شنبه 27 شهریور 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

سر افراز شدن يك فعال سياسى به خاطر تخريب يك جمع سياسى! ف. م. سخن

در يادداشت ديروز، اشاره كردم به برگزارى «كنگره ى سكولار دمكرات هاى ايرانى» و ابراز خوشحالى به خاطر اين كه بلوغ سياسى در يك جمع را بعد از سال ها مشاهده كردم.

در همين يادداشت، به دلايل فعاليت انفرادى خودم و موفق نبودن جمعيت هاى سياسى خارج از كشور اشاره كردم.

gooya0300.JPG

امروز با مطالعه ى يادداشت آقاى پرويز داور پناه با عنوان «مشرف شدن یک تجزیه طلب سکولار به خانه خدا» نمونه و مثال زنده و حىّ و حاضر نظر خودم را ديدم! ديدم كه عامل از هم پاشيده بودن و دور از هم بودنِ ما ايرانيانْ «خودِ ما ايرانيان» هستيم و بيهوده نبايد خارج از خودمان دنبال مقصر باشيم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


خمينى، كه نه سواد جامعه شناسى داشت، و نه در زمينه ى رفتار شناسى اجتماعى تحقيقات علمى كرده بود، با ذهنيت تحقيركننده اى كه اصولا نسبت به مردم و انسان ها داشت، اين قدر دانست كه براى ساقط كردن شاه، اولا نياز به همان مردمى دارد كه در مقابل خداوند، عددى به شمار نمى روند، ثانيا معنىِ مردم، ده نفرْ همفكر و ملاى حوزه ى علميه نيست بلكه اكثريت مردم كشور است. او دانست كه بايد براى ايجاد اتحاد، از طرح خواسته هاى ذهنى خود به طور تاكتيكى دست بكشد و هر آن چه را كه به تفرقه ى مردم منجر مى شود بر زبان نياورد. او اگر در سال ١٣٥٦، دهان اش را باز مى كرد و هر آن چه را كه در ذهن داشت بيان مى كرد، جز عده اى متحجرِ مذهبى كس ديگرى به دنبالش راه نمى افتاد.
او اين را فهميد، و ما چهل سال است كه اين را نفهميديم! نفهميديم و هر چه هم به نمونه هاى آن اشاره مى كنيم و نتايج تلخ و عمرسوز آن را نشان مى دهيم، باز هم نمى فهميم!

مطلب آقاى داور پناه، نمونه ى خالص و بدون زائده اى ست از بر خوردِ خصمانه با يك جمع سياسى ايرانى به خاطر ضديّت با يك يا چند شخص. البته خوشبختانه من آقاى داور پناه را نمى شناسم و علتِ اين همه عصبانيت و خشم ايشان را نمى دانم، ولى همين متن ايشان را كه مى خوانم، كلمه به كلمه و سطر به سطر، خشم و عصبانيت شان را، نه از «جمعيت تشكيل شده» حول محور سكولار دمكراسى و حرف ها و آرزوهاى آن ها، بلكه از «تشكيل اين جمعيت» مى بينم!

ايشان با حالت مچ گيران سياسى، كه تمام كار و زندگى شان كشف ضعف ديگران و آن را بر بام شهر فرياد كردن است، موضوع مشرف شدن يك تجزيه طلب سكولار به نام رضا حسين بر به مكه را در بوق كرده و چنان در شیپور رسوايى سكولار دمكرات ها مى دمد كه گويى جمعيت اينان، دسته جمعى به عربستان رفته اند و به جاى مشرف شدن به كعبه، نزد ملك سلمان شرفياب شده اند!

من بعد از مشاهده ى تيتر دوم مطلب ايشان، يعنى «سراسیمگیِ دار و دسته ى اسماعیل نوری علا» يك لحظه تصور كردم نكند سخنرانانى كه در جمع سكولار دمكرات ها صحبت كردند و هر يك از گروهى خاص و نحله ى فكرى جداگانه اى بودند، دسته جمعى در آلمان هواپيمايى چارتر كرده اند و همه با هم به رياض رفته اند و «اين دار و دسته» و رهبرشان، يعنى حاج اسماعيل نورى علا، مورد استقبال شخص سلمان بن عبدالعزيز قرار گرفته اند و همگى بعد از بوسيدن دست پادشاه، با دادن وعده ى تقديم خوزستان به عرب ها، خلعت بهشان پوشانده شده و هر يك، چمدانى دلار دريافت كرده اند!

بعد از سال ها كار سياسى و دنبال كردن ساعت به ساعت اخبار، با نهايت شرمندگى متوجه شدم كه حتى از وجود حزب معظم بلوچستان و رهبر معروف و مشهور آن آقاى حسين بر بى خبر مانده ام و اگر اين شخص به مكه مشرف نمى شد، و آقاى داور پناه كاسه كوزه ى اين فرد و آقاى نورى علا و همين طور شخصيت هاى حاضر در جمع سكولار دمكرات ها را به هم نمى ريخت، همچنان بى خبر مى ماندم و چه بسا خاك بلوچستان از مام وطن جدا مى شد و من همچنان در جهل عظيم خود باقى مى ماندم!

از بيان طنزگونه بگذريم و نگاهى بيندازيم به فاجعه ى حضور حسين بر در خانه خدا و لُبّ كلام آقاى داورپناه:
عده اى تجزيه طلب سكولار دمكرات، از جمله رهبر حزب بلوچستان به خانه خدا مشرف شده اند.
برگزار كنندگان نشست سكولار دمكرات، اطلاعيه صادر كرده اند كه حسين بر اكنون ديگر جزو اين گروه نيست و به دليل سفرِ كارى نمى تواند در كنگره شركت كند.
نشست سكولار دمكرات ها كنگره نبوده بلكه محفل دوستانه بوده.
شركت كنندگان در اين محفل، آخر عمرى خواسته اند از انزوا خارج شوند.
آقاى اسماعيل نورى علا اعلام كرده اند كه اين كنگره تشكيلات سياسي نيست و خواست اين جمع اين است كه افراد و احزاب را گرد هم آوَرَد.
آقاى نورى علا گفته كه ديگران كاشتند، ما نتوانستيم بخوريم.
آقاى نورى علا گفته كه اكنون ما مى كاريم شايد ديگران بخورند.

و نويسنده، يعنى آقاى داورپناه از پيوند دو خبرِ مشرف شدن حسين بر به خانه ى خدا و كاشتن درخت نورى علا نتيجه گرفته اند كه ايشان، يعنى آقاى نورى علا تازه متوجه شده اند كه اين نشست كنگره نيست!

در كلِّ اين نوشته، نه ربطى ميان خبر اول و دوم ديده مى شود، نه موضوعى كه به دردِ دين و دنياى انسان بخورَد مطرح مى شود. يك نوشته ى عصبانى، كه حتى يك كلمه ى مثبتِ خالى از كينه در آن ديده نمى شود.

اين نوشته اهانتى ست به اشخاصى كه من به سخنرانى آن ها در اينترنت گوش دادم و هر يك گوشه اى از مسائلى را كه ايران و ايرانيان به آن ها دچار هستند در جمع خود مطرح كردند به اين اميد كه در آينده شخصيت ها و گروه هاى بيشترى به اين جمع بپيوندند و گامى در جهت در كنار هم بودن و با هم بودن بردارند.

حال چه فاجعه اى رخ مى دهد، اگر يك سكولار دمكرات، يك تجزيه طلب، يك نفر كه مى خواسته در اين جمع شركت كند و نكرده، به مكه مشرف شود، يا چه مصيبتى اتفاق مى افتد كه آقاى نورى علا، به اين جمع و نشست و محفل، نام كنگره نهد، و آرزو كند كه كنگره ى بعدى در تهران تشكيل شود، من -كه خود اعتراف كردم كه نادان هستم- نفهميدم.

اجازه بدهيد با هم، به نوشته ى يك جوان ايرانى كه آقاى نورى علا، در پايان كنگره آن را خواندند گوش كنيم، شايد عمقِ «فاجعه» و «مصيبت» را در يابيم (از ساعت ١ و ٥٢ دقيقه و ٤٧ ثانيه به بعد):


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016