طرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب ۵۷ (بخش سوم و پایانی)، محمد جعفری
اگر بنا به نوشته دکتر یزدی، مهندس بازرگان هم از طرح سرّی راهبردی مطلع بوده، و با اطلاع از طرح و پذیرفتن آن، نخست وزیری آن طرح را هم پذیرفته، آیا همان چیزی نیست که در دوران نخست وزیری خود، در پاسخ به اعتراضها، دولت خودش را به چاقوی بیتیغه تشبیه کرد؟ زیرا طرح چنان آشکار است که هر کسی متوجه میشود که طرح، طرحِ به انحصار در آوردن و قبضه کردن قدرت است و در طرح قدرتمداری کسی که محور و مدار قدرت میشود، آن را به طراح آن نمیسپرد
۳- آیا مهندس بازرگان از طرح سرّی اطلاع داشته است؟
در قسمت نخست این مقاله مشاهده شد که در طرح سرّی راهبردی آقای دکتر یزدی به جز روحانیون و نهضت آزادی دیگران در آن حذف هستند با وجودی که ریش و قیچی در دست آقای خمینی است، ولی در عین حال اجرای طرح با ائتلافی از روحانیون و آقای دکتر یزدی به عنوان نماینده نهضت آزادی همراه است. اما نظرات مهندس بازرگان در مورد انقلاب و آقای خمینی موجب نگرانی و تردید آقای دکتر یزدی در برنامه سیاسی طراحی شده اش شده که «آیا مهندس بازرگان می تواند نقش عمده و اساسی را بر عهده بگیرد؟» (۵۴) دکتر یزدی همچنان نگران انجام کار است.
جهت اجرای طرح سرّی دکتر یزدی که در سه مرحله تدوین شده بود، مرحله دوم آن « تأسیس و اعلام دولت موقت تا در صورت خلع و فرار شاه و امکان در دست گرفتن قدرت سیاسی و جلوگیری از خلاء قدرت سیاسی، عمل نماید.» (۵۵) خوب طبیعی است که برای این مرحله یعنی « تأسیس و اعلام دولت موقت» نیاز به شخصی وجیهالمله است که اولاً مسئولیت نخست وزیری دولت موقت را بپذیرد و ثانیاً مورد قبول آقای خمینی و روحانیون داخل و سایر سیاسیون و مردم داخل کشور و شورای انقلاب امری در آن طرح باشد، چون می داند که خود وی در این مرحله دارای مشخصه های فوق نیست، پس باید کسی باشد که دارای مشخصه فوق بوده و کسی هم نباشد که شیرازۀ امور از دست بیرون برود. به نظر وی تنها شخصیت مقبول مهندس بازرگان است که هم دارای خصوصیات فوق است و هم در داخل کشور فرد سیاسی متدینی است و هم رهبر نهضت آزادی است و هم در نظر خارجی ها شخصی شناخته شده مورد قبول است. با این وجود به شرحی که در زیر خواهد آمد از مهندس بازرگان هم نگرانی هایی دارد ولی چاره ای جز مهندس بازرگان نیست. اما قبل پرداختن به نگرانی دکتر یزدی از مهندس بازرگان، بد نیست بدانید که مرحوم بازرگان انقلاب را نمی پسندیده و به آن اعتقاد نداشته است. مرحوم بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت که در سال ۶۳ در ایران منتشر شده است می نویسد: «ایران تجربه انقلاب را نداشت و اصلاً انقلاب یک ارمغان غرب و یک فرهنگ و یا سنت بیگانه برای ایران و مسلمانان است» (۵۶) دکتر یزدی هم ضمنی اذعان دارد که مهندس بازرگان انقلاب را نمی پسندیده است و بیانیه های نهضت آزادی داخل و شیوۀ سنگر به سنگر موجب جدا کردن خط داخل و خارج از کشور و اختلاف در رهبری گردید.
« بیانیه های نهضت آزادی داخل که از اوائل سال ۵۷ شروع شده بود و نامهِ مهندس به آقای خمینی در شهریور ۱۳۵۷ نگرش سیاسی او را نشان میداد، که حاکی از اعتقاد به شیوهِ پیشرفت تدریجی و سنگر به سنگر بود. این اعلامیههای نهضت با واکنشهای منفی به خصوص از جانب برخی از جوانها رو به رو شده بود. حتی نهضت آزادی خارج از کشور مجبور به موضعگیری و تا حدی جدا کردن خط سیاسی و حساب خود از نهضت آزادی داخل کشورگردید.» (۵۷)
نگرانی از مهندس بازرگان
آقای دکتر یزدی نگرانی خود را از بازرگان با طرح سئوالی چنین مطرح می کند« آیا مهندس بازرگان می تواند در این مجموعه و در این مرحله نقش عمده و اساسی را بر عهده بگیرد؟ » ولی می گوید که معرفی بازرگان به عنوان نخست وزیر اجتناب ناپذیر بود:
« مسأله ی دیگر که نگران کننده بود برخورد مهندس با آقای خمینی بود. در مورد رهبر انقلاب ما با هم اختلاف نظر داشتیم. نهضت آزادی داخل، رهبری آقای خمینی را در حد یک مرجع عالیقدر و بزرگ قبول داشت و از به کار گرفتن عنوان « امام » برای ایشان، خودداری می کرد . در حالی که برخورد شاخه ی نهضت در اروپا، با آقای خمینی غلو آمیز و افراطی بود. شاخه نهضت در آمریکا، یک برخورد بینابینی و متعادل داشت. عنوان امام را برای آقا با مفهوم خاص سیاسی ایدئولوژیک آن به کار می برد. شاید در ادبیات معاصر اسلامی اولین بار عنوان « امام » برای رهبر انقلاب توسط پیام مجاهد و نشریات نهضت آزادی خارج کشور به کار برده شد.
این مسائل موجب نگرانی و نتیجتاً تردید من شده بود که آیا مهندس بازرگان می تواند در این مجموعه و در این مرحله نقش عمده و اساسی را بر عهده بگیرد؟ از طرف دیگر برای اجرای برنامه ی سیاسی آقای خمینی معرفی نخست وزیر اجتناب ناپذیر بود و آقای خمینی چه کسی را میتوانست معرفی کند که مورد قبول عموم باشد؟ آقای خمینی چندین بار به صداقت و دیانت بازرگان اشاره کرده بود. حاج احمدآقا با نوعی از هیجان و ذوق زدگی و ارادت مخصوص از بازرگان صحبت میکرد. » (۵۸)
مصاحبه نکردن با مطبوعات و خبرگزاریها
آقای یزدی برای رفع نگرانی خود از آقای مهندس بازرگان، وقتی بازرگان دعوت میشود به پاریس بیاید برای ملاقات با آقای خمینی، تلفنی با او صحبت میکند که با کسی و خبرنگاری ملاقات و یا مصاحبهای نکند
« ... بعد از این مقدمات بود که با مهندس تماس گرفتم. شاید این اولین تماس تلفنی من با مهندس بعد از سالهای دراز بود. بعد از کمی گفتگو و احوال پرسی، مطلب را عنوان کردم که باید به دعوت آقای خمینی به پاریس بیایید. مهندس گفت که با توجه به ایرادی که از جانب برخی از روحانیان طرفدار آقای خمینی در مورد صلوات فرستادن به ایشان شده است، آیا باز هم میخواهند من بیایم. نظر آقای خمینی چیست؟ من که با آقای خمینی قبلاً صبحت کرده بودم جواب دادم تصور نمیکنم مسأله ای باشد. با وجود این سؤال مهندس را با آقای خمینی مطرح کردم و گفتم بعضی ها سخن مهندس بازرگان را حمل بر موضعگیری علیه شخص شما تعبیر کرده اند. آیا اگر ایشان بیایند مشکلی پیش نخواهد آمد؟ ایشان گفتند خیر مسأله ای نیست، کارهای ما مهمتر از این حرفهاست، ما با کسی برخورد شخصی نداریم. یک یا دو روز بعد مجدداً تلفنی با ایشان صحبت کردم و توضیحات لازم را دارم. ایشان قانع شد و قبول کرد که بیاید و گفت میرود دنبال تهیهِ مقدمات سفر. به ایشان توصیه کردم که از فرودگاه یکسره به نوفل لوشاتو بیایند و از ایشان خواهش کردم که تا دیدار و ملاقات با هم با مطبوعات و خبرگزاریها مصاحبه ای نکنند. این درخواست من به چند دلیل بود:
اولاً- ایشان از نظرات و برنامههای آقای خمینی مطلع نبودند و برای شخصیتی در سطح ایشان مناسب نبود که بدون چنین اطلاعاتی اظهار نظر بکنند.
ثانیاً - اظهارنظرهای احتمالاً متضاد ایشان با سخنان و برنامههای آقا میتوانست مضر باشد. ثالثاً صداقت و صراحت مهندس در طرح مسائل سیاسی از یک طرف و شیطنت و موذی گریهای مغرضانه خبرگزاریها و مطبوعات میتوانست زیرکانه مورد بهره برداریهای دشمنان قرار گیرد. رابعاً بر اساس برنامههایی که گفته شد نظر من این بود که هر قدر آقای مهندس بازرگان بی سروصدا می آمدند و می رفتند بهتر و مفیدتر بود.» (۵۹) وی در مورد نظرات مرحوم بازرگان می نویسد:
« با مهندس هم قبل و هم بعد از دیدار با آقای خمینی بحث و گفتگوهای مفصلی داشتیم. مهندس بازرگان نظرات خود را به تفصیل شرح داد. ایشان معتقد بودند که رژیم به بن بست رسیده است، خزانه خالی است، اقتصاد ورشکسته است، اداره چنین مملکتی واقعاً مشکل است و نیاز به یک معجزه دارد. مخالفان رژیم اگر دولت را در دست بگیرند و مسؤولیت مستقیم اداره ی مملکت را بپذیرند، مفتضح خواهند شد، به خصوص که دشمنان خارجی، آمریکایی ها و غربی ها هرگز حاضر نخواهند شد امکاناتی را که در اختیار رژیم شاه هست در اختیار چنین دولتی بگذارند. رژیم فعلی که تمامی امکانات و حمایت داخلی و خارجی را دارد نتوانسته است مشکلات را مهار کند. و اگر ما قبول مسؤولیت کنیم، نمی توانیم وضع اقتصادی را جمع و جور کنیم و تمامی کاسه کوزه ها را بر سر انقلاب خواهند شکست و انقلاب را در افکار عمومی داخل و خارج بدنام می کنند. به همین دلیل مهندس عمیقاً اعتقاد داشت که باید یک برنامه درازمدت داشت و سنگر به سنگر جلو رفت و به تدریج خود را آماده ساخت. بازرگان رفتن شاه را در این مرحله از مبارزه قطعی می دانست اما آیا سلطنت هم از بین خواهد رفت یا نه. مردد بود و شک داشت. باور نداشت که ادامه ی مبارزه در آن اوضاع ممکن است منجر به سقوط سلطنت شود و تمامی برنامه های زودرس خود را در چهارچوب این احتمال قرار داده بود. با بخش اول سخن ایشان در مورد پایان کار شاه موافق بودم. در تحلیل هایی که مدتها قبل از آن تهیه و در نشریه ی پیام مجاهد منتشر کرده بودم، نشان داده بودم که « شاه رفتنی است » تمام شواهد و علائم سیاسی از رفتن شاه حکایت میکرد.» (۶۰)
مصاحبهای که برای نهضت خارج از کشور گران تمام شد:
مهندس بازرگان بنا به توصیه دکتر یزدی، در پاریس گفتگو و مصاحبه ای با کسی انجام نداد، اما پس از دیدار با آقای خمینی و مذاکره با ایشان در سفر دو روزه خود به لندن در آنجا با روزنامه ایران پست، بوسیله آقای فرامرز فرشاد، مصاحبه ای انجام داد که برای نهضت آزادی خارج از کشورگران تمام شد. در آن مصاحبه که جمعه ۱۲ آبان ۱۳۵۷ آن روزنامه انتشار پیدا کرد، مهندس بازرگان هم وضعیت خودشان در داخل را توضیح داد و هم ارتباط تشکیلاتی، نهضت آزادی خارج از کشور با داخل کشور را نفی کرد و هم از کمک خود به دکتر علی امینی در صورت نخست وزیری سخن به میان آورد.
ایران پست از آقای بازرگان سئوال می کند:
« اگر روزی نهضت شما حکومت را در دست بگیرد، چه برنامه ای برای اداره کشور دارید؟ آیا این آمادگی را دارید؟
مهندس بازرگان: این مسئله را ما هنوز برای خودمان طرح نکرده ایم چرا که حالا ملت و مردم کاره ای نیستند.، ما در مرحله نخست باید مالکیت را به ملت بر گردانیم و آنوقت اکثریت هر چه خواست همان کنیم. ما هنوز در مرحله ای نیستیم که اختیار کشور را در دست داشته باشیم. ما اکنون مرامنامه ای در دست تهیه داریم که البته برای خالی نبودن عریضه است.»
و باز ایران پست میپرسد: « آیا شما در خارج از کشور فعالیتی دارید؟
مهندس بازرگان پاسخ میدهد: خیر، اما مدتی که ما در زندان بودیم، نهضت آزادی ایران در خارج از کشور تشکیل شد که بعضی از افراد آنها، همان افراد گذشته هستند و برخی دیگر بعدها به آنها پیوسته اند. آنها بلحاظ علاقه به اصول و سنن گذشته نهضت، کم و بیش بدنبال نهضت هستند، اما بلحاظ عدم ارتباط تشکیلاتی، آنها مستقل هستند و نامشان نهضت آزادی خارج از کشور است.»
چون در آن روزها بر سر زبانها بود که به منظور حل بحران فعلی کشور، قرار است که شاه دکتر علی امینی را به نخست وزیری انتخاب کند، در این رابطه وقتی ایران پست از بازرگان در این باره که «فکر می کنید در شرایط حاضر دکتر امینی می تواند کاری از پیش ببرد؟» سئوال می کند، مرحوم بازرگان جواب می دهد: «گمان می کنم او بتواند موفق شود و تا جائی هم که در اختیار من هست کمک می کنم تا در جهت خواسته های ملت توفیق یابد، اما بیشتر از این نمی دانم و نمی توانم چیزی بگویم»
با مصاحبه فوق، آقای بازرگان رهبر نهضت آزادی با وضوح تمام و با صراحت گفت فعلاً قادر به حکومت کردن نیست و برنامه و تشکیلات ندارد . علاوه بر آن، بر نمایندگی نهضت خارج از کشور، از نهضت آزادی داخل کشور خط بطلان کشید. نهضت آزادی خارج از کشور در تاریخ ۴ آذر ماه ۱۳۵۷، نا گهان علیه رهبران خود قطعنامهای صادر کرد و در آن بر رهبران داخل تاخت که: فاقد قاطعیت و واجد ابهام گوئی، موضع گیری نارسا و توجیه گر و... هستند. قسمتی از قطعنامه چنین است:
"...و بدین ترتیب تمام روشنفکران وارداتی و یا ملی نما و تمام آنها که به ایدئولوژی های بیگانه به فرهنگ و شرایط اجتماعی ایران و ایرانی مجهز بوده و هم آنهائی که بینشی غیر منطقی با زمان داشته و تمام آنها که فقط گفته اند و هر گز عمل نکرده اند یعنی همان مفسران و پژوهشگران به اصطلاح انقلابی که منتظرند تا دیگران خون نثار کنند و ایشان توشه بردارند و خلاصه همه کسانی که علی وار عمل نکرده و نزیسته و مبارزه نکرده اند متحیر و سرگشته یا به توجیهاتی در جهت رسیدن به آمال و آرزوی خود و یا حفظ قالبهای خشک عقیدتی و کهنه خود پرداخته به دروغ چهره حقیقت را خدشه دار کرده اند.قد تبین الرشد و من الغی."
دکتر یزدی هم جریان مصاحبه بازرگان با روزنامه ایران پست را چنین بیان کرده است:
« آقای مهندس بازرگان پس از دیدارهای پاریس، به اتفاق میناچی به لندن سفر کردند. در لندن با دوستان فعال سیاسی، دكتر تقی زاده، دكتر خرازی، دكتر سروش دیدار و گفتگو نمودند. با مسؤولان دفاتر صلیب سرخ و عفو بین الملل در لندن، دیدارکردند. هم چنین شنیدیم با روزنامه ایران پست هم مصاحبه ای کردند. این روزنامه را یک گروه ایرانی در لندن به فارسی منتشر میکردند و به گروه های سیاسی غیر اسلامی وابسته بود و ما با آنها رابطه ای نداشتیم. دوستان نهضت در اروپا مصاحبه ی آقای مهندس بازرگان با این روزنامه را به هیچ وجه درست ندانستند. مسلماً آقای مهندس با وابستگی سیاسی این نشریه آشنایی نداشتند. علاوه بر این برخی از صحبتهای آقای مهندس بازرگان به نظر من، بحث انگیز و مضر بود و نتوانستم بفهمم که چرا آقای مهندس بازرگان مثلاً درباره دكتر امینی می باید آنچنان موضعگیری کنند. متأسفانه یادداشتی از آن مصاحبه در دسترسم نیست و مطالب آن را به یاد ندارم. این مصاحبه و موضعگیری آقای مهندس برخی از دوستان را نسبت به درک ایشان از« وضعیت انقلابی » جامعه درآن مرحله دو دل کرد و موجب نگرانی شد. رقبای سیاسی و دوستان نادان و مغرضان نیز بیکار ننشستند و با تردستی و زیرکی از این مصاحبه سوء استفاده ها کردند و مرتب آن را بر سر ما می کوفتند در حالی که ما نه میتوانستیم تکذیب یا تأیید کنیم و نه قابل دفاع میدانستیم. آقای مهندس از لندن به پاریس برگشتند. یک یا دو روزی در پاریس ماندند و فرصت ملاقات دیگری با آقای خمینی دست نداد.
در این فرصت با آقای مهندس صحبت بیشتری شد که مواضع خود را قاطع و صریح کنند. مسألهِ مصاحبه با ایران پست را مطرح و اعتراض کردم. در مورد صدور اعلامیه و بیان مواضع با صراحت، آن را موکول به برگشت به تهران و مشورت با دوستان نهضتی کردند. من اگر چه قانع نشدم اما دیگر حرفی نزدم. چه طور است که آقای مهندس بازرگان در مصاحبه با ایران پست، بدون مشورت با دوستان نهضتی موضعگیری هایی می کنند که قابل قبول نیست و من کمترین تردیدی نداشتم که دوستان نهضتی در داخل نمی توانستند با آن موافق باشند. اما در مواردی که موضع نهضت در داخل و خارج روشن است، اعلام آن را به مشورت دوستان داخل موکول می سازند. علت این امر برای من روشن نبود. شاید به این دلیل بود که آقای مهندس نمی خواستند تحت فشار جو دست به این کار بزنند. به هر حال در آن زمان من شخصاً با آن موضعگیری ها موافق نبودم.» (۶۱)
این گفته آقای یزدی خالی از اتهام، ابهام و نادرستی نیست:
الف- آقای دکتر یزدی که خود را فردی متشرع معرفی می کند، گردانندکان روزنامه ایران پست را « به گروه های سیاسی غیر اسلامی وابسته » متهم می کند و بر وابستگی آنها « مسلماً آقای مهندس با وابستگی سیاسی این نشریه آشنایی نداشتند.» تأکید هم دارد بدون اینکه اشاره ای بکند که به کجا وابستگی دارند؟! ولی در جا می آورد که « و ما با آنها رابطه ای نداشتیم » آیا منظور ضمنی این جمله این نیست اگر با آنها رابطه داشتند، غیر اسلامی بودن و وابسته بودن اشکال و ایرادی نداشت؟
ب- می افزاید که برخی از صحبتهای آقای مهندس بازرگان با این روزنامه « به نظر من، بحث انگیز و مضر بود» اما از عنوان کردن این نکات مضر صحبتی به میان نمی آورد و تنها می گوید: « مثلاً درباره دكتر امینی می باید آنچنان موضعگیری کنند. » باز در مورد صحبتهای مرحوم بازرگان تأکید دارد که « ما نه میتوانستیم تکذیب یا تأیید کنیم و نه قابل دفاع میدانستیم. » و در حالی که می آورد: « موضعگیری آقای مهندس برخی از دوستان را نسبت به درک ایشان از« وضعیت انقلابی » جامعه درآن مرحله دو دل کرد و موجب نگرانی شد. » ولی در جا همه را فراموش می کند و می نویسد:
« متأسفانه یادداشتی از آن مصاحبه در دسترسم نیست و مطالب آن را به یاد ندارم.»
سرانجام مرحوم بازرگان در مورد گفتگوهای شان با آقای خمینی و دکتر یزدی مینویسد: «آقای دکتر یزدی عقیده و تا حدودی اصرار داشت که قبل از ترک پاریس و دیدار و خدا حافظی، اعلامیهای در تعیین موضع خودم و تأیید رهبری امام خمینی بدهم. من این عمل را غیر فوری دیدم و ترجیح دادم پس از گزارش ملاقات به دوستان نهضت در تهران و با تصویب آنها انجام شود» (۶۲)
در خاطرات آقای دکتر یزدی آمده که برنامه راهبردی سیاسی خود را به دو نفر آقایان مطهری و بازرگان ارائه کرده است:
۱- مطهری:
در مورد مطهری مینویسد، یک کپی از برنامه خود را به مرحوم مطهری داده است:
« بعد از آنکه برنامه ی راهبردی تنظیم و نهایی شد، در مرحله ی اول لازم بود شورای انقلاب تشکیل شود. آقای خمینی گفتند که به جز چند نفری، از جمله آقایان دکتر سحابی و مهندس بازرگان و خود من از اشخاص سیاسی افراد زیادی را نمی شناسند. بنابراین سه نفر آقایان بهشتی، مطهری و هاشمی را معین کردند که افراد را شناسایی و معرفی کنند تا برای عضویت در شورای انقلاب و دولت موقت منصوب شوند. قرار شد به این افراد خبر داده شود که به پاریس بیایند.» (۶۳) و
«یکی از اولین روحانیانی که به پاریس فرا خوانده شد، مرحوم آیت الله مطهری بود. آیت الله خمینی برای مرحوم مطهری احترام فراوانی قائل بود.» (۶۴) و« پس از ورود شهید مطهری به پاریس به تفصیل درباره ی برنامه ی سیاسی با ایشان صحبت کردم. یک کپی از متن تهیه شده را به ایشان دادم. اولین گام ضروری در اجرای این برنامه، تشکیل شورای انقلاب بود. مرحوم مطهری از تدوین این برنامه ابراز خوشحالی بسیار کرد و چندین بار از من تشکر کرد. » (۶۵)
در مورد دولت موقت هم مینویسد: « در مورد دولت موقت هم مرحوم مطهری ضمن تأیید اصل برنامه اظهار داشت که مهندس بازرگان شایسته ترین فرد برای این پست است.» (۶۶). وی سپس می افزاید که « در زمانی که مطهری در پاریس بود، آقای خمینی هر روز، بعد از نماز مغرب و عشاء برای حاضران صحبت میکرد. این صحبتها در نوار ضبط و سپس تکثیر و توزیع میشد. آقای خمینی در این صحبتها، از هر دری سخن میگفتند، که بعضاً ارتباطی با هم نداشتند. در فضای پاریس، به عنوان رهبر یک انقلاب بعضاً مطالب جالبی هم نبودند. مرحوم مطهری، بعد از چند روز و شنیدن این سخنان ناراحت شد و به من گفت آقای خمینی نباید اولاً این قدر زیاد حرف بزنند و ثانیاً این حرفها را بزنند. از من پرسید که آیا من به ایشان تذکر داده ام. جواب دادم، خیر، اما آقای اشراقی و سایران به ایشان تذکر داده اند، اما ظاهراً اثر نداشته است. پرسید که چرا من حرفی نزده ام. گفتم اگر قرار بود اثر بکند، تذکر آقای اشراقی باید کافی می بود. از او خواستم که ایشان هم این مطلب را با آقا مطرح سازند. مطهری گفت حاضر است به شرطی که من هم او را همراهی و سخنش را تأیید کنم. قبول کردم. این جلسه برگزار شد. بعد از سخنان مطهری، آقای خمینی به من نگاه کردند، یعنی نظر مرا جویا شدند. من سخنان مطهری را تأیید و پیشنهاد کردم که ایشان فقط روزهای شنبه، بعد از نماز ظهر و عصر، صحبت کنند. زیرا در اروپا روزهای شنبه و یکشنبه تعطیلی آخر هفته است و شنبه ها شلوغ ترین روز در نوفل لوشاتو است. از تمام اروپا ایرانیان به نوفل لوشاتو می آیند. من مهمترین مسائل روز ایران و جهان را برای ایشان یادداشت میکنم و ایشان در سخنان روز شنبه دربارهِ همان مسائل صحبت کنند. گروه سیاسی مستقر در نوفل لوشاتو هم خلاصهای از صحبت ها را تدوین، ترجمه و منتشر میکند. از آن پس به همین ترتیب عمل شد.» (۶۷)
۲-مهندس بازرگان
در مورد سفر مهندس بازرگان به پاریس چنین گزارش میکند:
« مهندس برنامهِ سفر خود را در چند بند برای من توضیح داد: گفتگو با هم و تبادل نظر و مشورت در مسائل کلان کشور، به خصوص با توجه به نامه ای که من در سال ۵۶ از آمریکا برای ایشان فرستاده بودم. علاوه بر این قرار شد دیداری با اعضای فعال نهضت آزادی در خارج از کشور نیز دیدارکنند. بخش اصلی برنامه ایشان دیدار با آقای خمینی و تحلیل اوضاع داخلی ایران و ارائه نظرات و پیشنهادات به ایشان و بالاخره اطلاع از نظرات و برنامه آقای خمینی بود.
با مهندس هم قبل و هم بعد از دیدار با آقای خمینی بحث و گفتگوها مفصلی داشتیم. مهندس بازرگان نظرات خود را به تفصیل شرح داد.» (۶۸)... و « من برنامه های سیاسی راهبردی تعیین شده آقای خمینی را برای ایشان شرح دادم. مهندس برنامه را پذیرفت و آن را تأیید کرد، اما احساس کردم هنوز قانع نشده است. » (۶۹)
حال به سراغ یادداشت های روزانه مرحوم بازرگان برویم و ببینیم آن مرحوم، در باره دو جلسه ملاقات خود با آقای خمینی در پاریس، چه میگوید:
«روز ۳۰/۷/۵۷ به اتفاق آقای دکتر ابراهیم یزدی در خانه اندرونی، که آن طرفِ کوچه و قدری به طرف مشرق بود، ملاقات و مذاکره به عمل آمد. آقای اشراقی، داماد ایشان در ابتدای جلسه و برای پذیرائی و تعارفات اولیه حضور داشتند. جلسه سه نفری قریب یکساعت و نیم طول کشید و همانطوری که قبلاً از آقای بهشتی شنیده بودم، ایشان ابتدا به کلام و استفسار از حال و نظریات طرف و ابراز انبساط چندان نداشت؛ وقتی ضرورت تعیین یک هیئت نمایندگی را مطرح کردم، تأییدی ندیدم. مختصری از وضع ایران، عقب نشینی های شاه و امکان توسعه فعالیت و پیشروی و پیروزی صحبت کرده گفتم: انتخابات مجلس که وعدۀ آزادی آن را داده اند فرصت خوبی برای نفوذ و موفقیت خواهد بود وشاه را میشود بتدریج بیرون انداخته، از راههای قانونی و مجلس مؤسسان تغییر نظام. ایشان بلافاصله اشکال کردند و گفتند: « شور و هیجان مردم خواهد خوابید ». گفتم برعکس است، فعالیتهای انتخاباتی همیشه بهترین فرصت و وسیله برای بحث و تبلیغات و تجمع و تحرکات است. ایشان اظهار ناامیدی کرده و گفتند:« تضمین می کنند؟»
از مشکلات و مخالفتها و مسائلی رو در رو خواهیم بود صحبت کردیم؛ از جمله کارشکنیهای حتمی دولتهای بزرگ و لزوم دقت و تدبیر در پیشروی. فوقالعاده متعجب شدم که دیدم ایشان مسائل را ساده میگیرند و نمیخواهند وجود یا اثر آمریکا را قبول کنند. گفتم: بالاخره آمریکا را با قدرت و موقعیتی که دارد باید به حساب بیاوریم.
جواب دادند:" چون ما حرف حق میزنیم ، آمریکا مخالفت نخواهد داشت، ما نمیگوییم نفتمان را به آنها نمیفروشیم، میفروشیم ولی به قیمت عادلانهای که خودمان در بازار آزاد مشتریها تعیین نماییم و بعد هم از آنها بجای اسلحه، ماشینهای کشاورزی خواهیم خرید." گفتم: دنیای سیاست و محیط بین المللی، حوزه علمیه نجف و قم نیست که حرفمان حق باشد تا آنها تسلیم شوند. از خونسردی و بی اعتنایی ایشان به مسائل بدیهی سیاست و مدیریت، ماتم برد و دنبال کردن بحث را در این زمینه بی فایده دیدم.
پرسیدم: جنابعالی چگونه اوضاع و تکلیف را میبینید؟ باز هم ساده نگری و سکینه و اطمینان ایشان به موفقیت نزدیک، مرا به تعجب و تحسین انداخت. مثل اینکه قضایا را انجام شده و حل شده دانسته، گفتند: " شاه که رفت و به ایران آمدم، مردم نمایندگان مجلس و بعد دولت را انتخاب خواهم کرد، منتهی چون کسی را نمی شناسم از شما میخواهم افرادی را که مسلمان و مطلع و مورد اعتماد باشند، علاوه بر خودتان و دکتر یزدی معرفی کنید که مشاورین من باشند و آنها بگویند چه کسی برای نمایندگی مجلس خوب است، تا من به عنوان نامزد به مردم پیشنهاد نمایم. البته مردم آزاد خواهند بود رأیی را که مایل باشند بدهند. وزراء هم، آن هیئت در نظر بگیرند که من پیشنهاد نمایم. کافی است این وزراء مسلمان و درستکار باشند. اصرار ندارم، حتی ممکن است از وزرای سابق که خیانت نکرده اند باشند»
احساس من ( و شاید دکتر یزدی) این بود که ایشان از ما فقط برای مرحلۀ بعد از انقلاب که تشکیل دولت و مجلسین و اداره مملکت است میخواهند استفاده نمایند و نسبت به مرحلۀ ماقبل، خیالشان راحت و برنامه معین است. گفتم: چشم؛ با آقای دکتر یزدی مینشینیم و صورتی تهیه کرده خدمتتان میدهیم. سفارش کردند تنها از خودتان نباشد، نمیخواهم بگویند که من طرفدار دسته خاصّی هستم. گفتم : البته نظر و رویه ما همیشه همینطور بوده، اهل همکاری و وحدت هستیم. در آخرین جلسه، چون فکر میکردم قبل از رفتن شاه و آمدن ایشان به ایران، مسائل و مراحلی در اداره و پیروزی انقلاب داریم ، گفتم: اجازه بدهید هیئت مشورتی که منصوب خواهید کرد، فعلاً وظیفه رابط و نمایندگی را برای انقلاب در ایران داشته باشد. این نظر را رد نکردند ولی استقبالی هم نکردند.» (۷۰)
بنا به گزارش مهندس بازرگان، وی دو پیشنهاد به آقای خمینی کرده اند: ۱- طرح ضرورت تعیین یک هیئت نمایندگی و ۲- هیئت مشاور منصوب آقای خمینی که سمت رابط و نمایندگی انقلاب در ایران را داشته باشند. که هر دو را آقای خمینی رد کرده است. در اولی مرحوم بازرگان مینویسد: که «تأییدی ندیدم» و دومی را « رد نکردند ولی استقبالی هم نکردند » و تنها آقای خمینی از ایشان خواسته که علاوه بر خودشان و دکتر یزدی کسانی را برای مشاور به ایشان معرفی کنند. در گزارش، نگرانی و نارضایتی مرحوم بازرگان از نتیجه مذاکرات با آقای خمینی بطور آشکار ابراز میشود. بنا بر گزارش، در ملاقات و گفتگوهای مهندس بازرگان با آقای خمینی اشارهای به دولت موقت و نخست وزیری آن مرحوم نشده است. و باز بنا به گزارش دکتر یزدی حتی مهندس بازرگان بعد از سفر دو روزه اش به لندن و باز گشت به پاریس، در پاریس دیداری با آقای خمینی نداشته و بدون خداحافظی به تهران بازگشتهاست . « در این سفر مهندس بازرگان دو بار با آقای خمینی ملاقات کرد. دیدار اول در۳۰/۷/۱۳۵۹ و دیدار دوم در ۲/۸/۱۳۵۹ انجام شد. قرار بود که بعد از بازگشت از سفر لندن، برای بار سوم هم دیدار داشته باشند که به دلیل عجله مهندس به بازگشت به ایران و پر بودن برنامههای آقای خمینی این دیدار صورت نگرفت. مطلب تازهای هم برای بحث وجود نداشت» (۷۱)
دکتر یزدی مینویسد: « قرار بود که بعد از بازگشت از سفر لندن، برای بار سوم هم دیدار داشته باشند»، اما دلیلی که میآورد، نه تنها نارسا بلکه لودهنده است. دلیل او ایناست: « پر بودن برنامه های آقای خمینی » و « مطلب تازه ای هم برای بحث وجود نداشت ». اما نه برنامههای آقای خمینی چنان پر بود که نتواند با کسی که خود به فرانسه دعوت کرده بود، بنابر قرار، دیدار و گفتگو کند و نه باوجود موضعگیری مهندس، مطلبی تازهای برای بحث نبودهاست.
چه بسا برگزار نشدن دیدار سوم، حتی برای خدا حافظی، در رابطه با مصاحبه مرحوم بازرگان در لندن با ایران پست و اظهار نظراو نسبت به زمامداری علی امینی و نهضت آزادی خارج از کشور و سلطنت نخواهد رفت و امریکا را باید به حساب آورد، بوده است. افزون بر این، هم گزارش دکتر یزدی از دیدارمهندس بازرگان با خودش وبا آقای خمینی و مصاحبه مهندس با ایران پست در لندن و هم گزارش مهندس بازرگان از دیدارش با آقای خمینی میگویند که دو طرف از هم ناراضی شدهاند.
مهندس بازرگان مینویسد در پاریس، «ضمناً آقای دکتر سنجابی و همراهان ایشان علاقه داشتند یک ملاقات اضافی و تعیین موضع مشترک با آیت الله خمینی داشته باشیم و اعلامیه سه جانبهای داده شود، ولی دکتر یزدی و من ضرورتی در این کار ندیدیم. تنها به دعوت آقای دکتر بهشتی ، یک جلسه سه نفره در محل اقامت ایشان داشتیم. » (۷۲)
مهندس بازرگان بعد از حذف شدن خودش و نهضت آزادی از قدرت، متوجه شد که از وی به عنوان نردبان قدرت استفاده شدهاست. و به این امر، به صراحت، در سخنرانی خود در تاریخ ۲/۱۱/۱۳۶۰ اعلام و اعتراف میکند:
«دوستان و من هم غافل از اين بوديم که بعداً با ما چه معامله خواهند کرد و مرا به طور موقت برای جلب اعتماد مردم ايران و خارج و اعتبار انقلاب به عنوان نردبان قدرت در آنجا می گذارند و راه و برنامه خودشان را گام به گام دنبال خواهند کرد. مرحوم طالقانی توصيه کرده بود و فرموده بود اين آقايان وفا و صفا نخواهند داشت. ولی دوستان و خود من در چنان اوضاع و احوال وظيفه شرعی و ملی خودمان میدانستيم که شانه از زير بار مسئوليت خالی نکنيم.» (۷۳)
بسا او طرح را انحصارگرایانه میدیده و به همین علت ناراضی از پاریس بازگشتهاست. اما چون غافل از ساز و کار قدرت بوده، وارد کار شده و بگاه حذف شدن از غفلت به در آمده و در گفتار فوق، زبان حال خود گشته و گفتهاست: غافل بودهاست که از او « به عنوان نردبان قدرت» استفاده خواهد شد.
خالی نکردن شانه از مسئولیت یک چیز است و قبول طرح انحصاری قدرت که آقای یزدی تهیه کرده و آقای خمینی آن را پذیرفته مطلب دیگری است. و اگر بنا به نوشته آقای دکتر یزدی، مهندس بازرگان هم از طرح سرّی راهبردی مطلع بوده، و با اطلاع از طرح و پذیرفتن آن، نخست وزیری آن طرح را هم پذیرفته، آیا همان چیزی نیست که در دوران نخست وزیری خود، در پاسخ به اعتراضها، دولت خودش را به چاقوی بیتیغه تشبیه کرد (۷۴)؟ زیرا طرح چنان بیین و آشکار است که هر کسی متوجه میشود که طرح، طرحِ به انحصار در آوردن و قبضه کردن قدرت است و در طرح قدرتمداری کسی که محور و مدار قدرت میشود، آن را به طراح آن نمیسپرد. و این همان واقعیت است که در سال ۵۸، دکتر یزدی در پاسخ به آقای کاظمیان میگوید: « آرام آرام فهمیدیم نمیتوانیم با آنها کار کنیم و باید کنار برویم. ما کارهای نبودیم. قدرت دست آقای خمینی بود و آنها هم مجری نظرات. این را باید بفهمیم.» (۷۵) و اما قدرتی که در دست آقای خمینی بود، جز با به عمل در آوردن طرح راهبردی خود آقای یزدی، پدید نمیآمد. این تنها امری است که به احتمال زیاد مهندس بازرگان از آن غافل بوده و آن را به حساب نیاوردهاست. او تنها به حرفهای آقای خمینی اعتماد کرده است. غافل از اینکه قدرت فارغ از حرفهای خوب، ساز و کار خود را دارد و غفلت و یا نادیده گرفتن این ساز و کار نتایج خود را به بار میآورد. خدا داناتر است.
نظر به اینکه هدف اصلی این مقاله که در سه قسمت تقدیم خواننده گان گردید، نشان دادن طرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت و پاشیده شدن بذر انحصارگری در پاریس بود، نقد خاطرات به همین جا خاتمه مییابد. و کسانی که مایل به اطلاعات بیشتری هستند، می توانند به خاطرات آقای دکتری یزدی مراجعه کنند.
محمد جعفری
[email protected]
[طرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب ۵۷، (بخش اول)، محمد جعفری]
[طرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب ۵۷ (بخش دوم)، محمد جعفری]
ــــــــــــــــــــــــــ
نمایه:
۵۴-خاطرات دکتر یزدی، ج ۳ ، ص ۱۵۷ .
۵۵-همان سند، ص ۱۲۸؛ طرح سرّی کامل در قسمت اول توضیح داده شده است.
۵۶-انقلاب در دو حرکت، م هندس بازرگان، ص ۸۴ .
۵۷- خاطرات دکتر یزدی، ج ۳ ، ص ۱۵۷ .
۵۸- خاطرات دکتر یزدی، ج ۳، ص ۱۵۸.
۵۹-همان سند، ص ۱۵۸و ۱۵۹.
۶۰-همان سند، ص ۱۶۲.
۶۱-همان سند، ص ۱۷۱و۱۷۲.
۶۲- شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان در گفتگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، چاپ اول ۱۳۷۷، ج دوم ، ص ۲۵۸.
۶۳- خاطرات دکتر یزدی، ج۳، ص ۱۳۶.
۶۴-همان سند، ص ۱۴۹.
۶۵-همان سند، ص ۱۵۰.
۶۶-همان سند، ص ۱۵۲.
۶۷-همان سند، ص ۱۵۲.
۶۸-همان سند، ص ۱۶۱و۱۶۲.
۶۹-همان سند، ص ۱۶۳ .
۷۰- شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان در گفتگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، چاپ اول ۱۳۷۷، ج دوم ، ص ۲۵۶-۲۵۷.
۷۱- خاطرات دکتر یزدی، ج ۳، ص ۱۶۳.
۷۲- شصت سال خدمت و مقاومت، چاپ اول ۱۳۷۷، ج دوم ، ص ۲۵۶-۲۵۷.
۷۳- سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر غلامعلی صفاريان ـ مهندس فرامرز معتمد دزفولی، چاپ ۱۳۸۲، پشت جلد به نقل از سخنرانی مهندس بازرگان مورخ ۲۲/۱۱/۱۳۶۰.
۷۴- مشکلات و مسائل اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، گرد آورنده، مهندس عبدالعلی بازرگان، چاپ اول ۱۳۶۱، ص ۲۲۷.
۷۵- خاطرات دکتر یزدی، جلد ۳، ص۶۷۰و۶۷۱.