پنجشنبه 13 آبان 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

آقاى عباس عبدى! شما ابله نيستيد اما نگاه تان به ٣٧ سال پيش ابلهانه است؛ ف. م. سخن

جوانى ٢٢ ساله به نام عباس عبدى، همراه با ده دوازده نفر جوان كم سن و سال تر از خود، به داخل سفارت امريكا هجوم مى برند و عده اى امريكايى را گروگان مى گيرند. بعد از اين واقعه، «حضرت امام خمينى» بر كار اين جوانان -با متوسط سن ٢٠ سال- صحه مى نهد و جريان گروگان گيرى تبديل به بحرانى جهانى مى شود كه ٤٤٤ روز به طول مى انجامد. با قاطعيت مى توان گفت كه اين گروگان گيرى نابخردانه، كشور ما را به دره اى افكند كه هنوز هم كه هنوز است به ته آن نرسيده ايم. به خاطر اين گروگان گيرى چه خسارت هاى وحشتناكى متحمل شديم و مى شويم و چه جان هاى عزيزى را از دست داده و مى دهيم. فقط همين بس كه بدانيم عوارض منفى اين گروگان گيرى هنوز كه هنوز است بر جامعه ى ما بعد از ٣٧ سال اثر مى گذارد و مشكلات بزرگ مى آفريند.

عباس عبدى اينك ٦٠ سال سن دارد. او با اين سن و سال، كماكان كارى را كه در ٢٢ سالگى كرده است تحليل و تاييد مى كند، و انجام آن را به خاطر -شرايط آن زمان- مى داند.

0D135A2D-3C34-463A-AC0B-30E8162E4668-1449-000003CA9CDAF57C_tmp.png



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در دوران جوانى، انسان كارهايى مى كند كه در سنين بزرگسالى، به نظر خودش هم عجيب و غير قابل قبول مى آيد. همه ى ما از اين گونه رفتارهاى دوره ى جوانى داشته ايم. در اكثر جوانان، اين رفتارها، شايد باعث خسارت زدن به شخص خودشان يا دوست و رفيق شان يا اعضاى خانواده شان شود. اين خسارت، غالبا قابل اغماض است و در بزرگسالى تبديل به درسى براى آينده ى خود و فرزندان مى شود. اما گاه پيش مى آيد كه عمل نادرست يك يا چند جوان، بر روى يك جامعه و حتى كل دنيا اثر سوء مى گذارد. در اين جا هم به رغم هر فاجعه اى كه در اثر اين عمل نادرست به بار آمده، اگر جوان يا جوانان مزبور، از كرده ى خود پشيمان شوند و آن را به جوانى و جهالت خود مربوط بدانند، حداقل، دليلى كه قابل فهم باشد، يعنى شور و شر جوانى در اثر رشد ناكامل عقلى، ارائه مى شود كه به نوعى حكم پشيمانى، و عذرخواهى از آسيب ديدگان دارد.

جوانى ٢٢ ساله به نام عباس عبدى، همراه با ده دوازده نفر جوان كم سن و سال تر از خود، به داخل سفارت امريكا هجوم مى برند و عده اى امريكايى را گروگان مى گيرند. بعد از اين واقعه، «حضرت امام خمينى» بر كار اين جوانان -با متوسط سن ٢٠ سال- صحه مى نهد و جريان گروگان گيرى تبديل به بحرانى جهانى مى شود كه ٤٤٤ روز به طول مى انجامد. با قاطعيت مى توان گفت كه اين گروگان گيرى نابخردانه، كشور ما را به دره اى افكند كه هنوز هم كه هنوز است به ته آن نرسيده ايم. به خاطر اين گروگان گيرى چه خسارت هاى وحشتناكى متحمل شديم و مى شويم و چه جان هاى عزيزى را از دست داده و مى دهيم. فقط همين بس كه بدانيم عوارض منفى اين گروگان گيرى هنوز كه هنوز است بر جامعه ى ما بعد از ٣٧ سال اثر مى گذارد و مشكلات بزرگ مى آفريند.

عباس عبدى اينك ٦٠ سال سن دارد. او با اين سن و سال، كماكان كارى را كه در ٢٢ سالگى كرده است تحليل و تاييد مى كند، و انجام آن را به خاطر -شرايط آن زمان- مى داند.

من در اينجا وارد كم و كيف ماجراى گروگان گيرى و عوارض و عواقب آن نمى شوم. فقط يك سوال مطرح مى كنم كه اميدوارم عباس عبدى، لااقل به خودش آن را جواب دهد:
فكر مى كنم پنج فرزندِ اولِ آقاى عبدى همگى سن ٢٢ سالگى را تجربه كرده باشند. مى خواهم بدانم، ايشان، آيا مى توانست ساده ترين مسووليت ها و امور مهم را با خيال راحت به بچه هاى ٢٢ ساله خود بسپارد؟ يك فرد ٢٢ ساله، اگر چه از نظر قانونى به سن بلوغ و مسووليت پذيرى رسيده، ولى واقعا از دنيا، از سياست، از امور بين الملل، از روابط ميان كشورها، از وضعيت كشور خودش، از منافع ملى و امثال اين ها چه مى داند و چقدر مى داند؟ آيا آقاى عبدى حاضر بوده است عقل خود را به دست فرزند ٢٢ ساله اش بدهد و بر كارى كه او -در ابعاد گروگان گيرى- انجام مى دهد صحه بگذارد؟

با كمال تاسف مى بينيم عبدى، ادعا مى كند كه «من آدم نادانى نيستم كه از كنش ٢٠ سالگى در ٦٠ سالگى ام دفاع كنم. از آن اتفاق با معيار امروزم دفاع نمى كنم، آن اتفاق در شرايط خودش رخ داد...» و بر كرده ى خود و دوستانش با گفتن «...آن اتفاق در شرايط خودش رخ داد...» صحه مى نهد و دليل مى تراشد.

رويدادى كه به طور خلاصه داشته هاى كشور را به باد داد، از نظر ايشان با معيارهاى ديروزش سازگار بوده و شرايط آن زمان چنين ايجاب مى كرده است كه دست به چنين حماقت عظيمى زده شود. و اى كاش، نقش عبدى و دانشجويان موسوم به «پيرو خط امام» در فجايع رخ داده، فقط به همين اندازه بود...

عبدى پاى تاييد خمينى از اين عمل را هم به ميان مى كشد، و بلاهت آن پيرمرد را در تاييد عمل اين جوجه انقلابى هاى ٢٠ ساله سپر بلاى خود مى كند. اگر گروگان گيران، جوان و جاهل بودند، پيرمردى كه ريش و قيچى را با شوق و ذوق به دست آن ها مى دهد، قطعا كارش از جهل و نادانى گذشته و دچار جنون قدرت شده است.

اما نكته ى بسيار دردناك ديگرى كه در ديدگاه عبدى مشاهده مى شود، قبول نداشتن مهندس مهدى بازرگان به عنوان يك سياستمدار است. عبدى معتقد است:
«مرحوم بازرگان این هنر را نداشت كه مردم را با خود همراه كند. نباید بگوید مردم كنار بروید من می‌خواهم كار درست انجام دهم! من بازرگان را در كتگوری (رسته) سیاستمدار قرار نمی‌دهم. او انسان شریفی بود اما جلب مشاركت و حمایت مردم باید انجام شود. حتی سیاستمدار ممكن است از فرد دیگری دانشش را بگیرد. سیاستمدار باید بتواند ملت را بسیج كند. بازرگان نباید در شرایط انقلابی روی كار می‌آمد و نباید نخست وزیری را می‌پذیرفت...»

نمى دانم به اين نظر مضحك بايد بخندم يا گريه كنم. «مرحوم بازرگان» لابد سياستمدار نبود چون مخالف «بچه بازى هاى انقلابى» و «انقلاب بازى بچگانه» بود. چون مخالف دادن ريش اش به دست ١٢ بچه ى ٢٠ ساله بود. چون عقل اش كار مى كرد و مى دانست با انقلاب بازى و بچه بازى و جيغ و داد كردن و شعار دادن، بدبختى و فلاكت نصيب مردم ايران مى شود؛ كه همين طور هم شد.

بايد به جناب عبدى گفت كه وظيفه ى يك سياستمدار ملى، يك سياستمدار مردم دوست، يك سياستمدار آينده نگر، افتادن به دنبال يك مشت بچه كم عقل و هيجان زده نيست. وظيفه سياستمدار، حفظ منافع كوتاه مدت و دراز مدت كشورش است. «شرايط انقلابى» كه شما از آن سخن مى گوييد، در واقع شرايط كورى و كرى و متوجه اثرات عمل نبودن است. بازرگان بايد مى بود تا عقل به كله ى انقلاب كنندگان باز گردد تا كشور را با انقلابى گرى كور خود بر باد ندهند.

اگر بازرگان نتوانست كارى بكند، نه به خاطر اين بود كه سياستمدار نبود، بل به خاطر اين بود كه امثال شما -آقاى عبدى- آن قدر نعره زديد و كارشكنى كرديد و مردم را -كه لابد با هنرِ «چشم ببند و نعره بكش» همراه خود كرده بوديد- عليه او شورانديد، كه بودن و نبودن اش در آن زمان على السويه شده بود و قادر به اداره ى كشور نبود. آقاى عبدى، كه از جايگاه امروزش، و با ٦٠ سال سن، چنين نظرى در باره ى بازرگان دارد، معلوم است كه عقلاً در همان سن ٢٢ سالگى مانده و در ٤٠ سال گذشته از اين نظر پيشرفتى نداشته است. ايشان به جاى شكستن كاسه كوزه بر سر بازرگان، بهتر است كاسه كوزه را بر سر خودش، دوستان موسوم به چپ اش، ياران موسوم به «خط امام»اش، احزاب و سازمان هاى حمايت كننده از عمليات اش -مثل حزب توده ايران و سازمان مجاهدين خلق ايران و غيره- بشكند.

آقاى عبدى همان طور كه خود مى گويد قطعا ابله نيست، ولى نگاهش به رويدادها و رجال ديروز، با كمال تاسف و معذرت خواهى بسيار، ابلهانه است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016