گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
27 آذر» ما میگیم رهبر نمیخوایم، رهبر جدید تعیین میشه، بیژن صفسری27 تیر» مردم نامحرم و خوان نعمت ترکمنچای هسته ای ٬ بیژن صف سری
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حکایت ما و ماه رمضان و مارقهقه، بیژن صف سری![]() چقدر حال این ساعت از سال خوش است .خبر آوردند که باد باران خورده هم در کوچه صنوبر پوش ما آواز سر داده است که به میهمانی خدا باید رفت صحبت از سالهائیست که دریا در غربال پوسیده نمی کنجید و ماهی در ختم آب جان نمی داد و آدمی از علاقه به آدمی ، آواز آینه را می فهمید . امروز که انتر معرکه روزگار یم، دیگر هیچ ضیافتی ، حتی ضیافت خدا هم ، دلهای غمگین ما را شاد نمی کند چرا که همه زخم ها شفا می یابند الا زخم آرزوهای برآورده نشده که آدمی از سوزش این زخم در خانه قبر هم آرام ندارد و این حکایت مردم ایران ،این کهنه دیار است که پیوسته از سوزش زخم آرزوهای خود در رنجند و دلی خوش نیست تا در شادمانی ها حضور یابند، حتا در ضیافت خدا در ماه رمضان . رمضان آمد، اما دیر زمانی است که دیگر هیچ قرابتی با هیچ یک از ماه ها و یا فصل های خدا، احساس نمی کنیم. چرا که اگر این قول از فلاسفه معاصر را بپذیریم که سرشت هر انسان در گروه خاطره های اوست و هویت جوامع نیز تا حد زیادی تابع خاطره های قومی آنان است، اما امروز در ایران ما این گستره تاریخی که مردم همواره زنده به خاطرات خود هستد ، دیگر هیچ روز و هفته یا ماه و سالی تداعی کننده خاطرات خوش نیستند، که روح و جسم مان با ایام بیگانه است، آنچنانکه گویی خدا هم با ما، سر بیگانگی دارد. نه دعایمان را می شنود و نه استغاثه هایمان را، حال تو بگو این ماه ، ماه ضیافت خداست والزام به حضور دراین جشن خدایی داریم، مگر نه این است که دل خوش باید تا حضور در شادمانی را دلیلی باشد؟ یک دل خوش در سینه پر درد مردم این سامان نشانم دهید ، تا با همین چشمان تر و دل سوخته پای کوبان سینه ازسماع بدرانم . میگویند عشق و دین هر دو محدود کننده اند ، و این سلب آزادی بنام هر چه که باشد ، ملال آور است حال چه با عشق و چه با دین ، از طرفی هویت ما ایرانی ها در دو اصل خلاصه می شود ، عشق و دین ، البته منظور از ایرانی ، نه فقط ملت محصور شده در نقشه گربه نشان است ، منظور سر زمین ایران باستان است ، که شاخه های در خت هویتش از جیحون تا اسکندریه سایه افکن است وبنا بر منطق علم کشاورزی که می گوید هر درختی به اندازه شاخه هایش ریشه در زمین دارد ، ریشه این هویت ایرانی هم در تمام این سرزمین ها ( ایران باستان ) آبشخور دارد درست مثل درخت انچیر معابد که هر جا شاخه گذارد ، خودش درختی تازه می شود تا اینکه در آخر هم معبد را هم می بلعد . در عشق طلبی ما ایرانیان همنقدر بس که هزاران شاعر در این کهنه دیار امدند و رفتند و همه از عشق گفته اند ، آنقدر که هیچ ملتی در دنیا این همه شعر و سرود و قصیده در باره عشق سراغ نداریم. اما در باب دین خواهی ، یک کفر بگویم و بقول اقایان واعظ ، منبر را جمع کنم . ما ایرانیان در پرتو خرم خود و رفتار شایسته چهارصد ساله دوره سلطنت ساسانیان ، از دنیا خراج گرفتیم در صورتیکه نه کتاب فصیح و مقدسی مانند تورات و انجیل و قرآن داشتیم و نه رسولی مانند موسی و عیسی و چه و چه ، حال چه شد یکباره ملتی این جنین دین باور شدیم و این معرکه چه گلی بر سرما زد که این چنین مفتون آن شدیم و آن را چون ارثیه از نسلی به نسل دیگر بر جای میگذاریم ، حکما عاقلان دانند نه حقیر نگارنده اما بد نیست یک کفر دیگر هم بخوانید البته نه از نگارنده سراپا تقصیر ، بلکه از مورخ نامی جناب "ادوار براون" تا معنای کاسه داغ تر از آش را خوب ملتفت شوید که گفته است ، اگر از علومی که عموما به اسم عرب معروف است ، اعم از تفسیر و حدیث و الهیات و فلسفه … و حتی صرف و نحو زبان عربی ، آنچه را که ایرانیان در مباحث نوشته اند ، جدا کنیم ، بهترین قسمت آن علوم از میان می رود . الغرض اینگونه دین داری جماعت دین باور امروز ما آن هم زیر جتر ولی فقیه جمهوری اسلامی حکایت مار قهقهه را می ماند که وقتی او را با آینه روبرو می کنند و مارخود را در آینه می بیند ، از خنده روده بر می شود Copyright: gooya.com 2016
|