جمعه 16 مهر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

مشارکت «فرقه‌ی رجوی» در زمینه‌سازی قتل «فراز» و «رها»، ایرج مصداقی

ايرج مصداقی
«رها» و «فراز» در ایران، چنگ در چنگ رژیم صدای قتل‌عام شدگان رهه‌ی ۶۰ را پژواک می‌دادند و رضا فلاحی و دیگر وابستگان فرقه‌ی رجوی در ساحل امن اروپا و آمریکا، آن‌ها را آماج حملات ناجوانمردانه خود قرار داده بودند و آن‌چه را که شایسته‌ی خودشان بود، به آن‌ها نسبت می‌دادند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دریافت نسخه pdf همراه با تصاویر

در قسمت قبلی این مقاله توضیح دادم «فراز» و «رها» چگونه به دست جوخه‌های مرگ دستگاه امنیتی غریبانه و بیرحمانه پس از تجاوز و تحمل انواع و اقسام آزار‌ها و شکنجه‌ها به قتل رسیدند.

در این قسمت به همراهی و همگامی «فرقه رجوی» و دست‌پروردگانش با قتل این خواهر و برادر می‌پردازم.

در این نوشته هر کجا از «رها» می‌گویم، منظور «رها » و «فراز» است. زمان ردو بدل شدن اسنادی که در پی می‌آید، «رها» چشمانش نمی‌دید و با کمک و همیاری «فراز» به گفتگوی نوشتاری می‌پرداخت.


پس از آن‌که علیرغم میل و پافشاری‌ام، «كمپين صداي شهداي دهه شصت - حاميان ايرج مصداقي» در داخل کشور، تشکیل شد، فرقه‌ی رجوی به دست و پا افتاد و همراه با دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم از هیچ‌ کوششی برای خاموشی آن فروگزار نکرد.

مسعود رجوی نمی‌توانست بپذیرد که جوانان میهن‌مان بدون ترس و واهمه در مورد کتاب «نه زیستن نه مرگ» و «دوزخ روی زمین»... می‌نویسند:‌

«ما جمعی از جوانان (پسر و دختر) جنوب كشور هستیم كه در جلساتی كه داریم كتاب‌های مختلف شما را می‌خوانیم و راجع به آن نشست‌ها و نقد و بررسی‌های مختلف برگزار می‌كنیم. خوشبختانه در این جلسات چشمانمان به بسیاری از حقایق مختلف روشن شد و به همین خاطر از شما نه تنها تشكر و قدردانی می‌كنیم بلكه حمایت‌های همه جانبه خود را از شما اعلام می‌داریم. در این راه از هیچ چیز و هیچ كس و هیچ نیرویی واهمه‌ای نداشته و تا به آخر پای آن خواهیم ایستاد.»

آن‌ها فعالیت‌هایشان را این گونه تشریح کرده بودند.

«بخشی از بیلان كاری ما را در زیر مشاهده بفرمائید:

۱- برگزاری جلسات جهت مطالعه كتاب "نه زیستن نه مرگ " با صدای بلند
۲- نشست هایی موسوم به "دهلیزهای پر خون" نقد و بررسی كتاب "نه زیستن نه مرگ"
۳- خوانش كتاب‌های مختلف "ایرج مصداقی" به همراه نقد و بررسی
۴- معرفی كتاب‌های ایرج مصداقی به دانشجویان و روشنفكران و قشر فرهنگی و جوانان
۵- پخش كپی شده كتاب‌های مختلف ایرج مصداقی بر روی سی دی و كاغذ (مجلد) میان علاقمندان به مطالعات سیاسی
۶- فیش‌برداری از بخش‌های مختلف كتاب‌های "نه زیستن نه مرگ" و " دوزخ روی زمین" و پخش آن در مكان‌های مختلف "دانشگاه‌ها و كتابخانه‌ها و..."
۷- پیدا كردن مزارهای دسته جمعی مربوط به شهدای دهه شصت و عكس گرفتن از آن‌ها
۸- پیدا كردن خانواده شهدا و زندانیان دهه شصت و دعوت آن‌ها به جمع دوستان
۹- طراحی و نقاشی از شخصیت‌های مبارز و سیاسی و زندانیان و شهدای دهه شصت و درست كردن آثار تجسمی پیرامون ادبیات زندان
۱۰- نمایشنامه‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی و داستان كوتاه و سرودن شعر برای دهه شصت
۱۱- آهنگ‌سازی در سبك‌های مختلف برای بچه‌های دهه شصت
۱۲- وبلاگ‌نویسی و فعالیت در فضای مجازی پیرامون موضوع دهه شصت»

https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=824811900979945&id=382388628555610

هراس مسعود رجوی از وجود چنین «کمپینی» در داخل کشور کمتر از رژیم و دستگاه امنیتی آن نبود. اگر او قدرتی می‌داشت و به اعضای «کمپین» و به ویژه «رها» و «فراز» و ... دست می‌یافت، این دو سرنوشتی بهتر از آنچه رژیم برایشان رقم زد، نمی‌یافتند. پس از خواندن این نوشته می‌توانید در مورد این ادعای من قضاوت کنید.

***

رضا فلاحی یکی از هواداران «فرقه رجوی» که پس از انتشار «گزارش ۹۲» به خدمت این فرقه‌ی تاریک اندیش درآمد، در مورد این «کمپین» و نقش مزدوران فرقه در «خاموشی» آن نوشت:‌

«جالب آنکه پس از دگردیسی این مزدور خود فروخته [ایرج مصداقی]، کمپینی از ایران! توسط مبارزین فرهیخته (سربازان گمنام آقا امام زمان) در فیس بوک راه اندازی شد که با همت و افشاگری زندانیان سیاسی پیشین در آن گل گرفته شد.»

https://drive.google.com/drive/folders/0BzwAaS2uEadgV0lYTzR1U3JQMDQ

«رها» و «فراز» و ... همان موقع در حالی که جانشان در خطر جدی قرار داشت و از سوی مأموران وزارت اطلاعات مورد تهدید واقع می‌شدند، پاسخ این فرد را دادند.

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-58159.html

«رها» و «فراز» در ایران، چنگ در چنگ رژیم صدای قتل‌عام شدگان رهه‌ی ۶۰ را پژواک می‌دادند و رضا فلاحی و دیگر وابستگان فرقه‌ی رجوی در ساحل امن اروپا و آمریکا، آن‌ها را آماج حملات ناجوانمردانه خود قرار داده بودند و آن‌چه را که شایسته‌ی خودشان بود، به آن‌ها نسبت می‌دادند.

داوری در مورد این که چه کسانی «مبارزان فرهیخته» بودند و چه کسانی «سربازان گمنام آقا امام زمان»، چندان سخت نیست. «فراز» و «رها» با بذل جانشان در راه رهایی مردم ایران و پژواک صدای قتل‌عام شدگان موجب روسیاهی دیگری برای «فرقه رجوی» و رهبران خائن آن شدند.

در این نوشته به چگونگی خاموشی این «کمپین» و همراهی اجامر و اوباش فرقه رجوی با جانیان در «خاموش کردن» «فراز» و «رها» اشاره می‌کنم.


محمدحسین توتونچیان یکی از «مأموران» «فرقه رجوی» در نروژ و مسئول به اصطلاح «اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی» است. این «دکان» پس از انتشار «گزارش ۹۲» توسط رجوی راه‌اندازی شد تا با آثار آن که از سوی وی، ویرانگر ارزیابی می‌شد، مقابله کند.

وی همچنین مدیر و رئیس دفتر نمایندگی اروپایی مجاهدین است که هر از چندی فرقه‌ی رجوی از عنوان آن برای صدور اطلاعیه استفاده می‌کند. این دفتر در سال ۲۰۰۶ در اسلو به ثبت رسید و به ویژه در دورانی که نام این «فرقه» در لیست تروریستی اتحادیه اروپا قرار داشت، از عنوان آن به کرات استفاده ‌شد. حوریه متولی و احسان توتونچیان فرزند وی، به عنوان اعضای هیئت مدیره این «دفتر» معرفی شده‌اند. در واقع دفتر اروپایی مجاهدین در اسلو، یک عنوان پوششی با شرکت خانواده‌ی توتونچیان است.

http://e24.no/bedrift/989678353/european-representative-ofiice-of-people-s-mojahedin-organization-of-iran/oslo

همچنین در دسامبر ۲۰۰۳ حوریه متولی به عنوان رئیس «انجمن دوستان و خانواده مجاهدین در شهر اشرف» و محمدحسین توتونچیان نایب رئیس آن معرفی شده بودند. در واقع این دو نفر مثل همه‌ی انجمن‌های پوششی جای‌شان را عوض می‌کردند. این انجمن هم وجود خارجی نداشت و تنها به منظور استفاده‌های «فرقه»‌ای، راه‌اندازی ‌شده بود.

http://foretak.io.no/986484094

توتونچیان پس از حمله‌ی نیروهای آمریکایی به عراق در سال ۱۳۶۹ و تنگ‌شدن اوضاع در عراق، با خفت و خواری و تحمل کتک و تحقیر و توسری از مجاهدین جدا شد و لقب «خائن» و «کوفی» و «بریده»‌و «مزدور» یافت. وی مدتی به دشمنی با مجاهدین پرداخت اما پس از اعزام وی و خانواده‌اش به نروژ، مشکلات‌اش فروکش کرد و به‌خاطر شخصیت مذبذبی که داشت به مزدوری مجاهدین تن داد. توتونچیان که نمونه‌ی کامل فرهنگ و منش رجوی است، در چند سال گذشته به «سوگلی» این فرقه در نروژ تبدیل شده است.

توتونچیان از طرف «فرقه» مأمور شد تا با دست‌اندرکاران «كمپين صداي شهداي دهه شصت - حاميان ايرج مصداقي» تماس گرفته و آن‌ها را با ارائه‌ی پیشنهادهای مالی هنگفت به خدمت بگیرد.

«فرقه رجوی» در این راه با کسانی که «مزدور وزارت اطلاعات» معرفی می‌کند، تشکیل «ائتلاف» داده و از خدمات گسترده‌ی آنان نیز برخوردار می‌شود.

از نوع تماس‌ها، و هماهنگی بین آن‌ها و پیشنهادات صورت گرفته و تهدیدات بعدی، که بخشی از آن‌ها بصورت مستند در پی می‌آید، به خوبی مشخص است که تماس‌ها از «بیت رهبری رجوی» در اورسورواز فرانسه هدایت می‌شوند و بالاترین مسئولان فرقه پشت آن هستند.

توتونچیان که دارای فرهنگ تؤامان آخوندی - رجوی است، طی تماسی که با «رها» مسئول «کمپین» می‌گیرد به او پیشنهاد پول، ویزای نروژ یا هر کشور دیگری را که اراده کند به همراه ازدواج و تأمین «آقا بالاسر» می‌دهد.

توتونچیان عاجزانه و از سر استیصال از «رها» می‌خواهد مطالبی را که علیه من دیکته می‌کند، در صفحه‌ی «کمپین» انتشار دهد و در قبالش هرچه بخواهد «یورو و دلار» نقد به او می‌دهند.

توتونچیان لاف «بروبیا و احترامی» را که در نروژ دارد هم می‌زند. بی‌خود از قدیم نگفته‌اند «لاف در غربت و گ ... در بازار مسگرها». فرقه‌ی رجوی به این صورت دلارهایی اهدایی صدام حسین و شیوخ مرتجع عرب را خرج استخدام مزدور می‌کند.

توتونچیان دارای همسر و فرزندان بزرگ است و ۶۵ سال سن دارد وسط ماجرا مانند آخوند‌های پلید و فاسد، به فکر «تجدید فراش» می‌افتد و می‌کوشد از این«نمد»، «کلاهی» برای خود بدوزد. نکته‌ی قابل تأمل این که همین فرد به شکل رذیلانه‌ای شعار جدایی زن و شوهر و تحمل هزار بدبختی و مصیبت برای مجاهدین محصور در «اشرف» و «لیبرتی» و «آلبانی» می‌دهد.

حضراتی که صبح تا شب به همراه ولی نعمت‌هایشان (زوج رجوی) شعار آزادی زن و ... می‌دهند، در خفا دم از «آقا بالاسر و سرپناه» می‌زنند. در نگاه آنان اگر تعارفات معمول را کنار بگذاریم، «زن» بدون «آقا بالا سر و سرپناه» معنا ندارد. به همین دلیل است که «ولی فقیه مغلوب» می‌کوشید زنان مجاهد را زیر بال و پر بگیرد و آن‌ها را «ناموس» خود می‌خواند. چرا که در نگاه وی، آنها بدون «آقابالاسر» پشیزی نمی‌ارزند و «زن» خلق شده تا «ناموس» «مرد» باشد.
«رها» در پاسخ به یاوه‌گویی توتونچیان، به درستی روی «بی‌شرفی» و «بی‌حیایی» او دست می‌گذارد و می‌گوید:

توتونچیان وقتی با پاسخ قاطع «رها» روبرو می‌شود، از آن‌جایی که خود «خریدنی» است و در ازای پول و ... همه کار می‌کند، به او می‌گوید:‌ »چقدر بهت پول داده تا راضی شدی براش کمپین بزنی؟ من ده برابرش را می‌دم فقط همکاری کن در غیر این صورت برات خیلی گران تموم میشه مزدور وزارت اطلاعات» .


توتونچیان، بقالی در نروژ است؛ او به اعتبار چه چیزی و چه کسی «رها» را که در ایران زندگی می‌کند تهدید می‌کند؟ آیا توتونچیان روی واکنش همراهانش در وزارت اطلاعات حساب کرده بود؟ آیا منظورش این بود که رد وی را به آن‌ها لو می‌دهد؟

در ادامه، در مورد همکاری این افراد با وزارت اطلاعات و مزدوران آن و توجیهات ایدئولوژیک سیاسی پشت آن بیشتر خواهم گفت.

به منطق این مأمور فرقه رجوی‌ توجه کنید. وقتی «رها» بر شرافتش پافشاری می‌کند و حاضر نمی‌شود پیشنهاد «ده برابر» پول ادعایی جهت همکاری با «فرقه» را بپذیرد، او را به مزدوری برای وزارت اطلاعات متهم می‌کند.

به‌‌سادگی می‌توان فهمید چه کسی مزدور وزرات اطلاعات است و یا آمادگی مزدور شدن را دارد؟ کسی که پیشنهاد پول هنگفت را رد می‌کند یا کسی که می‌خواهد دیگران را با پول بخرد و خود قبلاً خریده شده است؟‌

توتونچیان، «رها» را که جز عشق به میهن چیزی در سر نداشت به «له شدن» و «پاره شدن» تهدید می‌کند و به او می‌گوید «فاحشه کثیف» و «ماده سگ» و جزو کسانی که «دسته جمعی با آخوندا» می‌خوابند و الفاظ زشتی به کار می‌برد که زبان از بیان آن قاصر است. آیا شرافتی در این فرد و مسئولان او می‌توان سراغ گرفت؟‌

خشم توتونچیان از «رها» به دلیل آن بود که وی شناخت دقیقی از وی داشت و نسبت به شخصیت او آگاهانه نظر می‌داد.

اگر توتونچیان قدرت می‌داشت آیا دمار از روزگار مردم در نمی‌آورد؟ اگر او بازجو بود و به «رها»‌دست می‌یافت همچون بازجویان و مأموران وزارت اطلاعات به او تجاوز نمی‌کرد؟ فرهنگ کثیف او ریشه در کجا دارد؟ «درسی» که او می‌خواست به «رها» دهد چه می‌توانست باشد؟

چنانچه در قسمت قبلی توضیح دادم، «رها»، همان‌گونه که حسین توتونچیان وعده داده بود توسط همراهانش در وزارت اطلاعات «له» شد.

«رها» مورد تجاوز جنسی جانیان قرار گرفت و عاقبت در حالی که نابینا شده بود در اثر تزریق دارو یا ... به گفته‌ی یکی از جانیان «كليه‌ها و كبد و جگر و معده و همه دم و دستگاي داخليش از كار افتاد!» و غریبانه جان داد تا مریم رجوی و حسین توتونچیان و دیگر مزدوران فرقه‌ی رجوی همراه با قاتلان جشن شادی بگیرند.

پیشتر، جانیان برادرش «فراز» را که چشم و چراغ «رها» بود، به فجیع‌ترین شکل پس از تجاوز جنسی و شکنجه‌‌های بسیار در یک تصادف رانندگی به قتل رسانده بودند.

توتونچیان در این راه تنها نبود. او با وزارت اطلاعات و مسعود خدابنده (مام رسول) که پیشتر محافظ ویژه مسعود رجوی بود و پس از جدایی از فرقه‌‌ی رجوی، همکاری با وزارت اطلاعات پیشه کرد و خود را مشاور نوری‌المالکی نخست وزیر عراق خواند، برعلیه من دست به یکی کردند.

مسعود خدابنده به همراه عبدالناصر المهدوی استاندار دیالی، ژنرال الزیدی فرمانده نظامی منطقه – نوامبر ۲۰۱۱

پیشتر در مقاله‌ی «توطئه‌ی جدید دستگاه اطلاعاتی رژیم و مجاهدین علیه «نه زیستن، نه مرگ» و من »، به گوشه‌ای از اقدامات مشترک و هماهنگ این دو نیروی مخرب اشاره کرده بودم.

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-71724.html


مسعود خدابنده یکی از «شیرپاک خورده‌»‌های دست پرورده‌ی‌ «مرحوم رجوی» است. خدابنده به خاطر ویژگی‌های منحصر به فردش که به شخص رجوی پهلو می‌زند، خیلی زود توانست اعتماد او را جلب کند و به یکی از محافظان نزدیک و محرم‌ راز‌های او تبدیل شود. خدابنده جزو افراد ویژه‌ای شد که می‌توانست به سادگی به اندرونی مسعود و مریم رجوی راه یابد. کسب چنین اعتمادی بدون طی مراحل و آزمایشات ویژه و نشان دادن سرسپردگی کامل میسر نمی‌شد. مسعود خدابنده در رژه‌ی «ارتش آزادیبخش» در سال ۱۳۷۰ روی جیپ فرماندهی پشت سر مسعود و مریم رجوی ایستاده و از نیروهای مجاهدین سان می‌دیدند. او که امروزه در ظاهر یکی از دشمنان فرقه رجوی است، در تماس با «رها»، خط این فرقه و وزارت اطلاعات را توأمان پیش می‌برد و به «ائتلاف» با مجاهدین علیه من اشاره می‌کند.

مسعود خدابنده ظاهراً دشمن مجاهدین است، «كمپين صداي شهداي دهه شصت - حاميان ايرج مصداقي» در حمایت از من در مقابل دشمنی مجاهدین تشکیل شده است. چرا مسعود خدابنده این‌چنین به دشمنی با این «کمپین» برخاسته و با فرقه‌ی رجوی علیه آن ائتلاف می‌کند؟ این سؤالی است که هواداران فرقه‌‌‌ رجوی که ذره‌ای شرافت در آن‌ها باقی مانده بایستی به آن پاسخ دهند. به تماس او با «رها» توجه کنید:‌

به ادبیات مشابه او و حسین توتونچیان توجه کنید، هر دو از یک آبشخور تغذیه می‌کنند.

مسعود خدابنده به صراحت به «رها» می‌گوید:

«با محمدحسین توتونچیان که باهات تماس گرفت همکاری کنی به نفع خودته، ایشان زیر نظر خودمان کار می‌کنه و تنها آلترناتیو درست در برابر این ویروس مصری (مسری) ائتلافیه که ناچاراً با بچه‌های مجاهد زدیم به صورت خودجوش و البته حقوق هم داره برای کسانی که خوب بنویسند. هرچه سریع‌تر کمپین را از صفحه‌ات حذف کنی برات بهتره. »


در مورد «ائتلاف» فرقه رجوی و وزارت اطلاعات بعداً بیشتر خواهم گفت.

پس از آنکه خدابنده متوجه می‌شود تماس‌های «فرقه‌‌ رجوی» با فعالان «کمپین» مؤثر نبوده، خود وارد ماجرا می‌شود و به «رها» توصیه می‌کند که با توتونچیان همکاری کند. او تأکید می‌کند که توتونچیان زیر نظر «خودمان» یعنی وزارت اطلاعات کار می‌کند. تصورش را بکنید محمدحسین توتونچیان در آن واحد هم زیر نظر وزارت اطلاعات کار می‌کند و هم فرقه‌‌ی رجوی!

خدابنده مرا «ویروس مسری» می‌خواند که لاجرم مجبور شده‌اند برای مبارزه با آن با «بچه‌های مجاهد»، ائتلاف کنند. او هم دم از «حقوق» و مزایای مالی در ازای نوشتن مقاله علیه من می‌زند. ظاهراً دست در یک جیب دارند.

خدابنده وقتی با پاسخ محکم «رها» مواجه می‌شود، به او که در ایران زندگی می‌کرد و به عمرش از کشور خارج نشده بود، اتهام رابطه‌ی جنسی با من می‌زند:‌

خدابنده و توتونچیان یک روح در دو کالبد هستند و از یک فرهنگ تغذیه می‌‌شوند. فرهنگ منحطی که توسط رجوی در کشور باب شد. این دو در مکتب رجوی پرورش یافته‌اند و هر دو از ویژگی‌های پلید او برخوردارند. فرهنگ آن‌ها هیچ تفاوتی با فرهنگ جانیان حاکم بر میهنمان ندارد. نباید فریب ظاهرسازی‌های آن‌ها را خورد. زندانیان سابق سیاسی که خود را عضو دکان «اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی» معرفی می‌کنند آیا پس از آگاهی از این پلیدی‌ها از خودشان چندش‌شان نمی‌شود؟ آیا از این که در چنین گرداب متعفنی قرار گرفته‌اند شرم نمی‌کنند؟ تا کجا می‌خواهند روح و روان و شرافت خود را به تاراج دهند؟

پس از حمله‌ی مأموران جنایتکار وزارت اطلاعات به منزل «فراز» و «رها»، در تاریخ ۱۹ نوامبر ۲۰۱۵، «رها» در مورد رفتار جانیان از جمله نوشت: «یکیشون خیلی نگاهم می‌کرد و می‌خندید، گفت حاضری به مصداقی بدی؟»

پاسخ‌های «رها» که به خاطر نابینایی، با کمک «فراز» تایپ می‌شوند حاکی از اراده‌ی آهنین آن‌هاست و همین موجب خشم و کینه‌ی شدید گردانندگان دستگاه جنایت خامنه‌ای شده و تصمیم به برخورد با آن‌ها و خاموشی «کمپین» می‌گیرند.
موضوع به همین‌جا ختم نمی‌شود. محمدحسین توتونچیان، که خود از جنس «مرحوم رجوی» است، شخصاً دست به کار شده و با وزارت اطلاعات تماس می‌گیرد و از جانیان می‌خواهد با «فرقه رجوی» علیه من همکاری کنند.

وقتی مقاله‌‌ی «گوشه‌هایی از زندگی سراسر فساد کامران دانشجو چشم‌وچراغ خامنه‌ای در دانشگاه‌ها » و مسئول برگزاری انتخابات ۱۳۸۸ را انتشار دادم
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-79172.html
کسی که بیش از همه از انتشار این مقاله دردش آمد، محمدحسین توتونچیان بود که خود از جنس کامران دانشجو است. از قدیم گفته‌اند:‌ «چوب را که برداری گربه دزده حساب کارش را می‌کند».

توتونچیان در مورد مقاله‌ی من در ارتباط با کامران دانشجو ، در دفاع از تجاوز‌های صورت گرفته از سوی وی گفت:

«... همانطور که مطلع هستید ایرج مصداقی اخیرا در رابطه با کامران دانشجو، یکی از جنایتکارترین وزرای دوره دوم احمدی نژاد که وزیر علوم بود یک مقاله‌ای در رابطه با این فرد نوشته است. توی آن مقاله ( با عرض معذرت از شما و همه کسانی که این صحبت‌ها را می‌شنوند و این خطوط را می‌خوانند ) اشاره می‌کند به فساد اخلاقی این فرد و می‌گوید که این با افراد زیادی همخوابه شده و این ایرج مصداقی اطلاع دارد که کامران دانشجو با یک زنی چهار بار این همخوابگی را انجام داده است. بنابر این اگر ایرج مصداقی به مجاهدین نپردازد باید به چنین مسائلی روی بیآورد. اینکه اسم چنین آدمی چیست؟ من نمی‌دانم روی چه فرهنگی و چه نامی بر این فرد می‌شود گذاشت و ... .»

دقیقه هفده و نیم به بعد گوش کنید:‌ https://www.youtube.com/watch?v=7saGsS0xHe0

ادعاهای محمدحسین توتونچیان در حالی صورت می‌گیرد که مسعود رجوی «ولی فقیه مرحوم» و «مغلوب»، زشت‌ترین اتهامات جنسی را متوجه‌ی مترجم ارشد سابق خود کرد و او را به دروغ، به داشتن رابطه جنسی با کارگران عراقی متهم کرد و مجاهدین را تهدید کرد در صورت جدایی از فرقه به سرنوشت او دچار می‌شوند و در این راه او بر اساس رهنمود شرعی «لا حیا فی‌الدین» در «دین شرم و حیایی» نیست، هیچ حد و مرزی را رعایت نمی‌کند.

«ستاد خبری وزارت اطلاعات» در تاریخ ۲۶ ژانویه ۲۰۱۶ با احضار چند تن از دانشجویانی که آزار و اذیت و مصائب زیادی را در طول چند سال گذشته متحمل شدند، ضمن بازجویی و توهین و تحقیر بسیار، نوار تماس توتونچیان با مسئولان امنیتی را می‌گذارند تا به آن گوش کنند. به گزارش یکی از آن‌ها در این رابطه توجه کنید:‌


«صدای مکالمه‌ی یکی از برادرا با توتونچی را برامون گذاشت گوش دادیم، از نروژ، دقیقاً صداش همون بود که تو سیمای آزادی پخش شد و تو یوتیوب هست. بهش می‌گفت این دشمن مشترک ماست بیا نابودش کنیم. ... به جان شما با جفت گوش‌های خودم شنیدم. سی دقیقه مکالمه... می‌گفت ببینید این مجاهدای شش آتیشه رو...»

همانگونه که پیش‌بینی کرده بودم، فرقه رجوی برای مقابله با من دست به دامان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم می‌شود.

پیش از این تماس، یکی از افسران وزارت اطلاعات به نام «مائده مقدسی‌پور» با توتونچیان تماس گرفته و به او گفته بود مدارکی را که مربوط به دوران زندان من است در اختیار دارد. توتونچیان که متوجه‌ی هویت مأمور مربوطه شده بود، می‌کوشد با او وارد معامله شود. وی به افسر وزارت اطلاعات می‌گوید در ازای دریافت مدارک علیه من، حاضر است هر مبلغی که بخواهد در اختیارش قرار دهند. (موضوع مرحومه مائده دختر حاج احمد مقدسی‌پور، معاون حاج داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار در سال‌های ۶۰-۶۳ و آگاهی من از ماجرا، خود داستان جداگانه‌ای است که در حوصله‌ی این بحث نمی‌گنجد. مأموران اطلاعات پس از قتل او، از صفحه‌ی فیس‌بوک وی برای ارسال پیام و یا تهدید استفاده می‌کردند. بعضی از زندانیان چپ هنوز با او در «فیس بوک» دوست هستند. )

توتونچیان در گفتگویی که با مهدی ابریشم‌چی در تلویزیون مجاهدین داشت، وعده داده بود، اسناد وابستگی و بریدگی من را انتشار خواهد داد.

https://www.youtube.com/watch?v=JQLP8SkEShI

فرقه رجوی که از میزان دشمنی رژیم با من اطلاع داشت ظاهراً روی همکاری و پرونده‌‌‌سازی مأموران وزارت اطلاعات در این رابطه حساب کرده بود. به همین خاطر توتونچیان از سال ۲۰۱۴ تماس‌های دیگری هم با مأموران وزارت اطلاعات داشته و تنها منحصر به موارد ذکر شده نیست. از جمله او در تماس با خانم «الهه زمانی» یکی از دانشجویان اخراجی دانشگاه هنر که تصور می‌کرد مأمور اطلاعاتی است، خواهان دریافت مدارک علیه من در ازای هر مقدار پول شده بود.
مسعود خدابنده، مسئول سایت وابسته به وزارت اطلاعات «ایران اینترلینک» که ظاهراً در دشمنی با مسعود رجوی از چیزی فروگذار نمی‌کند نیز با افسری که مسئول «رصد» فعالیت‌های من در «ستاد خبری وزارت اطلاعات» بود، تماس تلفنی گرفته و گفته بود: «از پرونده اين آقا چيزي داريد ما انتشار بديم روش كم بشه»؟

از قدیم گفته‌‌اند «کافر همه را به کیش خود پندارد»؛ مسعود خدابنده و محمد حسین توتونچیان که از قرار معلوم اسناد زیادی نزد رژیم دارند، تصور می‌کنند من هم مانند آن‌ها هستم به همین دلیل عاجزانه از مأموران اطلاعاتی می‌خواهند با ارائه اسناد کمک‌شان کنند.

نه تنها وزارت اطلاعات، بلکه چنانکه کسی مدرکی یا سندی علیه من دارد، اعم از مالی، سیاسی، اخلاقی، پرونده زندان و ... خیلی خوشحال می‌شوم آن را انتشار دهد و پیشاپیش تشکرم را در این رابطه اعلام می‌کنم.

مسعود خدابنده، که به اندازه فرقه‌ی رجوی علیه من فعال بود، «رها» و «فراز» را تهدید به قتل می‌کند. به ادبیات وی توجه کنید:‌

«زنیکه هرزه می‌دمت دست کسانی که جیگرت را بکشند بیرون، هرزه بی‌شرف حرام لقمه. تو غلط می‌کنی غلط زیادی بکنی. این اخطار آخر ما به توست و بعد از این دیگه ملاحظه خودت و داداش احمقت را نمی‌کنیم. خفه می‌شی یا بدم خفه‌ات کنند؟ فکر کردی گرفتن جان شما دو تا کار سختیه؟ می‌دم سلاخیت کنند. پوستت را بکنند. هر شب یکی از برادران رو می‌فرستم سوارت بشن. تموش کن داستان این کمپین کذایی رو.»


«حلال لقمه»‌های وزارت اطلاعات و «بیت رهبری مرحوم رجوی» را می‌بینید؟ خدابنده نیز، از عاشقان «زینب» و «فاطمه زهرا» است. عکس او را در «تل زینبیه» کربلا می‌بینید. شیعیان می‌گویند روز عاشورا، «زینب» بر آن‌جا که مقداری برآمده از سطح زمین بوده، ایستاده و نبرد برادرش را نظاره می‌کرد. سرانجام از فراز همین تپه خاک، لحظه‌ی سر بریدن برادر را مشاهده می‌کند.

ظاهراً جناب خدابنده که به پیروی از «مقام معظم رهبری»، چفیه‌ای هم به دوش دارد، ظاهراً بدش نمی‌آمد از بالای «تل زینبیه»، چگونگی «بیرون کشیدن جگر» و «سلاخی کردن» و دباغی پوست «رها» را مشاهده کند.

همانطور که مسعود خدابنده از طرف کارفرمایانش «اخطار» داده بود، عاقبت «رها» و «فراز» توسط مأموران وزارت اطلاعات «سلاخی» شدند و «رها» مورد تجاوز جنسی قرار گرفت، «جگرش را کشیدند بیرون» اما این خواهر و برادر چنانچه با شهیدان و جاودانه‌ها پیمان بسته بودند، حاضر به تمام کردن «کمپین کذایی» و همکاری با مزدوران خامنه‌ای و رجوی نشدند.

«فرقه رجوی» و دست‌پروردگان آن هیچ حرمتی را به رسمیت نمی‌شناسد و برای پیشبرد مقاصد پلیدشان علیه منتقدان و مخالفان به هر کاری دست زده و به هر خفت و خواری تن می‌دهند. این گوشه‌ای از منجلابی است که این فرقه در آن دست‌وپا می‌زند.

پس از انتشار گزارش «۹۲» و «۹۳»، مسعود خدابنده در هماهنگی با «فرقه رجوی» و دستگاه امنیتی رژیم، به منظور کاستن از تأثیرات آن، مبادرت به انتشار بدون اجازه‌ی این دو گزارش و دیگر مقالات من و منتقدان مجاهدین علیه این «فرقه» کرد تا دست رجوی برای منتسب کردن من به سایت وابسته به وزارت اطلاعات «ایران اینترلینک» باز باشد و او بتواند نزد هوادارانش ادعا کند که این مطالب با هماهنگی من و سایت «ایران اینترلینک» انتشار می‌یابد. هرگاه رجوی و اصحابش می‌خواستند به مطلبی از من ارجاع دهند رذیلانه و بیشرمانه منبع آن را سایت «ایران اینترلینک» اعلام می‌کردند. از طرف دیگر سایت «ایران اینترلینک» هم هر از چندی ادعا می‌کرد من دوباره به همکاری با «فرقه» منحط رجوی پرداخته‌ام و حتی از دیدارهای من با اعضای این فرقه خبر می‌داد. در مقاله‌ی زیر به این موضوع اشاره کردم:‌

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-71724.html

لازم به ذکر است که مسعود خدابنده مسئول سایت وابسته به وزارت اطلاعات «ایران اینترلینک»، مطلقاً مطالب من علیه مقامات رژیم و دستگاه اطلاعاتی آن را انتشار نمی‌داد. قبلاً به این موضوع پرداخته‌ام:

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-68634.html

پرویز خزایی و وعده‌ی اعدام منتقدین فرقه‌ی رجوی

پرویز خزایی (Pev Solgi) نماینده «شورای ملی مقاومت» در کشورهای اسکاندیناوی از نزدیکان مریم رجوی و دست راست او در ملاقات‌های خارجی، یکی دیگر از کسانی است که توسط «فرقه رجوی» به میدان فرستاده می‌شود تا با ارائه‌ی پیشنهادات مالی اعضای «كمپين صداي شهداي دهه شصت - حاميان ايرج مصداقي» را ترغیب به همکاری با این فرقه کند.

خزایی پس از بازداشت چند روزه در فرودگاه نیویورک و اخراج از خاک آمریکا، مورد سوءظن امنیتی فرقه رجوی قرار گرفت، و پس از آن نامبرده برای کسب اعتماد دوباره‌ی «ولی فقیه مغلوب»، خود را به آب و آتش می‌زد تا مبادا جیره و مواجب‌اش قطع شود و آخر عمری دچار مشکل مالی گردد. شرکت در چنین پروژه‌‌هایی و همچنین حملات بی‌شرمانه او به آقایان روحانی و قصیم و وفا یغمایی و ... در همین رابطه معنا می‌یابد. او می‌بایستی هرطور شده سرسپردگی خود به فرقه را در عمل نشان دهد تا همچنان از «نعمات» ولی فقیه برخوردار شود. او تا آن‌جا پیش‌رفت که به یکی از مدافعان و بلندگوهای «اسلام انقلابی» رجوی نیز تبدیل شد.

پرویز خزایی که مزدبگیر آنان است در تماس با «رها» به دروغ از سابقه‌ی آشنایی‌اش با من می‌گوید:

خزایی ۳۵ سال است که با فرهنگ «فرقه رجوی» درهم آمیخته است. دروغگویی و اتهام زنی یکی از ویژگی‌های بارز این فرهنگ منحط است. نکته‌ی قابل توجه آن که قبل از انقلاب، من در سندیاگو آمریکا زندگی می‌کردم و با «کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی برای احیای واحد جنبش دانشجویی» علیه حکومت پهلوی فعالیت می‌کردم و پرویز خزایی دیپلمات و سرکنسول دولت شاهنشاهی در حیدرآباد هند بود و مشغول خدمت به دستگاه سلطنت؛ و کوچکترین آشنایی با من نداشت و نمی‌توانست داشته باشد.

پیشتر، در مقاله‌ا‌ی که راجع به کامران دانشجو یکی از فاسدترین مقامات رژیم جمهوری اسلامی نوشتم، به سخنرانی او در دانشگاه هنر تهران اشاره کردم که مدعی شده بود از دوران کنفدراسیون من را می‌شناسد و با من رفیق و بچه محل بوده است.

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-79172.html

خزایی و کامران دانشجو از جنس هم هستند، لاجرم دروغگویی‌‌هایشان هم مشابه است. «رها» هم او را خوب شناخته و می‌داند «سر در کدام آخور» دارد.

«بزدلی و زنبارگی» ویژگی بارز خزایی است که به من نسبت می‌دهد. حداقل این موضوع برای مجاهدین و هوادارانشان مثل روز روشن است و تاکنون چند بار دامنه‌ی افتضاحات به بار آمده توسط او، به «شورای ملی مقاومت» و اعضای آن کشیده شده و موجب دعوا‌هایی هم شده است. کسانی که نسبت به مناسبات فرقه آگاهی دارند می‌دانند چندین بار «مرحوم مسعود رجوی» برای جمع و جور کردن افتضاحات خزایی مجبور به مداخله شد. چنانچه طرفین ماجرا مایل باشند می‌توانم شرح دقیق آن‌ها را بدهم. یادآوری می‌کنم در یک مورد رجوی مانع ازدواج خزایی با یکی از اعضای شورای ملی مقاومت شد که خود داستانی طولانی دارد. رجوی و معترضان خزایی مدعی بودند او همسر سابق یکی از اعضای بلند‌مرتبه شورا را «تور» کرده است و این می‌تواند برای «فرقه» مشکلات متعددی ایجاد کند؛ چرا که واکنش فرد یاد شده که از قضا مسئول راه‌اندازی و اداره‌ی کلیه سیستم‌های کامپیوتری مجاهدین بود قابل پیش بینی نبود و می‌توانست به لحاظ امنیتی برایشان خطرات زیادی را همراه داشته باشد.

خزایی همچنین در دفاع از «فرقه رجوی در مقام یک «جرم شناس» و «کارشناس» در امر «کشف جعل و دستکاری در سند»، وارد میدان شد و به دروغ «جعل» و فریبکاری این فرقه را به «حاجی علوی و حاجی فلاحی» نسبت داد. این فرقه با دست‌بردن در متن نوشتاری فایل صوتی آیت‌اله منتظری مدعی شده بود که من عضو هیئت کشتار ۶۷ بوده‌ام و عکسم را نیز در میان جانیان گذاشته بود. در مقاله‌ی «حاجی علوی و حاجی فلاحی یا حاجی رجوی و حاجی خزایی» به این موضوع پرداختم.

http://pezhvakeiran.com/maghaleh-81150.html

خزایی بعد از آن که متوجه‌ می‌شود «رها» با ماهیت او آشناست و حنایش پیش او رنگی ندارد، چهره‌ی اصلی‌اش را رو کرده و وعده‌ی اعدام من و دیگر منتقدان و مخالفان «فرقه رجوی» را می‌دهد:‌

منظور خزایی از «دکتر روانپریش» و «شاعر دیوانه» و «روحانی عوضی» به ترتیب آقایان دکتر کریم قصیم، اسماعیل وفا یغمایی و محمدرضا روحانی است که تا پیش از استعفای آنان از شورای ملی مقاومت همه هم و غم‌اش نزدیکی و همنشینی با آن‌ها بود و هیچ فرصتی را از دست نمی‌داد.
جرم این افراد برای این که قرار است اعدام شوند استعفا از «شورای ملی مقاومت» پوشالی دست‌ساز «فرقه‌رجوی» و پافشاری روی منافع ملی است. داوری در مورد این که چه کسی «وطن‌فروش» و «خائن» است کار چندان سختی نیست. نگاه به متحدان حضرات از جان بولتون و ریچارد پرل و نیوت گینگریچ و ترکی‌الفیصل و شیوخ عرب گرفته تا رؤسای سیا و ارتش آمریکا و اف بی آی و ... همه چیز را مشخص می‌کند. ملاحظه می‌کنید «اولین سری اعدام‌ها» به منتقدین مجاهدین اختصاص دارد. این است هدف اول حکومتی که وعده‌‌ی تشکیل آن را می‌دهند.
نکته‌ی قابل توجه آن که مریم رجوی در برنامه‌ی ادعایی «ده ماده‌ای» اش که جز فریبکاری و دروغ و حیله‌گری و نیرنگ، چیزی در آن نیست وعده می‌دهد:‌

«۷ ـ رودروی ملایان كه خونریزی و سبعیت خود را به اسلام نسبت می‌دهند، ما معتقدیم كه اسلام دین عفو و مهربانی و رحمت است. و از این آموزش قرآن پیروی می‌كنیم كه كشتن یك انسان بیگناه مانند كشتن تمام انسانیت تلقی شده است.

۸ ـ در ایران آزاد فردا از لغو حكم اعدام دفاع می‌كنیم. این، پاسخ ما به شقاوت و خونریزی بیرحمانه‌یی است كه آخوندها در ایران حاكم كرده‌اند.

۹ ـ شكنجه تحت هر عنوان ممنوع خواهد بود، مجازات‌های بیرحمانه و تحقیرآمیز به هر عنوان، از جمله تحت نام مذهب، جایی نخواهد داشت.

۱۰ ـ دادگستری ایران فردا، یك نظام قضایی واحد خواهد بود. یك نظام قضایی دو درجه ای مبتنی بر اصل برائت، حق دفاع ، حق دادخواهی و حق برخورداری از محاكمة علنی با حضور هیاٌت منصفه، كه در آن نفی تبعیض در قضاوت و استقلال كامل قضات و استقلال كانون وكلا ، تضمین شده باشد.»

http://women.ncr-iran.org/fa/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7

خزایی، وزیر دست راست روابط خارجی مریم رجوی که همچون مرشدش صبح تا شام در ملاقات با شخصیت‌های اروپایی و آمریکایی و ... دم از «رحمت اسلام» و مخالفت با اجرای حکم اعدام و «نظام قضایی دو درجه‌ای مبتنی بر اصل برائت و ... » می‌زند، و در «کنفرانس‌های جهانی علیه مجازات اعدام» سخنرانی می‌کند از همین حالا وعده‌ی اعدام کسانی را می‌دهد که تنها گناهشان استعفا «نجیبانه» از «شورا»یی است که دیگر کاری به جز خیانت به مردم ایران و آرمان‌ شهدا و رنج‌دیدگان ندارد. از همین جا می‌توان نتیجه گرفت که مطلقاً نبایستی به این فرقه و رهبران آن و وعده‌هایی که می‌دهند، اعتماد کرد. آن‌ها از هر وسیله‌ای و از هر دروغ و دغلی برای کسب اعتماد مردم و رسیدن به قدرت استفاده می‌کنند.

«رها» تأکید می‌کند که «فرقه رجوی» «ده‌ها بار پیشنهاد پول دادند تا عکس مسعود و مریم را با بادکنک هوا کنم و از این فتح‌الفتوحات عکس بگیرم». او به درستی به تمسخر خزایی و شیوه‌ای که «فرقه رجوی» به زعم خود برای سرنگوی رژیم در پیش گرفته می‌‌پردازد.

سال‌ها پیش اردوان روزبه در رادیو زمانه با نگارش مقاله‌ی «مروری بر شگرد تبلیغاتی سازمان مجاهدین خلق در ایران؛ بخدا رجوی پسرخاله من نیست» در مورد سیاست ورشکسته‌ی رجوی در داخل کشور و چگونگی استخدام افراد روشنگری کرد:

http://zamaaneh.com/ardavan/2008/02/post_72.html

«رها»، به روز بود و می‌دانست اقدامات این فرقه به منظور فریب افکار عمومی و هوادارانشان صورت می‌گیرد تا فکر کنند واقعاً در داخل کشور خبری است و آن‌ها از نفوذ مناسبی برخوردارند.

«معنی شرف و مجاهد» در قاموس خزایی و «فرقه تاریک اندیش رجوی»‌ این است که فرد «قدر فرصت» را بداند و با پذیرفتن پول‌های اهدایی، «راحت» به «نروژ» برود و «اقامت» بگیرد.

پول و امکانات مادی مانند سوخت جت است برای خزایی. او با پول‌های اهدایی مجاهدین زندگی لوکسی برای خود فراهم کرده و از پری‌رویان و ... بهره مند می‌شود به همین دلیل است که همه را مانند خود دیده و می‌گوید:‌ »با پیشنهادی که من بهت دادم باید از جا کنده می‌شدی!»

خزایی وقتی برق پول را می‌بیند «از جا کنده می‌شود» برای او جز پول و امکانات مادی و «پری رویان» چیزی مهم نیست. ارزش‌های انسانی در قاموس او جایی ندارند.

خزایی نیز همان فرهنگ کثیف «رجوی‌ها» را دارد به محض این که با تودهنی «رها» مواجه می‌شود به اتهام زنی روی آورده او را «بدبخت صیغه‌ای وزارت اطلاعات آخوندی» می‌خواند.

خنده دارتر از همه ادعای مبارزاتی این فرد فرومایه است. او دوبرابر سن من یعنی ۱۱۲ سال «سابقه‌ی مبارزاتی روشن و کارنامه ای سفید دارد».

آب که سربالا رود قورباغه ابو عطا می‌خواند. کنسول زهوار دررفته رژیم سلطنتی در حیدرآباد هند هم داعیه مبارزه با «شاه» دارد و وعده می‌دهد به خدمت من خواهند رسید.

«جنگ صدبرابر» خزایی عبارت است از سفرهای تفریحی به سواحل اسپانیا، حضور در پیست‌های اسکی و شب‌نشینی در دیسکوتک‌ها و نایت‌کلاب‌ها و بارهای نروژ و پاریس و ... و استفاده از خدمات ویژه «ماهرویان».

در عین حال به مدد پول‌های اهدایی فرقه رجوی و امکاناتی که برای او فراهم می‌کنند با نیرنگ و فریب خود را «مبارز» با «شاه و خمینی» جا می‌زند و مدعی «جنگ صدبرابر» و ... می‌شود.

پرویز خزایی که خود برای ۵ یورو پشتک و وارو می‌زند و تا پول تاکسی‌‌ای که او را این طرف و آن طرف می‌برد از مجاهدین نگیرد قدمی برنمی‌دارد، نمی‌تواند تعجب خود را از رد پیشنهاد «۵ هزار یورویی» فرقه رجوی توسط «رها» پنهان کند. به همین خاطر است که داستان «از جا کنده شدن» را پیش می‌کشد.

خزایی و خزایی‌ها با جنس امثال «رها» بیگانه‌اند. آن‌ها نمی‌توانند انگیزه‌های انسانی را درک کنند. «رها»، بی خود نمی‌گفت که «پنج هزار یورو که هیچ اگر پنج میلیارد هم که بدهید یک قدم از مواضعم کوتاه نمیام». «رها» این پیشنهادات را در حالی رد می‌کرد که برای عمل جراحی چشمان نابینایش و برای مخارج دارو به پول نیاز داشت. او خانواده‌ای نداشت که از حمایت آن‌ها نیز برخوردار شود. او و «فراز» با بذل جان بر سر پیمانی که با مردم و جاودانه‌ها بسته بودند، وفادار ماندند و به سیاهی‌ها و کسانی که از خون و سفره‌ی شیوخ مرتجع عرب و ... ارتزاق می‌کنند «نه» گفتند.

تهدید به تجاوز و سلاخی از سوی فیلابی، «عربده‌کش» فرقه رجوی

فیلابی یکی دیگر از مأموران مریم رجوی است که به فرموده، با «رها» و اعضای «کمپین» در ایران تماس گرفت و کوشید آن‌ها را در ازای پیشنهادات مالی به مزدوری وادارد. «مرحوم مسعود رجوی» در تبلیغات خود تلاش داشت از فیلابی چهره‌ی یک «پهلوان» بسازد و به دروغ وی را وارث بازوبند تختی و دارای مروت و فتوت و منش نیکو و خصائل انسانی جا بزند. راستش دلم نمی‌آید فیلابی را با شعبان بی‌مخ و حسین رمضان یخی و طیب حاج‌رضایی و ... مقایسه کنم چرا که آن‌ها بالاخره برای خود مرامی داشتند و از آن تخطی نمی‌کردند و هرچه که بودند همان را نشان می‌دادند و ادعایی نداشتند. اما حلول روح پلید «ولی فقیه مغلوب» در فیلابی، وی را فاقد مرام و منش انسانی کرده است.

فیلابی پس از انقلاب به واشنگتن رفت و از طریق کامیون‌داری و ... وضع مالی خوبی به هم زد. در حال حاضر هم خودش و هم همسرش مهین مشکین فام بصورت خانوادگی عضو «شورای ملی مقاومت» ساخته و پرداخته شده توسط رجوی هستند. با این حال همیشه حواس‌شان جمع بود که فرزندانشان دور و برمجاهدین پیدایشان نشود تا مبادا فریب خورده و به «اشرف» و عراق منتقل شوند. اما تا بخواهید برای بچه‌های مردم نسخه می‌پیچیدند.


فیلابی در تماس با «رها» ابتدا او را پسر فرض می‌کند و با زبانی نرم وارد گفتگو می‌شود.

او سپس ضمن آن که «رها» را «دخترم» می‌خواند مرا «مردک تواب کوتوله» معرفی می‌کند (البته حاضرم قد من و قد مسعود رجوی را اندازه بگیرند تا میزان کوتوله‌گی ما مشخص شود) از «رها» می‌خواهد که کار سیاسی را ول کرده و برود «دنبال کارای زنونه» خودش.

در قاموس فیلابی، لومپنی که توسط مسعود رجوی رنگ شده، «دختر جوان» نبایستی «تو فاز سیاسی» بزند، بلکه بایستی پی «کارای زنونه» خودش برود. او را چه کار به این که «صدای شهدای دهه شصت» شود.

فیلابی که می‌بیند تیرش به سنگ خورده، مانند دیگر نمایندگان درمانده‌ی مریم رجوی، می‌رود سر حرف اصلی که پیشنهاد پول باشد:‌


این است ادبیات فیلابی «رئیس کمیسیون ورزش شورای ملی مقاومت». به ترکیب کسانی که به زعم فیلابی احساس «مسعولیت» کرده‌اند توجه کنید. «برادر توتونچیان و جناب ژورک و برادر شیخی و رفیق سامع» و مشتی زندانی سابق وامانده و درمانده که اگر راجع به سوابق و لواحق تعدادی از آن‌ها بنویسم تو روی زن و بچه و نزدیکان‌شان نمی‌توانند نگاه کنند. قبلاً مسعود خدابنده به صراحت نوشته بود که «برادر توتونچیان» زیر نظر خودمان یعنی وزارت اطلاعات کار می‌کند.

«دین» حضرات به مریم رجوی این است که بگردند در داخل کشور، «مزدور» برای او پیدا کنند تا در سایت «ایران افشاگر» برایشان مطلب بنویسند و در دیگر سایت‌های تابعه بازنشر پیدا کند. این است نتیجه‌ی «انقلاب نوین مردم ایران» و محبوبیت توده‌ای «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» در ایران!

فیلابی که از تمکن مالی زیادی برخوردار است، پیشنهاد ۱۰ هزار دلار می‌دهد تا بلکه «رها» کمپین را تعطیل کند. خیلی هم عجله دارد که «معامله»‌ را جوش دهد و حوصله‌ی چک و چونه هم ندارد.

فیلابی همچون «مرحوم» مسعود رجوی، همه چیز را دکان و مغازه فرض می‌کند. او خود بهتر از هرکس می‌داند «شورای ملی مقاومت» دکان رجوی‌هاست و با پول سرپا مانده و «کرکره‌اش» پایین کشیده نشده است. به همین دلیل فیلابی می‌کوشد از طریق پیشنهاد مالی به کسی که برای درمان چشم‌هایش لنگ پول بود، او را به خدمت درآورد. هیهات! مغز فیلابی کوچکتر از آن است که عشق و تعهد جوانان میهن به آزادی و ارزش‌های انسانی را دریابد.

«رها» به درستی روی ادبیات «لومپنی» فیلابی تأکید کرده و او را به تغییر این ادبیات زشت دعوت می‌کند. فیلابی که پاسخی در مقابل استدلال‌های منطقی «رها» ندارد به دروغگویی و شیادی روی آورده، می‌گوید:‌


فیلابی که هیچ حرمتی را رعایت نمی‌کند، و به اندازه کافی «بزرگ» شده و «می‌فهمد»، مدعی می‌شود که من معاون حاج داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار بوده‌ام و شب یلدا، لاجوردی، من را به خانه‌ام برده است. در ضمن «عکساش هم هست». این که چرا چنین عکس‌هایی را انتشار نمی‌دهند الله و اعلم. بلاهت فیلابی آن‌جاست که «بچه دهاتی» را فحش و ناسزا می‌داند. جناب «کیومرث گودرزی» یا «کیومرث گودرزی‌»‌ها و یا کسانی که مدعی هستند «از دوستای من بودند تو زندون» اگر جرأت دارند در حضور خودم حاضر شوند و داد سخن بدهند.

بلاهت فیلابی را از این‌جا می‌توان فهمید که او متولد روستای کوچک فیلاب واقع در دهستان «قوچاق عتیق» در خراسان شمالی است. جمعیت این «ده» براساس سرشماری سال ۱۳۸۵ تنها ۳۴۴ نفر (۱۰۳ خانوار) بوده است. در واقع خود او «بچه دهاتی» است. آیا این فرد کوته فکر، نمی‌فهمد به بخش بزرگی از هموطنان‌مان توهین می‌کند؟

فیلابی بدیهی‌ترین موردی را که به خود او برمی‌ گردد، به من نسبت می‌دهد. از همین جا می‌توان فهمید این فرقه چگونه ویژگی‌های خود را به دیگران نسبت می‌دهد.

نکته‌ی حائز اهمیت آن که فیلابی، «رها»‌ را تهدید می‌کند با «زبان خوش بیا»‌. و نکته‌ی عجیب آن که «خواهر مریم» با پرداخت ده هزار دلار ناقابل، «لباس شرف» به تن افراد می‌کند.

لازم به توضیح است که جلودار کسانی که به این طریق «لباس شرف» به تن‌ کرده و «شریف» گشته‌اند، همسر سابق‌ مریم رجوی، مهدی ابریشم‌چی است. وی پس از انقلاب ایدئولوژیک و پیشکش «مریم» به مسعود رجوی، با گشاده‌دستی او روبرو شد و از آن پس «شریف» خوانده شد چرا که نمی‌توانست دیگر «اسد» که تا آن روز خوانده می‌شد، باشد. رجوی خود را «شیر همیشه بیدار» می‌خواند و رقیبی چون «اسد» که به عربی معنای شیر می‌دهد نمی‌خواست داشته باشد.


فیلابی وقتی ایستادگی و مقاومت «رها» را می‌بیند که به او می‌گوید خواهان ادامه گفتگو با او نیست، «زبان خوش» را کنار می‌گذارد و به نقش و هویت اصلی‌اش باز می‌گردد و می‌گوید:

«زنکه هرزه چن دست کرده تو سولاخات؟ چغد بهت داده که اینغزه چش سیفید شدی؟ خودم زیر یه‌خمشو می‌گیرم که تخماش بپیچه دور گلوش تواب مزدور اتلاعاتو بی‌شرف بی‌همه چیز قرمساق ور داشت مسعود دلیلی رو فرستاد بچه‌های خلق رو زدن به فاک دادن حالا واس خودش تشکیلاتم زده بی پدر. ببین بزا حالیت کنم بفهمی. می‌دم همون جهنمی که هستی از لنگ آویزونت کنن هرزه بی‌پدر. »

نگاهی به کتاب‌ها و نشریاتی که مسلم اسکندر فیلابی به عنوان دکور پشت سرش ردیف کرده کنید و سپس تعمق کنید در ادبیات رذیلانه و بیشرمانه‌ی این «پهلوان پنبه» دکان رجوی تا به ماهیت واقعی این فرقه بیش از پیش پی ببرید. آیا مقایسه‌ی فیلابی با شعبون بی مخ و حسین رمضون یخی و طیب حاج‌رضایی و لات و لمپن‌هایی از این دست، بی انصافی در حق آنان نیست؟ آیا آن‌ها چنین حقه‌باز و دورو هم بودند؟

فیلابی با بی‌شرمی زیر عکس مصدق سخنرانی می‌کند و ظاهراً سنگ او را به سینه می‌زند. آیا اراذل و اوباشی که در حمله به خانه‌ی مصدق مشارکت داشتند از شرافت بیشتری برخوردار نبودند؟ آیا آن‌ها همچون فیلابی غیر از آن‌چه بودند را به نمایش می‌گذاشتند؟

این گوشه‌ای از فرهنگ و منش این «فرقه خطرناک» و ایران برباده است. فرهنگ فیلابی و دیگر مأموران فرقه که در قسمت‌های قبلی آمد، نشان می‌دهد چگونه افراد در «ولایت رجوی» ذوب شده و تبدیل به عناصر مسخ شده و هم‌سو با منش و شخصیت پلید او می‌شوند.

ادامه این نوشته را از اینجا بخوانید


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016