سه شنبه 2 شهریور 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

اعدام‌های فله‌ای و ترورهای گزینشی، حمید آقایی

حمید آقایی
تفاوت بین نحوه واکنش مردم در برابر فشار و سرکوب و عکس العمل بخش انتلکتوئل جامعه ایران در برابر استبداد خشن این نظام را چگونه می توان توجیه کرد؟ آیا تفاوت فقط در نوع عکس العمل مردم از یکسو و روشنفکران از سوی دیگر است؟ و یا علت تفاوت به روش های مقابله و سرکوب حکومت در برابر مردم و روشنفکران باز می گردد؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


این روزها نیروهای انتظامی و گشت ارشاد جمهوری اسلامی شدیدا مشغول کشف مهمانی های مختلط شبانه و دستگیری پسر و دخترهای جوان هستند؛‌ و همانطور که شاهدیم چند سالی است که در زیر پوست شبهای شهرهای بزرگ ایران از جمله تهران، شیراز و مشهد پارتی های شبانه ای برگزار می شوند، که ظاهرا این کشف و دستگیری ها نتوانسته اند از گسترش و تعدد آنها بکاهند. برای مثال، در همین روزهای اخیر، همزمان با اعلام فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی مبنی بر کاهش مهمانی های شبانه، ما شاهد موج دستگیری های جدید دختران و پسران شرکت کننده در مهمانی های شبانه بودیم.

بازی موش و گربه نیروهای انتظامی با مردم در رابطه با جمع آوری آنتن های ماهواره ای سالها است که ادامه دارد و بجرات می توان گفت که جمهوری اسلامی در این مبارزه همواره ناموفق بوده است. حجاب و پوشش اجباری زنان نیز میدان دیگری از جنگ و گریز است که رژیم جمهوری اسلامی در آن نیز، با وجود اسید پاشی های سال گذشته و دستگیری و آزار و اذیت دائمی زنان و دخترانِ به دیده گشت ارشاد و نیروهای انتظامی بد حجاب، نه تنها موفق نبوده بلکه روز بروز مجبور به عقب نشینی نیز شده است.

این رجوع و استفاده گسترده مردم از همه امکانات و ابزارهایی که به شکل و گونه ای مخالفت خود را با سیاست های فرهنگی جمهوری اسلامی نشان می دهند، این روزها تبدیل به یکی از دغدغه ها و نگرانی های اصلی مقام رهبری و روحانیت حاکم شده اند. برای نمونه، علم الهدا امام جمعه مشهد اعلام خودمختاری می کند و برگزاری هر کنسرتی را در کل استان خراسان رضوی ممنوع اعلام می نماید. امام جمعه شیراز نیز پس از او تمایل خود را بر ممنوعیت اجرای کنسرت موسیقی در شیراز به این شکل آشکار می سازد: "از آقای وزير ارشاد سئوال مي‌كنم كه اگر برگزاری كنسرت حلال است و جايز و بي‌ضرر، چرا خدمت امام رضا برگزار نمي‌شود؟ اگر حرام است و ضرر دارد، پس براي همه مسلمانان مضر است و حرام. حرام را توسعه ندهيد و گناه را تشويق نكنيد". و همانطور که می دانیم، وزیر ارشاد با کوتاه آمدن در برابر خواست علم الهدا گفته بود: "برگزاری كنسرت‌های موسيقی در مشهد مقدس به‌خاطر احترام به امام رضا انجام نمی شود". از همه مهمتر، نباید فراموش کنیم که رهبر جمهوری اسلامی مدتی پیش از وضعیت فرهنگی کشور شدیدا ابراز نگرانی کرده بود.

حال بیاییم این جنگ و گریز دائمی بین مردم و جمهوری اسلامی، که از همان اوائل تاسیس این حکومت در رابطه با فعالیت های فرهنگی-هنری، امور خصوصی مردم، نحوه زندگی و پوشش مردان و زنان، در جریان بوده است، را با مقابله این نظام با روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران، فعالین سیاسی و بطور کلی بخش انتلکتوئل جامعه ایران مقایسه کنیم. به قاطعیت می توان گفت که جمهوری اسلامی در جنگ خود با مردم برای تحمیل الگوی زندگی مطابق شریعت اسلام ناموفق بوده و در اکثر زمینه ها وادار به عقب نشینی شده است، از جمله در رابطه با پوشش زنان و استفاده از ماهواره و برگزاری کنسرت و جشن. این ناکامی های رژیم را می توان بخوبی در این واقعیت دید که اگرچه برخی از فعالیت های فرهنگی مردم به فضای مجازی و یا به زیر پوست شب کشیده شده اند اما نه تنها هرگز خاموش نشده اند، بلکه روز به روزه شعله ورتر نیز گردیده اند.

شوربختانه اما این حکومت در جنگ با جامعه روشنفکری و دگر اندیشان ایران نه تنها تا حدودی موفق بوده بلکه حتی توانسته است امواج دوره ای ناشی از سرکوب، دستگیری و قتل فعالین سیاسی، نویسندگان آزاد اندیش و روزنامه نگاران مستقل را بدون تنش جدی در ارکان نظامش پشت سر بگذارد. امواج دوره ای سرکوب و خشونت که بجز تعداد انگشت شماری، ما بقی روشنفکران را یا وادار به مهاجرت، یا سکوت و یا کند کردن قلم و زبانشان نمود.

این تفاوت بین نحوه واکنش مردم در برابر فشار و سرکوب و عکس العمل بخش انتلکتوئل جامعه ایران در برابر استبداد خشن این نظام را چگونه می توان توجیه کرد؟ آیا تفاوت فقط در نوع عکس العمل مردم از یکسو و روشنفکران از سوی دیگر است؟ و یا علت تفاوت به روش های مقابله و سرکوب حکومت در برابر مردم و روشنفکران باز می گردد؟

شاید اشاره به حملات تروریستی در سالهای اخیر در اروپا به باز شدن این بحث کمک نماید. حملات تروریستی در اروپا و امریکا را می توان به طور کلی به دو دسته تقسیم نمود. حملاتی که گزینشی بوده اند و افراد و یا موسسات خاصی را منظور داشتند؛ و حملاتی که بدون یک گزینش خاص، مردم عادی را که از شانس بد در آن لحظه زمانی و مکانی خاص حضور داشته اند هدف قرار داده بودند. که اولی را می توان ترور های گزینشی و دومی را حملات و ترورهای کور و فله ای نامید. برای مثال، حمله با چاقو به نویسنده و کارگردان هلندی تئو فان خوخ در سال ۲۰۰۴ و یا حمله تروریستی به دفتر نشریه شارلی ابدو در ردیف ترورهای گزینشی قرار می گیرند، و حملات انتحاری به کنسرت ها و تجمع های عمومی در امریکا و فرانسه از نوع ترورهای فله های و بعبارت دیگر کور بحساب می آیند.

اگرچه هدف نهایی هر دو نوع از حملات تروریستی مبارزه وحشیانه و قهرآمیز با همه آثار و نمودهای جهان مدرن و‌ آزاد بوده و هست، اما نتایج و کارکردهای آنها تا حدودی با یکدیگر متفاوتند. پس از ترور کارمندان شارلی ابدو، برخی از کاریکاتوریست ها و فکاهی نویسان ضمن محکوم کردن این حملات و تاکید بر ادامه راه شارلی ابدو، تاکید نیز نمودند که اگرچه آنها نیز انتقادات فراوانی به اسلام و اصولا مذاهب دارند، اما بنا بدلایل امنیتی ترجیح می دهند که از لحن های ملایم تری استفاده نمایند تا به منزله توهین به اعتقادات دینی مردم تلقی نگردند.

در مقابل اما، مدت کوتاهی پس از حملات فله ای به کافه ها، رستورانها و محل های تجمع، بار دیگر مردم به زندگی معمولی خود بازگشتند و کافه ها و کنسرت ها و استادیوم ها مملو از شرکت کنندگان و تماشاچیان شدند، گویی که اصلا اتفاق خاصی نیفتاده بود. بعبارت دیگر، مردم مجددا به همان راه و روش معمول و طریقه ای که به آن عادت داشتند ادامه دادند، حتی اگر در گوشه ذهن و احساس خود نگران حملات تروریستی جدیدی بودند. در واقع اگر دولت فرانسه بنا بدلایل امنیتی تجمع های اعتراضی مردم را، پس از حملات کور تروریستی به کافه ها و کنسرت در پاریس، لغو نکرده بود، شاید باردیگر شاهد حضور گسترده مردم در میدان باستیل در محکوم کردن تروریسم و دفاع مجدد از اصول و مبانی جمهوریت و سکولاریسم در فرانسه بودیم.

در ایران نیز فردای پس از حضور گشت ارشاد در خیابانها، باز هم زنان و دختران به همان نیمه حجاب پا به خیابان می گذارند. حتی دیدیم که مدت کوتاهی پس از اسید پاشی های وحشیانه، زنان و دختران با همان پوشش همیشگی خود به خیابانها بازگشتند. بارها نیز شاهد بوده ایم که ساعتی پس از جمع شدن ماهواره ها، نوع های جدیدتری سریعا بر پشت بامها نصب می گردند. کنسرت ها و جشن ها نیز از یک مکان به مکان دیگر، حتی به فضای دیجتال و دنیای ویرچوآل کشیده می شوند و یا در زیر پوست شب به حیات خود ادامه می دهند.

ترور و دستگیری گزینشی نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان اما بر خلاف حملات تروریستی کور و فله ای و یا ایجاد محدودیت های اجتماعی برای عموم مردم، نتایج و واکنش های متفاوتی با .اکنش توده های مردم داشته اند. به این معنی که یا این روشنفکران به اشکال مختلف وادار به سکوت و یا مجبور به ترک وطن گشته اند و یا آنهایی که در کشور مانده اند، پس از تحمل سالها رنج زندان و تبعید، تحت کنترل های شدید امنیتی قرار گرفته اند و یا در مواردی مجبور گشته اند که در روش کار و لحن کلام و قلم خود تجدید نظر نمایند.

تفاوت بین واکنش عموم مردم به سرکوب و تحدید آزادی ها و عکس العمل روشنفکران و اهل هنر و قلم اما به این واقعیت باز می گردد که رفتارهای اجتماعی و امور شخصی مانند انتخاب نوع پوشش، نحوه زندگی تا کسب اطلاع از طریق اینترنت و ماهواره و همچنین جشن ها و تجمعات اجتماعی که مردم به آنها عادت کرده اند، در حقیقت بخشی از زندگی روزمره اشان شده اند. امور و نیازهایی که بدون آنها اساسا شور و معنایی برای زندگی و حتی زنده ماندن باقی نمی ماند. نیاز ها و مطالباتی مانند انتخاب آزادانه پوشش، برگزاری جشن، لذت از موسیقی و شادی و نیز کسب اطلاع و دانش امروزه آن اندازه برای انسان مدرن حیاتی شده اند که شاید تنها بتوان آنها را با یک حکومت نظامی بغایت خشن و حضور توپ و تانک در خیابانها از مردم دریغ نمود. این نیازها، دیگر حتی صرفا وسیله و روش مبارزه و مخالف با رژیم حاکم نیستند، جزیی از زندگی و حیات انسان شده اند. به همین دلیل ‌نیز دیگر به هیچ وجه قابل حذف نمی باشند.

برای روشنفکر و اهل قلم و هنر، که ضمن تاکید بر این واقعیت که نویسندگی، خلق آثار هنری و فرهنگی برای او نیز جزئی از شور زندگی است، اما نیاز به فعالیت های قلمی، فرهنکی و هنری در مقایسه با نیازهای اولیه حیاتی از جمله آزادی های فردی در انتخاب نوع پوشش و روش زندگی، اموری ثانویه تلقی می شوند. نیازهای دسته دوم و امور ثانویه ای که حتی برای برخی از روشنفکران صرفا در مقام وسیله ای برای بیان عقاید، افکار و احساساتشان قرار می گیرند. به علت همین تفاوت بین نیازهای اولیه و ثانویه است که معمولا حکومت و گروهای تروریستی دو شیوه از ترور و اعدام را بکار می گیرند. ترورها و یا اعدامهای فله ای و یا گزینشی.

برای ممانعت جدی از دست یابی مردم به مطالبات اولیه شان، حکومت های مستبد و یا نیروهای تروریستی معمولا باید بهای بسیار بالایی بپردازند. برای مثال یا باید یک حکومت نظامی برقرار کنند و همه نشریات مستقل را ببندند و یا بگیر و ببند های فراگیر راه بیندازند. که بدلیل بهای بسیار سنگین این نوع از سرکوب معمولا در شرایط بسیار استثنایی و بعنوان آخرین راه حل اتفاق می افتند. بنظر نگارنده، دستگیری و اعدامهای فله ای سال ۶۰ و سال ۶۷ در ایران در این زمره قرار می گیرند، که بدلیل هزینه های بالای آن برای مدت کوتاهی می توانست ادامه داشته باشد. عملیات تروریستی فله ای و کوری که توسط داعش و طالبان به اجرا گذاشته می شوند نیز در همین ردیف قرار می گیرند؛ که در مقایسه با حمله تروریستی به نشریه شارلی ابدو موجب خشم و نفرت بیشتر مردم از این گروهای تروریستی گردید.

در مخیله بسیاری این نظریه می چرخید که برای امنیت داخلی خود شاید بهتر باشد تا حدودی از لحن تند انتقادات از اسلام کاسته شود تا بعنوان بی احترامی به اعتقادات ملیونها مسلمان تلقی نگردد. در مقابل اما، اگرچه ترس از حملات جدید تروریستی همواره وجود داشته و دارد اما در عین حال مردم را نمی توان وادار به تغییر در روش زندگی و عاداتشان نمود و از آنها خواست که کمتر به مجامع عمومی، گردشگاها و کنسرت ها بروند.

بعبارت دیگر شاید حکومت های استبدادی و گروهای تروریستی برای مدت نسبتا طولانی بتوانند سکوت و یا تغییر لحن بیان را بر بخش انتلکتوئل جامعه تحمیل کنند، اما هرگز نخواهند توانست برای طولانی مدت نحوه جدیدی از زندگی را برای مردم دیکته نمایند. برای مثال اتحاد جماهیر شوروی اگرچه برای مدت کوتاهی تانک های خود را به خیابانهای کشورهای اروپای شرقی کشاند، اما سکوت نسبتا طولانی مدت را تنها با ترور و اعدامهای گزینشی روشنفکران و دگراندیشان توانست حاکم گرداند.

در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نیز بجز مقاطعی مانند سالهای ۶۰، ۶۷ و سپس سال ۸۸ زمان کودتای انتخاباتی باند خامنه ای-احمدی نژاد، در اکثر موارد ترورها و اعدامهای گزینشی دستور کار نیروهای امنیتی و نظامی این حکومت قرار داشته اند.

شاید بتوان گفت که برای پرهیز از فراهم شدن شرایط استثنایی سالهای ۶۰ و ۶۷، اگر بخش انتلکتوئل، نویسندگان و هنرمندان ایران فعالیت های قلمی و هنری خود را بیشتر در ارتباط با مطالبات و خواسته های اولیه و حیاتی مردم قرار دهند و با قلم و هنر خود یک تنه وارد میدان جنگ با استبداد دینی حاکم نشوند، کمتر براحتی قابل حذف و سرکوب باشند. بویژه که از یک روشنفکر، هنرمند، نقاش و موسیقیدان و آواز خوان انتظار نمی رود که یا هنر خود را بدلیل شرایط سرکوب بسرعت به زیر زمین ببرد و یا سلاح زبان، قلم و یا هنر خود بر زمین بگذارد و سلاح آتشین بدست گیرد. برای یک هنرمند نقاش، نویسنده و اهل تئاتر و موسیقی نیز فعالیت های هنری جزیی از شور زندگی او بحساب می آیند و آنرا نیز نمی توان به آسانی تعویض نمود اما شاید تلاش با پیوند به مطالبات اجتماعی و صنفی مردم بتواند چتر حفاظتی بهتری ایجاد نماید.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016