گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
19 شهریور» آمار واقعی زندانیان قتلعامشده در تابستان ۶۷ و جعلیات پیرامون گور دستهجمعی، ایرج مصداقی (بخش دوم)16 شهریور» فیلم کامل گفتگوی ایرج مصداقی با معاون مصطفی پورمحمدی در ژاپن
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آمار واقعی زندانیان قتلعامشده در تابستان ۶۷ و جعلیات پیرامون گور دستهجمعی، ایرج مصداقیآمار قتلعام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷، از ابتدا تاکنون دستخوش کم و زیاد کردنها، تحریفها و دستکاریها گوناگونی بوده است. بخشی از تغییرات در آمار شهدا منطقی و قابل پذیرش است. چرا که در طول این سالها بررسی همه جانبهی این قتلعامها با محدودیتهای بسیاری مواجه بوده است. به نظر من این تغییرات در ابعاد کوچک قابل فهم و پذیرشاند.
پس از انتشار فایل صوتی دیدار اعضای هیئت کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ با آیتالله منتظری، یک بار دیگر موضوع آمار قتلعام شدگان مورد توجه مردم و نیروهای سیاسی قرار گرفته است. در این میان بازار دروغگویان حرفهای نیز گرم است. آنها نیز فرصت یافتهاند تا آمار و ارقام دروغین خود را یک بار دیگر مطرح کنند. «فرقهی رجوی» در این میان معرکه گردان است و از هیچ تلاشی برای بیان دروغهای خود فروگذار نمیکند. در آخرین تلاش، گفتگوی ناصر سوداگری یکی از هواداران این سازمان را انتشار دادهاند که به عنوان یکی از کارمندان سابق بهشت زهرا «شهادت» میدهد که در دههی ۶۰ در یک گور دستهجمعی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ۲۰ هزار نفر را دفن کردهاند! آنها این بار عقل و هوش شنوندگان و ببنندگان به سخره گرفتهاند و جنبش دادخواهی را به انحراف میبرند. گردانندگان این فرقه برای این که مردم متوجهی ماهیت منتشرکنندگان این به اصطلاح افشاگری نشوند، آن را با نام Freedom Messengers«قاصدان آزادی» روانهی فضای مجازی کردند. در حالی که در قطعهی ۳۳، تمامی رهبران گروههای سیاسی ایران از حنیفنژاد و سعید محسن و بدیعزادگان، تا احمد زادهها و مفتاحیها و پویان و جزنی و گلسرخی و دانشیان و ... دفن شدهاند. در این آدرس ببینید: https://www.flickr.com/photos/39549222@N05/sets/72157623805680190/with/27981438820/ در طول دههی ۶۰ کوچکترین تغییری در این قطعه به وجود نیامد. تمامی قبرها سرجای خودشان بودند و تنها تعدادی از سنگها شکسته شدند. رژیم در دههی هشتاد قصد داشت قبرها را دو طبقه کند. چه اعتراضها که از سوی فعالان اجتماعی و خانوادهها که صورت نگرفت. تصاویر قطعه ۳۳ را اینجا ببینید. http://www.khavaran.com/HTMLs/Eteraz.htm چگونه ممکن است این قبرهای معروف را تخریب کرده، زیریشان ۲۰ هزار نفر را دفن کرده و سپس دوباره همان قبرها را به شکل سابق سرجایش گذاشته باشند؟ آیا ممکن است ۲۰ هزار نفر را در یک گور دسته جمعی جلوی چشم هزاران نفری که روزانه به بهشتزهرا میروند دفنکنند؟ آیا فلسفهی گور جمعی نیز به این ترتیب لوث نمیشود؟ کدام ابلهی گور دستهجمعی به این بزرگی در معروفترین گورستان کشور و در معروفترین قطعهی آن به لحاظ سیاسی، ایجاد میکند؟ آیا در ایران جا قحطی بود؟ آیا این ۲۰ هزار نفر را با هم اعدام کردهاند؟ چگونه چنین چیزی امکان دارد؟ در کجا چنین جنایتی صورت گرفته است؟ آیا هر روز گور دستهجمعی را کنده و افراد بیشتری در آن دفن میکردند؟ آیا این کار عاقلانه است؟ آیا جنازهها را در جایی تلنبار کرده و وقتی به ۲۰ هزار نفر رسید اقدام به دفن آنها کردند؟ آیا کسانی که این مزخرفات را میپذیرند نباید در عقل و شعورشان شک کرد؟ از اول انقلاب تا دههی ۸۰، قطعه ۳۳ دست نخورده بود. آیا مأمور بهشت زهرا این موضوع را نمیداند؟ من قبل از آن که به زندان بروم و بعد از آن که از زندان آزاد شدم، بارها به قطعهی ۳۳ مراجعه کردم مطلقاً دست نخورده بود و غربت عجیبی آنجا حاکم بود. همچنین رضا ملک یکی از مأموران سابق وزارت اطلاعات که در دعواهای درونی رژیم دستگیر شد مدعیست که ۳۳۷۰۰ را در جریان کشتار ۶۷ اعدام کردند که ۳۰ هزار نفر آن مجاهد و ۳۷۰۰ نفر چپ هستند که از اساس دروغ و جعل است. متأسفانه دکتر ملکی و محمد نوریزاد فریب این فرد را خورده و بدون آن که اطلاعی از ماوقع داشته باشند و یا تحقیقی در این مورد داشته باشند و یا حتی در آن مقطع زندان بوده باشند آمارهای وی را تکرار کردند و فرقهی رجوی معرکه گردان این دروغ و جعل شد. مهدی خزعلی نیز به نقل از معاون وزارت اطلاعات مدعی شد که ۲۰ هزار نفر در کشتار ۶۷ اعدام شدهاند که ۳۸۰۰ نفر آن فقط در اوین اعدام شدهاند که دروغ و غیرواقعی است. معاون وزارت اطلاعات میتواند او را فریب داده باشد. به نظر من بعید است خزعلی تعمدی در دروغگویی و مبالغه داشته باشد. در ادامه به آمار زندانیان اوین در مقطع کشتار ۶۷ خواهم پرداخت. این آمارهای جعلی، مطلقاً به جنبش دادخواهی کمک نمیکند بلکه دیگر ادعاهای ما را نیز زیر سؤال برده و از اعتبار آنها میکاهد. نباید اجازه دهیم مردم و نهادهای بینالمللی اعتماد خود را به گزارشهای ما از دست دهند. ضربه به اعتماد مردم جبرانناپذیر است. این ادعاهای دروغ به جانیان کمک میکند. ما نیاز به داستانسرایی و ارائهی آمار دروغ نداریم. فاجعه به قدر کافی بزرگ است. یادتان هست دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم با فریب مسعود نقرهکار دروغهای عجیب و غریب راجع به تجاوز و کشتار از زبان «صاحبمنصب قضایی رژیم» انتشار میداد؟ رژیم هیچ ابایی ندارد از این که داستانهای محیرالعقول در مورد جنایاتش بسازد و به خورد خلایق بدهد. من حاضرم با هر کس که در این زمینه مدعی است به ویژه کسانی که در سال ۶۷ در اوین و گوهردشت زندانی بودند و آمارهای دستکاری شده مجاهدین را تکرار میکنند، در رسانههای عمومی به بحث بپردازم تا «سیهروی شود هرکه در او غش باشد». به ویژه آرزو میکنم وابستگان فرقهی رجوی که در دوران کشتار در اوین و گوهردشت زندانی بودند جرأت کنند و برای دفاع از آمارهای کذب این فرقه پا به میدان بگذارند. در زیر بخشی از جلد سوم کتاب «نه زیستن نه مرگ» را که با نام «تمشکهای ناآرام» انتشار یافته میآورم. این مطلب را ۱۴ سال پیش نوشتم و در آن به آمار قتلعام شدگان ۶۷ اشاره کردم. بعدها تدقیق بیشتری کرده و آن را در کتاب «رقص ققنوسها و آواز خاکستر» منتشر کردم. ۱ ۲ اولین آمار رسمی اعلام شده توسط سازمان مجاهدین خلق ایران را مسعود رجوی در مصاحبه با رادیو "صدای مجاهد"، به تاریخ ۱۰ آذرماه ۶۷ اعلام داشت: «در یکی از گزارشهای شورایعالی قضایی خمینی که برای دفتر خودش ارسال شده، آمده است که در این چند ماه، یعنی بعد از آتش بس تا همین اواخر، حدود ۶۴۰۰ نفر از زندانیان سیاسی، به دستور خمینی فقط در زندانهای قزلحصار، گوهردشت و اوین تیرباران شدهاند. طی این مدت، تعداد مجموع اعدامها در کل کشور به حدود ۱۲ هزار نفر میرسد.» (۱) این آمار ۹ سال بعد برای اولین بار در سوم آبان ۷۶ از سوی مسعود رجوی دستخوش تغییر گردید. او در گفتگو با شماری از هواداران مجاهدین صحبت از ۲۰-۳۰ هزار اعدام در جریان قتلعام ۶۷ کرد. «بعد از ۱۶ سال مبارزهی مسلحانه، بعد از این همه رنج و این همه مقاومت، که یک فقرهی آن شهیدان عملیات فروغ جاویدان و یک فقرهی دیگرش ۲۰-۳۰ هزار اعدام در جریان قتلعام زندانیان سیاسی است...» (۲) با این حال در اطلاعیهی اول فوریه ۱۹۹۸(۱۱ بهمن ۷۶)، مجاهدین به مناسبت استعفای دکتر حسن حبیبی از معاونت اولیِ محمد خاتمی، از قتلعام ۱۵ هزار زندانی در تابستان ۶۷ سخن به میان آوردند. درست چند روز بعد، این آمار در پیام مسعود رجوی به مناسب ۲۲ بهمن ۷۶ رسماً به ۳۰ هزار تن افزایش یافت! برای نگارنده این سؤال پیش میآید: اگر گزارش محرمانهی "شورایعالی قضایی" رژیم که علیالقاعده باید مستند باشد، سخن از ۱۲ هزار اعدامی میکند، چرا شما آن را به ۲۰-۳۰ و سپس به ۱۵ و عاقبت به ۳۰ هزار تن افزایش میدهید؟! گزارش شورایعالی قضایی، گزارشی است داخلی که نیازی به پرده پوشی نداشته و احتیاجی به کم کردن آمار قربانیان در آن نمیرود. اگر اطلاعیهی شورایعالی قضایی درست است، پس چرا در آن سخن از قتلعام در زندان قزلحصار میرود؟ در حالی که اعضای شورایعالی قضایی به خوبی آگاهند که در مقطع قتلعامها، یک زندانی سیاسی هم در قزلحصار نبود و هیئتی در آنجا به این منظور تشکیل نشده بود و یا آمدوشدی به آنجا نداشت! از نگاه نگارنده، ابعاد آمار را هر چه بالا و پایین کنیم، به لحاظ کیفی هیچ تفاوتی در ماهیت ددمنشانه و فاجعهبار قتلعام زندانیان در تابستان۶۷ رخ نخواهد داد. داغ ننگ قتلعام زندانیان سیاسی تا ابد بر جبین برنامهریزان، آمران، مجریان، حامیان آن و آنان که بر این جنایت فجیع چشم بستند و سکوت اختیار کردند، باقی خواهد ماند. بیراهه نرویم، برای نشان دادن نفس جنایت و فاجعه و یا پتانسیل جنایت، آمار مگر چه نقش تعیین کنندهای میتواند داشته باشد؟ از نظر ما جنایت و فاجعه به چه چیزی اطلاق میشود؟ آیا در اذهانمان اعدام چند هزار نفر در چند هفته، آمار کمی است؟ افزودن به آمار قربانیان فاجعه، چه مشکلی را حل میکند؟ آیا با این کار رژیم را جنایتکارتر نشان میدهیم؟ آیا فکر میکنیم اکنون که ۳۰ هزار تن را اعدام کرده جنایتکارتر از زمانی خواهد شد که ۱۵ هزار نفر را اعدام کرده بود و مستحق عقوبتی بیشتر است؟ با این وصف اگر پیش برویم و بخواهیم بر پایهی آن قضاوت کنیم، شاه دستی به خونآغشته نداشته و پینوشه اصلاً جنایت نکرده است. چرا که به گفتهی مخالفان پینوشه در تمام دوران حکومت او در طول ۱۷ سال، ۳۰۰۰ تن به قتل رسیده و یا مفقودالاثر شدهاند. نکتهی جالب این که ارزیابی نیروهای سیاسی شیلیایی، مجامع و مراکز بینالمللی و حقوق بشری در رابطه با تعداد قربانیان و مفقودالاثرهای شیلیایی در دوران حکومت ۱۷ سالهی پینوشه، یکسان است. گویا این تنها کشور ماست که ظاهراً ارزیابی نیروهای سیاسیاش از آمار و تعداد قربانیان، یکسان نیست، چه برسد به ارزیابی گروهها و مجامع بینالمللی. ۳ یکی از بزرگترین و انگیزانندهترین و خاطرهانگیزترین روزها در تاریخ میهن ما که پیوسته با پوست و گوشت ایرانی و به ویژه نسل جوان آن عجین میشود، روز ۱۶ آذر است. در واقع، چندین نسل فعالیت سیاسی خود را با گرامیداشت این روز شروع کردهاند و میکنند. مگر نه این که۵۰ سال پیش در چنین روزی، تنها سه تن از دانشجویان، در جریان اعتراض به سفر ریچارد نیکسون معاون ریاست جمهوری وقت آمریکا، به قربانگاه رفتند؟ آیا کسی جز جنایت، نامی بر آن نهاده است و آیا از ذهن تاریخی یک ملت پاک خواهد شد؟ بیگمان پاسخ منفی است. بر بالای تمامی اطلاعیههای ارتش رهاییبخش ملی بولیوی، به فرماندهی چه گوارا، این جمله به چشم میخورد: "راستی انقلابی در برابر دروغهای ارتجاع" با توجه به آنچه ذکر شد، تلاش خواهم کرد تا آمار روشنی از زندانیانی که در تهران قتلعام شدهاند، به دست دهم. هر چند مطمئن هستم که افراد مطلقگرا به هیچ وجه مایل نیستند به دگمهایشان جسارتی رود و یا واقعیتی ایمان مطلقشان را بلرزاند. چرا که بنیان تفکرشان با هر گونه نقد و انتقاد و سنجش و داوری بیگانه است. چرا که "ذهن متعصب همانند مردمک چشم است، هر چه بیشتر نور بر آن بتابانید، تنگتر خواهد شد" (۴) ۴ در تهران، زندانیان سیاسی تنها در زندانهای اوین و گوهردشت به سر میبردند و "هیئت ویژه" نیز در آنها تشکیل جلسه داد و قتلعام نیز در آنها صورت گرفت. به راحتی میتوان به آمار معین زندانیان هر بند دست یافت. زندان کمیته مشترک به زندانیان زیر بازجوییِ تحت نظر وزارت اطلاعات، تعلق داشت. زندان جمشیدیه نیز مختص به زندانیان زیر بازجویی نیروهای مسلح بود. ۵ «یک زندانی از بند رسته که ۱۵ سال در زندان به سر برده است در بارهی جریان قتلعام سیاه سال ۶۷ گفت: اواخر بهمن۶۷ بود که باقی ماندهی زندانیان را از زندانهای مختلف تهران در اوین جمع کردند. البته هنوز اعدامهای پراکنده وجود داشت... به هر ترتیب بود سعی کردیم اسامی کسانی را که در آن موج قتلعام رفتهاند جمع و جور کنیم. لیستی از زندانیان مردی که در بندهای مختلف زندانهای تهران اعدام شده بودند، تهیه کردیم. اسامی زندانیان زن و تعدادی از اعدام شدگان را نمیدانستیم. از برخی بندها و به خصوص در اوین خبر نداشتیم. نمیدانستیم هنگام قتلعام چه تعداد زندانی در آنها بوده و بر سر آنها چه آمده است. بعدها فهمیدیم که تمام آنها اعدام شدهاند و حتا یک نفر هم نجات پیدا نکرده است. تعداد زیادی زندانی را که در ماههای قبل از قتلعامها از زندان مشهد و کرمانشاه به تهران تبعید کرده بودند که همه اعدام شدند. اسامی آنها را نمیدانستیم... لیست اسامی را از طریقی به بیرون فرستادیم. لیستی که بخش بسیار کوچکی از شهیدان را در بر میگرفت.» (۵) [بعداً متوجه شدم این آمار از زبان او نوشته شده است] در گزارشی به نقل از همین شخص در کتاب "جنایت علیه بشریت" میخوانیم: «ما لیست تنها ۶۴۵۰ زندانی مرد را که در زندانهای تهران اعدام شده بودند را تهیه کردیم. ما هیچ اطلاعی از شمار زندانیان زن اعدام شده نداشتیم. اگر تنها زندانیان مرد اعدام شده در تهران را در نظر بگیریم لیست ما کامل نبود. ما تلاش کردیم که لیست تهیه شده را توسط خانوادهی یک زندانی به بیرون بفرستیم اما به وسیلهی رژیم کشف شد. نتیجهی تلاشها و کوششهای درد آورمان برای تهیهی یک لیست قابل فهم از قربانیان نابود شد.» (۶) ولیالله واحد مرزن کلاته در یک جا مدعی است: لیست اسامی را به طریقی به بیرون فرستادیم. لیستی که بخش کوچکی ازشهیدان را در بر میگرفت. و در جای دیگری میگوید که "ما تلاش کردیم که لیست تهیه شده[ ۶۴۵۰ نفره] را توسط خانوادهی یک زندانی به بیرون بفرستیم، اما به وسیلهی رژیم کشف شد... "او مشخص نمیکند خانوادهای که لیست از طریق او لو رفت، چه بر سرش آمد و نامش چه بود؟ چرا که علیالاصول برای رژیم موضوع باید مشخص باشد. چرا که در یکجا میگوید که لیست به دست رژیم افتاد و در جای دیگر عنوان میکند که لیست را به طریقی به بیرون فرستادند؟ اما حقیقت ماجرا. تنها لیست تهیه شده از سوی زندانیان مجاهد که به شکل کامل و تفکیک شده و همراه با نام بندهای قربانیان زندانهای اوین و گوهردشت که از زندان بیرون آمده و یک نسخه از آن نیز به سازمان مجاهدین خلق ایران تحویل داده شده و تصویر آن در کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" صفحه ۱۸۵ آمده است، حاوی ۸۸۷ نام است و نه ۶۴۵۰ نفر ادعایی ولیالله واحد مرزنکلاته. لیست مزبور به خط مهرداد کاووسی است و از کمبودهای اساسی برخوردار است. این لیست نشاندهندهی محدودهی توانایی ما در آن دوران بود. جز تعدادی معدود، اساساً اسامی زنان و زندانیان مارکسیست و کرمانشاهی در آن مسکوت مانده است. از آن جایی که به صورت یادداشت و دستنویس بوده، با توجه به شرایط زندان در بعد از قتلعامها، دقت لازم در تهیهی آن به کار نرفته است. لیست دیگری به غیر از لیست مزبور در زندان تهیه نشده و در هیچ شرایطی، بخشی از لیست از بین نرفته و به دست رژیم نیافتاده و بلایی هم بر سرش نیامده است! باعث تعجب این است که ایشان به خوبی میداند، اساساً در آن هنگام این تعداد زندانی در دسترس رژیم نبود که اعدامشان کرده باشد تا ما زندانیان باقیمانده، بتوانیم اسامی ۶۴۵۰ نفر مرد، از آن تهیه کنیم. آیا جای سؤال نیست که چرا آمار ادعایی ولیالله واحد مرزنکلاته، نزدیک به آمار ۶۴۰۰ نفرهی منتشر شده از سوی مسعود رجوی به نقل از گزارش شورایعالی قضایی است؟ ادعای ولیالله واحد مرزنکلاته متأسفانه به یک شوخی شبیه است تا روایت مستند تاریخ! بعید میدانم او در حضور من و یا دیگر زندانیانی که در جریان ماوقع بودهاند، بتواند چنین ادعایی را تکرار کند. «وقتی که از بندهای مختلف در یکجا جمع شدیم و تمام بندها در یک بند خلاصه شد، تازه معلوم شد چه خبر بوده است. هر کس، از شهیدان بندی که بود، چیزی میگفت. یک بار اسم بیش از ۷۰۰ شهید را فقط در گوهردشت جمع کردیم.» (۷) از مقایسهی دو گزارش حسین فارسی و ولیالله واحدمرزنکلاته نیز میتوان به مبالغه انجام گرفته در آمارها رسید. اگر لیست ۷۰۰ نفره حسین فارسی را از ۶۴۵۰ نفره مرزن کلاته کم کنیم. یعنی ما قادر به جمعآوری ۵۷۵۰ نام از میان قتلعام شدگان اوین شده بودیم. چیزی که حقیقت داشت این بود که لیست تهیه شده از سوی ما تنها نزدیک به ۱۰ درصد آمار فوق بود و حاوی کمبودهای اساسی بود. ۶ «برای اعدام زندانیان در زندان اوین ۶ جراثقال و ۳ دستگاه لیفت تراک وجود داشت. در هر نوبت ۳۳ نفر اعدام میشدند. بر روی هر یک از جراثقالها یک تیر آهنی وجود داشت که ۵ طناب از هر یک از آنها آویزان بود. این ۶جراثقال در این نقاط قرار داشتند: یکی در کنار ساختمان دادگاه اداری، دو تا در کنار بند ۳۲۵ و ۳ تا هم در کنار بند ویژه روحانیون قرار داشتند. روی هرکدام از دستگاههای لیفتتراک نیز یک تیر همراه با ۴ طناب آویزان شده از آن وجود داشت. لیفت تراکها در پارکینگ نزدیکی دفتر دادستانی قرار داده شده بودند. از پارکینگ به عنوان محوطهی اعدام نیز استفاده میکردند. یک جراثقال هم در گاراژ کنار پارکینگ بود که از آنهم برای اعدام استفاده میکردند. اعدامها اواسط مرداد شروع شدند. هر نیم ساعت ۳۳ نفر از این جراثقالها اعدام میشدند و همینطور بدون توقف اعدامها ادامه پیدا میکردند. بدن آنهایی که اعدام شده بودند توسط عطا فروغی که رئیس بهداری زندان بود و میرزائ که رئیس دفتر اسدالله لاجوردی بودی[ در آن دوران لاجوردی حضور و مسئولیتی در زندان نداشت که بخواهد رئیس دفتری داشته باشد] معاینه میشد. پس از معاینه وقتی معلوم میشد که آنها بطور قطعی مردهاند، جسدها را در یک کامیون پوشیده انباشته کرده و به بیرون از زندان منتقل میکردند. کامیونها از اداره پلیس اوین قرض گرفته شده بودند. ولی بعضی از آنها متعلق به خود زندان بود. موارد بالا با اندکی تغییر و تلفیق موضوع لیفتتراک و جراثقال، در کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" به شکل زیر در آمده است: «در زندان اوین به وسیله ۶ جراثقال و ۳ لیفتراک ۳۳ نفر را در یک لحظه اعدام میکردند. به هر جراثقال تیرآهنی نصب شده بود. بر هر تیر آهن هم ۵ رشته طناب دار آویزان بود. بر روی میلههای هر جراثقال ۴ طناب دار وصل بود... یک جراثقال هم در محوطهی پارکینگ داخل تعمیرگاه قرار داشت که به عنوان زاپاس از آن استفاده میشد. یک روز به حیاط پشت رفتم. دیدم تعداد زیادی جراثقال آنجاست. بر روی هر کدام آنها ۱۰-۱۵ نفر را آویزان کرده بودند. یک لیف تراک هم اجساد را جمع میکرد.» (۹) اگر شما چیزی از توضیح بالا که بالاخره چند تا میله و چند تا طناب روی یک جراثقال نصب بود، متوجه شدید من را نیز روشن کنید. شاید شما نیز مانند من، اولین سوالی که به ذهنتان خطور میکند و از نظر "کمیسیون روابط خارجی شورای ملی مقاومت" دور مانده، این واقعیت باشد که چرا اعدامها فقط در ساعت اداری و از ساعت هفت و سی دقیقه صبح تا ساعت ۵ بعدازظهر انجام میشده است؟ مأمور سابق، قبلاً مدعی شده بود که به هر جراثقال یک تیرآهن نصب شده بود و از هر تیرآهن ۵ رشته طناب آویزان بود، اما یکباره در اینجا مدعی میشود که از هر جراثقال ۱۰-۱۵ نفر را آویزان کرده بودند! برای تصور چیزی که مأمور سابق ادعا میکند، باید به قوهی تخیل خود فشار آورد و تصور کرد که چگونه مأموران، اشتراکی عمل کرده و از هر طناب دو تا سه نفر را آویزان کردهاند! تنظیمکنندهی کتاب از اعترافات این مامور سابق، نتیجهگیریِ بسیار جالبی میکند. ایشان اذعان میدارد که: «از اعترافات این مامور سابق اوین میتوان جمعبندی کرد که اگر ۱۹ نوبت اعدام در روز انجام میشد و در هر نوبت ۳۰ نفر اعدام میشدند، پس هر روز حداقل ۵۷۰ نفر در زندان اوین اعدام میشدند. یعنی در ۱۴ روز بیش از هشت هزار زندانی فقط در زندان اوین اعدام شدند. به این نکته بایستی توجه داشت که اعدامها بعد از دو هفته نیز ادامه داشت. با توجه به فرمان خمینی مبنی بر اعدام غیر مجاهدین در اوایل سپتامبر که به گفتهی منتظری درحدود ۵۰۰ تن بودند شمار اعدام شدگان مرد در اوین بیش از ده هزار تن خواهد شد. هزاران زندانی زن نیز وجود داشتند که تعداد زیادی از آنان اعدام شدند. به علاوه هزاران زندانی دیگر در زندان های دیگر تهران از جمله گوهردشت وجود داشتند که قتل عام با وحشیگری یکسانی انجام گرفت. بنابراین تنها در زندانهای تهران میتوان به ارقام چشمگیری پی برد.» (۱۰) تنظیم کنندهی کتاب نتیجهگیری میکند که ۱۹ سری اعدام و هر سری ۳۰ نفر، پس هر روز حداقل ۵۷۰ نفر اعدام میشدند. بعد از ۱۴ روز بیش از ۸ هزار نفر فقط در زندان اوین اعدام شدند. مشخص نیست چرا تنظیمکنندهی کتاب سه نفر از آمار اعدام شدگان در هر سری کم میکند! چرا که کمال افخمی ادعا کرده بود که درهر سری ۳۳ نفر اعدام میشدند. با کم کردن سه نفر در آمار هر سری اعدام، بعد از دو هفته ۷۹۸ نفر از تعداد اعدام شدگان کاسته میشود. آیا در ذهنیت ایشان، جان ۷۹۸ تن ارزشی ندارد که با یک چرخش قلم از آن چشم پوشی میکند، یا ادعای مأمور سابق را مقرون به صحت نمیداند؟ مأمور سابق ادعا میکند که بعد از دو هفته میزان اعدامها افزایش یافت و در هر سری به ۳۷ تا ۴۰ تن رسید. در کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" نیز میخوانیم که اعدامها بدون وقفه ۴۵ روز ادامه داشته است. آمار ۸ هزار نفر فقط در ۱۴ روز اول، آن هم در اوین است. اگر اعدامها بدون وقفه ۴۵ روز ادامه داشته است، فکر میکنید چند نفر در اوین اعدام شدهاند؟ تنظیمکنندهی کتاب، در اینجا دیگر صلاح نمیداند به مأمور سابق استناد کند و برخلاف او که مدعی است بعد از دو هفته در هر سری اعدام ۳۷ تا ۴۰ تن به دار آویخته میشدند، برای بقیهی مدت اعدامها، تنها به رقم ۲ هزار نفر اکتفا میکند و در مجموع به ۱۰ هزار تن مرد در اوین بسنده میکند. (۱۱) در صورتی که اگر بپذیریم اعدامها یک ماه دیگر ادامه داشته است، با توجه به منطق فوق و با در نظر گرفتن حداقل ۳۷ تن اعدام شده در هر سری، روزانه حدوداً ۷۰۰ تن به دار آویخته میشدند و بعد از یک ماه تنها در اوین ۲۱ هزار تن به آمار فوق افزوده میشود. یعنی چیزی نزدیک به ۳۰ هزار تن فقط در زندان اوین به دار آویخته شدهاند! همانطوری که در بالا آمده است، اگر زندانیان دیگر زندانهای تهران از جمله گوهردشت را نیز در نظر بگیریم، معلوم نیست که این آمار سر به کجا خواهد زد؟ اعدام به وسیلهی جراثقال با اهداف خاصی تنها در ملاءعام و در سر چهارراهها، میادین و مراکز پررفت و آمد انجام میگیرد و نه در محوطهی زندان که اساساً استفاده از آن را بیمعنی میسازد! چرا که در مراکز فوق امکان برقراری چوبهی دار نیست و به این ترتیب به سرعت یک چوبهی دار متحرک برپا میکنند و با گرداندن جنازه در شهر رعب و وحشت نیز میآفرینند. موضوع اعدام با جراثقال در اوین تنها توسط کمال افخمی جعل شد که حقیقت ندارد و مورد تمسخر زندانیانی که پروسهی قتلعام را پشت سر گذاشتند، شده است. زندانیان عادی که خود پیش از شروع قتلعام، قلابها را در محوطهی پارکینگ اوین جوش داده بودند، بعدها موضوع را برای زندانیان زنده مانده فاش ساختند. افزون بر همهی مسائل، این نکته را بایستی در نظر گرفت که تنها در روزهای اول، قتلعام در محوطهی باز انجام میگرفت و سپس بنا بر دلایلی، محل قتلعام به اماکن سرپوشیده منتقل میشود. در اوین زیرزمین ۲۰۹ را برای محل اعدامها انتخاب میکنند. (۱۲) مطمئناً در زیرزمین و اتاقهای کوچک آن نمیشود جراثقال و لیفتتراک برد. حتا مجاهدین هم معتقدند که اعدامها در بخش ۲۰۹ انجام میگرفته است: "محل بیدادگاه از دادسرا به بند ۲۰۹ و در نزدیک محل حلق آویز کردن، منتقل گردید". (۱۳) همهی زندانیان مجاهد و مارکسیست همنظرند که هیئت قتلعامها مشترک بوده و تنها یک هیئت(یک شعبه) به محاکمهی مجدد و صدور حکم اعدام میپرداخت. حداقل روزی ۵۷۰ حکم اعدام صادر میشود، آنهم فقط توسط یک هیئت! با توجه به مدت زمانی که برای آوردن و بردن یک نفر به دادگاه لازم است و نیز با در نظر گرفتن حداقل زمان مورد نیاز برای پرسش و پاسخهای رایج در آن دوران، مبنی بر مشخصات کامل زندانی اعم از نام، نام خانوادگی، نام پدر، وضعیت تأهل، میزان تحصیلات، نوع اتهام، میزان محکومیت متهم که برای پر کردن فرم حکم اعدام که لازم بود و بلا استثنا انجام میگرفت و همچنین سؤالهایی از زندانی، مبنی بر پذیرش مواضع گروه متبوع خود، مسائل پروندهای، کیفرخواست سابق و... که از سوی اعضای هیئت مطرح میشد و گاه بحثهایی که بین زندانی و اعضای هیئت در میگرفت، چنین چیزی امکانپذیر نیست. اگر با من هم نظر باشید! شبانه روز ۱۴۴۰ دقیقه است و اگر مدت زمان لازم برای دادگاهی شدن هر زندانی را ده دقیقه فرض کنیم، دادگاه در یک شبانه روز میتواند فقط حکم اعدام ۱۴۴ نفر را صادر کند! اگر حتا این زمان به ۵ دقیقه کاهش یابد، دادگاه تنها میتواند حکم اعدام ۲۸۸ نفر را صادر کند. توجه کنید که ما فرض را بر این گذاشتهایم که دادگاه در تمام مدت ۲۴ ساعت و بدون هیچگونه وقفهای مشغول کار بوده باشد. بارها اتقاق میافتاد که افراد چندین بار به دادگاه برده میشدند. من خود چهار بار به دادگاه برده شدم. از طرف دیگر، اعضای هیئت حتا در خلال کار دادگاه، هیچگاه آنتراکت دادن برای خوردن میوه، شیرینی، نانخامهای، چای، نهار، نماز و... را فراموش نمیکردند. استراحت، خواب شبانه، رفتوآمد و... جای خود. من روزها شاهد اعمال لحظه به لحظهی آنان در گوهردشت بودم. فکر نمیکنم در اوین نیز شیوهی دیگری از سوی همین افراد به کار گرفته شده باشد. «[آغاز اعدامها] ابتدا توسط جراثقالها [بود]، که بعداً ۳ لیفتراک به آنها اضافه شد. و روز بعد لاجوردی که خیلی عجله داشت و معتقد بود اعدام با جراثقال خیلی طول میکشد (یعنی هر نیم ساعت ۲۵ تا ۴۰ نفر) دستور داد زندانیان را در دستههای ۱۰۰ نفری به طرف سالن تیراندازی پرسنل اوین واقع در بالای سالن ملاقات ببرند و بعد از انداختن نارنجک دربها را ببندند و چند لحظه بعد با یک لودر مخصوص جنازهها را بیرون بکشند و در داخل کامیونهای چادر دار که قبلا از ژندارمری ده اوین گرفته بودند ریختند و آنها را به جاهای نامعلوم حمل کردند. وقتی لودر جنازهها را بیرون میکشید، لاجوردی جلو میرفت و نگاهی به اجساد میانداخت و قهقههیی مستانه سر میداد و اگر کسی در میان اجساد نفس میکشید، کلت کمری خودش را در میآورد و تا تیر آخر خود را در سر قربانی خالی میکرد. البته فقط کار به این جا ختم نمیشد.» (۱۴) تدوین کنندهی کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی"، اعدام به این شکل را که اتفاقاً مرجع خودشان به آن اعتراف کرده و در هر سری ۱۰۰ نفر را به این شکل میکشتهاند، جزو بررسی خود نمیآورد. لابد دلیل قانع کنندهای برای این کار دارد. بماند که موضوع اساساً کذب است. نه کسی را با نارنجک میکشتند و نه لاجوردی در زمان قتلعام زندانیان در اوین حضور داشت. در کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" همچنین میخوانیم: «ابعاد فاجعه را از آنچه در نامههای منتظری آمده و مسلما گویای همه واقعیت نیست میتوان ارزیابی کرد. راستی ابعاد جنایت تا کجاست که منتظری را وادار به چنین اعترافی میکند؟ نامههای منتظری را از زاویه عدد و رقم اعدام شدگان مرور کنیم. تاریخ اولین نامه ۹ مرداد است. همهی زندانیان میگویند که اعدامهای جمعی در اوین از ۴ شنبه ۵ مرداد شروع شده است. منتظری در این نامه مینویسد: چند هزار اعدام در چند روز در عرض ۳ یا حداکثر ۴ روز صحبت از اعدام چند هزار نفر است... او دو روز بعد در نامهی دیگری به خمینی اعتراض یکی از حکام شرع یکی از شهرستانها به اعدامهای جمعی را بازگو میکند و معلوم میشود که منتظری در نامهی اولی مقصودش از چند هزار اعدام فقط در تهران بوده است. روز ۲۴ مرداد یعنی در بیستمین روز قتلعام منتظری دوباره نامهیی به حکام شرع مینویسد. از ادامهی اعدامهای گسترده و قتلعامها اظهار نگرانی میکند و آن را به ضرر نظام توصیف مینماید... همهی اخبار و شواهد نشان میدهد که اعدامهای جمعی بلاوقفه به مدت ۴۵ روز ادامه داشته است و اگر قبول داشته باشیم هیچ دلیلی ندارد که منتظری بخواهد عدد اعدامها را بزرگ جلوه دهد. میتوان مطمئن شد که عدد واقعی اعدامها که در چند روز اول در تهران چند هزار نفر بوده بعد از ۴۵ روز چندین برابر شده است. حال اگر اعدامهای بعدی و اعدامهای شهرستانها را هم اضافه کنیم با محتاطانهترین محاسبهها میتوان گفت که رقم کشتارها دست کم ۳۰ هزار است.» (۱۵) در بهترین حالت میتوانم قضاوت کنم که نویسندهی مطلب فوق، کتاب منتظری را نخوانده و صرفاً به خواندن یک اطلاعیه که از سوی مجاهدین در این مورد صادر شده بود، اکتفا کرده است و یا اگر آن را خوانده باشد، از سر دقت نخوانده و یک نتیجهگیری دلخواهانه کرده است. [بعداً متوجه شدم تمام کسانی که در رابطه با فرقهرجوی هستند به شکل هدایتشده و بصورت آگاهانه دروغ میگویند و به تحریف تاریخ میپردازند تا منویات ولی فقیه فرقه برآورده شود.] تنظیم کنندهی کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" اشاره میکند به نامهی ۲۴ مردادماه منتظری و اظهار نگرانی وی از ادامهی اعدامهای گسترده، ولی نه او و نه اطلاعیه منتشر شده از سوی مجاهدین در این مورد تمایلی به ذکر دقیق آنچه که منتظری در آن نامه گفته و به ویژه آمار ۷۵۰ نفره اعدام زندانیان تهران تا آن روز، ندارند! منتظری به روشنی اظهار میدارد: «من دیدم آنها دارند کارشان را ادامه میدهند اول محرم شد[۲۴ مرداد] من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نمایندهی اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگاه دارید. آقای نیری گفت: ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کردهایم دویست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کردهایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید...» (۱۷) همان طور که ملاحظه میکنید، منتظری اولین باری که آماری راجع به اعدامهای تهران میدهد، در روز ۲۴ مرداد است و آن هم به نقل از نیری رئیس حکام شرع اوین و ریاست هیئت قتلعامها که اظهار میدارد "تا امروز ۷۵۰ نفر را اعدام کردهایم". منتظری سپس میافزاید: «بالاخره مدتی ملاقاتهای زندانیان را تعطیل کردند و بر حسب گفتهی متصدیان با استناد به این نامه حدود ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر زندانی - تردید از من است- از زن و مرد را اعدام کردند.» (۱۸) قابل توجه آن که جان انسانها آنقدر بیارزش است که در دید منتظری، تفاوت چندانی بین ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر نیست. گویی که در بارهی دو- سه کیلو نخود و لوبیا صحبت میکند! البته دور از نظر نیست که آمار واقعی را نیری و اعضای هیئت به منتظری که مخالف قتلعام بود، نگفته باشند و یا وی فراموش کرده باشد. ولی آنچه که در اینجا مورد نقد قرار میگیرد، دادن آمار به جای منتظری است. نکتهی جالب این که آمار منتظری راجع به تعداد ۵۰۰ نفرهی زندانیان مارکسیست، مورد قبول مجاهدین و شورای ملی مقاومت است ولی بقیهی آمارهای او در مورد تعداد اعدامشدگان، نه! (۱۹) این آمارها در حالی داده میشوند که منتظری در نامهای خصوصی به خمینی در مهرماه ۱۳۶۵، به صراحت از آمار زندانیان در زندانهای تهران و کرج یاد کرده بود. وی در این نامه از تعداد ۶ هزار زندانی در سال ۶۵ یاد کرده است که با توجه به واقعیتهای موجود، بخش زیادی از آنها تا سال ۶۷ آزاد شده بودند. برای اطلاع باید اشاره کنم که تعداد زیادی از زندانیان سیاسی، در سالهای ۶۵-۶۶ آزاد شدند. منتظری در نامهی یاد شده مینویسد: «برگردیم به مساله زندانها، در تهران و کرج تنها حدود پانزده هزار زندانی سیاسی وجود داشت و فعلا به حدود شش هزار رسیده است، البته جمعی در اثر انقضا مدت آزاد شدهاند ولی حدود پنج هزار نفر عفو شدهاند.» (۲۰) ۷ نکتهای که دور از نظر میماند و هیچ کجا به آن اشارهای نمیشود، این است که تعداد زندانیان اوین چقدر بوده است؟ با این حسابی که تنظیمکننده عنوان کرده است، بدون احتساب زندانیان زن، تنها ۱۰ هزار تن مرد اعدام شدهاند. با توجه به سطح جنبش و شرکت زنان در مبارزه و با توجه به پارامترهای گوناگونی که میتوان در این رابطه در نظر گرفت، حدس زده میشود که زنان چه درصدی از قربانیان زندان اوین را تشکیل میدادهاند؟ اگر رقم بیست درصد را برای زنان بپذیریم، یعنی تنها باید ۱۲ هزار تن با توجه به آمار فوق در اوین اعدام شده باشند. با پذیرش آمار قربانیان فوق اگر ۱۲ هزار تن در اوین اعدام شده باشند، چه تعداد زندانی اعم از زن یا مرد در اوین به سر میبردهاند؟ سؤال بعدی این است که این زندانیان فرضی در کجا و کدام بندها به سر میبردهاند؟ برای روشن شدن موضوع، اول میپردازیم به اوین و ساختمانها و تعداد تقریبی زندانیان موجود در آنها در مقطع قتلعام در سال ۶۷. آموزشگاه اوین متشکل از شش سالن است که در مقطع اعدامها، سالنهای ۱، ۳، ۵ به زنان(سالنهای زنان به ۱،۲، ۳ زنان معروف بودند) و سالنهای ۲، ۴ و ۶ به مردان تعلق داشتند. سالن ۲. اکثریت مطلق افراد این سالن را زندانیانی تشکیل میدادند که در کارگاه اوین مشغول به کار بودند و غالباً از میان توابها و بریدگان سیاسی انتخاب شده بودند. از این بند کسی اعدام نشد. سالن۴. بخشی از افراد این بند کسانی بودند که در جهاد زندان یعنی در محوطهی اوین، آشپزخانه، آموزش، ترجمه و... مشغول به کار بودند و تعدادی نیز در کارگاه اوین کار میکردند. تعدادی از زندانیان زیرحکمی، پیکهای مجاهدین، دوبار دستگیر شدگان و تازه دستگیریهای مجاهدین نیز در این بند به سر میبردند. از افراد این سالن تعدادی قبل از قتلعامها به آسایشگاه منتقل شده بودند و در مجموع کسانی که از این بند به شهادت رسیدند، کمتر از ۴۰ تن بودند. کتاب "جنایت علیه بشریت" در صفحهی ۷۳ به درستی از دوست و همبندی سابقم، سعید بنازاده امیرخیزی که از دو پا فلج است و به سختی راه میرود و در زمان فوق در سالن ۲ آموزشگاه به سر میبرد، روایتی نزدیک به آنچه که گفتم نقل میکند. سراسر کتابها و نشریههای منتشر شده از سوی مجاهدین و شورای ملی مقاومت نیز گویای مطلب فوق است و هیچ تناقض و تضادی در رابطه با آمار فوق و ترکیب سالنهای ۲، ۴ و ۶ آموزشگاه در هیچ کجا دیده نمیشود. توجه کنید بر اساس آمار فوق، حداکثر ۱۴۰ مرد مجاهد در آموزشگاه اوین اعدام شدهاند! در مقطع قتلعامها در سالنهای ۲ و ۴ باز بوده و زندانیان این دو بند در هم ادغام شده بودند. سالن۶. این سالن در واقع ترمینال زندان اوین بود. بعد از سال ۶۵ که زندان قزلحصار تعطیل شد، زندانیانی که حکم میگرفتند و یا منتظر دریافت حکم بودند به این سالن منتقل میشدند. تعداد افراد این سالن همیشه در حال نوسان بود. چرا که افراد از این سالن به سالنهای دیگر و بندهای اوین منتقل میشدند. افراد این سالن در نقل و انتقالهای خردادماه ۶۷ به بند ۳ اوین در بخش ۳۲۵ منتقل شده بودند و در واقع در مقطع اعدامها سالن ۶ خالی از زندانی بود. این توضیح از این بابت داده میشود که آمار آنها یک بار در بندهای ۳۲۵ و یک بار در آموزشگاه اوین محاسبه نشود. افراد این بند تلفیقی بودند از زندانیان مجاهد و افراد وابسته به سازمان "اکثریت" که در ضربهی سال ۶۴ دستگیر شده بودند. در حدود ۱۰۰ تن از زندانیان مجاهدی که در این بند به سر میبردند به شهادت رسیدند. در کتاب "قتلعام زندانیان سیاسی" نیز به درستی در صفحه ۱۹۹ به آن اشاره شده است. سالن فوق مهمترین سالن آموزشگاه به لحاظ زندانیان سرموضعی و مقاوم بوده است. بعید میدانم تعداد زندانیان مارکسیست بیش از ۵۰ نفر بوده باشد. از سرنوشت این زندانیان، اطلاع دقیقی در دست ندارم. ۸ برای روشنتر شدن موضوع، بهتر است که نگاهی به ترکیب بندهای اوین بیاندازیم. بند ۳ بالا . زندانیان این بند قبلاً در بند ۱ پایین بودند و قبل از قتلعام، به بند ۳ بالا منتقل شدند. این بند متعلق به زندانیانی بود که محکوم به حبس ابد بودند. در میان آنان تعداد معدودی افراد زیر حکم نیز بودند. این بند متشکل از زندانیان مجاهد و مارکسیست بود و تعداد افراد بند به سختی به ۱۵۵ تن میرسید. ۱۱۵ مجاهد و ۴۰ مارکسیست. توجه شود آمار فوق تقریبی است و بر اساس حداکثر ممکن تلقی شده است. Copyright: gooya.com 2016
|