گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
30 تیر» چقدر تحولات ترکیه و امریکا به هم شبیه است؟ 27 تیر» سه مأمور پلیس آمریکا درپی یک تیراندازی کشته شدند
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! عوامفریبی ترامپ میتواند نمایی از یک آینده نزدیک باشدنویسنده: برت استیونز* ترجمه: سیاوش صفوی/ مرکز بینالمللی مطالعات لیبرالیسم رفتار او مملو از «گزافهگویی، تناقض، سطحینگری، و خودستایی» بود. در پاسخ به سوالات سیاسی، «او در هر لحظه برای خود حقیقتی جدید خلق میکرد». از نظر فیزیکی، ویژگیهای برجستهی او «پیشانی اخمآلود، چرخاندن تمسخرآمیز چشم، و لبهایی جمعشده» بود… «خودنمایی غیرارادی، بخشی از مکتب غرور مردانه» او بود. او با «جملاتی کوتاه و گوشآزار» سخن میگفت. روزنامهنگاران «رفتار خندهدار او برای جلب توجه» را مسخره میکردند. اینها شما را یادِ کسی میاندازد؟ این توصیف از موسولینی از کتاب “درهی تاریک” اثر “پیرس برندون” برداشته شده که تاریخ مشروح دههی ۱۹۳۰ است. آیا این بدان معناست که دانلد ترامپ تجسم دوبارهای از “ال دوچه” (رهبر؛ لقب موسولینی در زبان ایتالیایی – مترجم) است و طرفداران ترامپ همان فاشیستهای قرن گذشته هستند؟ نه دقیقا. اما نباید از شباهتهای موجود با آخرین دوران تاریکی سیاست غرب غافل شویم. برخی شباهتها از این قرار هستند: افزایش این باور که دموکراسی تقلبی است. جذبه، بیش از تفکر و ایده اهمیت دارد. قدرت مهمتر از اصول است. بدزبانی به معنی صداقت است. همچنین این باور که مهاجران در حال چپاول اقتصاد کشور هستند. اینکه رنجهای دنیا مشکل دیگران است. اینکه تجارت آزاد بازنده و برنده دارد و ما بازندهی همیشگی آن هستیم. باقی کشورهای دنیا ما را بازی میدهند. اینکه رهبران کنونی ما با آنچه ادعا میکنند کاملا متفاوت هستند، یا از آن جایی که میگویند نیامدهاند. اینکه آنان مشغول توطئه علیه ما هستند. این باورها در تمام دموکراسیها وجود دارد، اما معمولا در حاشیه قرار میگیرد. در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در نتیجهی متلاشی شدن نظم لیبرالی قدیم، این باورها قدرتمند شد؛ ابتدا در گالیپولی، وردان، و کاپورتو، سپس با کوتای بلشویکی در روسیه، تورم لجامگسیخته در آلمان، و سهشنبهی سیاه در ایالات متحده. در سال ۱۹۲۲، تی.اس. الیوت (نمایشنامهنویس و شاعر بریتانیایی – مترجم) در “سرزمین پهناور” پرسید: “از میان این آوار سنگهای فروریخته/ کدام ریشهها چنگال خود را در خاک فرو خواهند برد و کدام شاخهها رشد خواهند کرد؟” در همان سال، نیروهای پیراهنسیاه موسولینی در شهر رم رژه رفتند. امریکاییهای مدرن به هیچ وجه چنین ضربهی غافلگیرکنندهای را تجربه نکردهاند، و این یک تفاوت عمده با دههی ۱۹۳۰ است. در آن زمان، متوسط تلفات روزانهی ارتش فرانسه بیش از کل تلفات امریکا در طول دوران حضورش در عراق بود. در بحبوحهی “افسردگی بزرگ” (رکود بزرگ اقتصادی دههی ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ امریکا – مترجم)، تولید ناخالص ملی واقعی حدود ۳۰% از اوج سابقش پایینتر آمد. در بدترین دوران رکود اقتصادی سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹، این کاهش حدود ۶% بود و به سرعت ترمیم شد. اما واقعیت این است که شما وقتی به خود تلقین کنید که درد دارید آن درد را حس میکنید. به عبارت دیگر، اگر پزشکان سیاسی که متخصص غلو کردن در بدبختی دیگران هستند به شما تلقین کنند که درد دارید، آن درد را احساس خواهید کرد. درنتیجه باور میکنیم که مکزیکیها در حال “اشغال” کشورمان هستند، حال آنکه در واقعیت سالها است که مکزیکیها بیشتر در حال بازگشت به کشور خود هستند تا ورود به کشور ما. یا اینکه باور میکنیم چین در حال نابود کردن صنعت تولید ما است، در حالی که اشتغال صنعتی در سالهای اخیر به ویژه در ایالتهای رکودزدهی صنعتی رشد فزایندهای داشته است. یا اینکه باور میکنیم تودهی عظیم امریکاییها در برابر تغییرات ناگهانی اقتصاد جهانی بیدفاع هستند، در حالی که بیمه سالمندان و معلولان، بیمه عمومی اوباما، اعتبار مالیات بر درآمد، صندوقهای بازنشستگی عمومی و تمامی امکانات دیگری را داریم که آقای ترامپ قول داده از آنها محافظت کند. اینها عواملی هستند که تشنج، تمایل به گفتمان نمایشی و اغراقآلود، وعدهی اقدام جدی و شدید، نفرت از رفتار بانزاکت، و ترکیبی از حس قربانی بودن و میل به زورگویی در میان مردم را -که کاندیداتوری ترامپ از آنها تغذیه میکند، و به آنها دامن میزند- تولید میکنند. وقتی سیل عظیم نامههای الکترونیکی طرفداران ترامپ را که برایم فرستاده شده میخوانم (که تعدادشان به هزاران نامه میرسد)، آنچه بیش از همه جلب توجه میکند دشنامها و تحقیرها (“تو یک آشغالی برت کوچولو“)، خودبزرگبینی (“من از تو بیشتر پول در میآورم“)، و حس غرور صدمهدیده (“چطور جرأت میکنی من را عامی خطاب کنی؟“) است. این دقیقا روش رفتاری نامزد انتخاباتی آنان است. جفری هرف از دانشگاه مریلند در یک مقاله هوشمندانه در مجله “امریکن اینترست” مینویسد: “از نظر شکستن تابوی ادب و رفتار متمدنانه، سخنرانیها و گردهماییهای ترامپ به رهبران فاشیست شباهت دارد که آرزوهای هوادارانشان را با غلظت تکرار میکردند و اجازه میدادند تا خود آنان جاهای خالی در متن را پر کنند… ترامپ چیزی را میگوید که آنان میخواهند بگویند اما از بر زبان آوردنش وحشت دارند. هواداران این رهبر، آنچه را که واقعا درباره مکزیکیها، مسلمانان، و زنان باور دارند در واقع با تشویق و حمایت از او نشان میدهند.” این سیاست ربطی به نگرانی اقتصادی یا جابجایی ندارد. این سیاست، خودنمایی شخصی است؛ یک معادل دست راستی برای کنار گذاشتن “شرمندگی از خود” است. به لطف دونالد، طرفداران او اکنون مجوز دارند تا زشتیهای خود را آنطور که دوست دارند به نمایش بگذارند. تلاش دانلد ترامپ برای رییسجمهور شدن در دورانی اتفاق افتاده است که ایالات متحده شاهد رشد متوسط اما غیر قابل انکاری در اشتغال و اقتصاد است. اما همانطور که یکی از دوستان خردمندم چندی پیش اشاره کرد، وقتی حباب بعدی بترکد و رکود اقتصادی بعدی فرا برسد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یک فرد منطقی ممکن است بحث کند که دانلد ترامپ بیشتر به سیلویو برلوسکونی -میلیاردر بینزاکت و نخستوزیر پیشین ایتالیا- شباهت دارد تا اینکه یک موسولینی جدید باشد؛ ممکن است. یا شاید هم رفتار سیاسی آقای ترامپ، نمایی از آینده باشد، به ویژه اگر مجددا یک رکود اقتصادی در امریکا اقتصاد جهان را وارد رکود کند. در تلاش برای محافظت از تمدن، نود درصد کار این است که گذشته را درک کنیم و بر واضحترین درسهای آن تأکید کنیم. اکنون زمان خوبی برای یادآوری دوباره دههی ۱۹۳۰ است. Copyright: gooya.com 2016
|