چهارشنبه 23 تیر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

مقاله مسعود رجوی در اولین شماره نشریه "مجاهد" در تاریخ اول مرداد ، همنشین بهار۱۳۵۸

این مقاله؛ اول مرداد ۱۳۵۸ منتشر شده و به قلم مسعود رجوی است.

اینکه وی بعداً به سقوط گفتار افتاد و با توهین و تهمت به منتقدین خویش؛ به قلم و رسالتش پشت کرد، موضوع دیگری است.

همنشین بهار

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سوگند به قلم، و آنچه را با قلم می‏‌نویسند

سوگندهای عظیم همیشه مسئولیت‌های بزرگ را معرفی می‌کنند. مسئولیت وفاداری به تقدس و حرمت این سوگندها و پایبندی به حریم و مضمونی که در خود نهفته دارند.

اگر واژه‌های مسئولیت و حرمت و تقدس را مفاهیمی ذهنی ندانسته و آنها را انعکاس کلامی واقعیت‌های مهمتری بدانیم که مستقل از ذهنیّت و داوری ما نیز اصالت و حقانیت دارند در این صورت به حرمت، تقدس و عظمت سوگند قلم پی حواهیم برد.

همان حرمتهایی که روند رهایی‌بخش تکاملی پیوسته مرهون آنها بوده‌است.

...

بنیادی‌ترین سیمای ویژه انسان که جهان او را کیفاً با دنیای حیوانی متفاوت می‌کند همان «آگاهی و شناخت‌پذیری» است. یدین‌ترتیب دنیای مسخّر غرایز تحت‌الشعاع جهانی آزاد و آکاه قرار می‌گیرد و ادراکاتی صوری و ساده به درک تعقلی و منطقی ارتقا پیدا می‌کند. درک عقلانی و منتظم که بواسطه آن رمز و راز جهان یک به یک بر فرزند انسان گشوده می‌شود و راه تسخیر کون و مکان هموار می‌گردد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


انسان رازدان و خردمند، همان که از سطح؛ گذشته و به ژرفا دست می‌یابد، با کشف هر سرّی از اسرار عالم امکان می‌یابد که یک گام رها تر و آزاد تر شده و جبرهای سرکش و طغیانگر پیرامون را مهار سازد. رام‌کردن سرنوشت شوم و نامطلوب و تبدیل آن به تقدیرات و قانونمندی‌هایی بسامان و آشتی‌پذیر که چه در طبیعت و یا فرد و اجتماع و سرانجام درکل هستی یگانگی و وحدت به ارمغان می‌آورند.

انسان؛ مصادیق را در قالب کلمات به مفهوم تبدیل می‌کند

مکانیسم با ساخت و بافت این خردورزی تا آنجا که به بافت ویژه وظایف‌الاعضاء (فیزیولوژی) انسان مربوط می‌شود؛ از «حس» و احساس آغاز شده و با گذرکردن از بازتاب‌های مشروط، به «کلمه» منتهی می‌شود. انسان این حیوان ناطق به مدد این ساخت و کار ویژه؛ مصادیق را در قالب کلمات به مفهوم تبدیل می‌کند و به‌این واسطه به فهم جهان عینی دست می‌یابد.

پس هر کلمه مصداق ادراک‌شده یک عین خارجی است. آنگاه کلمات در قالب جملات بهم پیوند می‌خورند و هستی پیرامون را قابل شرح و بیان و «تعبیر» می‌سازند و سرانجام بنی‌نوع انسان را بر بال شاهین آگاهی بر تارک افلاک آزادی می‌نشانند.

پس کلمه آغاز جهان انسانی و شرط زیرین و بنیادین هستی ویژه آدمی است و البته آن «کلمه»ای ارزشمند است و حقیقت دارد که «واقعیت» را عرضه کند و الا میثاق کلمه را شکسته‌است. زیرا کلمه از آغاز مصداق یک واقعیت محض بود.
و اما اندام کلمات زبان است و «قلم» ابزاری زبان(...)

...

آفرینش ابزارها» که چیزی جز تجسم مادی و فنی آگاهی‌های انسانی نیستند نیز ویژه نوع انسانند، بهمان سان که کتاب خدا نیز می‌گوید:

یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاساً یوَارِی سَوْءَاتِکمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِک خَیرٌ ذَلِک مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ
ای فرزندان آدم همانا که بر شما لباسی مقرر داشتیم که عورتهاتان را بپوشاند و ابزار و ساز و برگی. و لباس رهایی‌بخش تقوی بهترین (و جوهر تمام البسه و ابزار دیگر آدمی) است. این از نشانه‌های خداست شاید که متذکر گردند.

...

آری ابزارها مکمل اندام‌ها هستند که بینایی و شنوایی...و چشایی انسان را در اعماق و اطراف بغایت گسترش می‌دهند. اندام‌هایی مفصل و تکامل پذیر که دامنه عملی بس وسیعتر دارند.

باین ترتیب رسالت و مسئولیت قلم همان رسالت و مسئولیت زبان و سرانجام خود انسان و نوع اوست.

پیام قلم پیام آزادی است و حُریّت

قلم نمادی است از هستی فشرده انسان، سمبل آگاهی و دوشادوش آزادی، وسیله انتقال و پراکندن آگاهی و نیز ژرفا بخشیدن و گسترش دادن به آن. پس پیام قلم پیام آزادی است و حریت. یعنی پیام انسان و تاریخ که باید سیری مداوم از حیوانیت محض را به جانب مطلق آزادی و رهایی تحقق بخشد.

از سوی دیگر قلم همیشه با سلاح تداعی می‌شود. همچنین رابطه مغز و زبان با دست که یکی می‌شناسد و می‌شناساند و راهبری می‌کند و دیگری خراب می‌کند و می‌سازد و تغییر می‌دهد و خلاصه جهانی نو می‌سازد.

براستی هم که کدام اسلحه بدون قلم کارآمد است؟ و بدیهی است که تاثیرات یک قلم کارآمد هرگز با یک سلاح قابل مقایسه نیست چرا که حتی در یک واحد انسانی نیز یک زبان معادل دو دست و دو پا است.

...

اما وحدت سلاح و قلم وحدتی است درون ذات که از کلیت و هویت واحد انسانی سرچشمه می‌گیرد. بنابراین همچنان که پیوسته در تاریخ شاهد آن بوده‌ایم بریدن زبان و شکستن قلم با بستن دست و به‌زنجیرکشیدن پا قرین بوده‌است. قریبی شوم و نامیمون که در هر حال مضمون واحد ضد آزادی داشته و دیو استبداد را بر جای فرشته حُریّت نشانده‌است.

آری رسالت قلم که پا بر سلاح پیش می‌رود همان رسالت انسان است که در تحقق آزادی می‌توان خلاصه کرد. در این اتحاد قلم سمبل آگاهی و بینش، و سلاح (که عامل اجرایی آن است) مظهر خواست، اراده و عشق و شور است.

جامعیت قلم در سلاح و بنیان سلاح در قلم است

چنین است که اندیشه و عشق که در چارچوب «ایمان» یکی می‌شوند و فلسفه واحدی می‌یابند دست در دست هم کون و مکان را درمی‌نوردند. پس جامعیت قلم در سلاح و بنیان سلاح در قلم است. پس صاحبان این دو عنصر اگر به چنین اتحاد و وصلت بهجت‌اثری نپیوندند، پیوسته ناقص، عقیم و بی‌اثر می‌مانند.

...

و ما امروزه در صدد این هستیم که در سایه این وصلت که از آغاز به آن معتقد بوده‌ایم در مسیر خدا و خلق به «ایمان» بازهم بیشتر دست یابیم. دراینصورت اثبات کرده ایم که به‌رسالت و سوگند قلم وفاداریم. رسالت و سوگندی که مقدمتاً مستلزم صداقت و درستی است و الا چگونه می‌توان از هدف و رستاخیز حقیقت‌جویانه و رستگارکننده آن دم زد؟

اگر زبان، اندام کلمات است پس وای بر زبانی که کلمات را بدانسانی که حقیقت را دگرگون و واژگونه و تحریف کند و آنها را در غیرمواضع واقعگرایانه خود بکار برد. این است همان خیانت مستمری که به دلیل وسعت آثارش ابعادی محاسبه‌ناپذیر دارد.

نفی و لعنت نثار چنین زبانها و قلمهای نفرین‌شده باد.

...
فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیه ۖ یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ ۙ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکرُوا بِهِ ۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَه مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ... ۖ
پس بواسطه شکستن میثاقشان لعنت (نفی)شان کردیم و قلبهای آنان را سنگین و گرانبار گرداندیم چرا که کلمات را از مکان شایسته خود جا به جا و تحریف می‌کردند و فراموش ‌کردند بخشی از آنچه را که بدان یادآوری و تذکر داده شده بودند و گاهی نیست که بر خیانتی از ایشان آگه نشوی مگر اندکی...

...

اینجاست که باید قلم‌فروشان و صرافان کلمه را هرچند ظاهری مُعنوَن و حلقومی مُطنطَن داشته باشند در عداد سایر آدم‌فروشان و آدم‌کشان محکوم ساخت چرا که اینان به مثابه دستیاران شیطان همان تاجران کلمه اعلای انسانی اند که در فرشته آزادی تبلور می‌یابند. حرفه ای سخت سفله و بی‌مقدار که ابعاد و کبیره گناهش هرگز با تن فروشی صرف قابل قیاس نیست.

اکنون می‌توان فهمید که سوگند قلم تا چه پایه عظیم و لرزاننده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
• مقاله فوق در نخستین شماره نشریه مجاهد؛ اول مرداد ۱۳۵۸ (در صفحات ۲ و ۶) منتشر شده‌است،
• سرفصل‌ها، افزوده من و از متن مقاله است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016