دگرگونی سیستم مناسبات بینالملل و ساختار سیاسی جهان: پایان سدەی بیستم آغاز سدە بیستویکم (بخش دوم و پایانی)، اسعد رشیدی
[بخش نخست مقاله]
جهان چند قطبی
گرایش بە ایجاد جهان چند قطبی از سوی پارەای از قدرتهای منطقەای، بویژە روسیە، ناهمواریها و پیچدگی جهان همروزگار در پیوند و سنجش با جهان یکقطبی را برجستە میکند. دشواری چند قطبی بودن جهان در این واقعیت با اهمیت نهفتە است کە نە تنها واحدهای سیاسی در چارگوشەی جهان، بلکە نیروهای منطقەای، دارای تفاوت در رویکرد و ستراتژیهای شناختە شدە و نیز خوانش و دیسکورس ویژەای از تنظیم و برپاکردن ساختار سیاسی جهان هستند کە در منافع ملی آنان بازتاب یافتە است.
از اینها گذشتە جهان همروزگار با دشواریها و تنگناهای فراوانی روبرو است کە بیش از آنکە دارای ویژگیها و بنیادهای ملی و منطقەای باشد، از سرشت فراگیر جهانی( گرفتاریهای در پیوند با فقر و تنگدستی، تخریب زیستگاە، رشد و گسترش بنیادگرایی و تروریسم لجامگسیختە( دولتی و غیر دولتی)، جنگ و پیامدهای دردناک آن، تکاپوی گروهای مواد مخدر...) برخوردار است؛ بە این سیاهە میتوان تنشهای امنیتی. منابع انرژی و بسیاری دیگر از سختیها و کاستیها را کە تاروپود جهان کنونی را درهمتنیدە است را برشمرد.
برخلاف جهان چندقطبی، جهان دو قطبی دارای ساختمانی سادە از سویی و هم واقعیتی است بسیار بغرنج... ترسناک بودن جهان دوقطبی از آنجا آغاز میشود کە بشکل مدام با دشمنی و درگیریهای شدید میان دوقطب نا همساز همراە است کە در تکاپو برای برتری بر جهان تجسم مییابد؛ شالودەی این هماوردی و مبارزە بر دو پایەی آغازین،انگارگرایی( ایدیولوژی) و یا گسترەی تمدنی و یا هردو باهم نهادە شدە است کە در درون خود با پدیدەی رسالت آزادی جهان کە دارای سرشتی بلندپروازانە است، شناساندە میشود؛ هم از این روی دوگانگی آشتی ناپذیر جهان را با زبان درشتخویی بازتاب میدهد و جهان را بە پرتگاە جنگ هدایت میکند.
دیدگاە و نگرش چیرەای کە نسخەی دوقطبی بودن جهان را برتر از جهان یک قطبی و نیز جهان چند قطبی ارزیابی میکرد، باز می گردد بە پایان جنگ دوم جهانی و پیمان نامە پسدام در ١٩٤٦ تا گذار بە جهان یک قطبی در سال ١٩٩١. در این دوران مفهوم توازن نیرو (توازن وحشت در دورە جنگ سرد) همچون هستەی آغازین در راستای امنیت و پایداری ماندگار جهان انگاشتە میشد، چراکە ساماندادن مناسبات بینالملل در سطح معینی، متناسب و هماهنگ با وزن، توان و ارزش دولتها شمردە میشد و کنش و واکنشهای هرکدام از ابر قدرتها بشکل نسبی شایان پیشبینی بود.
در دوران جنگ سرد هر کدام از ابرقدرتهای جهان، اتحاد شوروی و آمریکا دارای سامانەی ویژە در مناسبات بینالملل بودند کە بر شالودەی اصول تعریف شدەی خود از سپهر سیاست جهانی بازتاب یافتە بود کە با مفهوم منطقە نفوذ، چە در اروپا و چە در کشورهای توسعە نیافتە همراه میشد. این گسترەهای نفوذ با مصونیت دوجانبە از سوی شوروی و آمریکا مهار میشد. طبیعی است با چنین شکاف بزرگی کە در پیوند با همەی گسترەهای زندگی پدیدار شدە بود مشکل بتوان از امنیت و صلح جهانی نگهداری و پاسداری کرد و بە چارەاندیشدن مشکلات و تنگناهای پرداخت کە از سرشت مشترک و جهانی برخوردار بودند. هردو ابرقدرت دارای سرچشمەهای مادی و انسانی بیاندازە توانمندی بودند، کە همچون پایە و زیرساخت واقعی در مبارزەی دوسیستم ناهمگن، سوسیالیسم و کاپیتالیسم و برای برتری و پیروزی یکی بر دیگری بکار گرفتە میشد.
در آیندە سیستم دو قطبی بە گفتەی بسیارانی از پژوهشگران تئوری مناسبات بینالملل در رویارویی، چین و آمریکا پدیدار میشود، و یکی از هراسانگیزترین رویارویهای جهانیی خواهد بود کە تا کنون تاریخ شناختە است.
در زمان کنونی جهان و مناسبات بینالملل در حال گذار رنجباری بسر میبرد؛ مهم اینست کە گرایشها و سویەهای توسعەی این فرایند با دقت دانشوارنە مورد بررسی قرار گیرد. در پیوند با این دادەها، بیش از هر چیز باید بە واقعیتهای فراروی کە پایەهای بنیادی و ریشەی این گرایشهای نوین را سامان دادەاند پرداخت.
نخست، فرایند شتابندە و فراگیر گلوبالیزم بیشتر از همە در سویەی شکوفایی سیستم یک قطبی مناسبات بینالملل در جریان است کە پیامدهای برآمدە از آن، اقتصاد جهان را متاثر خواهد کرد. تشدید تکاپوی شرکتهای فراملی، حضور چشمگیر ساختارها و نهادهای میان دولتی، دگرگونی و ناتوانی کارکرد دولتهای ملی، تشدید روزافزون روند مهاجرت، دارای سرشت و بنیادهای متفاوتی هستند.
سپس،تشدید و گسترش دشواریهای گذشتە، ازآنگونە مسائل زیستگاە، انرژی، سرچشمەهای مادی، دموگرافی، تغذیە و دیگر موارد، همراە مشکلات نوین، تروریسم جهانی، تجارت مواد مخدر، سندیکاهای جنایتکاران ...با سرشت جهانی تعریف میشوند و جامعەی جهانی را قانع میکند کە هماهنگ و با اتکا بە توانمندیها و امکانات مادی و معنوی کە از آن برخوردار است در زدودن و چارەاندیشی چنین تنگناهایی در جهان اقدام کند.
سوم، بروز پدیدەی دمکراتیزاسیون و فعال شدن آن در سیاست داخلی نەتنها سیاست واحدهای سیاسی در سپهر درونی را دگرگون میکند، همچنین در مناسبات بین الملل بشکلی کارا بازتاب خواهد یافت؛ این واقعیت بە دستاوردی با اهمیت در دوران پسا انقلاب صنعتی ( جهانی شدن تورهای انترنتی،شبکەهای اجتماعی، سامانەهای ماهوارەای، پستهای الکترونیکی ...) تبدیل شدە است.
در پایان،گسترش و تشدید فعالیتهای معنوی جهانی، بویژە فرهنگ پویا و رو بە پیشرفت، میتواند دشواریها و رویارویی میان تمدنها و فرهنگهای متفاوت را کاهش دهد.
همەی این روندها و دیگر گرایشها و پدیدەهای پیشروی در چگونگی ادامەی شکاف در درون دو محور توسعە مییابد؛ در یکی از آن، جنبەهای دمکراسی، پایداری، سطح بالای زندگی، و در دیگر سو، فقر، فعالشدن غلیانهای اجتماعی و استبدا. محور اول دولتهای اروپایی، ایالات متحدەی آمریکا، کانادا، ژاپن و استرالیا، زلاندنو، اسکاندیناوی و برخی دیگر از کشورها را در بر میگیرد. در این کشورها ١٥% از جمعیت جهان زندگی میکنند. اکثریت کشورهای آفریقایی، آسیا، و آمریکای لاتین در محور دوم قرارگرفتەاند. امروز بیشترین وضعیت دراماتیک در جهان همروزگار در قارەی آفریقا جریان دارد. بیش از نیمی از مردمان این قارە با درآمد یک دلار در روز روزگار میگذرانند؛ در دههی ٩٠سدەی بیستم در نتیجەی جنگهای داخلی و ملی بیش از چهار ملیون نفر جان خود را از دست دادە اند و نزدیک بە ٣٠ ملیون آفریقایی ناقل ویروس ایدز هستند.(١٢)
در روسیە کارشناسان مناسبات بینالملل و سیاستمداران بە زمینەی ایجاد جهان چند قطبی توجە نشان دادن. پریماکف در این زمینە مینویسد:
«پایان دوران ابرقدرتها، یکی از ویژگیهای جهان همروزگار بشمار میآید.
بسیارانی فکر میکنند کە چون اتحاد شوروی دیگر وجود خارجی ندارد، پس تنها جهان را یک ابر قدرت، کە آنهم ایالات متحدەی امریکا است، رهبری میکند. من فکر میکنم چنین تفکری بدور از واقعیت است، بە این دلیل کە دولت مفهومی نیست کە تنها با ویژگیهای کمی آنرا سنجید، بلکە باید دولت را بامعیار کیفی اندازە گرفت.
در زمان "جنگ سرد" آمریکا و شوروی در پیرامون خود ترکیبی از کشورهای دیگر را متحد کردە بودند، نیاز های امنیتی آنها را برآورد میکردند و همچنین بە آنها روش بازی را دیکتە میکردند. امروز چنین موقعیتی وجود ندارد. بلە آمریکا توانمندترین نیرو در پهنەی اقتصادی، نظامی و کاراترین کشور در زمینەی سیاست بشمار میرود. اینها همە واقعیت جهان امروز را سامان دادەاند، اما در همانحال هم آمریکا یک ابر قدرت نیست؛ اگر کسی در این زمان سیاست "ابرقدرتیزم" را ادامە دهد، در واقع بە مفهوم عینی این پدیدە اتکا نکردە است».(١٣)
انگارەپردازان جهان چند قطبی مفاهیمی از آنگونە، ابر قدرت، موازنەی نیرو، گسترەی نفوذ( راەیابی) را بکار میگیرند. ایدەی جهان چند قطبی بە یکی از مسائل مرکزی در برنامەی دولت و حزب کمونیست چین در پیوند با سیاست جهانی و مناسبات بین الملل تبدیل شد، اگرچە چنین تلاشی بەاندازەی کافی سرشت گام جدیدی در مناسبات بین المللی را بازتاب نمیدهد، اما در اساس رویارویی جدی را تصور میکند کە درسویەی ممانعت از شکل گیری جهان تک قطبی بە رهبری آمریکا خلاصە میشود. در ادبیات سیاسی غرب اوایل دهەی ٩٠ سدەی بیستم اغلب تعبیر رهبری فردی آمریکا دیدە میشود و اگر از منظرژئوپلتیک بنگریم در حقیقت جهان با دگرگونی جدی و ژرفی در این دورەی تاریخی روبرو بودە است. دگرگونی نە تنها در جهان، بلکە در منطقە( چین، ترکیە، آسیای میانە) موازنەی نیرو را دستخوش تغییر ساخت و اشکال متنوعی از مناسبات بین الملل را بوجودآورد. دگرگونی ژئوپلتیک در قارەی اروپا محصول و نتیجەی اتحاد دو آلمان، فروپاشی یوگسلاوی پیشین، چکسلواکی و جدایی کشورهای ارودگاە سوسیالیستی سابق همچنین کشورهای کرانەی بالتیک( ستونی، لیتوا، لیتوانی) ارزیابی میشود. اگر چە پیوستن بسیاری از این واحدهای سیاسی بە اتحادیەی اروپا بە تقویت همگرایی و نیز تئوری اروپامحور منجر شد، اما از سوی دیگر بروز احساسات آشکار در جامعە و همچنین ساختار و سیستم سیاسی اتحادیەی اروپا نشان میدهد کە این دگرگونیها همیشە با خط ستراتژیک آمریکا سازگار نیست.
تنگناهای چند قطبی بودن جهان
پویایی اقتصاد چین و بازتاب آن در سیاست خارجی، تلاش ژاپن برای برداشتن گامهای سیاستی مستقل تر با تکیە بر اقتصاد توانمند خود، وزن و اعتبار این دو کشور در سیاست جهانی را افزایش میدهد و موجبات تغییر در آسیا و اقیانوس آرام را فراهم میآورد. پایان جنگ سرد ویژگی کنشهای سیاست خارجی بسیاری از کشورهای " جهان سوم" را دگرگون ساخت. کشورهای غیر متعهد بسیاری از درونمایەهای سیاسی و ایدئولوژیک خود را در فضای نوین مناسبات جهانی از دست دادند.
منطقەگرایی یکی دیگر ازویژگیهای جهان چند قطبی را تصویر میکند. نرخ نابرابر توسعە، همگرایی گروهبندیهای منطقەای کە در واقع تامین کنندەی توانائیهای تکمیلی بشمار میآیند، تغییر در نقشەی ژئوپلتیک جهان را میسر کردە است.
به طور خلاصه، پس از پایان جنگ سرد، نقشه سیاسی جهان دستخوش تغییرات آشکاری شدە است در همانحال جهان چند قطبی شکل و جوهر سیستم جدید همکاری های بین المللی را توضیح می دهد. پرسش مرکزی را میتوان اینگونە مطرح کرد: آیا ایجاد جهان چند قطبی با همە انگیزەها و نیز کنش نیروهای سیاسی موجود در صحنەی مناسبات بین الملل، ویژگی و بازسازی بیش و کم همەی مراحل سیستم وستفالن نیست؟
رویدادهای چند سال گذشتە هنوز دلیل منطقی برای سیستم چند قطبی در جهان را تائید نمیکند. نخست: تمایلی ویژەای از سوی محورها(دولتها)در جهان غرب برای استقلال و ایجاد خطوط تازە و رادیکالی کە بە رویارویی میان آمریکای شمالی، اروپا، آسیا و اقیانوسیە فراروید، دیدە نمیشود.
سپس:گسترش ناتو بە گرایشهای مرکزمحور در میان کشورهای مستقل مشترک المنافع (cis )دامن نزد، واقعیتی کە موافق قوانین جهان چند قطبی انتظار میرفت.
در پیوند با مناسبات روسیە و آمریکا در سطح معینی با افزایش لفاظی ها و تبلیغات ضد آمریکایی در نخبگان سیاسی روسیه روبرو هستیم، اما منافع اساسی تر، این کشور را وادار بە در پیش گرفتن سیاستی می کند کە در سویەی پیشرفت و توسعە روابط با آمریکا، بویژە در زمینەی فنآوریهای نوین و مدرنیزاسیون صنایع ، سازمان دادە شدە است.
ارزیابی و تحلیل تاثیرات متقابل در شورای دائم سازمان ملل و همچنین تعامل در میان کشورهای موسوم بە گروە هفت، نشانگر این واقعیت است کە میدان منافع مشترک آنها بمراتب وسیعتر و سازگار تر از اختلافات بر سر رویدادهای درآماتیکی است کەدر سالهای اخیر در جهان رویدادە است.
در این راستا نیروهای تازە و توانمندی در سپهر سیاسی جهان بروز کردەاند کە بر رفتار و رویکرد جامعەجهانی تاثیرگذارند و بە همین دلیل فضای مناسبات بین الملل کنونی را از سیستم وست فالن متمایز میسازند.
بخشی از اصلاحات اقتصادی در مناسبات بین الملل بە باز تولید نیروهای اجتماعی منجر میشود کە نیاز به گسترش آزادی های سیاسی را درمیان میگذارند؛ اما سیستم تک حزبی کاملا در جهت مخالف این پروسە حرکت میکند. این نوسان را میتوان نتیجەی گردش و حرکت از لیبرالیسم بسوی خودکامگی از سویی و بازگشت بسوی استبدا از سوی دیگرارزیابی کرد؛ برای نمونە در چین جنبش اصلاحات کە همسو با سیاست عمل گرایانە دن سیاو پینگ آغاز شدە بود در پایان بە سرکوب دانشجویان در میدان تیان آن مین انجامید.
در گسترەی فضای بین الملل هنوز تعدا شایان توجهی از رژیمهای تمامیت خواە بچشم میخورند، ازآنگونە در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین؛ در میان این گونە سیستمهای سیاسی، گروهی در تقابل و رویارویی شدید با جامعە جهانی، (عراق صدام حسین. لیبی قذافی و سوریە در زمان کنونی) و گروهی دیگر در رویارویی آشتی ناپذیر با آزادی و دمکراسی( ایران) قرار گرفتەاند. همچنین میتوان بە برخی دیگر از رژیمهای تمامیت خواە در خلیج فارس، از آنگونە عربستان سعودی اشارە کرد کە آمادەی همکاری با کشورهای غربی هستند تا هنگامی کە تکانهای سیاسی ـ اجتماعی بنیانهای و ساختارهای غیر دمکراتیک آنان را دستخوش دگرگونی نساختە باشند. بە این گروە از واحدهای سیاسی میتوان ساختارهای سیاسی تمامیت خواە در آسیای میانە(اگرچە در شکل تغیراتی را پذیرفتە اند) از آنگونە، ازبکستان، ترکمنستان، کازاخستان، قیرقیزستان را افزود.
فرمانروایی سنتی وستفالی
دگرگونی فرمانروایی سنتی وستفالی در زمان کنونی نه تنها درونمایەی سیاست جهانی را نمایان ساختە است بلکە دایرهی کارایی و نفوذ آن روز بروز گستردە تر میشود.
افزایش شفافیت مرزها، تشدید پیوندهای فراملی، انقلاب فن آوری اطلاعات به فرایند جهانی شدن در زندگی معنوی در جامعه جهانی انجامیدە است. جهانی شدن هم چنین بە فرسایش ویژگیهای ملی یاری مێرساند و منجر بە دگرگونی در شیوەی زندگی روزمرە ( سلیقە، مُد...) شدە است.
اگر فرمانروایی ملی در دوران وست فالن یکی از بنیادهای با اهمیت آن دوران بشمار می آمد، امروز نقش و جایگاە سازمانهای غیر دولتی ( سازمان صلح سبز، سازمان عفو بین الملل...) در سیاست جهانی برجستە تر و کارسازتر احساس می شود و گرایش بە در پیش گرفتن سیاستی برپایەی دکترین پیشگامی حقوق بشر بر حق حاکمیت ملی بازتاب گستردەای در جهان همروزگار یافتە است. برآمد کارزار ایدئولوژیک دو سیستم کاپیتالیستی و کمونیستی نگاە و دیگاههای تازەای در ارزشهای فرهنگی چیرە بر جهان، از آنگونە ، ارزشهای معنوی، رابطەی میان حقوق فردی و رفاە جامعە، ملت و ایدەهای جهانی پدید آوردە است.
در غرب انتقاد از ویژگی های منفی جامعهی مصرفی، کالایی شدن زندگی، فرهنگ لاابالی گری، در حال رشد و گسترش است؛ تلاش برای جستجوی راه هایی کە بتواند بە ایجاد و بازسازی فرهنگ و اخلاقی کە همسو و سازگار با واقعیتهای جهان کنونی باشد در جریان است؛ کوششی کە دایرەی دو مفهوم کاملا متفاوت، یعنی فردانیت و خودخواهی را از هم تمیز دهد و مرز آندو را شفاف و مشخص سازد.
کاوش برای یافتن و بازسازی اخلاق در سپهر جامعەجهانی در گفتە های واسلاو هاول رئیس جمهور پیشین چک بازتاب یافتە است. او خواستار بازگرداندن «حقوق ابتدایی عدالت، حقوق طبیعی و بیهمتای انسان، توانائی درک همە چیز و نیز درک دیگران، احساس افزایش پاسخگویی » و در پایان بازگرداندن «خرد و باور بە این مسئلەی سادە کە راهکاری همگانی برای نجات همەی مشکلات وجود ندارد ».(١٤)
فرجام
چون هر پژوهش دانشورانەای لازم است کە مرزهای نو و کهنە، رویکردها و نیز سنتز گامهای جدیدی کە در پیوند با زندگی مدرن در سپهر مناسبات بینالملل پدیدار شدە است را ارزیابی و موشکافانە برگمارد؛ از این گذشتە میتوان گفت که فرایند شکلگیری یک جامعه یگانەی جهانی، گرایش بە توسعەی دموکراسی در سطح جهانی، کیفیت جدید اقتصاد جهانی، پدیداری بازیگران غیر دولتی در مناسبات بین الملل، چالشهای جامعەی جهانی، تلاش برای همبستگی در گسترەی کنشهای معنوی انسان همروزگار کە از خصلتی فرا ملی برخوردار است، زمینە و فضای مناسبی برای تئوری ایجاد سیستم جدید مناسبات بین الملل را فراهم ساختە است کە نە تنها از سپهر سیاست جهانی دو قطبی دوران جنگ سرد متمایز میشود، بلکە با پندارهای سنتی وستفال هم متفاوت خواهد بود. در واقع این پایان جنگ سرد نبود کە بە گرایشهای تازە در سیاست جهانی انجامید، بلکە بر عکس موجبات تقویت بیشتر این گرایشها در جهان کنونی را فراهم ساخت. فرایندهای در سویەی سیاست، اقتصاد، امنیت، فرهنگ و نیز چالشهای اجتماعی و معنوی کە در دوران جنگ سرد نشات گرفتە بودند تارو پود سیستم قدیمی روابط بین الملل را از هم گسیخت و بە ایجاد کیفیتی تازەتر یاری رساند.
در دورەی کنونی، دانش مناسبات بین الملل با دیدگاههای متفاوتی روبرو است کە سرشت، ارزشها و رویکرد بازیگران بزرگ و کوچک جهان را بازتاب دادە است . امروز سیاست جهانی با ترکیبی از سازههای سنتی و مدرن ازآنگونە، رویاروی ناسیونالیزم با انترناسیونالیزم، ژئوپلتیک با جهانیشدن و دگرگونی پندارەها، قدرت، دایرەی نفوذ، منافع ملی شناختە میشود. افزایش و گسترش روزافزون مناسبات بینالملل، موجبات دگرگونی در توجیە رفتار و انگیزەهای بازیگران بنیادی جهان را فراهم آوردە است.
بە این دلیل مهم است که موقعیت مناسبات سازەهای ملی و جهانی، جایگاە نوین دولت در جامعه بین الملل، تناسب دسته بندی های سنتی از آنگونە جغرافیای سیاسی، ناسیونالیسم، قدرت، منافع ملی، با فرآیندهای فراملی و حالتهای نوین را با دقت و موشکافانە ارزیابی کرد.
درونمایە نوین سیاست جهانی بە شکل تازەای از ساختار سیاست جهانی نیازمند است، با این همە بنظر میرسد کە زود هنگام خواهد بود اگر از تولد سیستمی نوین در مناسبات بینالملل، بشکل فرایندی کامل و فراگیر،سخن بمیان آورد؛ اما نمیتوان گرایش بە روند شکل بخشیدن بە آرایش نوین جهان را نادیدە گرفت کە جوانەهای آن از درون ساختار قدیمی مناسبات بینالملل سربرآوردە است.
دکتر اسعد رشیدی
دکترای مناسبات بین الملل
سرچشمە ها:
١- Баталов.Э.Я." Новый мировой порядок "2003.с.25.
٢.Российская газета. 2 июнь 1997 г.٢
٣-.Бжезинский Збигнев . Великая шахматная доска. Международные
отношения, 1998,C.123
Хантингмон.С. Кто мы? Вызов амреканской националной идентичности.٤ идидентичности.М:АСТ, Транзиткнига, 2004 ,С. 423
٥-همان سرچشمە.ص.٣٤٥
٦-.ЛебедеваМ.М.Политикообразующая функция высшего образования в современном. мире//МЭ и МО. 2006№ 10.С 69-75
٧-همان سرچشمە. ص.٧١
.٨Примаков Е.М. Международные отношения накануне 21 века
.٩Международная жизнь.1997.№10.с.3
١٠- —2015. — 13 янв. (http://runews24.ru/economy/13012015-tovarooborot-rf-kitay.html).
١١- П.А.Цыганков. Теория международных отношений
١٢- Я.А.Пляйс.о новой кофигурации системы международных отношений
с.191
١٣- .Е.М.Примаков. Российская газета. 23 января 2003 г.
.١٤Вацлав Гавел Заочный допрос, Переводчики.С.Луцкая, В Павлова,Л.Давыдова , 1991. c, 93