جمعه 3 اردیبهشت 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

از اين ديــــدگاه: (۱۴)٬ ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی
دوملیتی، بدینگونه که گفتیم، پدیده تازه ای در تاریخ بشراست. فرهنگ ‏های پیش- مدرن، همگی چشم اندازی همگون داشتند و اگر لشکری برکشوری چیره می شد، این دوگانگی هرگز پدید نمی آمد. در آن روزگاران، ریشه ‏های فرهنگ‏ های همسایه، آبشخوری کم و بیش همگون و همپایه داشت وهمین همذاتی سبب داد و ستدی فرهنگی می‏شد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


73. ملت ایران و ملت ابراهیم*

اُسکار وایلد مردم را به دو دسته بخش بندی کرده است؛ یکی آن‏ ها که مردم را بخش بندی می ‏کنند و دیگر آنان که چنان نمی ‏کنند. نکته ای که می خواهم بنویسم مرا در رده نخست می گذارد و آن این است که در یک دسته بندی اختیاری می توان گفت که هر سرزمینی درجهان کنونی دارای دو فرهنگ است؛ یکی فرهنگ بومی و دیگر فرهنگی که ریشهِ وارداتی دارد. این چگونگی در بسیاری از سرزمین ‏هایی که امروزه "کشور"، خوانده می ‏شوند – بویژه کشورهایی که تجربه استعمار رسمی نداشته اند، سبب دوگانگی فرهنگی شده است و ملت تازه ای را در برابر ملت بومی هرسرزمین قرار داده است. این نکته تازه ای نیست اما اهمیت آن هنگامی آشکار می شود که با یادداشت آن و از چشم اندازِ این بینش، به رویدادهای سیاسی این سرزمین‏ها بنگریم.1

ایران نمونه خوبی برای چنین نگرشی است. سرزمینی با دوملت، یکی ملت ابراهیم و دیگری ملت ایران. این دوگانگی ریشه در رویارویی ما با فرهنگ غربی در سده گذشته دارد. پیش از این رویداد، همه مردم کم و بیش پیرو چشم اندازی همگون بودند، اما با ورود چشم انداز تازه ای که اکنون "بینش مدرن" خوانده می شود، شیوه دیگری برای زیستن پدید آمد که يکی از پیامدهای آن، رویارویی دو فرهنگ و شیوه زیستن بود. این رویداد، ستیز شهری و روستایی، کهنه و نو، سنت و بدعت و خودی و غیر خودی را پدید آورد با پیامدهایی که در چند دههِ گذشته شاهد آن بوده ایم. اگرچه رسانه ‏های غربی می کوشند تا این ستیز را ویژه کشورهای اسلامی بشناسانند، اما چنین نیست و در کشورهای دیگری مانند هند نیز چنین کشمکش‏هایی را می توان دید.

دوملیتی، بدینگونه که گفتیم، پدیده تازه ای در تاریخ بشراست. فرهنگ ‏های پیش- مدرن، همگی چشم اندازی همگون داشتند و اگر لشکری برکشوری چیره می شد، این دوگانگی هرگز پدید نمی آمد. در آن روزگاران، ریشه ‏های فرهنگ‏ های همسایه، آبشخوری کم و بیش همگون و همپایه داشت وهمین همذاتی سبب داد و ستدی فرهنگی می‏شد. یورش آوران و یغماگران، با همان ابزارها و شیوه ‏هایی می آمدند که مردم همان سرزمین در یورش به سرزمین‏های دیگر بکار می بردند. عرب‏ها، مغول‏ها و ترکان، درلشکرکشی‏ های خود، با اسب و استر به ایران می آمدند و هم راه‏ ها و رسم‏ های خود را به آنان می ‏آموختند و هم از ایرانیان راه ‏ها و رسم ‏های تازه می ‏آموختند. اما فرهنگ غربی با ابزارهای دیگری آمد و سخنان دیگری از چشم اندازی دیگر می گفت. . ابزارهایی که ما چیزی از آن ندیده و نشنیده بودیم و نمی دانستیم. این فرهنگ، سخنانی دیگر داشت که ما هنوز هم در معنای بسیاری از آن‏ ها مانده ‏ایم.

این رویدادِ تاریخی، دوگانگی بزرگی در ساختارِ سیاسی بسیاری از کشورهای جهان پدید آورده است که می توان آن ‏ها را کشورهای دو ملیتی خواند. کشورهایی که یکی از آن دو ملت همواره با زور ِ سرنیزه دیگری را خاموش می دارد. نمونه این کشورها؛ ترکیه، مصر، ایران، الجزایر، اندونزی و پاکستان است. گفتیم که این چگونگی در ایران درپی ِ رویارويیِ فرهنگ ‏های بومی و غربی، ملت ابراهیم را رویاروی ملت ایران نهاد. ملت ابراهیم، ملتی یکتاپرست و شریعتمدار است که ملیت خود در چارچوب باورهای خود تغریف می کند و مرز جغرافیایی ندارد. پیروان این آئین خود را بدان می شناسند و می شناسانند. یهودی، نخست یهودی است و سپس زاده سرزمینی. مسلمان نیز. فرهنگ این ملت، فرهنگ کاربرد ابزاری دنیا برای سامان دادن آخرت است. از این دیدگاه، جهان مزرعه ای است که انسان در آن برای آخرت کشت و کار می کند.

آشنایی نسبی برخی از شهرنشینان و درس خواندگان، با اندیشه های مدرن، در سده گذشته سبب شده است که این دسته از مردم، دست از شیوه های سنتیِ زیستن و اندیشیدن بردارند و خواست‏ ها، آرمان ‏های تازه ‏ای داشته باشند. برخی از این خواست ‏ها؛ آزادی ‏های فردی، قانونمندی جامعه، حقوق بشر، آزادی و برابری جنسی ‏ست. این گونه، بخش فزاینده ‏ای از مردمِ هر کشور، ملیت تازه ای درآن کشور پدید آورده اند که زمینه ساز بسیاری از کشمکش ‏ها و جنگ ‏های داخلی در کشورهای پیرامونی شده است. این دو ملت در کشورهای دوملیتی، نه زبان یکدیگر را می فهمند و نه همدیگر را به رسمیت می شناسد.

چنین است که انسان امروزی براستی می تواند در وطن خویش غریب باشد.

...........................
۱. "ملت ابراهیم"، تعبیری قرآنی ست که با معنایی که ما امروزه از "ملت"، مراد می کنیم تفاوت اساسی دارد. گفتمان " ملت" به معنایی که امروزه به کار می رود یکی از ساختکارهای غربیان است که تاریخ چندانی ندارد.

***

74. اینجا تهران است.

پرسه ای در خیابان‏ های شلوغ تهران، نمایه‏ ها و نمادهای بی‏ شماری از کلاف گوریده و درهم ِ گرفتاری ‏ها و بُحران ‏هایی را که ایران در سده گذشته بدان ها دچار بوده است، آشکار می کند. نمادهایی از سده ‏ها مِهر و کین ما با جهان مدرن و با خویش و بیگانه. تابلوهایی از آرمان ‏های ایرانی، از داغ و درفش ‏های تاریخی و ازکشش‏ ها و کوشش‏ های بی برنامه و بی رویه و درهم و برهمی که کلاف گوریده اکنون، دست آورد آن است. تهران، نماد ایران مدرن است و تاریخ آن تاریخ ستیز و گریز ایرانیان ازاین پدیده شگفت. داستان گسستن از گذشته ای که اکنون ناخوشایند و ناشایست می نماید و پیوستن دوباره بدان در بازیابی خویشتن خویش.

اینجا تهران است. شهر حکومتِ سرسام و آسیمه سری. شهری که انسان در آن از هرچیز دیگر کوچک ‏تر است. شهر خیابان‏ های هذیانی و راه ها و رویاهایی که در دود و گرد وغبار گم می شوند. شهرِ مردمی که هماره در آن دوان، دوان، درحال درجا زدن هستند. اینجا تهران است. شهرِ میدان ‏های تیر، اعدام، انقلاب، شهید، شاهد و آزادی.

تهران آینه تمام نمای بحران‏ های روزافزون ایران است. شلوغی شهر با ما از افزایش مهار ناپذیر جمعیت می‏ گوید. بحرانی که دشمن هرگونه برنامه ریزی ‏ست و با قانون جنگل پیوندی دیرینه دارد. جامعه شناسان افزایش جمعیت را یکی از زمینه ‏های پیدایش جنگ می دانند و روانشناسی مدرن نیز نشان داده است که خشونت و کشمکش و ستیزه جویی، میانه نزدیکی" با فضای زیست انسان دارد. هرچه فضا برای زیستن بازتر باشد، آرامش روانی انسان بیشتر است. آزمایش ‏های بسیاری در شهر بزرگ جهان نشان داده است که آنان که در برج های بلند ِ تهیدست نشین در اروپا می زیند، زندگی بسیار خشن تر و ناسازگارتری از دیگران دارند. البته این چگونگی زاده تهیدستی‏ ست، اما زیستن و بودن در جاهای شلوغ، بخودی خود، تاب طبیعی انسان را پایین می‏آورد و از ارج گذاری به دیگران می ‏کاهد.

پس از آن می رسیم به ساختار شهر که به کابوس دیوانه ‏ای مست می‏ ماند. ساختاری هنجار گریز و آیند- ستیز. این ساختار گویای نکته‏ هایی ژرف درباره تهران و ایران است که برخی از آن ‏ها را برمی شمارم:

شالوده این شهر، ریشه در فرهنگی بومی ندارد و با چشمداشت به روش‏ ها و منش‏ های دیگری ساخته شده است که سازندگان آن بدرستی آن ها را نمی شناخته اند.

مردم این سرزمین، خوی همزیستی ندارند و هر یک چاردیواری خود را اختیاری ساخته است و هرکس سازِ ناساز خود را نواخته است. ناهماهنگی و ناسازگاری این درهمی، سمفونی دوزخی ناخوشایندی بنام "تهران" ساخته است.

این کشور هرگز سازمان روشمند و کارای اداری نداشته است زیرا که هیچ جای این شهر با ما سخنی از بینش و برنامه ندارد.

ساختمان های اداری و همگانی این شهر، فرمایشی و شتاب زده ساخته شده است، زیرا که نه نمادی از گذشته این سرزمین را با خود دارند و نه نویدی از آینده می دهند. در این شهر هیچ ساختمانی پیدا نمی شود که انسان در برابر آن بی اختیار نفسی تازه کند و دلی بگشاید. همه ساختمان‏ های دولتی، یادآور هیبت و هیمنه هیولای بزرگی بنام "حکومت" است که برهمه گوشه ها و پوشه های زندگی مردم سایه انداخته است. مهندسی این ساختمان ها به گونه‏ای است که شهروند ایرانی، هماره در برابر آن ‏ها خود را "غلام ریزه خوار و بنده جان نثار"، بداند و بخواند و هرگز دست از پا خطا نکند.

فریاد ماشین در این شهر از صدای انسان رساتر است و صدای دلخراش بوق های پياپی و بی پايان نما، گويای آن است انگار مردم اين شهر در عهدِ "بوق" زندگی می کنند!

مهندسی شهر، مهندسی نوک و نیش دار است به این معنا که زوایه ‏های تندی که روبروی انسان می ایستند و یا می نشینند، در این شهر زیاد است. شاید از همین روست که ساختمان ‏های تهران این گونه، " تو ذوق" آدم می زند. بس است؟

گفتم که تهران نماد ایرانِ مدرن است. بیشتر نمادهای زندگی مدرن در این شهر از آسمان فرود آمده است. دولت و مجلس در این شهر آغاز به کار کرده است و نخستین زن بی حجاب ایرانی در این شهر پا به خیابان گذاشته است. ازاینرو، تهران، همه بحران ‏های زندگی مدرن را نیز در خود و با خود دارد؛ ترافیک، آلودگی هوا، بزه کاری، بی خانمانی، بیکاری، افسردگی و...... همه این بحران ‏ها جهانی ‏ست و گریبان همه شهرهای بزرگ را گرفته است، اما در کشورهای صنعتی، شهر مرکزی، تنها کانون بحران نیست، بلکه کانون تولید و دانش و فرهنگ و هنر نیز هست. برای نمونه، درآمدِ شهر لندن از بخش بیمه و خدمات، بخش چشمگیری از درآمد کشور انگلیس است. نیز این شهر کانون دانش و فرهنگ و هنر و نیز میزبان بسیاری از نهادهای بزرگ جهانی مانند سازمان عفو بین المل و انجمن قلم است. یکی از بازتاب‏ های این چگونگی اين است که لندن، مانند همه شهرهای بزرگ غربی، درچند سده گذشته زادگاه و زیستگاه دانشمندان و هنرمندان و نویسندگان و سیاستمداران و ورزشکاران بزرگی بوده است که بسیاری از آنان نامی جهانی دارند. همه این ها را درباره پاریس و وین و ژنف نیزمی توان گفت و نوشت.

در برابر این چگونگی، شهرهای مرکزی کشورهای پیرامونی، کانون ‏های مصرف است و دیگر هیچ. این شهرها ظاهری آراسته دارد و گاه در آرایش و بزک از همتایان غربی خود نیز خوش نما تراست. دوبی، نمونه خوبی از این گونه شهرهاست. شهرهایی که کانون های بحران اکنون و آینده است و هیچ بازتاب سودمندی برای مردم خود ندارد. تهران نیز یکی از این شهرهاست که در نگاه بیننده، لاف مدرنیت می زند، اما پوچی این لاف، هنگامی آشکار می شود که کسی بپرسد، در صد سال آزگاری که این شهر مرکز اندیشه و سیاست و هنر در این مرز و بوم بوده است، آیا کسی از شهر برخاسته است که بتواند گره کوری از کلاف درهم و گویده گرفتاری‏های جهان بگشاید؟

***

75. آب و هـوا

پژوهش‏ های تازه ‏ای در گستره روانشناسی برآیشی نشان داده است که حال و هوای انسان، بسی بیش از آن که پیش تر پنداشته می ‏شد، پیرو آب و هوای زیستبوم اوست. پایانداد چندی از این پژوهش ‏ها این هاست:

۱. هوای ابری و آبناک، سودای گریختن و رهیدن و رسیدن به چشم‏ اندازهای آفتابی را در انسان افزون می ‏کند. چون زیستبوم ‏های این چنینی هماره طبیعتی نمور و جنگلی دارد، مردم آن سرزمین ‏ها هماره رویای رفتن و رسیدن به فراخجایی گسترده و آفتابی و خوش آب و هوا هستند. این رویا، پنداره‏ نابجایی در ذهن انسان پدید می‏آورد که درآن فرد، زادگاه خود را جای زیبنده‏ ای برای زیستن نمی ‏داند. شاید از اینروست که خودکشی در سرزمین ‏های ابری و بارانی‏، بیشتر از جاهای دیگر است.

2. جنگلزیان، شنوایی بهتری از کوهزیان دارند و بینايی ای ناکارآمدتر. کوهزیان دیرزی ‏تر از جنگل نشینان هستند اما آسیب پذیرتر و زود رنج‏تر.

3. تنِ مردم سرزمین ‏های خشکسال، بسی آبگیرتر و آب نگهدارتر از تن مردم دشت‏ های ترسال است.

بازتاب آب و هوا بر حال و هوای انسان چنان است که اگر انسان را به کامپیوتر مانند کنیم، می ‏توان گفت که آب و هوای زیستبوم انسان، زمینه ساز نرم‏ افزار جان اوست.

***

76. جامعهِ جوان

جامعهِ ایرانی را جامعه جوان نیز خوانده اند. پایین بودن میانگین سن، یکی از ویژگی های کشورهای پیرامونی و تهیدست است. جامعه جوان، جامعه بی‏تاب و پُرتنش و ناپایدار و نااستوار است. جامعه آرمان های بزرگ و دست نیافتنی و فرصت سوز و زیانمند. جامعه ای که در زیر چتر نادانی و ناتوانی و ناآگاهی همگانی، همیشه برلبه پرتگاه روزگار می گذراند. خشم و خشونت و خامی و خرابی و خواری چندی از ویژگی های چنین جامعه ای‏ ست

***

77. رویدادی شگفت

یکی از ژرف ترین پرسش هایی که روانشناسان اجتماعی با آن سروکار دارند، این است که چگونه آرمان ‏ها و ارزش ‏های سیاسی، در ژرفساخت روانی انسان به ساختارهای عاطفی فرد رو می گردانند؟ به زبان دیگر، چگونه در هر دوران، باورهایی که در راستای سود و زیان ِ توانمندان و فرمانروایان است، به نهانخانه ذهنِ فرد راه می یابند و صاحبخانه را چنان افسون می‏کنند که این ارزش ‏ها و آرمان ‏ها را ازآن خود بپندارد و با سود و زیان خود پیوند زند!؟ بازهم ساده تر...، چگونه سیاست اجتماعی دولت، به حوزه خصوصی ذهن فرد راه می یابد و او را چون حلقه ای به زنجیره کنش ‏ها و واکنش ‏های اجتماعی پیوند می ‏دهد و در چرخه تولید و توزیع و مصرف بکار می ‏گیرد؟ این که ارزشی بیرونی در ذهن ما، به ارزشی درونی و عاطفی رو می ‏گرداند، رویداد کوچکی نیست و لگاريتم رازگون و ناشناخته شده ای ست.

داستان چگونگی گذر اندیشه ‏ای سیاسی از گستره همگانی به خلوتگاه ذهن فرد و به کار گماردن آن ذهن در پاسداری از آن اندیشه، داستانِ شگفتِ واسپاری پدیده‏ای فرهنگی به ساختارِ بیولوژیک انسان است. یکی از بازتاب ‏های این چگونگی آن است که می توان به فردی بودن و خصوصی بودن همه آرمان ‏ها و آرزوها و رویاها و اندیشه های فردی شک کرد و بنیاد باورها و اندیشه‏ های فردی را سیاسی پنداشت.

78. غول از بند رسته

یکی از بارزترین ویژگی های سیاست مدرن، پذیرش خواهی همگانی آن است. سیاستمدارِ مدرن، دوست می ‏دارد که برنامه ‏های سیاسی حزب اش، فراگير و همه پذیرباشد. در کشورهای دموکراتیک، سیاستمداران برنامه های سیاسی حزب های خود را مردم پسند می خواهند و با ارائه آن برنامه ‏ها در مانیفست‏ های انتخاباتی خود، برآن می شوند که پذیرش همگانی را پشتوانه کنش ‏ها و کرداراهای سیاسی دولت خویش سازند. این پذیره که دولت باید مشروعیت خود را از مردمی بگیرد که آزادانه و با اختیار خود در همه پرسی انتخابات شرکت می کنند، رویدادی مدرن و تاریخی ‏ست. پیش تر، مشروعیت حکومت ‏ها، ریشه در گفتمان هايی مانند؛ "مشّیتِ الهی"، خاک و یا خون داشت و سیاست ابزاری برای پایداری حکومت در برابر فشارهای مردمی بود.1 ما سیاستِ مدرن، خود شیوه کنترل فشارهای گوناگونی ست که گروه های مختلف در راستای اهداف گروه و صنف و دسته و رسته خود به دولت وارد می آورند. پس دولت مدرن را می توان، میداندار و کارگردان مجموعه ای ناهمایند و گاه ناسازگار از گروه های گوناگون فشار دانست و سیاست را ابزار رهنوردی و هدف یابی در میان فشار این گروه‏ها.

همه دولت های لیبرال و دموکراتیک کنونی، پشتوانه مردمی را سرچشمه مشروعیت خود می دانند وپنداره ها و انگاره های همگانی درباره خود را بارزترین سنجه میزان موفقیت برنامه ها ی خود می شمارند. چنین است که برخلاف آنچه برخی می پندارند، سیاست ماکیاولی را نه آغازدوره سیاست مدرن، که پایان روزگار سیاست کهن باید دانست. دولت ‏های مدرن، هماره با یادآوری آراء خود، فرمان مردم را اساس کارهای خویش می دانند و واتاب باور همگانی را برترین گواه برراستی برنامه های خود می پندارند.

پنداره همخوانی برنامه های دولت و خواست‏ های مردم را رسانه های سیاسی، هر روز پرنماتر می کنند و همه پرسی ‏های آسان و آنی که با فشار دکمه ای یا کلیکی روی می‏ دهد، انتظار مردم را در کشورهای غربی بالا برده است. پیدایش رسانه ‏های آنی و آسانیاب مانند تلویزیون‏ های ماهواره ای، اینترنت، موبایل، فکس و پیام گیر، جهان را در دیدرس بیشتر مردم جهان قرار داده است و آنان را به داوری درباره رویدادهای آن می کشاند. روزگاری ارتش انگلیس، مرزهای کشور پهناوری چون هندوستان را می بست و با بسیاری از هندوان بیگانه ستیز، آن چنان می کرد که جانیان ِ روانی با قربانیان خود در کمینگاه های جنگلی. همزمان با این درندگی، روزنامه های انگلیسی و انگلیسی- پناه نیز از آبادسازی انگلیسی ها در هندوستان و آزاد سازی زنان و بردگان و تهیدستان در آن سرزمین می نوشتند. اما امروزه تلویزیون ‏های ماهواره ای، بینندگان خود را هر شب و روز و گاه و بی گاه به میدان ‏های نبردها و کارزارهای جهانی می کشانند و گاه پیش تر از آن که حادثه ای رخ دهد، در آن میدان‏ها در کمین حادنه می نشینند تا رویدادی را زنده گزارش کنند.

درگیری جهانیان در درگیری های جهان، غولی از بند رسته است که خواب شیرین خودکامگان را سخت آشفته کرده است. خودکامگی، نیاز به پنهان کاری دارد و در بی خبری همگانی پا می گیرد و جا خوش می کند. حکومت‏ های خودکامه، بیشتر همَ- و- غم خود را در دور نگاه داشتن مردم از سیاست بکار می گیرند و هیچ چیزی را هراسناکتر از درگیری همگانی در برنامه‏های سیاسی نمی دانند. چنین است که آنان رویدادها و روندهایی که می تواند این درگیری را دامن زند، خوش نمی دارند. وبلاگ نویسی، در کشورهای آزاد، چیزی فراتر از گشودن دفتر خاطرات فردی در برابر چشم دیگران نیست. اما همین ابزار ساده در کشورهای دیگر، رسانه ای پرتوان و کنترل ناپذیر می شود. رسانه ای که می تواند بردانش و توقع کسانی را که درگیر آنند، افزایش دهد، اما سر ِ برخی از آنان را نیز برباد دهد.

.....................................
* برای نمونه، خواجه نظام الملک در فصل هفتم سیاست نامه، اندر باب شرط سیاست، به حاکمان گوشزد می کند که؛

" به هر شهری نگاه کنند تا آنجا کیست که او را بر کار دین شفقتی است و از ایزد تعالی، ترسان است و صاحب غرض نیست، او را بگویند که امانت این شهر و ناحیت در گردن تو کردِیم. آنچه ایرد تعالی از تو پرسد، ما از تو پرسیم. باید که حال عامل و قاضی و شحنه و محتسب و رعایا و خرد و بزرگ می دانی و می‏پرسی، و حقیقت آن معلوم ما گردانی، و در سٌر و علانیت می نمایی، تا آنچه واجب آید اندر آن می فرماییم. و اگر کسانی که بدین صفت باشند، امتناع کنند و این امانت نپذیرند، ایشان را الزام باید کرد و به اکراه بباید فرمود."

در این چشم انداز سیاسی، خواجه نظام الملک، سرجشمه مشروعیت حکومت را الهی می پندارد و شاه را نماینده خدا می داند و هم از اینرو او را به انتصاب حکمران پارسایی خدا ترس در هر ناحیه فرا می خواند.

از اين ديــــدگاه (13)

https://telegram.me/EHarandi


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016