانی روحانی، در سند مکتوب تفصیلی توسعه اقتصادی این دولت، ذکری از این نوع سرمایهگذاری به میان نمیآورد و برعکس اولویت صنایع خودروسازی، فولاد، نساجی وپتروشیمی و گاز وسپس رشتههایی مانند گردشگری را برای ایجاد اشتغال برجسته میکند. استناد او و تیم اقتصادیاش، به سابقه این رشته از صنایع در اشتغالزایی کلان و سودآوری و برگرداندن ارز به مملکت در دوره های پیشین است. همه میدانیم که یکی از دلایل موفقیت این رشتههای صنعتی، انحصار آن ها در بازار و حمایت ممتد دولتی از آنان بوده است. در غیاب رقیب، این امر باعث اتکا دائم آنان به منابع مالی دولتی وعدم کارآئی و عقبماندگی تکنولوژیکی آنان گردیده است. اگر دولت همچنان به حمایت بیدریغ از این صنایع ادامه دهد که دیگر سخن از اصلاحات اقتصادی، سخن گزافی است و اگر به تدریج خود را کنار بکشد، این صنایع معلوم نیست که بتوانند همچنان سودآور، ارزآور و منبع ایجاد اشتغال کلان باقی بمانند. شرط هرگونه سرمایهگذاری خارجی نیز، برای مشارکت دراین صنایع، انجام اصلاحات اساسی در نظام دادگستری وحکومت قانون، شرایط تولید و روش تعامل عمومی ایران با غرب وبخصوص آمریکا است. اولین شرط جذب شریک خارجی به این رشته از صنایع، تجدید نظر در روشهای تولید و سودآور و رقابتی کردن صنعت از طریق به روز کردن تکنولوژی و بهینه سازی نیروی کار میباشد که در کوتاه مدت با سیاست اشتغالزایی کلان در تضاد بوده و منجر به بیکاری بیشتری نیز در این رشته از صنایع خواهد شد. علاوه بر آن، در صنایع فولاد و پتروشیمی نیز، که انرژی ارزان حمایتی، رمز صادراتی بودن محصول آن بوده است، با پائین افتادن قیمت نفت، مزیت نسبی این صنایع تا حدود زیادی از دست رفته است و این واقعیت علاوه بر آن است که صنایع فولاد در کل جهان اکنون در بحران به سر میبرند. این که چرا دولت بجای سرمایهگذاری در زیر ساختهای کشور، در صدد اجرای چنین روش غیرمعمولی است، شاید به این حقیقت باز می گردد که عاملین بزرگ و پیمانکاران عمده در کار زیرساختها، عموما شرکتهای متعلق به سپاه میباشند که دولت هیچ میلی به دادن سرمایه و ایحاد امکانات جدید برای آنان ندارد و این کاررا شدیدا درجهت عکس هرگونه اصلاحات برآورد می نماید. این است که بجای کوشش درخارج کردن کار از انحصار آنان، ترجیح داده تا این روش معمول را برای ایجاد اشتغال فراموش کند و راه دیگری را،که امکان موفقیت در آن بمراتب کمتر است، در پیش گیرد. اما در صنایع یاد شده، در بهترین حالت نیز، توان ایجاد بیش از دویست و پنجاه تا سیصد هزار شغل در سال وجود ندارد و این رقم بسیار زیر یک میلیون ودویست هزار فرصت شغلی مورد احتیاج میباشد. ج : سرمایه گذاری، کارآفرینی و تولید آنها حتماً تا پایان داستان را اندیشیده و تصمیم خود را گرفته اند؛ زیرا این بار اول پس از انقلاب اسلامی است که بخش خصوصی واقعی، محور توجه دولت قرار گرفته و ترویج این گفتمان یعنی انتقال قدرت اقتصادی از خودیهای فاسد و مافیا ی قدرتمند حکومتی، به طبقه متوسط و احیاناً افراد اندک غیروابسته از طبقات بالای اجتماعی،علنا مورد توجه قرار می گیرد. علاوه بر تغییرات کیفی عمیق و مطلوبی که این کار در ماهیت نظام اقتدارگرای جمهوری اسلامی ببارخواهد آورد وعلاوه بر سالم سازی محیط اقتصادی، مبارزه با فساد و ضابطهمند کردن و رقابتی و سودآور نمودن آن، با انجام این کار دولت نیز در آینده برای اولین بار متکی به یک طبقه تعریفشده اقتصادی،یعنی طبقه متوسط خواهد بود و استقلال خود رابتدریج به دست خواهد آورد. این کار پایان شعار حکومت مستضعفان و مستلزم تغییر عمیق پایه های اجتماعی حکومت است. با وجود همه مزایایی که باید حتی در حد ایجاد گفتمان و شهامت ایستادگی در این مقوله، برای تیم اقتصادی روحانی قائل شویم٬ ولی روحانی احتمالاً،علاوه بر مخالفت بدنه رانت خوار حکومت، با مخالفت بخشهای وسیعی از طیف به اصطلاح روشنفکری در اجتماع و حتی در بین نیروهای محور ائتلافی خود نیز، در پیشبرد و عملی کردن این گفتمان، روبرو خواهد بود. کارگزاران سازندگی، با این سیاست مشکل بنیادینی ندارند، هرچند نوعی انحصار پدرخوانده مآب، همیشه مد نظر آنها بوده است. ولی اصلاحطلبان برآمده از چپ اسلامی، با این مقوله حد اقل تا کنون، مشکلی جدی و بنیادی داشتند و شاید پس از سپری شدن ماه عسل انتخاباتی، این مقوله از اولین موضوعات مورد اختلافی باشد که خود را بروز خواهد داد. علاوه بر آن آقای خامنهای از قبل با اعلام سند چشم انداز ٬اقتصاد مقاومتی دربرنامه۲۴ مادهای مختلط و مبهم و ده فرمان اخیر خود در پیام نوروزیواصرار بیسابقهای که اکنون بر اجرایی نمودن بیچون و چرای آن دارد، عملاً دست روحانی را در پوست گردو گذاشته است. دولت روحانی نه به قدری قوی است که صراحتاً در مقابل این جایگزین اقتدار محور اقتصادی ٬ یعنی اقتصاد مقاومتی٬ که عمیقا در جهت عکس یک اقتصاد آزاد، پویا و کارآمد تنظیم شده است، بایستد و نه میخواهد و یا می تواند آن را اجرا کند. بنابراین، با تشکیل صوری ستاد اقتصاد مقاومتی در دولت، تظاهر به کاری میکند که قصد واقعی اجرای آن را به طور وضوح ندارد. اما طرف هم بیکار ننشسته است، علاوه بر اصرار مداوم بر محوری بودن اقتصاد مقاومتی در برنامه توسعه، تحت این عنوان بدیل ها ی توسعه دیگری، مانند توسعه انسان محور آموزش بنیاد، نیز از سوی حوزه علمیه قم ارائه شده که تاکیدش به جای بهرهوری نظام اقتصادی، بر آموزش و تربیت انسان مؤمن و صالحی است که در مقابل نظام سرمایهداری غرب٬ مقاومت بنیادین نماید و صد البته با مافیای برآمده از نظام نیز تفاهم عمیقی داشته باشد. آنها محور توسعه همهجانبه را پدید آمدن چنین انسان نوینی میدانند، البته بدون این که بگویند؛ چگونه است که پس ازسی و هفت سال از انقلاب اسلامی و همهکاره بودن حضرات، به جای تولد چنین انسان صالحی، دستاورد نظام وحوزه و بنیاد رهبری و دولتهای گوناگون جمهوری اسلامی مشترکا، مشتی متظاهر و متقلب وفاسد و روحانیتی حکومتی و همدست با فاسدان ومراجعی شکرفروش و میلیاردر و موقوفه خوارانی حرفه ای شده است. علاوه برحوزه ٬ سرداران مختلف سپاه نیز آمادگی خود را برای اجرای اقتصاد مقاومتی اعلام می دارند. باحتمال قوی، روحانی در تعادل فعلی قدرت، چارهای جز کنارآمدن با چهارچوبهای فوق نخواهد داشت، چهارچوبهائی که برنامه توسعه اقتصادی او را برنامه ای تلفیقی و کم محتوا و شیری بی یال و دم و اشکم مینمایند و آن را از حیز انتفاع میاندازند. با نرمش ظاهری مصلحتی اکنون روحانی یک نبرد را به خامنه ای باخته است ولی هنوز این کار بمعنای باخت در این جنگ دامنه دار نیست. مشکل سیاست خارجی البته چنین روشی تا حدودی میتواند درست باشد، امابا توجه به فاصلهای که کدخدا نیز، با همسایگان خاورمیانه ای ما پیدا کرده وبویژه با تغییر توجه آمریکا از خاورمیانه به خاوردور ونداشتن کنترل نسبت به سعودی ها و اعراب و تضعیف اعتماد متقابل آمریکا واعراب که بهطور روزافزونی رو به ازدیاد است، دولت روحانی، ناگزیر به ابتکار عمل مستقل در این زمینه اساسی نیز میباشد. اما مشکل مهم در عادیسازی روابط یا آمریکا، درست مانند مشکل اقتصادی، مسائلی ریشه دار می باشند. آقای خامنهای و نیروهای همسو با او، علاوه بر بدبینی نسبت به غرب و آمریکا، آن هم در حد وسواس، بر حفظ ماهیت انقلابی جمهوری اسلامی که در محور آن همواره مخالفت با غرب، آمریکا و اسرائیل، قرار دارد، تأکید مینمایند. اکنون دیگر هفتهای نیست که خامنهای به تفصیل در این مورد سخن نگوید. اوبقدری کلمات استکبار و دشمن ونفوذی را به کار برده است که خود نیز متوجه غیرعادی بودن آن شده و دریکی از صحبت های اخیرش گفته که بکار بردن این کلمات از روی عادت نیست بلکه بعلت شدت نگرانی او از آینده انقلابی جمهوری اسلامی می باشد.. اما سوی دیگر چنین قضیه ای آمریکا می باشد، که روحانی عملگرایانه و محتاطانه، برای جلوگیری از هزینهای که شاید در تعادل قدرت موجود، قادر بپرداخت یکجای آن نیز نیست ، ترجیح میدهد ابتدا روابط خود را با اروپاییها گسترش دهد و سپس در زمان مناسب به آمریکا بپردازد. این نوع برخورد با مساله، برای آمریکا بآسانی قابل هضم نیست. آنان خود را دارای نقش محوری در توافق برجام میدانند و به شدت بر روی ایرانی که با آن روابط علنی وعادی داشته باشند،حساب کرده اند. بنابراین،در مقابل هر تلاشی که آنها را جا بگذارد و باروپا بپردازد، حساس اند و از اهرمهائی که درپسابر جام همچنان در دست دارند، استفاده میکنند، تا به کلیت نظام بفهمانند که؛ تعقیب چنین سیاستی، یعنی ایجاد شکاف در بین متحدین غربی و تبعیض در بین آنان ممکن نیست و این تلاشها به جایی نخواهد رسید. باین ترتیب، دولت روحانی نیز احتیاج مبرم دارد که به سوی عادیسازی روابط دیپلماتیک خود با آمریکا گامهایی سریع و استوار بر دارد و ناگزیر است که هزینهها را بپردازند. او برای این کار وقت زیادی ندارد، زیرا هم آینده موفقیت اقتصادی او وهم سیاست تنش زدائی با همسایگانش به مقدار زیادی در گرو حل این مساله می باشد. اما حریف قصد دارد که به جد نگذارد. خامنهای و مجموعه نیروهای همسو با او، فقط به نبرد لفظی و به تکرار این قبیل جملات بسنده نمیکنند. مصباح یزدی و دیگرانی نیز هستند که با وضوح کامل، روحانی و رفسنجانی را خائن می خوانند و به مرجع ضمائر خامنه ای تصریح کامل می بخشند٬ تا هیچ ابهامی حتی برای کورفهم ترین مخاطبان نیز نماند. علاوه بر آن بخشهائی از سپاه، متحد استراتژیک خود را روسیه می دانند و به هیچ وجه، دنیای پنداری وآخرالزمانی را که برای خود ساخته اند ودر آن سقوط غرب را عنقریب وحتمی می دانند، رها نمی کنند. برای تغییرچنین دیدگاهی نیزچندان دلیلی نمیبینند.صرف تبلیغ این تصورموهوم از چنین دنیا ئی، تاکنون برای آنها قدرت بارمغان آورده وبسیار نان وآبدارهم بوده است . علاوه بر آن، بسیاری از فرماندهان سپاه، دورههای تخصصی خود را در دانشگاههای نظامی و فنی روسیه گذرانیده اند و ارتباطی تنگاتنگ با روسها ساختهاند. پرتاب موشک با ادعای برد دوهزار کیلومتر ونوشتن شعار محو اسرائیل به زبان عبری بر آن، برای داخل و خارج ایران، پیام واضحی داشت. حال این سؤال مطرح است که آیا دولت روحانی و جبهه ائتلاف، از این همه موانع، جان سالم به در خواهند برد و خواهند توانست به دیپلماسی خود عمق ومعنای واقعی ببخشند ؟ حد اقل می توان در این مورد نیز تردید داشت. فراموش نکنیم که نوعی تعدیل یافته تراز ضدآمریکایی بودن، در بخشهایی از جبهه ائتلاف اعتدال، هنوز نیز وجود دارد. آیا این تمایلات مجال بروز خواهند یافت، یا عمل گرایانه دم در خواهند کشید. امکانات روحانی از سوی دیگر، جامعه ایران نیز،به خصوص دربخشهای شهرنشینی خود، روش زندگانی مدرنی اتخاذ نموده که هیج نسبت و تناسبی با شعارهای خامنهای و یارانش ندارد. این بخشها خواست هائی بسیار فراتر از باورها و امکانات عملی روحانی و ائتلاف اعتدال محور او دارند. اما در شرائط موجود، روحانی و یارانش را بمراتب به طرف مقابل ترجیح می دهند. خامنهای و نیروهای هم سویش به نوعی در محاصره مدنی شهرنشینان ایران هستند و فشار خرد کنندهای را تحمل می کنند ولی متاسفانه جواب آن را تنها با سرکوب و خشونت بیمنطق و بیبرنامه و بی آینده میدهند. روحانی به طور نسبی وتا حدودی در جهت صحیح تاریخ قرار دارد و خامنه و نیروهای هم سویش لجوجانه پشت به تاریخ میتازند. اما این امکانات متاسفانه، غالبا عوامل کوتاه مدت نیستند و اثرگذاری این عوامل مساعد در کمک به دولت روحانی، بیشترمیان مدت و درازمدت هستند. در این میان، آنچه که عملا، بیش از همه به نفع روحانی و یارانش میباشد،عمر چون آفتاب لب بام و شمع کم فروغ حیات رهبری است، که همه توان خود را بی کم و کاست در خدمت حمایت از طرف مقابل قرار داده است. اثر روانی تصور فقدان او، در آیندهای نهچندان دور، موجب پراکندگی، ضعف، بیبرنامگی و تزلزل نیروهای افراطی نظام که براو تکیه داده اند، می باشد. این واقعیت گریز ناپذیر٬ اثر بسیار قابل توجه و رو به فزونی، در بسیاری از آنان دارد. آنها از هماکنون در اندیشه دوران پسا خامنهای و آینده بدون او بوده و در تکاپوی یارگیریهای جدید میباشند. هاشمی و روحانی به گرمی به بخش هائی از آنان خوشامد میگویند و سعی دارند بخصوص عناصر عمده و مستعد ترآنان راجذب نمایند. در مجلس خبرگان هم هاشمی در حال مهندسی شورای انقلابی است که هر چند، طبق بازنگری قانون اساسی، موقتی می باشد، ولی احتمالا وجود او و روحانی در این شورا، میتواند پس از فوت خامنهای در انتخاب رهبر آینده تعیین کننده باشد. البته خامنه نیزدست آنها را باحتمال قوی خوانده است و احتمالاً تلاش می کند تا نفس میکشد از طریق مجلس خبرگان و بدون دخالت مستقیم خود٬ برای قائم مقامی خود که همان رهبری آینده است٬ در زمان حیات خود، شخصی را تعیین کند و سعی نماید تا اورا جا بیاندازد. البته رهبر آینده٬ هر که باشد در ابتدای دوره خود هنوز اقتدار کافی برای ایجاد موانع غیرقابل عبور در راه روحانی نخواهد داشت و زمان بنفع روحانی پیش خواهد رفت. اکنون بهترین وصف حال روحانی، این شعر حافظ است : حسن شریعتمداری ــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|