شنبه 22 خرداد 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

وحى به خامنه اى، نشانه اى از اختلال شديد روانى، ف.م.سخن

khamanei-vahy2323.jpg
در هيچ جاى دنيا، به اشخاص دچار اختلال هاى روانى، شغل هاى حساس واگذار نمى شود. بدترين نمونه اى كه در چند سال اخير مشاهده كرديم، به كوه كوبيدن هواپيماى مسافربرى «جرمن وينگز» توسط كمك خلبان بود كه متاسفانه بيمارى روانى او «بروز خارجى نداشت» يا اگر داشت «قابل تشخيص براى انسان هاى عادى نبود» و از طرف ديگر او اين بيمارى را براى «حفظ شغل» پنهان مى كرد. به همين خاطر، موقع استخدام اشخاص براى مشاغل حساس كه با جان انسان ها سر و كار دارد، شخص بايد از نظر روانى هم، كاملا سالم باشد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


كاريكاتور زيبا و گوياى مانا نيستانى در سايت وزين «ايران واير» موجب نوشتن اين مطلب شد. اين كاريكاتور، بر اساس جمله ى سردار على شمخانى، ساخته و پرداخته شده است:

«دلیل حضور نظامی در سوریه، وحی الهی به خامنه‌ای است...»

اين سخن آقاى شمخانى، در واقع تاييدى ست بر بيمارى روانى آقاى خامنه اى و نياز او به درمان جدى و عاجل. در دوران هاى گذشته، «بيمارى»هاى روانى مانند افسردگى، ساديسم، مازوخيسم، پارانويا، اسكيزوفرنى و امثال اين ها شناخته شده نبود. افرادِ اندكى به عنوان «ديوانه» شناخته مى شدند و آن ها كسانى بودند كه «رفتار»شان عادى و مطابق با عرف اجتماعى نبود. اگر اين رفتار طبيعى مى نمود، و فقط «پندار» و «گفتار» طرف عجيب و نا منطبق با عرف اجتماعى بود، آن شخص «ديوانه» و يا فرد مبتلا به بيمارى روانى شناخته «نمى شد».

اما امروز ما، در ابتداى قرن بيست و يكم، با شاخه هاى مختلفى از بيمارى هاى روانى رو به رو هستيم، و حتى ملاك هاى پندار، و حاصل آن يعنى گفتار نيز ما را در تشخيص بيمارى هاى روانى، كه گاه مى توانند بسيار حاد و سخت و غير قابل شناسايى باشند كمك مى كنند. از همين روست كه در كنار روان پزشكى، ما رشته ى روان كاوى نيز داريم كه تنها با صحبت و مشاهده ى واكنش هاى خفيف يا شديد بدنى، به درون ذهن انسان ها نفوذ مى كنيم و بيمارى آن ها را تشخيص مى دهيم. بيمار گاه نياز به دارو درمانى دارد؛ گاه حتى بايد بسترى شود و درمان هاى جدى تر و منظم ترى بر روى او صورت پذيرد؛ گاه حتى نياز به شوك الكتريكى در فواصل مختلف زمانى، براى رفع بيمارى روانى هست (مثلا در درمان افسردگى هاى شديد و پايدار). به هر حال نوع رفتار، پندار و گفتار شخص مى تواند سمپتوم بيمارى روانى او باشد.

در موضوع بيمارى هاى روانى، ما با كلمه ى «اختلال» به كرّات مواجه مى شويم. اختلالات روانى انواع مختلف و علل مختلف دارند. متاسفانه بيمارى روانى مانند بيمارى هاى جسمى نيست كه عوارض آن -مثلا به صورت زخم و شكستگى- همراه با درد و با چشم قابل مشاهده باشد لذا بسيارى از كسانى كه خودْ بيمار روانى اند اصولا به اين نوع بيمارى ها باور ندارند و بدتر از آن، روان پزشكان را پزشك واقعى نمى دانند. به هر حال منشاء و عامل بيمارى، چه ژنتيك و موروثى باشد، چه تربيتى و داراى سابقه ى خانوادگى و اجتماعى -يعنى ما حصل زندگىِ يك شخص، از بدو تولد و شايد هم از قبل از تولد تا لحظه ى حاضر- به شرط همراهى بيمار و درك او از بيمار بودن اش قابل درمان است و در بدترين حالت ها و غير قابل معالجه بودن كامل بيمارى، امكان كاهش سمپتوم هاى آن با داروها و تكنيك هاى معالجه ى غير دارويى كه در زمان ما بسيار پيشرفت كرده وجود دارد.

در دوران هاى قديم، كه علل اختلال هاى «رفتارى»ِ تركيب شده با اختلال هاى ذهنى و گفتارى مشخص نبود، عوام، اين تفاوت رفتار فرد با رفتار عامه ى مردم را به نيروهاى ماوراء طبيعى مانند جن و شيطان و جادو و جنبل و امثال اين ها نسبت مى دادند. هنوز هم در مناطقى كه بيمارى هاى روانى توسط مردم شناخته شده نيست يا به رسميت شناخته نمى شود براى درمان فردِ دچار اختلال، به جادو و جنبل و ورد و دعا و كارهاى مضحك ديگرى متوسل مى شوند كه شناخته شده ترين آن ها «جن گيرى»ست.

مقدمه طولانى شد. پذيرش افراد بيمار در جوامع مترقى، در صورت تن دادن به درمان هاى مناسب كاملا عادى ست. اما در همين جوامع، طبق قانون، در دو حالت بيمار را با «زور» به بيمارستان روانى مى برند و به خواست او و يا خانواده اش كاملا بى اعتنا مى مانند: اول در حالتى كه امكان آسيب زدن بيمار به خود باشد؛ دوم در حالتى كه امكان آسيب زدن بيمار به ديگران باشد. در اين حالت پليس وارد عمل مى شود و بيمار را به رغم مخالف ات خود يا خانواده اش، به بيمارستان روانى مى رساند.

در هيچ جاى دنيا، به اشخاص دچار اختلال هاى روانى، شغل هاى حساس واگذار نمى شود. بدترين نمونه اى كه در چند سال اخير مشاهده كرديم، به كوه كوبيدن هواپيماى مسافربرى «جرمن وينگز» توسط كمك خلبان بود كه متاسفانه بيمارى روانى او «بروز خارجى نداشت» يا اگر داشت «قابل تشخيص براى انسان هاى عادى نبود» و از طرف ديگر او اين بيمارى را براى «حفظ شغل» پنهان مى كرد. به همين خاطر، موقع استخدام اشخاص براى مشاغل حساس كه با جان انسان ها سر و كار دارد، شخص بايد از نظر روانى هم، كاملا سالم باشد. به عبارتى فقط به مقام و مرتبت و تحصيلات و غيره ى فردْ هنگام استخدام توجه نمى شود و همه ى داوطلبان استخدام، بايد از نظر روانى مورد آزمايش قرار گيرند كه تازه در اين حالت هم باز عده اى از زير دست پزشكان متخصص در مى روند و جامعه را با اختلال روانى يى كه دارند دچار مشكل مى كنند. حتى در قوانين اساسى كشورهاى مختلف، ماده اى براى گرفتار شدن فرد صاحب قدرت، يا فرد اول مملكت به بيمارى روانى، و بر كنار كردن او در نظر گرفته مى شود.

اكنون شما، وضع كمك خلبان پرواز شماره ى ٩٥٢٥ جرمن وينگز را نسبت به شخص خامنه اى در نظر بگيريد. اولى، در يك لحظه ى مناسب هواپيما را به كوه آلپ مى كوبد و ١٥٠ نفر را به كشتن مى دهد؛ خامنه اى اما مى تواند در طول سال ها، يك كشور را با مردم اش به خاطر اختلالات روانى كه دارد به طرف دره اى عميق رهنمون شود و آن ها را به تدريج به طرف نابودى بكشاند.

ممكن است گفته شود كه ما دليل موجهى براى تشخيص بيمارى حاد روانى خامنه اى نداريم. اتفاقا چرا، داريم. همان طور كه عرض كردم، يكى از راه هاى تشخيص بيمارى و اختلالات روانى، سخن گفتن است. وضعيت پارانويايى سخت خامنه اى و ترس او از «دشمن» و «طرح توطئه هاى دائمى و پيچيده» كه كسى غير از او قادر به «ديدن» و «تشخيص» آن ها نيست، از سخنرانى هاى متعددش مشخص مى شود حتى اگر اين سخنرانى ها، كاملا كنترل شده باشد. حتى ميميك صورت و حالت هاى چشم و بادى لنگوئج او در حالت نشسته گوياى بسيارى از واقعيت هاست كه از چشم افراد متخصص پنهان نمى ماند.

اين شخص، اكنون به عنوان رهبر جمهورى اسلامى، سكان كشورى ٨٠٠٠٠٠٠٠ نفرى را در دست گرفته و كشتىِ در هم شكسته ى «ايران» را دقيقا بر اساس پلتفرم و استراتژی مبارزه ى «دائمى» با دشمن به پیش مى راند كه عاقبت آن بدون ذره اى ترديد، غرق شدن اين كشتى و مردم داخل اين كشتى ست.

همان طور كه قبلا گفتم، در گذشته، ناهنجارى هاى رفتارى و گفتارى را به شياطين و اجنه و امثال اين ها نسبت مى دادند. اما اگر گروهى دوستدار و هوادار گفتار و تفكر، و حتى رفتار عجيب يك نفر بودند، آن چنان كه در زندگى پيامبران مى بينيم، ديگر سخن از جن و شيطان به ميان نمى آوردند، بلكه بيان اين سخنان و رفتارهاى خارج از عرف را به نيروهاى مثبتى مانند فرشتگان و خداوند نسبت مى دادند كه چون قابل مشاهده و رويت نبودند، از شيوه ى برقرارى ارتباط موجود نديدنى با انسان، به عنوان «وحى» ياد مى كردند. اين روزها مشاهده مى كنيم كه در خصوص وحى و مكانيزم (!) آن بحث هاى جدى (!) و علمى (!) نيز مى شود و انسان هاى فهيم و متين و تحصيل كرده، اما باورمند و مومن، كه قادر به نفى كليت «وحى» و نسبت دادن اش به اختلال روانى نيستند، با روش هاى گوناگون و با مطرح كردن كلماتى از دانش روز، سعى در توجيه و توضيح منطقى (!) آن دارند.

بارى دلدادگان به رهبر، كه عاشق و شيفته ى او هستند، بايد تصميم ها و رفتارها و گفتارها و پندارهاى «بزرگ» شان را به نحوى مردم پسند و قابل باور توجيه كنند و آن را وحى يى آسمانى و نه اختلال روانى بنامند كه در گفتار على شمخانى در ارتباط با وحى شدن تصميمات به خامنه اى اين كار صورت گرفته و بارها نيز توسط ديگرْ دلدادگان حكومت اسلامى و شخص خامنه اى اين موضوع به صورت عيان يا پنهان مطرح شده است.

آرى، كلام شمخانى براى انسان هايى كه ذره اى از علوم جديد و بخصوص روان شناسى اطلاع دارند، و اندكى وجدان در آن ها باقى مانده، تاييدى ست بر بيمارى حاد و خطرناك آقاى خامنه اى، كه اميدواريم در نهايت ختم به خير شود.

vahi.jpg.1140x800_q85.jpg


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016