گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
9 تیر» لحظهای با تازیانه و ما، از دیروز تا امروز، علی کلائی20 اردیبهشت» مقام معظم و نقض حق انتخاب سبک زندگی، علی کلائی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! اعتصاب غذا، جان بر کفی و عقب رفتن مرزهای ما، علی کلائیکار به کجا کشیده است که زندانیان اینقدر بی پناه شده اند که چون کسی را حامی نمی بینند، اینگونه جان بر کف برای خواستشان آمده اند که یا مرگ را طلب کنند و یا به خواست و حق خود برسند؟... سنگرها اینقدر عقب رفته است و حاکمیت آنقدر جلو آمده است که حکم شلاق اجرا می کند، که سنگین ترین احکام را صادر می کند و که زندانیان برای حقوق خود از جانشان مایه می گذارند
وقتی جان به لب می رسد، وقتی فردی مورد ظلم واقع می شود و چیزی برای عرضه جز جانش ندارد، وقتی جان خود را سپر بلا می کند که یا به خواست خود برسد و یا جهان فانی را ترک گوید. زندانیان به آن اعتصاب غذا می گویند. "اعتصاب غذا به عنوان یک روش بیان خواسته ی بدون خشونت به حالتی گفته می شود که فرد برای به دست آوردن خواسته خود یا رسیدگی به حقی که پایمال شده از خوردن و گاه آشامیدن پرهیز می کند. اعتصاب غذا می تواند به مرگ فرد منجر شود و بنابراین باید آخرین حربه ای باشد که فرد برای بیان نظرش یا به دست آوردن چیزی از آن استفاده می کند." (۱) خبرهای روزهای اخیر را ببینید. تعداد اعتصاب غذاهای زندانیان به شدت زیاد شده است. اعتصاب غذا نه از جنس کسانی که زمانی در کورس اعتصاب غذا میخواستند رکورد خود را بزنند! بلکه اعتصاب غذاهایی تمام عیار که پس از مدت کوتاهی فرد به بیمارستان می رود. تشنج می کند. به حالت اغما می رود و در خطر سکته قرار میگیرد. جعفر عظیم زاده. فعال کارگری. بیش از شصت روز اعتصاب غذا کرد. کارش به خونریزی معده و وخامت اوضاع کشید. پزشکان احتمال رفتن وی به کما و مرگ را دادند و البته پس از پایان اعتصاب غذا نیز روانه بیمارستان شد و پس از چندی، تن رنجورش به خانه اش رسید. کارگری که جان را بر کف گرفت. حکم صادره برای خود را نپذیرفت و برای اعاده دادرسی و اعطای مرخصی تا مرز مرگ پیش رفت. (۲) نرگس محمدی. فعال حقوق بشر. نائب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر. رئیس این کانون برنده ایرانی جایزه صلح نوبل شیرین عبادی است. نرگس محمدی حال و روز خوشی ندارد. به دلیل بیماریهای عصبی در خطر تشنج قرار دارد. تا به حال هم در این دور اعتصاب غذا و بر اساس آخرین اخبار دوبار تشنج کرده است. (۳) خواست نرگس محمدی ساده است. میخواهد با دو فرزندش که در فرانسه هستند تماس تلفنی داشته باشد. درددل های فرزندانش را بشنود. از روند تحصیلشان خبر حاصل کند. وضع فرزندانش را بداند. با فرزندانش دقایقی بخندد. حرفهای خصوصیشان را که کودکان فقط می توانند به مادرشان بگویند گوش کند. آیا این خواسته زیادی است؟ آیا امکان تماس فرزند با مادر، صحبت تلفنی و حرفهای مادر و فرزندی زدن خواست زیادی است؟! چرا نرگس محمدی باید جانش را سپر کند تا بتواند صدای فرزندانش را بشنود؟! این درد در کجای قاموس بشری قابل درک است؟! این فاجعه را کجا و چگونه می توان درک کرد؟! دفعه قبل ده ماه طول کشید تا او با فرزندانش گفتگو کند. صدای علی و کیانایش را بشنود و بچه ها هم تلاش کنند که بگویند خوشحال اند تا مادر خوشحال شود. نرگس محمدی بر اساس آخرین خبر در ششمین روز اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شده و بعد دوباره به زندان بازگردانده شده است. چکاپ خون مربوط به آمبولی ریه برای او انجام می شود. اخیرا به دلیل فعالیت های حقوق بشری خود به ۱۶ سال حبس دیگر محکوم شده است و حال جان را کف دست گرفته تا با فرزندانش صحبت کند. مانع کیست؟ نیروهای امنیتی. دستگاه قضایی هم که کما فی السابق سر در گریبان و مطیع دستگاههای امنیتی است و یا حداقل خود اینگونه وانمود می کند. هفته ای از اعتصاب غذای نرگس محمدی گذشته است و این رزم نابرابر، گذاشتن جان برای شنیدن صدای فرزندان همچنان ادامه دارد. احسان مازندرانی. روزنامه نگار. جرمش روزنامه نگاری است. در کشوری که یکی از بزرگترین زندانهای روزنامه نگاران و خبرنگاران جهان است. بیش از یک ماه است که در اعتصاب غذاست. قدرت تکلم و شنوایی اش دچار مشکل شده و به بیماری و عفونت های شدید نای، ریه و روده دچار شده است. بر اساس خبری که در دوم تیرماه سال جاری منتشر شده است گفته است که نمی داند زنده می ماند تا شاهد اجرای عدالت باشد یا خیر؟ (۴) محمد عبدالهی، شهرام پورمنصوری و ایوب اسدی نیز زندانیان امنیتی، سیاسی دیگری هستند که دست به اعتصاب غذا زده اند و جانشان در خطر است. عبداللهی محکوم به اعدام است. مرگ با هرکدام، اعتصاب یا اعدام دیگر راهی برایش باقی نگذاشته است. پورمنصوری در شانزدهمین سال حبس است. یا امکان بهبود شرایط یا مرگ. جان بر کف برای نجات خود اقدام کرده است و اسدی نیز بیمار است و در تبعید در زندان کاشمر. او هم جانش را بر کف دست گرفته است. مرخصی پزشکی میخواهد و استعلاجی برای درمان دردها و زخمها. (۵) مریم نقاش زرگران، نوکیش مسیحی اعتصاب غذا می کند. پس از یازده روز امکان آمدن و درمان را پیدا می کند و اما علیرغم عدم تکمیل دوره درمان با توجه به مخالفت دادستانی جهت تمدید مرخصی و تهدید به ضبط وثیقه، خود را به زندان اوین معرفی میکند. (۶) این نامها و اسامی تنها اعتصاب غذا کردگان و جان بر کفانی هستند که اولا اخبارشان منتشر شده و ثانیا رسانه های خبری در ارتباط با ایشان حساس شده اند. و تاسف بار آنکه این اخبار تنها برای دو هفته اخیر است. یعنی دو هفته اول تیرماه سال جاری و این همه زندانی اعتصاب غذا کرده و در حال اعتصاب غذا هستند و جانشان را در کف دست گرفته اند برای احقاق حقشان. برای حقوق اولیه شان. برای داشتن یک دادرسی عادلانه. برای تماس با فرزندان و برای درمان و رفع کسالت در بیرون زندان. چه خبر است؟ چرا زندانیان جانشان را بر کف دست گرفته اند تا حقوق اولیه و حداقلی خود را از حاکمان بستانند؟ کار به کجا کشیده است که زندانیان اینقدر بی پناه شده اند که چون کسی را حامی نمی بینند، چون نمی بینند که خیل کثیری برای حقوق ایشان تلاش کند اینگونه جان بر کف برای خواستشان آمده اند که یا مرگ را طلب کنند و یا به خواست و حق خود برسند؟ آنچه روی می دهد در حقیقت جدالی است میان زندانی جان بر کف با صاحب قدرت. زندانی ای که خود را تنها دیده است که بر سر جانش قمار می کند و صاحب قدرتی که اینقدر فضا را برای عمل باز می بیند که فشار را به جایی می رساند که جان، تنها سلاح مظلوم برای ستاندن حق باشد. و این یعنی بازهم فرد درگیر اعتصاب غذاست حتی پس از پایان آن. هزینه رسیدن به حق با بازی بر سر زندگی. به موجب ماده ۱۲۰ این آئین نامه "رئیس بهداری زندان موظف است همه روزه اول وقت از کلیه محکومان بیمار که در بیمارستان زندان بستری هستند عیادت نماید و پس از پرسش از وضعیت آنان و حصول اطمینان از حسن مراقبت پزشکان و پرستاران نسبت به معالجه و تغذیه صحیح بیماران نظارت کامل و مستمری به عمل آورد." مواد قانونی ۱۰۵ ، ۱۰۷ ، ۱۰۸ ، ۱۱۱ ، ۱۱۲ آئین نامه نیز حاوی دستورات صریح پیرامون بهداشت زندان و معاینه ی زندانی به محض ورود به زندان و تامین احتیاجات داروئی بیماری است که تازه وارد زندان می شود و سازمان زندان ها موظف است فورا داروهای این تازه وارد را در اختیارش بگذارد. و این هم انجام نمی شود. (۸) زمانی با کار شدن خبر، فشار رسانه ای و فعالیت هایی اینچنین امکان رها کردن و یا کم کردن فشار بر یک زندانی مهیا می شد. حاکمیت و قدرت حاکمه پس زده شده بود و در برابر زندانیان با حساسیت و ترس عمل می کرد. حتی در روزهای پس از آغاز خیزش در سال ۸۸، رئیس بند ۲۰۹ هر روز به سلول ها سر می زد که سلولی چیزی کم و کسر نداشته باشد! اما امروز، در عصری که همه محتاط شده اند، در عصری که همه ذکر تدبیر بر لب دارند و امیدی به اینکه شرایط معتدل شود، در عصری که فعال حقوق بشرش برای به پرسش گرفتن وزیر امور خارجه حکومت در خارج از کشور در ارتباط با مسائل حقوق بشری توسط روزنامه نگاری که خود فعال حقوق بشر است به چالش کشیده می شود و باید نیت خود را از سوال از وزیر امور خارجه تدبیر و امید روشن و حسن نیت خود را اثبات کند، در این عصر مرزها اینقدر عقب رفته است که هسته سخت قدرت، قدرت مستقر پا بر گلوی زندانیان می گذارد و زندانیان را از طیف های مختلف به تقلا می اندازد که با جانشان، عزیزترین موجودی شان برای احقاق حقشان تلاش کنند. وقتی مرزها عقب می رود، وقتی صاحب قدرتی که ذره ای دغدغه انسان ندارد و اگر تا امروز قدری مراعات می کرده از ترس فعالین و مردم و خیزش خلائق بوده، خیالش تا حدی از این فشارها آسوده می شود، این فشارها آغاز می شود. در فوتبال می گویند بهترین دفاع حمله است. وقتی حمله نمی شود که هیچ، مدافعین هم برای دفاع کردن اول باید اثبات نیت کنند، شک نباید کرد که کیسه تیم خودی پر گل خواهد شد و تا دوستان به خود بیایند، از لیگ برتر به لیگ دسته سه و چهار سقوط خواهند کرد. اخیرا گزارشی منتشر شده است که شاخص رنج بشری در ایران ۹۰ درصد اعلام شده است. (۹) البته این بیشتر ناظر به مسائل معیشتی است. اما با تعمیمی منطقی می توان آن را به همه عرصه های زندگی امروز ایران تعمیم داد. پای قدرت مسلط و شرایط فاجعه بار بر گلوی خلائق سنگینی می کند و جان می ستاند. کاش فعالین حقوق بشر، فعالین دموکراسی خواه و کسانی که وجدان بشری دارند باز به خود بیایند. اگر همین خواب غفلت ادامه پیدا کند، دیری نخواهد گذشت که سنگرهای بیشتری توسط حاکمیت ناقض حقوق بشر در نوردیده می شود. و آنوقت به جای اعتصاب غذا باید نگران فجایعی دلخراشتر باشیم. اما حواسمان کجاست؟ برکسی مشخص نیست! ارجاعات: Copyright: gooya.com 2016
|