گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 اردیبهشت» " نعل وارونه"٬ محمد برقعی28 بهمن» شطرنج انتخابات: نه به "مثلث جیم"، محمد برقعی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! سخنی در مورد "رویاهای رسولانه"، محمد برقعیمسئله فرقهسازی، یا دین نو آوردن دکتر سروش در اوجش یک خیالپردازی و خودمحور بینی معمول بسیاری از صاحبان اندیشه و نظر است. اما نظریه "رویاهای رسولانه" نظریهای نیست که آسان بتوان نادیدهاش انگاشت. بلکه زیبنده است که هر علاقمندی به این مسائل در حد دانش خود و از دید خود، به آن بپردازد
بررسی قرآن با محک عقل مدرن و علوم جدید مشکلات بسیاری را سبب شده و خاطر بسیاری از مسلمانان را آشفته کرده است و از آنجا که در ایران حکومت دینی برقرار است حساسیت به این مباحث هم بیشتر است و تلاش برای رفع این مشکل بیشتر. توجیهاتی چون تاویل و تفسیر، محکمات و متشابهات، ناسخ و منسوخ، حتی این که خداوند برای فهم مردم زمانه به زیان آنان وحی را نازل کرده، توضیحات و توجیهاتی که قرن ها عموم مسلمانان صاحب نظر را قانع می کرد، دیگر از عهده این بزرگ بر نمی آید. لذا جمعی سخن از "قرآن محمدی" کردند. بدان معنی که این کتاب کلام پیامبر است، نه کلام مستقیم ذات باریتعالی. اما این نیز خاطر بسیاری از روشنفکران دینی چه رسد به غیرمومنان منتقد را راضی نمی کرد. چنان شد که دکتر سروش به عنوان یک متفکر صاحب نام در اسلام مطالبی را که اینجا و آنجا در نوشته ها و گفته های پیشینش، با ناروشنی بیان کرده بود، به صورت منسجم و در قالب یک نظریه تحت عنوان "رویاهای رسولانه" مطرح کرد. این نظر از سوی اکثر نواندیشان دینی رد شد، و در موردش مطالبی نوشتند. دین داران سنتی همان گونه که انتظار می رفت چنان با آن مخالف بودند که حتی جوابی برایش ننوشتند. به هر حال به دنبال آن برنامه مهندس بازرگان دو مقاله دیگر بر رد این نظر نوشت و دکتر سروش هم به آنها پاسخ گفت. و بالاخره چند نواندیش دینی هم در رد این نظریه نوشتند(۲) چنین بود تا آقای اکبر گنجی طی ۶ مقاله مفصل به ابن امر پرداخت (۳) و همان گونه که همه آشنایان با قلم آقای گنجی می دانند، او اگر می رود خبر بیاورد سر می آورد . و از آن روی که خواننده را با صدها نقل قول از نوشته ها و گفته های طرف روبه رو می کند، وی را مسحور کرده و با خود به جایی که از پیش در نظر دارد می برد. خواننده باید بسیار با موضوع آشنا باشد تا نگذارد که آقای گنجی او را ناخواسته به راهی که وی می خواهد ببرد. از میان مطالب آقای گنجی آن چه که بیشتر جلب توجه کرد و جنجال برانگیز شد این ادعای او بود که دکتر سروش به دنبال ایجاد "فرقه دینی" خود و حتی بالاتر از آن پایه گزاری "دین تازه"ای است. این ادعا چنان دکتر سروش و یارانش را برانگیخت که آن را یک اتهام زشت از سوی یک فرد ناآگاه و مغرض خواندند. یاوه ای که ارزش پاسخ گویی ندارد.(۴) نویسندگان آن مطالب یا از اعضای خانواده دکتر سروش بودند و یا به ادعای آقای گنجی خود دکتر سروش آنها را به نام دیگران نوشته و یا آن ها را به دیگران دیکته کرده است. این برخوردهای از بالا و خشمگینانه نیز جمعی را به دفاع از آقای گنجی بر انگیخت. که چرا به جای پاسخ به ایرادات آقای گنجی به او حمله می کنید. و در میان این معترضان صدای دکتر محمد سهیمی از همه بلندتر بود. به ویژه که او هم مثل آقای گنجی صدها شاهد از مطالب دکتر سروش آورده بود تا نشان دهد این تندخویی و تحقیر مدعی شیوه همیشگی دکتر سروش است (۵) به هر حال تا اینجا میدان دار اصلی پسر دکتر سروش "دکتر سروش دباغ" بود، که خود نویسنده ایست پرکار و مطرح و چند بعدی . تنی چند دیگر هم به دفاع از دکتر سروش بر آمدند اما هیچ یک در زمینه نواندیشه دینی اعتبار چندانی نداشتند. اما آنچه این برخوردها را زشت تر و داغ تر کرد ورود خود دکتر سروش در این دعوا بود. به ویژه که بر مبنای سابقه همه میدانند ایشان متاسفانه، بر خلاف دلبستگی های عرفانیشان طبعی آتشین دارند، و مهار قلم و زبان را نگاه نمی توانند بدارند. این بار هم چنین کردند و گفتند کسانی که بر علیه او نوشته اند همه چشم به جلب رضایت حکومت ایران (یعنی آقای خامنه ای و دستگاه های امنیتی) دارند. ادعایی که از دو بابت بسیار ناپسند است: یکی آن که توهینی است به عموم این مخالفان که کارنامه مبارزاتی درخشانی دارند، و نشان داده اند اهل فروش خود نیستند؛ دیگر این ادعا که حکومت شرط پذیرش و بخشیدن گناه این مبارزان را مخالفت با دکتر سروش گذاشته است نشان خودمداری و خود بزرگ بینی بسیاری است. از آنجا که نظریه "رویاهای رسولانه" توسط یکی از تأثیرگذارترین صاحب نظران اندیشه دینی در ایران بلکه در جهان اسلام طرح شده، لذا پرداخت به آن ضروری است. اما متاسفانه چنان دود فضا بحث را تیره کرده که در این صحنه پای نمی توان گذاشت، مگر آن که این پرده ضخیم ادعای "فرقه سازی" و "دین نو" آوردن را به کناری زد. ادعای فرقه سازی دکتر سروش را نخست دکتر آرش نراقی در فیس بوکش مطرح کرد. آقای گنجی ضمن تایید آن از وی پیشتر رفته، و بر آن است که دکتر سروش به دنبال ساختن دین جدیدی است . وی برای اثبات نظرش شواهد بسیاری از گفته ها و نوشته های دکتر سروش آورده است. به طور کلی دلایل او در این باره در دو دسته خلاصه می شوند. نتیجه گیری از شواهد و قراین: از جمله این که دکتر سروش مدعی شده که دین سنتی دیگر کارآیی ندارد، و اندیشه دینی نو تنها راه نجات ایران است. این اندیشه نو نه تنها باید سازمان خود را ایجاد کند بلکه حتی مراسم و مناسک دینی جدید و فقه و اخلاق مناسب خود را به وجود آورد. وی هم چنین مدعی است که از میان نواندیشان دینی نظریه او کامل ترین و درست ترین است و به این منظور هر مدعی دیگری را خام دانسته و نقد کرده است. وی مدعی است که اندیشه او ایران گیر می شود. ولی همه جا دکتر سروش به آشکارا می گوید، که او مدعی تشکیل فرقه و دین جدید نیست ، ولی آقای گنجی بر آن است که این سخنان برای رد گم کردن است. همچنین هیچ کجا دکتر سروش از مرحله حرف گذر نکرده، و قدم به میدان عمل نگذاشته است. برای درک این ادعاهای عجیب از سوی دکتر سروش باید به ویژگی شخصیتی او توجه کرد. وی از سویی دلبسته عقل جدید است و به دنبال پالایش اسلام از همین زاویه است، و بر آن است که دین سنتی باید لوازم عقل مدرن را بپذیرد و با آن عینک به جهان بنگرد، و ناهمخوانی های باورها و فقه و شعایر دینی و به طور کلی دینش را با عقل نو و دستاوردهای علمی دنیای نو هماهنگ سازد، لذا بر تاریخ علم بسیار تکیه می کند اما از آن سوی دیگر سخت دل در گرو عرفان و عالم متافیزیک دارد و همیشه نگاه دلش، نه سرش، بدان جا است. این دو گانگی را در همه زندگیش شاهدیم. از سویی عاشق مولوی و شور و حال و سرمستی اوست و از سویی دیگر بر مخالفت او با فلسفه می تازد. در دل آرزو می کند چون مولانا و اولیا دیگر تا ملکوت پرواز کند، و شهد مستی را با همه جان بنوشد اما در سر می خواهد گوش به عقل باشد و پای از زمین نکند و نگوید که "پای استدلالیون چوبین است". این تضاد نه در محتوی کارهایش بلکه در فرم آن ها هم موج می زند. در یک بحث فلسفی و علمی از مولانا و حافظ و سعدی شاهد می آورد و در همان جا در تحلیل اندیشه این سالکان بر عقل و علم گرا نبودن آنان می تازد. همین دو گانگی و تضاد درونی شخصیت او است که هم بدنبال دین عقل پسند و خدا و پیامبر و قرآنی است که همخوان با عقل مدرن باشد، و هم چون اولیا تا مرز شطحیات پیش می رود. لذا اگر این عاشق علم از تجربیات روحی و دینی اش بگوید نمی توان او را مدعی آوردن دین جدیدی خواند. و بالاخره بهتر است هم مدعیان فرقه سازی و دین نوآوری دکتر سروش و هم ایشان و طرفدارانشان در این مورد به یک نکته اساسی توجه کنند تا معلوم شود بحث از هر دو سوی پایه استواری ندارد. بر خلاف مدعای اهل قلم و سخن، نقش اندیشه در ایجاد یک فرقه، چه رسد به یک دین، در اوجش یک پنجم کار بیشتر نیست. بار اصلی این کار بر دوش دو عامل بزرگتر است: یکی شرایط مناسب تاریخی و دیگری وجود رهبری کاریزماتیک و سازمان دهی قوی که با همه وجود برای ایجاد فرقه تلاش کند. چند نمونه: سیدعلی محمد باب، کم سوادی که بیهوده می کوشید به زبان عربی ای که بلد نبود مطالبی کم بها را بنویسد، به دلیل وجود همان دو عامل، علمایی چون ملاحسین بشرویه، ملامحمدعلی بارفروش و ده ها عالم دیگر را تا بدانجا ببرد که در قلعه طبرسی تا پای جان بجنگند و پس از آن هم فرهیختگانی مرگ فجیع شمع آجین شدن را تحمل کنند و دست از ایمان به او نکشند. و یاطاهره قرت العین، زن نابغه ای که ده ها برابر از او آگاه تر و باسوادتر بود، را غیابی چنان شیفته خود کند که در وصفش یکی از شاهکارهای شعر ایران را بسراید بهاءالله، به دنبالش، با مدیریت بسیار قویش همان کاری را با بابیت کرد که لنین با مارکس. آقای خمینی نیز به همین دلیل نظریه ولایت فقیه را نه در ایران حاکم کرد، بلکه هر نهضت اسلامی در هر کجای جهان، پس از آن ناگزیر به موضع گیری در برابر یا در کنار آن است. نظریه ای که جز در اقلیت شیعه نمی تواند مطرح شود و در میان این ۱۲ تا ۱۵ درصد مسلمانان جهان هم تقریبا هیچ عالم دینی شناخته شده ای آن را قبول نداشت. نظریه ای چنان ناشناخته که نه نویسنده مهم ترین و منسجم ترین کتاب در مورد ولایت فقیه (آقای حسین علی منتظری)، و نه ولی فقیه جانشین آقای خمینی (آقای خامنه ای) آن را می شناختند. زیرا می دید که با این فقه کهنه متحجر حکومت کردن ممکن نیست. حکومت کردن قوانین تازه و قابل انعطاف می خواهد. کاری که او برای بقای حکومتش لازم می دید، و روحانیت سنتی آن را بر نمی تافت. لذا از این که کسی چون دکتر سروش به مصاف حوزه رفته و ادعای انحصار دین داشتن آنان را بشکند، خوشحال می شد. اما آن دوران به سر آمده و حکومت دینی دیگر جاذبه ای ندارد که اصلاح در قوانین آن و یا محدود کردن قدرت روحانیون موضوع اصلی باشد. حتی کسی آقایان روحانی، خاتمی و رفسنجانی را هم به خاطر اعتبار دینیشان نمی خواهد. آقای خامنه ای حتی برای بیشتر طرفدارانش هم یک رهبر سیاسی است تا یک رهبر دینی و مرجع تقلید کلام پایانی این که مسئله فرقه سازی، یا دین نو آوردن دکتر سروش در اوجش یک خیال پردازی و خود محور بینی معمول بسیاری از صاحبان اندیشه و نظر است. اما نظریه "رویاهای رسولانه" نظریه ای نیست که آسان بتوان نادیده اش انگاشت. بلکه زیبنده است که هر علاقمندی به این مسائل در حد دانش خود و از دید خود، به آن بپردازد. من نیز بر آنم در بخش های بعدی این نوشتار سهم خود را ادا کنم ــــــــــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|