یکشنبه 14 شهریور 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

اسطوره سازی از دکتر عبدالکریم سروش و پیامد‌های آن، محمد سهیمی-بخش دوم

بخش اول این نوشته را از اینجا بخوانید

خوانندگان گرامی‌ حتماً توجه دارند که آقای دکتر سروش مخالف تفسیر صوفیانه و عارفانه دیوان حافظ است. به همین دلیل منتقدان نمی توانند در اینجا به آرای مفسرانی ارجاع دهند که این ابیات را عارفانه تفسیر کرده اند. مطابق متدولوژی آقای دکتر سروش باید اینها را دنیایی و زمینی تفسیر کرد، چون حافظ صوفی و عارف نیست. حافظ بهشت نقد دنیا را فدای بهشت نسیه آخرت دین نمی کرد. بر طبق آنچه که نگارنده از دوست حافظ شناس آموخت، حافظ می گفت :

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
چمن حکايت اردی بهشت می گويد
نه عاقلست که نسيه خريد و نقد بهشت
در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه ی دارالسلام را
دوست حافظ شناس نگارنده به او نشان داد که چگونه حافظ به فقیهان می گفت وعده نسیه آخرت را در همین دنیا پیرمغان براین نقد کرد:

مرید پیر مغانم، ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جای آورد
همانطور که دوست حافظ شناس نگارنده به او در دیوان حافظ نشان داد و آموخت، حافظ در بسیاری از مواقع بجای پیر مغان از پیر میفروش و پیر میکده سخن گفته است. همان دوست حافظ شناس نشان داد که حافظ می گوید:

دی پیر میفروش- که یادش بخیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر زیاد
هرگز به یمن عاطفت پیر میفروش
ساغر نشد تهی ز می صاف روشنم
ما ز بر خرقه باده نه امروز می خوریم
صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
همان دوست حافظ شناس نگارنده به او نشان داد که گاه پیر مغان به عنوان پیر منحنی به گوش حافظ می خواند که زندگی را با می و شراب و عشق خوش بگذران :

می ده که سر بگوش من آورد سرو و گفت
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
ساقی به بی نیازی رندان که می بیار
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی

اگر این شعرها را مطابق رویکرد آقای دکتر سروش تفسیر کنیم، راهی جز فروکاست آنها به شراب دنیوی حرام شده در دین محمدی وجود ندارد. آیا پیامبر گرامی‌ اسلام به عنوان پیرمغان حافظ را به شرابخوری و دیگر گناهان دعوت می کرد؟

اگر هم پیرمغان حافظ پیامبر گرامی‌ اسلام باشد، با استناد به خواب آقای دکتر سروش یا خواب بیننده مورد اعتماد او نمی توان این مدعا را تأیید و تثبیت کرد. کدام حافظ شناس برجسته ای، آن هم در قرن بیست و یکم ، مصداق پیرمغان حافظ را از طریق خواب حل می کند؟ طولانی شدن بحث نباید موجب فراموشی موضوع شود: موضوع بحث حل مسائل دیوان حافظ از طریق خواب است. نگارنده در عجب است که چرا آقای دکتر سروش سعی‌ دارند برخی‌ ازمسائل را با خواب حل می کنند.
تفسیر دیوان حافظ از طریق خواب سازی عملی ضد روشنفکری، روشنگری، علم، و فلسفه است. ایدئولوژی خواب که آقای دکتر سروش می پراکند، اگر چه از نظر ایشان باید منحصر به خودشان باشد، اما ممکن است سبب پناه بردن مریدان ایشان به خواب شود و از خواب هایشان برای تحکیم تفکر جدید دکتر سروش استفاده کنند. آقای دکتر سروش در"اقبال شاعر- قسمت ۴ " (دقیقه ۸۳) هم ادعا می کند که "یک وقتی به هر حال عشق و شور نبوی هم در ما بالا گرفته بود". در همین حالات شورانگیز ایشان به خواب می روند، خواب های رازآلود می بینند، در خواب به ایشان وحی می شود، خدای بی صورت را خواب می بینند، شعرهایشان را در خواب به ایشان دیکته می کنند و حتی نشان می دهند.
اینها برداشت های نگارنده از درس های خود آقای دکتر سروش است. اگر نگارنده اشتباه می کند، لطفا آقای دکتر سروش تذکر دهند.

احضار روح مولانا

آقای دکتر سروش در متنی که به مناسبت درگذشت مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی، رئیس موسسه لغتنامه دهخدا و استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی‌ دانشگاه تهران نوشت، از ایشان انتقاد کرد که چرا به مدعیات کشف های عرفانی و روحانی باور نداشت، و به همین سبب ایشان را "پوزیتیویست" قلمداد کرد. سپس افزود که برای کشف معنای یک بیت مثنوی به جلسه احضار روح مولانا رفته و از طریق واسطه پرسش های خود را از به اصطلاح روح مولانا پرسید. ایشان چنین نوشت :
"دکتر سید جعفر شهیدی پوزیتیویست وار از طامات و کرامات و منقولات نا معقول بیزار و گریزان بود و بدانها اعتقادی نداشت. مرا همیشه بیاد ارنست ماخ، فیزیکدان پوزیتیویست اتریشی بی باور به اتم های نادیدنی، می انداخت که هر گاه با وی از اتم سخن می گفتند، می پرسید آیا شما به چشم خود آن را دیده اید؟ شهیدی هم هر گاه از کرامتی و خرق عادتی و ... سخن به میان می آمد سخت انکار می کرد و از گوینده می پرسید تو به چشم خود آنها را دیده ای؟... وقتی در شرح دفتر سوم مثنوی به این بیت رسیده بود: "کهف اندر کژ مخسب ای محتلم- آنچه داری وانما و فاستقم" ، به من تلفن کرد و نظر مرا در تفسیر آن خواست. هر دو در کشف معنی دقیق بیت درماندیم. تصادفا یکی از دوستان مشترک و از استادان دانشگاه، چند روز پس از آن، از ما خواست تا در جلسه احضار روح مولانا شرکت کنیم و سوالات خود را با وی در میان بگذاریم. دکتر شهیدی با کراهت پذیرفت و در مجلس حضور یافت. "واسطه" که دختری جوان بود، سوال، یعنی تفسیر همان بیت مبهم را، با "روح مولانا" در میان نهاد و پاسخ را باز گفت. پاسخ، چنان پریشان و نا استوار بود، که همه را برآشفت. بیرون که آمدیم، دکتر شهیدی که گویی سلاحی تازه برای زرادخانه "علمی" خود یافته بود با لحنی پرهیجان از بی بنیان بودن این شیوه ها و از دستان کوتاه ما و خرمای مطلوب بر نخیل، سخن گفت و آن حادثه را حجتی گرفت بر سلامت و صلابت رای منکرانه خویش".

آقای دکتر سروش مثنوی شناس فقط مشکلات دیوان حافظ را از طریق خواب حال نمی کند، مشکلات مثنوی را هم به واسطه یک دختر جوان از روح مولانا می پرسد. وقتی اسلام شناس فرهیخته و در سطح بالایی چون مرحوم آقای دکتر شهیدی (که درجه اجتهاد را هم از حوزه نجف دریافت کرده بود و شخصیت هایی چون زنده یاد آیت الله منتظری هم برای او احترام بسیار قائل بودند) مخالف خرافه گرایی است، توسط آقای دکتر سروش به "پوزیتیویست" بودن متهم می شود. با چنین رفتاری از مریدان چه انتظاری میتوان داشت؟ لابد مریدان که مطابق فرمایش مراد خود باید تابع محض او باشند، اگر بخواهند به این تکلیف عمل کنند، باید جلسات احضار روح تشکیل دهند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کلام پایانی

اسطوره، و مرید و مراد سازی نتیجه‌ای بجز این ندارد که هر کسی‌ که از اسطوره و مراد انتقاد نمود، توسط مریدان هدف شدید ترین، وحشیانه ترین، و غیر منصفانه‌ترین حملات واقع شود. نگارنده در سه‌ مقاله قبلی‌ خود فقط به واکنش آقای دکتر سروش دربرابر منتقدان خود پرداخت، و با زبانی‌ بس احترام آمیز از ایشان خواست که نثر زیبای خود را به جای زبان تند بکار ببرند، و پاسخ منتقدان خود را بدهند. نگارنده انتظار پاسخ مستقیم از آقای دکتر سروش نداشت، ولی‌ تصور هم نمینمود که چنین واکنشی از طرف مریدان ایشان در اینترنت پخش شود، واکنشی که بجز فحاشی، دروغ گویی، و اتهام در آن چیز دیگری نیست. اینگونه رفتار دقیقا به دلیل آن است که مریدان از آقای دکتر سروش اسطوره‌ای برپا کرده اند، و در نتیجه تاب تحمل کوچکترین انتقادی، هر چقدر هم که با اساس و مستدل باشد، را ندارند.

سی و هفت سال تجربه روحانیت مروج خواب و خرافات و هشت سال دوران آقای محمود احمدی نژاد، که دوران جن گیران و فال گیران بود، برای مردم کشور ما کافی است. اینک نوبت عقلانیت، علم و نقد است. برای نجات ایران و مردمش، همه را بیدار سازیم، نه خواب گرا. فال گیری و احضار ارواح کار روشنفکران نیست، چه رسد به آنان که خود را مدافع فلسفه تحلیلی و علوم تجربی مدرن قلمداد می کنند.

اگر قرار بود پیرو خواب زدگان شویم و از آنان اسطوره بسازیم، احتیاجی به علم و فلسفه نبود. برخورد شدیدا تخریبی با منتقدان هیچ کس را متقاعد نخواهد کرد که آقای دکتر عبدالکریم سروش و مریدان پایبند به اصول اخلاقی هستند، چه رسد به ادعای "ولی خدا" و "سروش قدسی افلاکیان" و "مشاهده خدای مطلق بی صورت" از طرف ایشان.

جنبش آزادیخواهی ایرانیان را "جنبش بیداری ایرانیان" نامیده اند. در بیش از یکصد سال گذشته روشنفکران شجاع ایرانی کوشیدند تا همه را از "خواب"، "بیدار" کنند. وقتی به سخنان چند سال گذشته آقای دکتر سروش گوش می کنیم، "خواب" به اساس و محور نظریات ایشان تبدیل شده است. عموم مسلمانان قرآن را سخنان خداوند بشمار می آورند. آقای دکتر حسین کمالی در نقد آقای گنجی نوشته بودند که کلام الله بودن قرآن "اصل موضوعه مسلمانی" است. آقای دکتر سروش در گامی رادیکال قرآن را به خواب های پریشانی که خود پیامبر گرامی‌ اسلام تولید کرده (به گفته ایشان در برنامه پرگار بی بی سی، فاعلیت تام و تمام در تولیدشان داشته) تبدیل کرد.

از چند سال پیش از طرح این ادعا، و خصوصاً پس از طرح این ادعا، آقای دکتر سروش خواب های بسیاری از خودشان تعریف کرده اند و حتی در یکی از سخنرانی های عمومی به مخاطبان و مریدان خبر می دهند که در زندگینامه شان توضیحات مفصلی در این خصوص داده اند.

اینک که به گذشته می‌نگریم، آیا حق نداریم بپرسیم این تقارن چه معنایی دارد؟ آقای دکتر سروش می فرمایند پس از مشاهده خدای بی صورت در خواب فهمیدند که معنای دقیق بی صورتی مطلق خداوند چیست. ایشان می فرمایند که ادعای "رویاهای رسولانه" را در خواب به ایشان وحی کرده اند. یعنی خود نظریه "رویاهای رسولانه" محصول خواب های ایشان است.

آیا نگارنده به عنوان یک فرد عامی، نه استاد دانشگاه با سابقه طولانی در پژوهش‌های علمی‌ و سیاسی که از جوانی خواننده جدی آثار بزرگان نواندیشی دینی بود، حق ندارد بپرسد هدف آقای دکتر سروش از تبدیل وحی به خواب و طرح خواب های بسیار شخص خودشان ، به طور همزمان، چیست؟ این تقارن تصادف محض است ویا شخصیت بسیار هوشمند و زیرکی چون آقای دکتر سروش آگاهانه طرحی را دنبال میکنند؟ پذیرش اینکه این تقارن ناآگاهانه و تصاوفی است، از عوام پذیرفتنی است، اما از شخصیت برجسته ای که خود را "ولی خدا" و "سروش قدسی افلاکیان" می نامد، پذیرفتنی نیست.

پاسخ هرچه که باشد، دعوت به خواب و فال گیری و احضار ارواح، در جهت خلاف زحمات کل جریان روشنفکری ایران و نواندیشی دینی در یکصد سال گذشته است. دعوت به انتخاب بدون وسواس یک "ولی" و سرسپاری محض و مطلق از او نیز برخلاف حرکت روشنفکری ایرانی و نواندیشی دینی است. روشنفکری ایرانی و علی الخصوص نواندیشی دینی باید "بیدارسازی" را تعقیب کند و باید از اساس با ولی سازی و تقلید مخالفت کند.

برای من واقعاً گریه آور است که فقها به دروغ خود را جانشینان سیاسی امام زمان قلمداد می کنند. آیت الله خمینی هم به صراحت گفت که این جانشینی، جانشینی سیاسی است و مطلقا ربطی به ابعاد معنوی پیامبر و ائمه و امام زمان ندارد. آنان مام زمان را "ولی خدا" معرفی می کنند، اما گریه آور است که آقای دکتر سروش خودشان را "ولی خدا" معرفی کرده و خواهان تقلید مطلق هستند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016