چهارشنبه 23 تیر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

رباعیات کشدار و غیرکشدار، مهران رفیعی

رباعیات کشدار
نه پر دارم، نه پروایِ پریدن
نه کش دارم سزاوار کشیدن
ز کش بازی دلم پر درد و خونه
دگر خواهم که جامی سرکشیدن
+++
بگیرد حالِ من هر گفتِ کشدار
چه پیری گویدم، یا پورِ سردار
بریزم سیم و زر در پایِ مداح
چو گوید برترم از خویش و اغیار
+++
دگر گاهی از آن کشتی نگویم
نجات از کوسه و دریا نجویم
هوای بحریم بر باد رفته
بجز رفتن ره دیگر نپویم
+++
چو گوید جنتی هر حرف کشکی
مکن در جهلِ او اینک تو شکی
چو او کِش میدهد دورانِ زحمت
نریزد در پی ش یک قطره اشکی
+++
سراسر کِشت من زرد گشته
خمیده بیدِ من در هم شکسته
نچیدم میوه ای از شاخِ بی بر
نیامد حاصلی از بمب و هسته
+++
تمام رشته هایم گشته پنبه
سپاه و شهسواران چاق و فربه
چو گردد خشمِ ملت ضربتی سخت
چگونه سر کشم از زیر ضربه؟
+++
چرا هاله نمکدانِ دلم شد؟
به کُنجی جسته و بار غمم شد
مگر دستانِ من شوری ندارد؟
که سرکش تر ز هر بازیگری شد
+++
به جمع نخبگان بیگانه ام من
مگر خار و خسی بیهوده ام من؟
میانِ جیره خواران چون نگینم
که من شمع و همه پروانهِ من
+++
ببندم بند و سد در راهِ گفتار
کلامِ خود زنم بر صدرِ اخبار
نباشد مطلقی چون من درین خاک
به بومی بر کشم صد نقش سردار
+++
چرا بی مایگان نرم و ضعیف ند؟
چرا آزادگان سخت و حریف ند؟
به دورم حلقه ای از تورِ کشباف
که در شرمندگی با هم قرین ند



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


رباعیات غیر کشدار

چرا رویت بود چون چوبه ِ زرد؟
چرا قلبت شده چون آهن سرد؟
مگر رمال تو حاذق نباشد؟
که فالی گیرد و درمان شود درد
+++
دلِ مجروح ما دیگر کبابه
خدا داند که جورت بی حسابه
فغان از ظلم تو ای شیخِ شیاد
که در عهدت جفاکاری ثوابه
+++
چو گوید زیرکی از جنبشِ سبز
تمامِ هیکلت یکهو کُند لرز
نداری پاسخی از بهرِ رندان
بگویی فتنه بودی از برون مرز
+++
نسیمی کز پسِ آن آغُل آید
مرا بدتر ز بوی انتر آید
ز بس گیری پلیدان را در آغوش
ز بیت و پیکرت بوی بد آید
+++
تو آن شیخی که گیری چون شهان باج
نپوشی جوشن و پنهان کنی تاج
نداری طاقتِ بانگِ ندا را
که آزارت دهد در برجی از عاج


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016